بازگشت

تخلف از دستور، هلاكت است


حفص تمّار حكايت كند:

در بحبوحه آن روزهائي كه مُعلّي بن خُنيس كه يكي از راويان حديث و از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام بود را به دار آويخته و كشته بودند، به محضر مبارك امام صادق عليه السلام شرف حضور يافتم.

حضرت فرمود: ما مُعلّي را به چيزي دستور داديم و او مخالفت كرد، سرپيچي از دستور، سبب قتل او گرديد. عرض كردم: ياابن رسول اللّه! آن سرّي كه او آشكار كرد، چه بود؟

حضرت فرمود: روزي او را غمگين و ناراحت ديدم، پرسيدم: تو را چه شده است، كه اين چنين غمگين مي باشي؟

مثل اين كه آرزوي ديدار خانواده و فرزندانت را داري؟

مُعلّي پاسخ داد: بلي.

به او گفتم: جلو بيا؛ و همين كه او نزديك من آمد، دستي بر صورتش كشيدم و گفتم: هم اكنون كجائي و چه مي بيني؟

جواب داد: در خانه خود، كنار همسر و فرزندانم مي باشم. آن گاه من او را به حال خود رها كردم تا لحظاتي در كنار خانواده اش باشد، جائي كه حتّي از همسر خود نيز كامي برگرفت.

پس از آن، به او گفتم: جلو بيا؛ و چون جلو آمد، دستي بر صورتش كشيدم و گفتم: الآن كجا و در چه حالي هستي؟

گفت: در مدينه، در منزل شما و كنار شما مي باشم.

سپس به او گفتم: اي معلّي! ما داراي اين اسرار هستيم، هر كه اسرار ما را نگهداري كند و مخفي دارد، خداوند دين و دنياي او را در امان دارد.

اي معلّي! موضوعي را كه امروز مشاهده كردي، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خويش، خواهي شد.

اي معلّي! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنيا و آخرت مي باشد؛ و هر كه اسرار ما را افشاء نمايد، به وسيله آهن (يعني شمشير و تير) و يا در زندان نابود خواهد شد.

بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّي بن خُنيس نسبت به سخنان من بي اهمّيت بود و اسرار ما را براي مخالفين بازگو كرد، همين بي توجّهيش ‍ موجب هلاكتش گرديد. [1] .


پاورقي

[1] اختصاص شيخ مفيد: ص 321، رجال كشّي: ص 240، بحارالانوار: ج 47، ص 87، ح 91، مستدرك الوسائل: ج 12، ص 297، ح 23.