بازگشت

غفلت چرا؟


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

اگر شيطان دشمن است، پس غفلت چرا؟ [1] .


پاورقي

[1] بحار: 78 / 190 / 1، ميزان الحكمه: ج 9، ح 115145.


المنسك هو الإمام


تأويل الآيات الظاهرة 345: قال محمد بن العباس: حدثنا محمد بن همام، عن محمد بن إسماعيل،....

عن عيسي بن داود قال: حدثنا الإمام موسي بن جعفر، عن أبيه عليهماالسلام قال:

لما نزلت هذه الآية: (لكل أمة جعلنا منسكا هم ناسكوه) جمعهم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ثم قال: يا معشر المهاجرين و الأنصار إن الله تعالي يقول: (لكل أمة جعلنا منسكا هم ناسكوه) و المنسك هو الإمام لكل أمة بعد نبيها حتي يدركه نبي، ألا و إن لزوم الإمام و طاعته هو الدين، و هو المنسك، و هو علي بن أبي طالب عليه السلام إمامكم بعدي، فإني أدعوكم إلي هداه فإنه علي هدي مستقيم.

فقام القوم يتعجبون من ذلك و يقولون: و الله إذا لننازعن[ه] الأمر و لا نرضي طاعته أبدا، و إن كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم المفتون به.

فأنزل الله عزوجل: (و ادع إلي ربك إنك لعلي هدي مستقيم (67) و إن جادلوك فقل الله أعلم بما تعلمون (68) الله يحكم بينكم يوم القيامة فيما كنتم فيه تختلفون (69) ألم تعلم أن الله يعلم ما في السمآء و الأرض إن ذلك في كتاب إن ذلك علي الله يسير). [1] .


پاورقي

[1] سورة الحج، الآيات: 70 - 67.


البر بالوالدين


أصول الكافي 2 / 159، ح 7: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن محمد بن علي، عن الحكم بن مسكين، عن محمد بن مروان قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:...

ما يمنع الرجل منكم أن يبر والديه حيين و ميتين: يصلي عنهما و يتصدق عنهما، و يحج عنهما، و يصوم عنهما، فيكون الذي صنع لهما و له مثل ذلك، فيزيده الله عزوجل ببره وصلته خيرا كثيرا.


لاتبخل بدارك


[أ: ثواب الأعمال 287 و المحاسن 101، ب 36، ح 75.

ب: أصول الكافي 2 / 367 ح 3: أبي عن محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:...].

من كان له دار و احتاج مؤمن الي سكناها فمنعه اياها قال الله عزوجل: ملائكتي عبدي بخل علي عبدي بسكني الدنيا، و عزتي لايسكن جناني أبدا.


ما يذهب بالهم


مكارم الخلاق 71، ب 4، الفصل 3: عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

امرار المشط علي الصدر يذهب بالهم.


علت مسلمان شدن ابوذر چيست؟


ابوبصير گويد: امام صادق - عليه السلام - به مردي از اصحاب خود فرمود: مي خواهي تو را خبر دهم از علت مسلمان شدن سلمان و ابوذر رحمة الله عليهما؟

آن مرد اشتباه كرد و گفت: اما چگونگي و سبب مسلمان شدن سلمان را مي دانم، ولي مرا از سبب و چگونگي مسلمان شدن ابوذر آگاه فرما؟

حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: روزي ابوذر - رحمة الله عليه - در محلي به نام «بطن مرّ» گوسفندان خود را مي چرانيد، كه ناگاه گرگي از طرف راست گوسفندانش پيدا شد، ابوذر با عصاي خود او را دور ساخت، گرگ از طرف چپ به گوسفندان حمله كرد، ابوذر او را با عصايش دور ساخت و گفت: به خدا قسم؛ گرگي خبيث تر و شرورتر از تو نديدم.

گرگ به سخن درآمد و گفت: سوگند به خدا؛ شرورتر و بدتر از من اهل مكه



[ صفحه 436]



هستند كه خداوند پيامبري براي آنها فرستاد ولي آنها او را تكذيب نمودند، و او را دشنام دادند!!

سخن گرگ تأثير خاصي در جان ابوذر گذاشت و لذا به خواهرش - يا همسرش - گفت: توبره ي مرا بياور، عصا و توشه ي مرا بده سپس به سرعت خارج شده، و دوان دوان به سوي مكه رهسپار شد، تا وارد مكه گرديد، و در آنجا گروهي را ديد كه دور هم نشسته اند، او نيز به جمع آنها پيوست، در اين هنگام متوجه شد كه آنها رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - را دشنام مي دهند همان طور كه گرگ خبر داده بود.

ابوذر با خود گفت: به خدا اين همان است كه گرگ مرا از آن خبر داد.

آنان در همان حال بودند تا وقتي كه روز به پايان رسيد، و ابوطالب پديدار گشت، بعضي از آنها به ديگران گفتند: از دشنام محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - دست برداريد، زيرا عموي او آمد، و هنگامي كه ابوطالب نزديك آنها شد او را احترام گذاشتند، و از او تجليل به عمل آوردند.

ابوطالب مدتي با آنها نشست و با آنها سخن گفت تا وقتي كه متفرق شدند.

هنگامي كه ابوطالب برخاست ابوذر به دنبال او حركت كرد تا اينكه ابوطالب رو به ابوذر نمود و گفت: حاجت تو چيست؟

عرض كرد: پيامبري را كه در ميان شما فرستاده شده است (مي خواهم).

فرمود: با او چه كار داري؟

ابوذر گفت: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و در هر چه مرا امر مي فرمايد اطاعت كنم.

ابوطالب فرمود: آيا شهادت مي دهي كه خدائي نيست جز الله، و محمد پيامبر و فرستاده ي او است؟

گفت: بله، گواهي مي دهم كه خدائي جز الله نيست، و محمد فرستاده ي خدا است.



[ صفحه 437]



حضرت ابوطالب فرمود: فردا در همين وقت و ساعت نزدم بيا.

حضرت صادق - عليه السلام - فرمود: فردا ابوذر آمد، ديد آن گروه جمع شده اند، و پيامبر گرامي - صلي الله عليه و آله و سلم - را دشنام مي دهند همان طوري كه گرگ خبر داده بود، با آنها نشست، تا وقتي كه ابوطالب آمد، و به همديگر گفتند: از دشنام دادن به محمد دست برداريد، آنها ساكت شدند.

ابوطالب آمد و نشست، و با آنها سخن گفت، تا وقتي كه برخاست و رفت.

و هنگامي كه برخاست ابوذر به دنبال او رفت، ابوطالب رو به او كرد، و فرمود: چه مي خواهي؟

گفت: مي خواهم پيامبري را كه در ميان شما مبعوث شده است ببينم.

ابوطالب فرمود: با او چه كار داري؟

گفت: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و هر چه مرا به آن امر مي فرمايد اطاعت كنم.

حضرت گفت: آيا شهادت مي دهي كه خدايي جز الله نيست، و محمد پيامبر او است؟

ابوذر گفت: بله شهادت مي دهم كه خدايي جز الله نيست، و محمد فرستاده ي او است.

(ابوذر گويد:) ابوطالب مرا به خانه اي كه در آن جعفر بن ابوطالب بود، برد.

هنگامي كه وارد شديم بر او سلام كردم، جواب سلام مرا داد سپس گفت: حاجت تو چيست؟

عرض كردم: مي خواهم پيامبري را كه در ميان شما مبعوث شده است ببينم.

جعفر گفت: براي چه مي خواهي؟

ابوذر گفت: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و هر چه مرا به آن امر بفرمايد اطاعت كنم.

جعفر فرمود: آيا گواهي مي دهي كه خدائي نيست جز الله، و اينكه محمد



[ صفحه 438]



فرستاده ي خدا است.

گفتم: گواهي مي دهم كه خدائي نيست جز الله، و محمد فرستاده ي خدا است.

او مرا به خانه اي كه حمزه (فرزند عبدالمطلب) در آن بود، برد و هنگامي كه وارد شدم سلام كردم جواب سلام مرا داد.

سپس گفت: حاجت تو چيست؟

گفتم: مي خواهم پيامبري را كه در ميان شما فرستاده شده است ببينم.

فرمود: با او چه كار داري؟

عرض كردم: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و به چيزي مرا دستور ندهد مگر اينكه از او اطاعت كنم.

حمزه گفت: آيا گواهي مي دهي كه خدائي نيست جز الله، و محمد فرستاده ي خدا است.

عرض كردم: گواهي مي دهم كه خدائي نيست جز الله، و محمد فرستاده ي خدا است.

او مرا به خانه ي ديگري كه در آن علي بن أبوطالب - عليه السلام - بود، برد و هنگامي كه وارد شدم سلام كردم، حضرت جواب سلام مرا داد، سپس فرمود: حاجت تو چيست؟

عرض كردم: مي خواهم پيامبري را كه در ميان شما فرستاده شده است را ببينم.

فرمود: با او چه كار داري؟

عرض كردم: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و هر چه مرا به آن امر مي فرمايد اطاعت كنم.

فرمود: آيا گواهي مي دهي كه خدائي نيست جز الله، و محمد فرستاده ي خدا است.

گفتم: گواهي مي دهم كه خدائي نيست جز الله، و محمد فرستاده ي خدا است.



[ صفحه 439]



مرا به خانه ي ديگري كه رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - در آن بود، برد او نوري در نور بود، و هنگامي كه بر او وارد شدم بر او سلام كردم حضرت جواب سلام مرا داد، و فرمود: حاجت تو چيست؟

عرض كردم: مي خواهم پيامبري را كه در ميان شما فرستاده شده است ببينم.

حضرت فرمود: با او چه كار داري؟

عرض كردم: مي خواهم به او ايمان بياورم، و او را تصديق كنم، و هر امري را كه به من مي دهد اطاعت كنم.

حضرت فرمود: آيا گواهي مي دهي كه خدائي نيست جز الله، و هيچ شريكي ندارد، و محمد فرستاده ي خدا است؟

عرض كردم: گواهي مي دهم كه خدائي نيست جز الله و هيچ شريكي ندارد، و محمد فرستاده ي خدا است.

حضرت رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - فرمود: اي ابوذر؛ من رسول و فرستاده ي خدا هستم. برو به شهر و ديار خودت در آنجا خواهي ديد كه پسرعمويت مرده است، پس اموال او را بگير، و آنجا باش تا وقتي كه نبوت و پيامبري آشكار و ظاهر گردد.

ابوذر گفت: من به سرعت به ديار خود شتافتم، ديدم پسرعموي من مرده است، و ثروت كلاني از خود به جاي گذاشته است، درست در همان زماني كه رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - خبر داده بود. من ثروت او را در اختيار گرفتم، و در ديار خودم ماندم تا زماني كه امر پيامبر آشكار شد، در آن هنگام من به او ملحق شدم. [1] .


پاورقي

[1] امالي الصدوق: 287؛ بحارالأنوار: ج 22 ص 421 ح 32.


جحدر بن المغيرة الطائي


جحدر بن المغيرة الطائي، الكوفي.

محدث خطابي المذهب، مهمل الحديث، وقيل: من الضعفاء، وله كتاب. روي عنه محمد بن إدريس صاحب الكرابيس.

المراجع:

رجال النجاشي 95. أعيان الشيعة 4: 68. تنقيح المقال 1: 208. معجم رجال الحديث 4: 37. رجال الحلي 211. نقد الرجال 67. رجال ابن داود 61. توضيح الاشتباه 89. جامع الرواة 1: 147. مجمع الرجال 2: 18 وفيه جحدرة بدل جحدر. منتهي المقال 74. العندبيل 1: 93. منهج المقال 81. نضد الايضاح 73. أضبط المقال 492. إتقان المقال 266. الوجيزة للمجلسي 29. لسان الميزان 2: 98.



[ صفحه 287]




عبد الله بن أبي جعفر


محدث كسابقه، روي عنه عبد الله بن سليمان.

المراجع:

معجم رجال الحديث 10: 86. جامع الرواة 1: 466. تنقيح المقال 2: 162.


مسلم بن سعيد البجلي


مسلم بن سعيد البجلي، البصري.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 309. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 214. خاتمة المستدرك 849. معجم رجال الحديث 18: 149. نقد الرجال 344. جامع الرواة 2: 229. مجمع الرجال 6: 89. منتهي المقال 305. منهج المقال 333 وفيه اسم أبيه سعد بدل سعيد.