بازگشت

عمران بن ميثم


التمار عده الشيخ في أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] قال النجاشي: أنه مولي ثقة روي عن الامام أبي عبدالله و أبي جعفر عليهماالسلام. [2] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] النجاشي.


عامل فقر


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش فرمودند:

هر كس از فضل خدا، نطلبد، فقير شود. [1] .



[ صفحه 208]




پاورقي

[1] بحار: 76 / 316 / 6، ميزان الحكمه: ج 10، ح 16077.


اما غنائم


اما درباره غنائم - روز جنگ بدر رسول الله صلي الله عليه و آله فرموده هر كس بكشد و يا كشته شود براي او اين مقدار غنيمت است و يا كسي كه اسير بگيرد آن اسير مال او است و از غنائم قوم چنين مقدار از او است فرمود خداوند عالم مرا وعده فرموده كه ابواب فتح و فيروزي را به سوي ما بگشايد و چون مشركين شكست خوردند و منهزم شدند غنائم آنها را جمع نمودند - مردي از انصار برخاست، عرض كرد يا رسول الله صلي الله عليه و آله تو به ما امر كردي كه با مشركين جنگ كنيم و ما هم اطاعت نموديم و بر آنها فائق مي شويم و تو فرمودي هر كس اسيري بگيرد اسير او است و از غنائم هر چه ببرد از او است و هر كه را بكشد غنائمش از آن او خواهد بود - من دو نفر را كشته ام بدين دليل و يك اسير گرفته ام اكنون آنچه وعده فرمودي از غنائم به من بده اين بگفت و نشست.

پس از آن مردي به نام سعد بن عباده [1] برخاست عرض كرد يا رسول الله چه مانع دارد كه نصيب و بهره غنائم را در آخر كار تقسيم كنيد چه ما مي ترسيم كه از لحاظ دوري مكان باز مورد حملات مشركين قرار گيريم باز ضايعات و تلفاتي به ما برسانند و ما و شما را به مصيبتي گرفتار نمايند اگر شما آنچه كه مبارزين و غازيان و جنگجويان مطالبه مي كنند به آنها بدهي براي بقيه افراد چيزي باقي نمي ماند و غنائم از بين مي رود منظورش اين بوده كه غنائم تا تفريق و تقسيم نشده بنيه مالي قشون ما است ولي چون تقسيم شد اگر باز خطري پيش آيد بنيه مالي براي قيام ضعيف مي شود بهتر است كه ذخاير غنايم را آخر كار در پايان جنگ بين همه تقسيم كنيد - اين بگفت و نشست.

آنگاه مردي ديگر از انصار برخاست گفتار سعد بن عباده را تأييد نموده و نشست



[ صفحه 370]



و هر يك تا سه بار برخاستند نظريه خود را نسبت به غنائم گفتند و پيغمبر خدا ساكت بود و منتظر امر آسماني بوده تا آنكه اين آيه نازل شد - يسئلونك عن الانفال انفال اسم جامعي براي كليد غنائم است كه در آن روز به دست مسلمين افتاد... چنانچه در آيه ديگر مي فرمايد ما افاء الله علي رسوله يعني آنچه از في ء است مخصوص رسول خدا است و باز در آيه ديگر كه مي فرمايد «ما غنمتم من شي ء» آنچه تو غنيمت گرفته اي و باز مي فرمايد «قل الانفال لله و للرسول» انفال و حاصل آنچه به دست آمده مخصوص خدا و رسول است كه خداوند دست ديگران را از انفال كوتاه كرد و آن را مخصوص خود و پيغمبرش نموده و براي آنكه توهمي از نظر اموال براي مال داران و مال دوستان پيش نيايد فرمود «فاتقوا لله و اصلحوا ذات بينكم و اطيعوا الله و رسوله ان كنم مؤمنين» از خدا بترسيد و بين خود در گفتار و كردار اصلاح كنيد و از خدا و رسول اطاعت نمائيد اگر ايمان داريد تا رستگار شويد.

اين سخنان همچنان بوده و غنائم هم جمع آوري شد پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله با مجاهدين به مدينه برگشت اين آيه نازل شد:

و اعلموا ان ما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول و لذي القربي و اليتامي و المساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله و ما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان

بدانيد كه آنچه غنيمت گرفته ايد يك خمس و يك پنجم آن مخصوص خدا و رسول است و براي ذوالقربي اختصاص داده شده و براي ايتام و مساكين و ابن السبيل اگر شما ايمان به خدا داريد اين نحوه تقسيم كنيد و آنچه ما از آيات قرآن در روز بدر نازل نموديم براي جدا شدن حق از باطل بوده و آن روزي بوده كه دو گروه مسلمان و كافر تلاقي كرده اند (روز جمعه هشتم ماه رمضان سال دوم هجرت بوده).

به اجماع اماميه در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله خمس در شش سهم تقسيم مي شد كه سه سهم آن مخصوص پيغمبر خدا بوده و سه سهم براي ايتام - مساكين - ابن السبيل بوده مخالفين اهل بيت پس از رحلت رسول الله صلي الله عليه و آله خمس آل محمد را ندادند و بين ساير فرق تقسيم نمودند تا علي و يارانش دست تنگ بمانند مبادا بر آنها خروج كنند - حضرت امام صادق فرموده نزول آيه خمس در نوزدهم رمضان بوده است.

آنگاه مي فرمايد اما قوله تعالي كه فرمود «لله» همان طور است كه فرمود يقول الانسان



[ صفحه 371]



منظور لله و لك مي باشد كه سهم مخصوص خدا به دست پيغمبرش خواهد بود و پس از او به دست ائمه معصومين تا روز قيامت كه به هر مصرف صلاح بدانند برسانند.

پس خمس رسول الله غنائمي بوده كه به پنج قسمت تقسيم مي شد - سهم خدا را شخصا مي گرفت براي تعظيم شعائر الهي و ابقاي نام او به حكم مباني توحيد و اين وظيفه را به اهل بيت خود سپرد و سهمي براي خويشان از بني عبدالمطلب و او سهمي براي ايتام و مساكين مسلمين و سهمي براي گمشدگان و دل خسته گان و مال از دست دادگان در غير تجارت كه اين سنت از روز به در عمل مي شد و اين بوده راه تقسيم غنائمي كه به شمشير گرفته مي شد.


پاورقي

[1] سعد بن عباده از انصار و از طايقه خزرج بود از كساني است كه در ليلةالعقبه پرچمدار رسول خدا بوده و روز بدر حضور داشت و اميرالمؤمنين پرچمدار مهاجرين بود اين مرد بزرگوار و باگذشت و رئيس و زعيم و دانشور بود او بود كه زير بار بيعت ابوبكر نرفت و در خلافت ابوبكر در جنگ شام بود و در جنگ هاي عمر هم بود و مرد پسرش قيس بن سعد بن عباده از اصحاب اميرالمؤمنين بود و پرچمدار امام حسن مجتبي (ع) شد و معاويه خواست به حيله او را منحرف سازد ولي موفق نشد.


الآمر بالقتل


قال صاحب الجواهر في باب القصاص، الصورة الثانية: «سئل الامام الباقر أبوالامام جعفر الصادق عليهماالسلام عن رجل أمر رجلا بقتل آخر، فقتله؟ قال: يقتل به من باشر القتل، و يحبس الآمر بقتله في الحبس، حتي يموت.. و لا بأس بالعمل - هذا الكلام لصاحب الجواهر - بهذه الرواية بعد صحتها، و عمل غير واحد من الاصحاب بها».

انظر فصل القصاص من هذا الجزء، فقرة: - «الاكراه علي القتل أو القطع».


النبي و الروح


أصول الكافي 1 / 273، ح 5، محمد بن يحيي، عن عمران بن موسي، عن موسي بن جعفر، عن علي بن اسباط، عن محمد بن الفضيل....

عن أبي حمزة قال: سألت أباعبدالله عليه السلام من العلم أهو علم يتعلمه العالم من أفواه الرجال، أم في الكتاب عندكم تقرؤونه فتعلمون منه؟ قال:

الأمر أعظم من ذلك و أوجب، أما سمعت قول الله عزوجل: (و كذلك أوحينآ إليك روحا من أمرنا منا كنت تدري ما الكتاب و لا الإيمان) [1] ثم قال: أي شي ء يقول أصحابكم في هذه الآية؟ أيقرون أنه كان في حال لا يدري ما الكتاب و لا الإيمان؟



[ صفحه 339]



فقلت: لا أدري - جعلت فداك - ما يقولون.

فقال: [لي] قد كان في حال لا يدري ما الكتاب و لا الإيمان حتي بعث الله عزوجل الروح التي ذكر في الكتاب، فلما أوحاها إليه علم بها العلم و الفهم، و هي الروح التي يعطيها الله عزوجل من شاء، فإذا أعطاها عبدا علمه الفهم.


پاورقي

[1] سورة الشوري، الآية: 52.


البر بالوالدين


الزهد 34، ب 5، ح 88: فضالة بن أيوب، عن سيف بن عميرة، عن ابن مسكان،...

عن عمار بن حيان قال: أخبرني أبوعبدالله ببر ابنه اسماعيل له و قال:

و لقد كنت أحبه و قد ازداد الي حبا، ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أتته أخت له من الرضاعة، فلما أن نظر اليها سر بها و بسط رداءه لها فأجلسها عليه، ثم أقبل يحدثها و يضحك في وجهها، ثم قامت فذهبت، ثم جاء أخوها فلم يصنع به ما صنع بها.

فقيل: يا رسول الله صنعت بأخته ما لم تصنع به و هو رجل؟

فقال: لأنها كانت أبر بأبيها منه.


النبي و فراق جعفر


[من لا يحضره الفقيه 1 / 177، ح 527: قال الصادق عليه السلام:...].

ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم حين جاءته وفاة جعفر بن أبي طالب عليه السلام و زيد بن حارثة كان اذا دخل بيته كثر بكاؤه عليهما جدا، و يقول: كانا يحدثاني و يؤانساني فذهبا جميعا.


من واجب الملوك


تحف العقول 319: قال عليه السلام:...

و ليس يحب للملوك أن يفرطوا في ثلاث: في حفظ الثغور، و تفقد المظالم، و اختيار الصالحين لأعمالهم.


تفسير فرمايش خدا: «يا اينكه مردم حسد مي ورزند» چيست؟


ابوالصباح گويد: از امام صادق - عليه السلام - راجع به اين آيه كه خدا فرموده: (أم يحسدون الناس علي ما آتاهم الله من فضله) [1] «يا اينكه مردم در برابر آنچه خدا از كرمش به آنها بخشيده حسد مي ورزند» پرسيدم.

حضرت فرمود: اي ابوالصباح؛ به خدا، ما هستيم آن مردم كه حسد برده شده است. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي نساء آيه ي 54.

[2] اصول كافي: ج 1 ص 295 ح 4.


حديث 349


5 شنبه

جاهل سخي افضل من ناسك بخيل.

نادان سخاوتمند، از عابد خسيس برتر است.

بحار، ج 75، ص 228


اسماعيل بن حازم السلمي


إسماعيل بن حازم السلمي، الكوفي.

محدث إمامي. روي عنه محمد بن سنان.

المراجع:

رجال الطوسي 147. منتهي المقال 54. منهج المقال 56. أعيان الشيعة 3: 318. مجمع الرجال 1: 210. نقد الرجال 43. جامع الرواة 1: 95. معجم رجال الحديث 3: 129. خاتمة المستدرك 782. تنقيح المقال 1: 132.



[ صفحه 163]




الصلت بن الحجاج الصيرفي


أبو محمد الصلت بن الحجاج الصيرفي، الكوفي.

محدث إمامي، وثقه بعض العامة، وضعفه آخرون منهم. روي عن الأمام الباقر عليه السلام أيضا وروي عنه يحيي بن سعيد العطار الحمصي.

المراجع:

رجال الطوسي 126 و 220. تنقيح المقال 2: 102. خاتمة المستدرك 813. معجم رجال الحديث 9: 139. نقد الرجال 173. جامع الرواة 1: 417. مجمع الرجال 3: 222. منهج المقال 184. لسان الميزان 3: 194. ميزان الاعتدال 2: 317. التاريخ الكبير 4: 303. تهذيب التهذيب 4: 433. الكامل في ضعفاء الرجال 4: 1399. الجرح والتعديل 2: 1: 440. الضعفاء والمتروكين لابن الجوزي 2: 57. المغني في الضعفاء 1: 309. الثقات 6: 471 و 472.



[ صفحه 151]




محمد بن عمر الأطرف ابن أمير المؤمنين (الهاشمي)


أبو عبد الله محمد بن عمر الأطرف ابن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب الهاشمي، العلوي، المدني، أمه أسماء بنت عقيل بن أبي طالب. محدث إمامي معتمد، وأحد أشراف وأعيان المدينة المنورة، صدق حديثه بعض العامة. يقال بأنه روي عن الإمام السجاد عليه السلام أيضا. روي عنه ابنه عبد الله بن محمد، وهشام بن سعد، وسفيان الثوري وغيرهم. قتل بالمدينة المنورة سنة 145، وقيل توفي بعد سنة 130، وتوفي وله ثلاث وستون سنة.

المراجع:

رجال الطوسي 101 وفيه: ليس له من السجاد عليه السلام رواية، و 279. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 165. خاتمة المستدرك 850. رجال ابن داود 180. معجم رجال الحديث 17: 65. المناقب 4: 173. رجال البرقي 8. نقد الرجال 326. جامع الرواة 2: 164. عمدة الطالب 362. منتهي الآمال (فارسي) 1: 224. مجمع الرجال 6: 11. الفصول الفخرية (فارسي) 203. منهج المقال 312. الفخري في أنساب الطالبيين 173. المجدي في أنساب الطالبيين 245. لسان الميزان 7: 370. ميزان الاعتدال 3: 668. تهذيب التهذيب 9: 361. تقريب التهذيب 2: 194. الكامل في التاريخ 5: 229 و 232. خلاصة تذهيب الكمال 291. التاريخ الكبير 1: 177. طبقات ابن خياط 239. الجرح والتعديل 4: 1: 18.