بازگشت

بر چه چيزي سجده ي شكر را به جاي آوريم؟


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هر گاه فردي از شما به ياد نعمت خداي عزوجل افتاد براي سپاسگزاري از خدا گونه اش را بر خاك گذارد اگر سواره بود پياده شود و گونه اش را بر خاك نهد و اگر به خاطر ترس از بدنامي نتوانست پياده شود صورتش را بر كوهه ي زين بگذارد و اگر باز هم نتوانست اين كار را بكند، گونه اش را بر كف دست خود بگذارد و آن گاه خدا را براي نعمتي كه به او داده است حمد گويد [1] .


پاورقي

[1] كافي: 2 / 98 / 25، ميزان الحكمه: ج 6، ح 9624.


مع مالك الجهني


فضائل الشيعة 38، ح 37: حدثني محمد بن موسي بن المتوكل عن مالك بن محمد الجهني عن أبي عبدالله عليه السلام قال:....

يا مالك أما ترضون أن تقيموا الصلاة، و تؤدوا الزكاة، و تكفوا أيديكم و تدخلوا الجنة؟

ثم قال: يا مالك إنه ليس من قوم ائتموا بإمام في دار الدنيا إلا جاء يوم القيامة يلعنهم و يلعنونه إلا أنتم، و من كان بمثل حالكم.



[ صفحه 569]



ثم قال: يا مالك إن الميت منكم علي هذا الأمر شهيد بمنزلة الضارب بسيفه في سبيل الله.


طواف النبي


فروع الكافي 2 / 428، ح 5: محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم،...

عن أبي الفرج، قال: سأل أبان أباعبدالله عليه السلام أكان لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، طواف يعرف به، فقال:

كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يطوف بالليل و النهار عشرة أسابيع: ثلاثة أول الليل، و ثلاثة آخر الليل، و اثنين اذا أصبح، و اثنين بعد الظهر، و كان فيما بين ذلك راحته.


ثلاثة لا يستجاب لهم


[أمالي الطوسي 2 / 292، ب 37، الحديث 22: الحسن بن ابراهيم، عن محمد بن وهبان، عن محمد بن اسماعيل بن حيان، عن محمد بن الحسين بن حفص، عن عباد بن يعقوب،...].

عن خلاد، عن رجل قال: كنا جلوسا عند جعفر عليه السلام فجاءه سائل فأعطاه درهما، ثم جاء آخر فأعطاه درهما، ثم جاء آخر فأعطاه درهما، ثم جاء الرابع فقال له: يرزقك ربك. ثم أقبل علينا فقال:

لو أن أحدكم كان عنده عشرون ألف درهم و أراد أن يخرجها في هذا الوجه لأخرجها، ثم بقي ليس عنده شي ء، ثم كان من الثلاثة الذين دعوا فلم يستجب لهم دعوة، رجل أتاه الله مالا فمزقه و لم يحفظه فدعي الله أن يرزقه، فقال: ألم أرزقك؟ فلم يستجب له دعوة وردت عليه، و رجل جلس في بيته يسأل الله أن يرزقه، فقال: ألم أجعل لك الي طلب الرزق سبيلا أن تسير في الأرض و تبتغي من فضلي؟ فردت عليه دعوته، و رجل دعا علي امرأته فقال:

ألم أجعل أمرها في يدك، فردت عليه دعوته.


مقياس المصيبة


تحف العقول 365: قال عليه السلام:...

لا تعدن مصيبة أعطيت عليها الصبر و استوجبت عليها من الله ثوابا بمصيبة، انما المصيبة أن يحرم صاحبها أجرها و ثوابها اذا لم يصبر عند نزولها.


قلم چيست؟


1- يحيي بن ابوالعلاء رازي گويد: مردي بر حضرت صادق - عليه السلام - وارد شد و عرض كرد: فدايت شوم؛ خبر ده مرا از معني فرمايش خداي عزوجل: (ن - و القلم و ما يسطرون) [1] «ن، سوگند به قلم و آنچه مي نويسند».

و خبر ده مرا از معني فرمايش خداي عزوجل به ابليس: (فانك من المنظرين - إلي يوم الوقت المعلوم) [2] «همانا تو از مهلت يافتگاني (اما نه تا روز رستاخيز، بلكه) تا روز و وقت معيني».

و خبر ده مرا از اين خانه (كعبه) چگونه بر مردم واجب شد زيارت آن.

حضرت صادق - عليه السلام - به او نگاهي كرد و فرمود: چنين سؤالي پيش از تو كسي از من ننمود.

خداوند عزوجل هنگامي كه به فرشتگان فرمود: (اني جاعل في الأرض خليفة) [3] «همانا من در روي زمين جانشيني - نماينده اي - قرار خواهم داد.» فرشتگان از اين خبر ضجه و ناله كردند، و عرض كردند: پروردگارا! اگر حتما خليفه اي در زمين قرار



[ صفحه 520]



خواهي داد پس از ميان ما قرار بده تا مطابق فرمان تو در ميان مخلوقاتت عمل كند.

خدا در پاسخ آنان فرمود: (اني أعلم ما لا تعلمون) [4] «همانا من حقايقي را مي دانم كه شما نمي دانيد».

فرشتگان خيال كردند كه اين سخن كه خدا فرمود از روي غضب بود، لذا به عرش پناه بردند و دور او طواف كردند، و لذا خداوند عزوجل امر فرمود براي آنها خانه اي از مرمر كه سقف آن از ياقوت سرخ بود، و ستونهاي آن از زبرجد ساختند كه در آن هر روز هفتاد هزار فرشته وارد مي شود كه ديگر - پس از آن - تا روز معلوم داخل نمي شوند.

سپس حضرت فرمود: و روز معلوم؛ روزي است كه در صور يك نفخه دميده مي شود، و ابليس ميان دميدن اولي و دميدن دومي مي ميرد.

و اما «نون» پس نهري است در بهشت كه از يخ سفيدتر، و از عسل شيرين تر است خدا به آن فرمود: مداد (جوهر) باش، مداد شده.

سپس درختي را گرفت و آن را با دست خود نشانيد.

سپس حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: مرادم از دست؛ قدرت است، نه آنچه مشبهه مي گويند و معتقدند، سپس فرمود: قلم باش.

سپس به آن فرمود: بنويس.

عرض كرد: پروردگارا؛ چه بنويسم؟

حضرت فرمود: آنچه تا روز قيامت واقع مي شود.

و آن چنين كرد، سپس روي آن مهر زد.

سپس فرمود: تا روز معلوم (قيامت) سخن مگو. [5] .

2- سفيان ثوري گويد: از امام صادق - عليه السلام - از معني (ن) «ن» سؤال نمودم.



[ صفحه 521]



حضرت فرمود: آن نهري است در بهشت كه خداوند عزوجل به آن فرمود: جامد شو، پس او جامد گرديد و مداد شد.

سپس خداي عزوجل به قلم فرمود: بنويس، قلم در لوح محفوظ نوشت آنچه واقع شد و آنچه تا روز قيامت واقع مي شود.

پس مداد؛ مدادي است از نور، و قلم؛ قلمي است از نور، و لوح؛ لوحي است از نور.

سفيان گويد: به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم: اي فرزند پيامبر؛ براي ما امر لوح و قلم و مداد را به بياني كامل؛ بيان كن، و مرا از علمي كه به تو تعليم نمود تعليم نما.

حضرت فرمود: اي پسر سعيد؛ اگر نه اينكه تو اهل پاسخ و جواب بودي هرگز به تو پاسخ نمي دادم.

نون فرشته اي است كه به قلم منتقل مي كند، و قلم به لوح منتقل مي نمايد، و آن فرشته اي است، و لوح به جبرئيل، و جبرئيل به انبياء و فرستادگان الهي منتقل مي كنند.

راوي گويد: سپس حضرت فرمود: اي سفيان، برخيز؛ زيرا من مطمئن نيستم كه آسيبي به تو نرسد. [6] .

3- عبدالرحيم قصير گويد: از امام صادق - عليه السلام - از معني (ن - و القلم) «ن، سوگند به قلم» سؤال نمودم.

حضرت فرمود: خداوند قلم را از درختي در بهشت آفريد كه نامش «خلد» است، سپس به نهري از بهشت فرمود: مداد باش، آن نهر منجمد شد، و از يخ سفيدتر، و از عسل شيرين تر بود.

سپس به قلم فرمود: بنويس، عرض كرد: پروردگارا؛ چه بنويسم؟

فرمود: بنويس آنچه واقع شد و آنچه تا روز قيامت واقع مي شود.



[ صفحه 522]



پس قلم نوشت در برگه اي كه از نقره سفيدتر، و از ياقوت شفاف تر است، سپس آن را پيچيد و در ركن عرش قرار داد.

سپس بر دهان قلم مهر زد، و پس از آن سخني نگفت، و هرگز سخن نخواهد گفت.

و آن كتاب؛ كتاب مستوري كه از آن همه چيز نسخ مي شود.

مگر شما عرب زبان نيستيد؟ چگونه معني كلام را نمي شناسيد، در حالي كه به همديگر مي گوييد آن كتاب را نسخ (و استنساخ) كن؟!

مگر نه اينكه استنساخ مي شود كتابي از كتاب مادر ديگري، و اين است معني فرمايش خدا: (انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون) [7] «ما آنچه را انجام مي داديد مي نوشتيم!» [8] .


پاورقي

[1] سوره ي قلم آيه ي 1.

[2] سوره ي حجر آيه ي 37 و 38.

[3] سوره ي بقره آيه ي 30.

[4] سوره ي بقره آيه ي 30.

[5] بحارالأنوار: ج 11 ص 108 ح 17.

[6] معاني الاخبار: ص 23، بحارالأنوار: ج 54 ص 368 ح 5.

[7] سوره ي جاثيه آيه 29.

[8] تفسير القمي: 960، بحارالأنوار: ج 54 ص 365 ح 3.


الحسن بن رباط البجلي (الصيقل)


أبو وليد الحسن بن رباط البجلي، الكوفي، الصيقل، الرباطي.

من حسان محدثي الامامية الممدوحين، وله كتاب. روي عن الإمام الباقر عليه السلام أيضا. روي عنه الحسن بن محبوب، ومحمد بن سنان، والحكم بن مسكين.



[ صفحه 364]



المراجع:

رجال الطوسي 115 و 167. تنقيح المقال 1: 278. خاتمة المستدرك 790. رجال النجاشي 34. معالم العلماء 35. فهرست الطوسي 49. رجال ابن داود 73. رجال البرقي 26. معجم رجال الحديث 4: 326. جامع الرواة 1: 199. نقد الرجال 89. رجال الكشي 368. هداية المحدثين 39. أعيان الشيعة 5: 72. منتهي المقال 93. العندبيل 1: 142. منهج المقال 99. جامع المقال 61. نضد الايضاح 89. روضة المتقين 14: 342. إتقان المقال 177. تهذيب المقال 2: 71.


عبد الملك بن المختار بن منيخ (الثقفي)


عبد الملك بن المختار بن منيخ، وقيل منيح، وقيل صبيح الثقفي، الكوفي.

من حسان الإمامية، وقيل من المجهولين.

المراجع:

رجال الطوسي 234 وفيه أسند عنه. تنقيح المقال 2: 231. خاتمة المستدرك 824. معجم رجال الحديث 11: 30. نقد الرجال 212. جامع الرواة 1: 522. مجمع الرجال 4: 106 وفيه اسم جده مبيح. منتهي المقال 197. منهج المقال 216. إتقان المقال 203. الوجيزة 39.


موسي السراج


موسي السراج، وقيل ابن السراج، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 307. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 256. خاتمة المستدرك 852. معجم رجال الحديث 19: 45 و 80. جامع الرواة 2: 277. مجمع الرجال 6: 156. منهج المقال 348.