بازگشت

مناظره ي امام با أبوحنيفه


ابوحنيفه كيست؟

اسمش «نعمان بن ثابت» و كنيه ي او «ابوحنيفه» مي باشد و از أهل كوفه به شمار مي رود؛ در كوفه شغل خزفروشي [1] داشته تا اينكه چون حضرت صادق عليه السلام به كوفه تشريف آوردند در مجلس حضرت حاضر مي شد و چون صاحب زكاوت و هوش فوق العاده اي بود مطالب زيادي از مجلس درس و محضر حضرت استفاده نمود و كم كم خود ادعاي مقام فتوي و رأي كرد و مردم هم به دور او جمع شدند؛ تا اينكه به مقامي نائل گرديد كه او را اهل تسنن يكي از علماي بزرگ و صاحب رأي و فتوي مي دانند و مذهب «حنفيه» در بين اهل سنت رايج است و به دستورات او هم اكنون نيز عمل مي نمايند.

ابوحنيفه گفت: «اگر پيغمبر مرا درك مي كرد تابع من مي شد.» [2] .

در بغداد قبر او گنبد كاشي باعظمتي دارد و صندوق نقره اي بر روي قبر او گذاشته شده و در گرد قبر او مساجدي را


ساخته اند و اهل تسنن قبر او را احترام مي كنند.

ابوحنيفه چون مردم را به خود متوجه نديد ادعا كرد كه من از جعفر بن محمد أعلم مي باشم، زيرا من اساتيد زيادي داشتم لكن جعفر بن محمد صحفي مي باشد و فقط از روي قرآن حكم مي كند! كم كم طغيان كرد و كسي كه مي گفت:

«لولا السنتان لهلك النعمان».

«اگر آن دو سالي كه نزد جعفر بن محمد شاگردي كردم نبود، هر آينه هلاك مي شدم.»

پس از مدتي گفت: «اگر من مي دانستم جعفر بن محمد در سجده هر دو چشم خود را باز مي كند، من دستور مي دادم تا اينكه مردم در سجده، چشم هاي خود را ببندند و اگر مي دانستم آن حضرت چشم هاي خود را مي بندد، مي گفتم كه مردم چشم هاي خويش را باز كنند و چون حقيقت حال او بر من معلوم نيست و من دوست دارم فتوايم بر خلاف عمل او باشد لذا بر مقلدين من لازم است كه در سجده، يكي از چشم هاي خويش را باز كنند و يكي را ببندند تا اينكه مخالفت او شده باشد!!!

و گاهي هم در حضور حضرت به فتواي آن جناب بي اعتنايي مي كرد چنانچه در «سفينة البحار» نقل شده كه حضرت صادق عليه السلام روزي فرمودند: «هدهد باطن زمين را چنان مي بيند كه شما روغن را در شيشه تماشا مي كنيد.»

ابوحنيفه كه در مجلس حاضر بود رو به اصحاب خود كرد و


شروع كرد به خنديدن!

حضرت صادق عليه السلام به او فرمودند: «چرا مي خندي؟»

عرض كرد: «از كلام شما خنده ام گرفت كه مي فرماييد، هدهد زير زمين را مي بيند حال آنكه ما به وسيله ي دام آزمايش كرده ايم و هدهد به دام افتاده است، پس چطور ممكن است مرغي كه زير زمين را مي بيند، حلقه دام را نمي بيند تا آنكه به دام بيفتد؟»

حضرت فرمودند:

«يا نعمان اذ نزل القدر، غشي البصر».

«اي ابوحنيفه: هرگاه تقدير الهي نازل گردد، چشم پوشيده مي گردد.»

در كتاب احتجاج طبرسي رحمة الله نقل شده كه روزي ابوحنيفه در مدينه شرفياب حضور مبارك حضرت صادق عليه السلام گرديد. حضرت از او پرسيدند: «كيستي؟».

گفت: «ابوحنيفه.»

فرمودند: «تو همان كسي هستي كه از براي اهل عراق فتوي مي دهي؟»

عرض كرد: «آري.»

فرمودند: «از روي چه مدركي براي آنها فتوي مي دهي؟»

گفت: «از روي كتاب خدا.»

فرمودند: «تو ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و نص و ظاهر قرآن را مي شناسي؟»


ابوحنيفه گفت: «آري.»

حضرت فرمودند: «بگو بدانم مراد از اين آيه شريفه كه خدا مي فرمايد:

«و من دخله كان آمنا».

«كسي كه وارد آن مكان شريف گردد در امان خدا مي باشد.»

آن مكان شريف كجاست؟»

عرض كرد: «آن خانه ي كعبه مي باشد.»

حضرت رو به حاضرين در جلسه كرده و فرمود: «شما را به خدا قسم، آيا نمي داني كه «عبدالله بن زبير» وارد كعبه گرديد و خانه، او را حفظ نكرد و او را در ميان حرم كشتند؟»

عرض كرد: «پس مراد از آيه ي شريفه چيست؟»

فرمودند: «مراد دخول در ولايت ما اهل بيت است كه هر كس در او قدم زند از عذاب خداوند در امان است.»

ابوحنيفه عرض كرد: «مرا ازعلم قرآن بهره اي نيست ولكن من از روي قياس و استحسان در مابين مردم حكم مي كنم.»

حضرت فرمودند: «بر تو باد كه از قياس بپرهيزي زيرا مرا، آباء گرامي ام از رسول خدا حكايت كرده اند كه آن حضرت فرمودند:

«اول من قاس ابليس حيث قال خلقتني من نار و خلقته من طين.


«اول كسي كه قياس كرد شيطان بود، زيرا موقعي كه خداوند او را امر به سجده ي آدم كرد اطاعت ننمود و گفت: «من از آدم افضل مي باشم، زيرا مرا از آتش آفريدي و آدم را از خاك، و آتش چون روشن تر است و خاك تاريك و ظلماني، پس چنانكه آتش بر خاك فضيلت دارد من هم بر آدم فضيلت دارم و من هرگز او را سجده نخواهم كرد.»

و پيغمبر اكرم فرمودند: «كسي كه در دين قياس نمايد، خداوند او را در جهنم با شيطان قرين مي كند.»

بعد حضرت از براي اثبات آنكه به قياس نمي شود در بين مردم حكم كرد و حكم از روي قياس باطل است به ابوحنيفه فرمودند: «آيا در نظر شما قتل نفس در اسلام مهم تر مي آيد يا زنا؟»

گفت: «قتل نفس.»

حضرت فرمودند: «پس اگر ما مي خواستيم از روي قياس حكم نماييم مي بايست در اثبات قتل نفس كه مهم تر است، بگوييم چهار شاهد شهادت دهد تا اينكه اثبات قتل بشود و ما قاتل را قصاص نماييم ولكن در زنا به شهادت دو نفر قناعت نماييم و حد زنا را جاري نماييم و حال آنكه اسلام به عكس دستور فرموده يعني در اثبات زنا دستور چهار شاهد داده و در ثبوت قتل به دو شاهد قناعت نموده است، سر و فلسفه ي آن چيست؟»

ابوحنيفه عرض كرد: «نمي دانم و تقاضا دارم خود


حضرت عالي بيان نماييد.»

حضرت فرمودند: «در زنا چون بايد دو نفر را حد بزنند پس از براي هر يك از آنها بايد دو شاهد اقامه شود ولكن در قتل چون فقط قاتل مي بايد حد بخورد، لذا دو شاهد در مورد او كفايت مي كند، به علاوه آنكه چون در زنا هتك احترام و اثبات امر فجيع زنا است و موجب آبروريزي طرفين است، لذا خداوند نخواسته كه فعل زنا به زودي ثابت شود تا اينكه آبروي زاني و زانيه ريخته شود و لذا در موضوع شهادت زنا، ديدن خاصي را مقرر داشته، «كالميل في المكحلة»، يعني بايد شاهد كاملا ببيند كه مرد به زن دخول كرده است و دليل نياز به چهار شاهد، حفظ آبروي طرفين است.»

باز حضرت از براي اثبات بطلان قياس به او فرمودند:

«آيا در اسلام امر نماز مهم تر است يا امر روزه؟»

گفت: «نماز مهم تر است.»

حضرت فرمودند: «با اينكه چنين است اگر ما مي خواستيم، به حكم عقل و استحسان و قياس حكم كنيم، مي بايست بگوييم، زني كه در حال حيض و نفاس است بايد ترك نماز و روزه نمايد، لذا موقعي كه پاك شد، چون امر نماز در نظر شارع اسلام مهم تر از روزه است پس بايد نمازهاي خود را قضا كند و روزه چون اهميتش به مقدار نماز نيست، قضاي روزه هاي خود را نگيرد و حال آنكه دستور شارع اسلام برخلاف آنچه كه ما خيال مي كنيم است، يعني دستور داده، زن پس از پاك


شدن روزه هاي خود را قضا كند و لكن نمازهاي او قضا ندارد.

ابوحنيفه پرسيد: «سر اين مطلب چيست؟»

حضرت فرمودند: «براي آن است كه نماز هميشه و در هر شبانه روزي پنج مرتبه بايد خوانده شود، پس زني كه در ايام حيض و نفاس نماز نخوانده، پس از پاك شدن اگر خواسته باشد آنها را قضا كند به زحمت مي افتد زيرا هم بايد نماز يوميه خود را بخواند و هم نمازهاي فوت شده ي خويش را قضا كند، به علاوه از خدمت به منزل و شوهر هم باز مي ماند و لذا خداوند قضاي نمازهاي ايام حيض و نفاس را از او نخواسته كه از خدمت به منزل و شوهر باز نماند و به زحمت هم نيفتد، به خلاف روزه كه چون سالي يك مرتبه بيش نيست، اگر تصادف با حيض يا نفاس زن هم بنمايد، قضاي آن از برايش زحمتي ندارد و در حالتي كه روزه هم مي باشد مي تواند خدمت منزل شوهر كند.»

باز حضرت از براي آنكه به ابوحنيفه بفهماند قياس باطل است و نبايد به واسطه ي قياس، بيان احكام الهي را نمود، فرمودند: «آيا در اسلام بول نجس تر است يا مني؟»

گفت: «بول، زيرا در مني بعد از زوال عين، يك مرتبه شستن كافي است و لكن در متنجس به بول بايد دو مرتبه شسته شود.»

حضرت فرمودند: «چنين است كه مي گويي، پس اگر ما مي خواستيم به حكم قياس عمل نماييم مي بايست بگوييم كسي كه از او بول خارج مي شود كه نجاست بزرگتر است بايد غسل


كند و كسي كه از او مني خارج مي شود كه نجاست كوچكتر است خود را بشويد كافي است و حال اينكه شارع مقدس اسلام به عكس دستور داده، يعني غسل را در خروج مني مقرر داشته و شستن آلت را در خروج بول دستور داده است.»

ابوحنيفه گفت: «سر اين مطلب چيست؟»

حضرت فرمودند: «اولا خروج بول اختياري نيست و در شبانه روزي چند مرتبه صاحبش مبتلا مي گردد و اگر در خروج بول غسل واجب مي شد، موجب عسر و حرج مي گرديد.

ثانيا: بول فقط از مثانه در مجري مي ريزد و خارج مي شود ولكن مني از تمام بدن كشيده مي شود و كأن تمام بدن نجس و جنب مي شود، چنانكه پيغمبر اسلام فرموده:

«و في تحت كل شعر مني».

«در زير هر مويي مني وجود دارد و خروج مني از زير موي تمام بدن است، پس بايد تمام بدن در موقع خروج مني شسته شود تا اينكه رفع قذارت او گردد.»

ابوحنيفه گفت: «من از روي رأي و نظر خود، در مابين مردم حكم مي كنم.»

حضرت فرمودند: «بگو بدانم اگر كسي غلام خود را عيال داد و چون عيال غلام نزديك وضع حملش رسيد، مولا او را به خانه ي خود آورد و با عيال مولي در يك شب در ميان اطاقي وضع حمل آن ها شد و بچه هاي آنها را در قنداق نمودند و خوابانيدند، اتفاقا بچه هاي آنها مشتبه گرديدند و بچه ي غلام كه


عبد است از بچه مولي كه آزاد است شناخته نشد، تكليف چيست؟»

ابوحنيفه نتوانست جوابي بدهد و تقاضاي جواب مسأله را نمود.

حضرت فرمودند: «بايد بچه ي مولي را از بچه ي غلام به قرعه تعيين نمايند چرا كه «القرعة لكل أمر مشتبه».

ابوحنيفه گفت: «من از احكام الهيه چيزي ياد ندارم و لكن فقط دستور اجراي حد مي دهم.»

حضرت فرمودند: «بگو بدانم اگر شخص كوري، شخص بينايي را كور كرد، يا شخص بي دستي دست كسي را از بين ببرد و همين طور فاقد عضوي، همان عضو را از غير، ناقص كند، چطور دست حد و قصاص مي دهي با اينكه خداوند مي فرمايد:

«العين بالعين و الاذن بالأذن الخ» [3] .

«چشم در عوض چشم و گوش در عوض گوش قصاص مي شود.»

ابوحنيفه نتوانست جواب دهد.

حضرت فرمودند: «در اين موارد بايد شخص جاني ديه بدهد.»

ابوحنيفه گفت: «من فقط مباحث انبياء را در قرآن خوب


مي دانم.»

حضرت فرمودند: «بگو بدانم چرا موقعي كه خداوند حضرت موسي و هارون را از براي دعوت فرعون فرستاد، به آنها فرمود: «برويد به طرف فرعون و آنها را با كمال متانت و نرمي به طرف حق دعوت كنيد، شايد آنها متوجه و متذكر گردند و از خدا بترسند.» مگر خداوند نمي دانست كه آنها به سوي خدا باز نمي گردند، پس كلمه «لعله يتذكر أو يخشي» [4] چه معني دارد؟ زيرا كلمه ي «لعل» به معناي «شايد و اميد» است و آن را كسي استعمال مي كند كه به حقيقت امر مطلع نباشد.»

ابوحنيفه عرض كرد: «نمي دانم.»

حضرت فرمودند: «پس تو چه فقيهي مي باشي كه از هر چه سؤال مي كنم مي گويي نمي دانم، پس از خدا بترس و دين حق را بازيچه فرض مكن و به رأي و قياس و استحسان و نظر خود، در ما بين مردم حكم مكن.»

«لأن لمثل هذه القضاء و شبهه تحبس السماء ماءها و تمنع الأرض بركتها.»

«بدرستي كه از قبيل اين گونه قضاوت ها و حكم ها و امثال آنها سبب مي شود كه ديگر آسمان رحمتش را فرو نمي ريزد و حبس باران مي كند و زمين بركاتش را منع مي نمايد.»


ابوحنيفه گفت: «ديگر ممكن نيست از من فتوايي صادر گردد.»

حضرت فرمودند:

«كلا ان حب الرياسة غير تاركك، كما لم يترك من كان قبلك».

«نه چنين است كه مي گويي، بدرستي كه حب رياست، تو را رها نخواهد كرد، چنانكه آنهايي كه پيش از تو بودند را رها نكرد.» [5] .

آنگاه پرسيد: «شنيده ام كه اين آيه را كه مي فرمايد: «در روز قيامت به طور حتم از نعمت ها سؤال مي شود.» [6] چنين تفسير مي كني كه: «خداوند مردم را در مورد غذاهاي لذيذ و آب هاي خنك كه در فصل تابستان مي خورند، مؤاخذه مي كند.»

ابوحنيفه گفت: «درست است، من آيه را اين طور معنا كرده ام.»

امام فرمود: «اگر شخصي تو را به خانه اش دعوت كند و با غذاي لذيذ و آب خنكي از تو پذيرايي كند و بعد به خاطر اين پذيرايي بر تو منت گذارد، درباره ي چنين كسي چگونه قضاوت مي كني؟»

ابوحنيفه گفت: «مي گويم آدم بخيلي است.»

حضرت فرمودند: «آيا خداوند بخيل است (تا اينكه در روز


قيامت در مورد غذاهايي كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد)؟»

ابوحنيفه پرسيد: «پس مقصود از نعمت هايي كه قرآن مي گويد انسان درباره ي آن مؤاخذه مي شود، چيست؟»

حضرت فرمودند: «مقصود نعمت دوستي ما خاندان رسالت است.» [7] .


پاورقي

[1] پارچه فروشي.

[2] الكني و الالقاب، محدث قمي، ج 1، ص 54.

[3] سوره ي مائده، آيه ي 45.

[4] سوره طه، آيه 44.

[5] منهاج السرور، قرني، ص 178 - 184.

[6] لتسئلن يومئذ عن النعيم. (سوره ي تكاثر، آيه 8 ).

[7] مجلسي، بحارالانوار، ج 10، ص 22.