بازگشت

مناظره در مورد صدقه و احسان


بدون ترديد بسياري از مردم به سبب جهل و ناداني و خود بزرگ بيني گمراه كننده ، به زمين مي خورند و اگر اينگونه اشخاص به فكر و انديشه خود اكتفا كنند و از مراجعه به اهل دانش راستين خودداري نمايند هميشه در بيابان بيكران ناداني سرگردان بوده و خواهند پنداشت كه داناي شريعت هستند. و چه كسي مي تواند راهنماي اين قبيل افراد باشد، جز آن كسي كه عالم به شريعت الهي است ، همانطور كه نازل گشته است ؟
به عنوان نمونه ، مناظره اي را كه ميان امام صادق (ع ) از يك سو و يك نادان مدعي علم و دانش از سوي ديگر، درباره صدقه رخ داده ، از زبان خود امام مي شنويم :
يك نمونه بارز پيرو هواي نفس و خودخواه و متكبر، شخصي است كه من شنيده بودم مردمان عامي و سطحي او را خيلي بزرگ مي دارند و من هم تمايل پيدا كرده بودم كه او را ببينم ، طوريكه او مرا نشناسد.
روزي مشاهده كردم كه عده اي از همان مردمان قشري و سطحي اطراف او راگرفته اند و او با رفتار فريبكارانه اش مردم را سرگرم كرده است .
بالاخره از مردم جدا شد و راهش را در پيش گرفت و من هم به دنبال او راه افتادم و با چشم خود ديدم كه او به يك مغازه نانوائي رسيد و با تردستي خاصي دو عدد نان ازدكان نانوا دزديد. من از مشاهده اين وضع ، بسيار در شگفت شدم و در دل خويش گفتم : شايد معامله كرد و پول داد و خريد. اما سپس گفتم : اگر پول مي داد و مي خريد، پس چه حاجت داشت كه نان را دزدكي بردارد؟ باز او را دنبال كردم ، تا به يك مغازه انار فروشي رسيد. آنجا نيز اين چشم و آن چشم كرد و دو تا انار سرقت نمود. باز در تعجب فرو رفتم . اما در دل گفتم : شايد خريد كرد و پول پرداخت . و بعد به نظرم رسيد كه اگر چنين بود، چه نيازي به دزدي داشت ؟ باز او را تعقيب نمودم . به بيماري رسيد; دو عدد نان و دو تا انار را جلوي او گذاشت .
من جلو آمدم و پرسيدم : اين چه كارهائي بود كه تو انجام دادي .
گفت : شايد تو جعفر بن محمد هستي ؟ گفتم : بلي .
گفت : آن اصل و نسب براي تو چه سودي دارد كه نادان هستي ؟ (العياذبالله ) .
گفتم : به چه چيزجاهل و نادان هستم ؟ گفت : سخن خدا را كه فرمود: <مَن جاءَ بالحَسنه فِله عشرُ امثالِها و من جاءَ بالسّية فِلا يجزي الاّ مثلَها> (1) (هر كس يك حسنه و كار نيك انجام دهد، براي او ده برابر پاداش هست و هر كس كار بدي بجا آورد، جز به همان اندازه كيفر نشود.)
اينكه ديدي من دو عدد نان دزديدم ، دو گناه بيش نكردم و بعد كه دو تا انار سرقت نمودم ، دو گناه بر گناهان او افزوده شد; پس اين مي شود چهار گناه . و چون هر يك از نانها و انارها را احسان كردم و صدقه دادم ، چهل ثواب به دست آوردم . پس ، از اين چهل ثواب ، چهارگناه كسر مي شود، براي من سي و شش ثواب باقي مي ماند!
گفتم : مادرت به عزايت نشيند! تو از كتاب خدا بي خبر هستي . آيا نشنيده اي كه خداي تعالي گويد: <اِنّما يتقبلُ اللّه مِنَ المتّقين > (2) (جز اين نيست كه خداوند از پرهيزگاران مي پذيرد.) پس تو كه دو عدد نان دزديدي ، دو گناه كردي و دو انار هم كه سرقت كردي گناهان تو شد چهار تا و موقعي هم كه آنها را به صاحبانشان برنگرداندي و بدون اجازه مالك آنها به ديگران بخشيدي ، بر چهار گناه قبلي چهار گناه ديگر افزودي ، نه اينكه چهل حسنه و ثواب به دست آوردي ! او را كه همچنان به سخنان من گوش مي داد و مرا نظاره مي كرد به حال خود گذاشتم و راهم را در پيش گرفتم .
آنگاه امام فرمود: با اين تأويلات زشت و ناخوشايند است كه عده اي گمراه مي شوند و گمراه مي كنند.(3) و چقدر اينگونه تأويلات جاهلانه در ميان مردم فراوان است و تعجب هم نيست پس از آنكه آنان خواستند به جاي چشمه هاي زلال آب ، از سراب سيراب شوند.
و اين بود گوهرهاي بسيار ارزنده اي از مناظرات و بحثهاي حضرت امام جعفر صادق (ع ) با افرادي كه از ره هدايت روي بگردانيده و از طريق حق منحرف گشته اند و تازه آنچه ذكر شد، نمونه كوچكي بود از اقيانوس بيكران زندگي علمي امام در مقام استدلال و احتجاج .

پاورقي

1 الانعام 160

2 المائدة 27

3 وسائل الشيعه ، ج 6 ص 327; بحار الانوار،47 ص 238

صفحاتي از زندگاني امام جعفر صادق(ع) ، مظفر ص 286 - 300