بازگشت

تنها شخص شجاع در مقابل تهمت ها


عبداللّه بن سليمان تميمي حكايت كند:

چون دو نفر از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام به نام هاي: محمد و ابراهيم كه هر دو برادر و از فرزندان عبداللّه بن الحسن بن الحسن عليه السلام بودند به دستور منصور دوانيقي به شهادت رسيدند؛ شخصي به نام شيبة بن غفال از طرف منصور به عنوان استاندار شهر مدينه منصوب شد.

همين كه اين شخص وارد مدينه طيبه گرديد، به مسجدالنبي صلي الله عليه و آله آمد و در ميان جمعيتي انبوه، بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي چنين گفت:

علي بن ابي طالب وحدت مسلمين را در هم ريخت؛ و تفرقه به وجود آورد؛ و با مؤمنين جنگ و قتال كرد و او خواست بر مسند خلافت بنشيند، كه افراد لايقي مانع او شدند.

و خداوند متعال نيز آن خلافت را بر او حرام گردانيد، همچنين فرزندان او هم به پيروي از او در فساد و ايجاد تفرقه تلاش مي كنند و چيزي را كه مستحق آن نيستند، دنبال مي نمايند.

اين نوع سخنان براي اكثر جمعيت تلخ و غير قابل تحمل بود؛ ولي كسي جرأت اعتراض و پاسخ گوئي او را نداشت، تا آن كه مردي از ميان جمعيت برخاسته و چنين اظهار داشت:

ما نيز حمد و ثناي الهي مي گوئيم و بر پيغمبر خدا كه خاتم همه پيامبران الهي است و همچنين بر ديگر پيغمبران خداوند درود مي فرستيم.

و سپس افزود: اي پسر غفال! آنچه را كه از خوبي ها و فضائل بر زبان جاري كردي، ما اهل آن و شايسته آن هستيم؛ و آنچه را كه از زشتي ها و فساد گفتي، تو و رئيس تو اهل آن و لايق آن هستيد؛ لحظه اي به خود بينديش كه در چه وضعيتي و در كجا قرار گرفته اي؟ و چگونه با چه كساني سخن مي گوئي؟!

تو بر جايگاه ديگري نشسته اي و از نان ديگري مي خوري.

آن گاه مردم را مخاطب قرار داد و فرمود: اي جماعت حاضر! آيا شما را خبر دهم كه چه كسي در روز قيامت بي بهره؛ و بلكه در ضرر و زيان است؟

و سپس در پاسخ خويش اظهار داشت: او همان كسي است كه آخرت خود را براي دنياي ديگري بفروشد؛ و او مانند همين فاسق مي باشد.

شيبه استاندار مدينه منوره ديگر سخني نگفت و از منبر پائين آمد و رفت.

عبداللّه بن سليمان گويد: بعد از آن، جويا شدم و از افراد سوال كردم كه آن شخص با شهامت و قوي دل چه كسي بود؟

در پاسخ گفتند: او صادق آل محمد، جعفر بن محمد صلوات اللّه عليهم اجمعين مي باشد. [1] .


پاورقي

[1] امالي شيخ طوسي: ص 294، بحارالانوار: ج 47، ص 165، ح 5.