بازگشت

طبيعة الحكم الأموي


أما الحكم الأموي فقد سبب للمسلمين الكثير من المشاكل و الخطوب، و أخلد لهم الفتن و المصاعب، و ألقاهم في شر عظيم، أما طبيعة ذلك الحكم، و المظاهر البارزة فيه، فهي:

الاستبداد:

لقد استبد الأمويون في حكمهم الشعوب الاسلامية، فلم يكن هناك قانون تسير عليه الدولة، و انما كان هناك حكم تسيره عواطف الملوك، و اهواء وزرائهم، و رغبات حاشيتهم، يقول العلايلي: «ان نظام الحكم في عهد ملوك الأمويين لم يكن الا ما نسميه في لغة العصر بنظام الأحكام العرفية، هذا النظام الذي يهدر الدماء، و يرفع التعارف علي المنطق القانوني، و يهدد كل أمري ء في وجوده، و في هذا العصر اذا كان يتخذ في ظروف استثنائية، و لحالات خاصة يراد بها الارهاب، و اقرار الأمن، فقد كان في العهد الأموي هذا النظام السائد، و في الحق أنه لا يمكننا أن نسمي هذا سلطة قضائية البتة، بل ننكر بكل قوة أن يكون في العصر الأموي سلطة قضائية بالمعني الصحيح الا في فترات لا تلبث حتي يكون التباين طاغيا، و أكبر الشواهد علي هذا أن الخليفة أو حكومته تأتي ما تهوي بدون أن تتخذ لمآتيها شكليات قانونية علي الأقل مما يشعر باحترام السلطة..». [1] .

لقد أصبح الاستبداد السياسي الظاهرة البارزة في الحكم الأموي، فقد



[ صفحه 373]



اتخذ الأمويون لهم منهجا خاصا في الحكم، انهارت بسببه قواعد العدل السياسي و الاجتماعي.


پاورقي

[1] الامام الحسين (ص 339).


قاضيان چهار گروهند


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

قاضيان چهار گروهند: سه گروه در آتشند و يك گروه در بهشت. مردي كه دانسته حكم ناحق صادر كند اين قاضي در آتش است. مردي كه ندانسته (و بي اطلاع از احكام و قوانين) حكم ناحق دهد، اين نيز در آتش است. مردي كه ندانسته حكم درست و حق صادر كند، اين هم در آتش است و مردي كه دانسته حكم حق و درست را صادر كند اين قاضي در بهشت است. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 7 / 407 / 1، همان، همان، 16869

بحار: 14 / 5 / 13 و 14 / 14 / 23، ميزان الحكمه: ج 10، ح 16879. 16878.


المؤمن إذا نام


المحاسن 178، ب 40، ح 163: عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عن حمزة بن عبدالله، عن جميل بن دراج، قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:....

إن المؤمنين إذا أخذوا مضاجعهم أصعد الله بأرواحهم إليه، فمن قضي له عليه الموت جعله في رياض الجنة في كنوز رحمته، و نور عزته، و إن لم يقدر عليه الموت بعث بها مع أمنائه من الملائكة إلي الأبدان التي هي فيها.


من مقومات التبليغ


أصول الكافي 2 / 78، ح 14: محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن الحجال، عن العلاء، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:...

كونوا دعاة للناس بغير ألسنتكم، ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخير، فان ذلك داعية.


الشاة في البيت


[أ: المحاسن 642 - 641 ب 16 ح 159.

ب: فروع الكافي 4 / 544 ح 4: أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن محمد بن علي، عن عبيس بن هشام، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

اذا اتخذ أهل البيت شاة آتاهم الله برزقها و زاد في أرزاقهم و ارتحل الفقر عنهم مرحلة، فان اتخذوا شاتين آتاهم الله بأرزاقهما و زاد في أرزاقهم و ارتحل عنهم الفقر مرحلتين.

فان اتخذوا ثلاثا أتاهم الله بأرزاقها و زاد في أرزاقهم و ارتحل عنهم الفقر رأسا.


من فوائد التمر


المحاسن 533، ب 110، ح 791: أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبي القاسم و يعقوب بن يزيد، عن زياد بن مروان القندي، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

من أكل سبع تمرات عجوة عند منامه قتلن الديدان في بطنه.


چرا اموات به دنيا بازنمي گردند تا به زندگان خبر بدهند؟


زنديق به امام صادق - عليه السلام - عرض كرد: چه خوب بود اگر خدا در هر صد سال مردگاني را زنده مي نمود، تا بيايند و ما از آنها درباره ي گذشتگان سؤال مي نموديم كه چه سرنوشتي پيدا كردند؟ و پس از مرگ چه ديدند؟ و با آنها چه كردند؟ تا انسانها به طور يقين كار كنند و دست به عمل بزنند و بدين طريق شك از بين مي رفت، و ترديد از دلها زدوده مي شد.

حضرت فرمود: اين سخنان كساني است كه سخن انبياء و فرستادگان الهي را تكذيب كرده اند و به آنچه از ناحيه ي خدا آوردند تصديق نكردند و گفتند: خدا در كتابش بر زبان انبياء از حال ما خبر داده است.

آيا كسي از خدا و فرستادگانش راستگوتر يافت مي شود؟

و به تحقيق بسياري از مردگان به دنيا مراجعت كردند، و زنده شدند، مانند اصحاب كهف كه خداوند سيصد و نه سال آنها را ميراند سپس آنها را در زمان و عصر قومي زنده كرد، كه روز قيامت را انكار كردند تا دلايل آنها را باطل كند، و حجت خود را بر آنها تمام نمايد، و قدرت و توانايي خود را به آنها نشان بدهد، و بدانند كه رستاخيز و قيامت حق است.

و خداوند ارمياي پيامبر را كه شاهد خراب شدن بيت المقدس و اطراف آن را توسط هجوم بخت النصر بود و گفت: چه وقت خدا اين مرده ها را زنده مي كند، ميراند و صد سال در حال مرگ نگاهش داشت سپس او را زنده كرد، و او شاهد بود چگونه اعضاي او بهم مي پيوندند، و گوشت استخوان را مي پوشاند و مفاصل و رگهايش به هم وصل مي شوند.

و هنگامي كه نشست فرمود: من مي دانم كه خداوند بر همه چيز توانا است.

و خداوند افرادي را كه از وطنشان جهت فرار از طاعون خارج شده بودند و عددشان قابل شمارش نيست، خدا آنها را ميراند، و مدت طولاني در حالت مرگ بودند، تا اينكه استخوانهاي آن پوسيده، و مفاصل آنها از هم جدا شد، و



[ صفحه 340]



خاك شدند.

سپس خداوند متعال در زماني كه خود دوست داشت كه خلقش قدرت او را ببينند پيامبري را برانگيخت كه نامش حزقيل بود، و آنان را صدا زد، پس بدنهاي آنها مجددا جمع شد، و اجزاء آنها به هم پيوست، و ارواح آنها به آن بدنها بازگشت، و همگي برخواستند مانند روزي كه مردند حتي يك نفر از آنها در حال مرگ باقي نماند، و پس از آن مدتي طولاني زنده ماندند.

و خداوند قومي كه با حضرت موسي خارج شدند ميراند هنگامي كه براي مناجات با خدا رفت و آنها گفتند: خدا را به رأي العين به ما نشان بده، خدا آنها را ميراند، و سپس زنده كرد. [1] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 10 ص 175.


اشعث بن محمد البارقي


أشعث بن محمد البارقي، الكوفي.

محدث إمامي. روي عنه بكر بن صالح.

المراجع:

رجال الطوسي 153. تنقيح المقال 1: 149. خاتمة المستدرك 783. معجم رجال الحديث 3: 215 و 216. جامع الرواة 1: 106. مجمع الرجال 1: 230. أعيان الشيعة 3: 461.


العباس بن عطية العامري


العباس بن عطية العامري، الكوفي.

من حسان محدثي الإمامية، وقيل من المجهولين.

المراجع:

رجال الطوسي 246 وفيه أسند عنه. تنقيح المقال 2: 128. خاتمة المستدرك 815. معجم رجال الحديث 9: 235. نقد الرجال 179. جامع الرواة 1: 433. مجمع الرجال 3: 248. منتهي المقال 169. منهج المقال 188. إتقان المقال 197. الوجيزة 37.


محمد بن مالك بن عطية الأحمسي


أبو عبد الله محمد بن مالك بن عطية الأحمسي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 301 وفيه: أسند عنه. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 178. معجم رجال الحديث 17: 183. خاتمة المستدرك 847. نقد الرجال 330. جامع الرواة 2: 186. مجمع الرجال 6: 30 و فيه الأخمشي بدل الأحمسي. منتهي المقال 289. منهج المقال 316. روضة المتقين 14: 449. الوجيزة 49.