بازگشت

ميمون البان


عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام، كما عده من أصحاب الامام الباقر و الامام الصادق (ع). [1] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.


اثر رفع غم مؤمن در قبر


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هر كه غمي از مؤمن بزدايد، خداوند غمهاي آخرت را از او بزدايد و خنك دل از گورش بيرون آيد. [1] .



[ صفحه 220]




پاورقي

[1] ثواب الاعمال: 179 / 1، همان، همان، 16275.


علي بن امام جعفر صادق العريضي


علي بن جعفر عليه السلام سيدي جليل القدر و عظيم الشأن و شديدالورع و عالمي كبير و راوي حديث كثيرالفضل بوده كه تا زمان حضرت جوادالائمه مي زيسته و به قول صاحب عمدةالطالب تا زمان حضرت هادي زنده بود علي بن جعفر ملازم امام موسي بن جعفر برادرش بوده و معالم دين را از او اخذ كرده و مسائل علي بن جعفر بين فقها مشهور است كه از بركات وجودي اين امام زاده بزرگوار است كه علامه مجلسي در جلد چهارم بحارالانوار مسائل علي بن جعفر را نقل كرده.

علماي رجال عموما از اين شخصيت باتقوي ذكر خير نموده و به فضيلت ستوده اند - شيخ كشي روايت كرده كه چون طبيب خواست حضرت جوادالائمه را فصد كند چون نيشتر را نزديك آن حضرت آورد كه رگ را قطع كند علي بن جعفر نزديك آمد گفت اول مرا فصد كن تا حدت نيشتر در من اثر كند و به امام جواد تألمي وارد نسازد و چون ابن الرضا برخاست برود علي بن جعفر كفش هاي او را پيش پايش جفت مي كرد و حال آنكه او پيرمردي محترم و جوادالائمه جوان بود.

كليني از محمد بن حسن بن عمار روايت كرده كه گفت من ده سال در مدينه خدمت



[ صفحه 386]



علي بن جعفر بودم و از او احاديثي فراگرفتم كه از برادرش امام موسي كاظم نقل مي كرد.

يك روز در مسجد نبوي مدينه محمد بن علي جواد الائمه وارد شد علي بن جعفر كه پيرمردي بود برخاست به استقبال او رفت و دست او را بوسيد و تعظيم و تكريم بسيار نمود - امام جواد به او فرمود عموي بزرگوار بنشين او گفت چگونه بنشينم كه شما ايستاده اي.

احاديثي كه درباره اين دو نفر ديده مي شود ادب و احترام و عقيده علي بن جعفر را مي رساند كه مردي عالم و فاضل و ثقه و جليل القدر بوده و با آنكه مقام شيخوخيت داشته به امامت برادرزادگان اعتراف و اقرار نموده است.

علي بن جعفر به مناسبت آنكه در عريض چهار ميلي مدينه مي زيسته و زراعت داشته او را عريضي گويند و قبري هم در قم به نام علي بن جعفر هست كه داراي گنبد و بارگاهي است و احتمال قوي داده مي شود كه قبر همين امام زاده بزرگوار باشد فقط اختلافي كه موجود است صاحب مزار قم را داراي چهار پسر به نام محمد - احمد شعراني - حسن و جعفر نوشته اند كه درباره علي بن امام جعفر صادق اين اولاد را ذكر نكرده اند - و زوجه علي بن جعفر فاطمه كبري دختر محمد بن عبدالله با هر فرزند امام زين العابدين بوده است.


اللسان


و فيه الدية كاملة، لأنه واحد، أما الأخرس فقال صاحب الجواهر: لا خلاف في أن فيه ثلث الدية.. لقول الامام عليه السلام في لسان الأخرس، و عين الأعمي ثلث الدية.


نحن و رسول الله


بحارالأنوار 2 / 90، ح 15، عن بصائر الدرجات: القاشاني، عن اليقطيني يرفعه، قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:....

أبي الله أن يجري الأشياء إلا بالأسباب، فجعل لكل شي ء سببا، و جعل لكل سبب شرحا، و جعل لكل شرح مفتاحا، و جعل لكل مفتاح علما، و جعل لكل علم بابا ناطقا، من عرفه عرف الله، و من أنكره أنكر الله، ذلك رسول الله و نحن.


نصح و وقار


أ: أمالي الصدوق 183، المجلس 39، ح 6.

ب: مناقب ابن شهرآشوب 4 / 158: حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني، عن علي بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن معاوية بن عمار، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

كان بالمدينة رجل بطال يضحك الناس منه، فقال: قد أعياني هذا الرجل أن أضحكه، يعني علي بن الحسين عليه السلام.



[ صفحه 212]



قال: فمر علي عليه السلام و خلفه موليان له، فجاء الرجل حتي انتزع رداءه من رقبته، ثم مضي.

فلم يلتفت اليه علي عليه السلام، فاتبعوه و أخذوا الرداء منه فجاؤوا به فطرحوه عليه.

فقال لهم: من هذا؟

فقالوا له: هذا رجل بطال يضحك أهل المدينة.

فقال: قولوا له: ان لله يوما يخسر فيه المبطلون.


صداق فاطمة


[قرب الاسناد 80: محمد بن الوليد، عن عبدالله بن بكير، قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...].

زوج رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عليا فاطمة صلوات الله عليهما علي درع له حطمية تسوي ثلاثين درهما.


كل اللحم بالبيض


فروع الكافي 4 / 325-324، ح 3: عدة من أصحابنا: عن أحمد بن أبي عبدالله، عن محمد بن عيسي، عن عبيدالله بن عبدالله الدهقان، عن درست، عن عبدالله بن سنان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

شكا نبي من الأنبياء عليهم السلام الي الله عزوجل قلة النسل، فقال: كل اللحم بالبيض.



[ صفحه 249]




چرا فاطمه، زهرا لقب گرفت؟


1- ابن عماره از پدرش روايت مي كند كه گفت: از امام صادق - عليه السلام - سؤال نمودم: چرا فاطمه - سلام الله عليها - زهرا لقب گرفت؟

حضرت فرمود: براي اينكه هنگامي كه براي عبادت در محراب مي ايستاد نور او براي اهل آسمان مي درخشيد همان طوري كه نور ستارگان براي اهل زمين مي درخشد. [1] .

2- ابان بن تغلب گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: اي فرزند پيامبر؛ چرا حضرت زهرا - سلام الله عليها - «زهرا» ناميده شد؟

حضرت فرمود: براي اينكه براي حضرت اميرالمؤمنين - عليه السلام - مي درخشيد و در روز سه بار نورافشاني مي نمود. و نور چهره اش (وقت) نماز صبح را روشن مي ساخت، و در حالي كه مردم در بسترشان بودند، سفيدي آن نور به حجره هاي آنان در مدينه وارد مي شد، و ديوارهاي آنها سفيد مي شد، آنها تعجب مي كردند، و مي آمدند خدمت رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - و از حضرتش در



[ صفحه 312]



باره ي چيزي كه مي ديدند سؤال مي كردند، حضرت آنها را به منزل فاطمه - سلام الله عليها - مي فرستادند و هنگامي كه مي آمدند مي ديدند ايشان در محراب عبادتش نشسته و نماز مي گزارد، و نور از چهره اش مي تابد، متوجه مي شدند آن چيزي كه ديدند از نور حضرت فاطمه - سلام الله عليها - بود.

و هرگاه نيمه ي روز مي شد و حضرت زهرا - سلام الله عليها - براي نماز آماده مي شد نور زردي از چهره اش ساطع مي گرديد، و اين زردي به حجرات مردم وارد مي شد، لباسها و رنگهاي آن را به رنگ زرد درمي آورد، خدمت پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - مي آمدند و راجع به آنچه كه ديدند از او مي پرسيدند، حضرت آنها را رهسپار خانه ي فاطمه - سلام الله عليها - مي كردند، آنها مي ديدند كه در محرابش ايستاده است، در حالي كه نور زردي از چهره اش مي تابد - كه درود خدا بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد - متوجه مي شدند كه آنچه كه ديدند از نور چهره او است.

و هرگاه روز به پايان مي رسيد و آفتاب غروب مي كرد چهره حضرت فاطمه - سلام الله عليها - سرخ مي شد، و چهره او - از بابت شكر خدا و خوشحالي - مي درخشيد، و اين سرخي چهره آن حضرت به حجرات مردم مدينه وارد مي شد و ديوارهايشان سرخ مي شد، و از آن تعجب مي كردند و خدمت پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - مي رسيدند، و از او درباره ي آنچه ديدند سؤال مي كردند، حضرت آنها را به خانه ي فاطمه - سلام الله عليها - روانه مي نمود، هنگامي كه مي آمدند مي ديدند كه حضرت زهرا - سلام الله عليها - در محرابش نشسته است، و خدا را تسبيح مي گويد، و تمجيد مي نمايد، در حالي كه نور سرخي از چهره اش مي درخشد، متوجه مي شدند كه آنچه ديدند، از نور چهره ي حضرت فاطمه - سلام الله عليها - است.

اين نور همواره باقي ماند، تا وقتي كه حسين - عليه السلام - متولد شد، و اين نور همين طور در چهره هاي ما امامان اهل بيت امامي پس از امامي، تا روز قيامت منتقل مي شود. [2] .



[ صفحه 313]



3- جابر گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: چرا حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - «زهراء» ناميده شد؟

حضرت فرمود: براي اينكه خداي عزوجل آن حضرت را از نور عظمت خود آفريد، و هنگامي كه نور او تابيد آسمانها و زمين را به نورش روشن نمود، و چشمهاي فرشتگان را خيره نمود، (و تحت تأثير شديد تابش خود قرار داد) و ملائكه براي خدا به سجده افتادند و عرضه داشتند: خداي ما؛ و سيد ما؛ اين نور چيست؟

خداوند به آنان وحي فرمود: اين نوري از نور من است، و او را در آسمانم سكونت دادم، او را از عظمت خود آفريدم، او را از صلب پيامبري از پيامبران خارج مي كنم، او را بر تمامي انبياء برتري مي دهم، و از آن نور؛ اماماني را خارج مي كنم كه به امر من قيام مي كنند، و به سوي حق من هدايت مي كنند، و آنها را خلفاي خود در زمين بعد از انقطاع وحيم قرار مي دهم. [3] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 43 ص 12 ح 6.

[2] بحارالأنوار: ج 43 ص 11 ح 2.

[3] بحارالأنوار: ج 43 ص 12 ح 5.


اسماعيل بن أبي إسحاق


أبو إسرائيل إسماعيل ابن أبي إسحاق عبد العزيز، وقيل خليفة العبسي، الملائي، وقيل المدائني، الكوفي. محدث مجهول الحال، وقيل مهمل، ويقول عنه بعض العامة بأنه كان صدوقا سيئ الحفظ غال في التشيع يكفر عثمان بن عفان. كانت ولادته سنة 84، وتوفي سنة 169. روي عنه سفيان الثوري، وأبو الوليد الطيالسي، ووكيع بن الجراح وغيرهم.

المراجع:

رجال الطوسي 147. أضبط المقال 468. منهج المقال 57. العندبيل 1: 45. أعيان الشيعة 3: 381. مجمع الرجال 1: 217. نقد الرجال 45. جامع الرواة 1: 99. معجم رجال الحديث 3: 151. خاتمة المستدرك 783. تنقيح المقال 1: 137. منتهي المقال 56. المغني في الضعفاء 2: 77. الكني والأسماء 1: 106. أحوال الرجال 52. الضعفاء



[ صفحه 173]



والمتروكين للدارقطني 57. موضح أوهام الجمع والتفريق 1: 415. تاريخ أسماء الثقات 55. تهذيب الكمال 3: 77. الجرح والتعديل 1: 1: 166. الضعفاء الكبير 1: 75. الكامل في ضعفاء الرجال 1: 285. تقريب التهذيب 1: 69. خلاصة تذهيب الكمال 29. المجروحين 1: 124. التاريخ الكبير 1: 346. لسان الميزان 7: 451. ميزان الاعتدال 1: 222. تهذيب التهذيب 1: 293. الطبقات الكبري 6: 380.


طرخان النخاس


محدث لم أقف علي تفاصيل أحواله. روي عنه الحسن بن علي الوشاء.

المراجع:

تنقيح المقال 2: 108. معجم رجال الحديث 9: 160. خاتمة المستدرك 813. جامع الرواة 1: 421.



[ صفحه 165]




محمد بن غالب بن الهذيل الكوفي


أبو الهذيل محمد بن غالب بن الهذيل الكوفي.

إمامي شاعر

المراجع:

رجال الطوسي 297. معجم رجال الحديث 17: 124. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 170. خاتمة المستدرك 846. نقد الرجال 327. جامع الرواة 2: 171. مجمع الرجال 6: 18. منهج المقال 314.