بازگشت

تشكيل مجلس عزا


رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به همراه صحابه، پس از دفن شهدا، با استقبال زنان بيوه و كودكان يتيم وارد مدينه گرديد. در صفحات گذشته به بعضي از جريانات كه به هنگام مراجعت آنان واقع شده است اشاره كرديم ولي شايد جالب ترين اين حوادث و حساس ترين اين صحنه ها كه در مدينه به وقوع پيوست تشكيل مجلس عزا براي حمزه سيد الشهدا باشد.

ابن هشام از ابن اسحاق چنين نقل مي كند كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) از كنار خانه هاي قبيله «بني عبدا الأشهل» و بني ظفر عبور مي كرد، صداي بانوان اين دو قبيله را كه بر شهداي خود مي گريستند شنيد به آن حضرت رقت دست داد و گريست و اشكش جاري گرديد و فرمود: «لكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ»؛ «ولي حمزه گريه كننده اي ندارد» چون اين سخن پيامبر را به سعدبن معاذ و اُسَيد بن حُضَير نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند لباس عزا به تن كنند و در كنار بيت رسول خدا بر عموي آن بزرگوار گريه و عزاداري نمايند؛ «اَمَرا نسائَهُم اَن يَتَحَزَمن ثُم يذهبن فيبكين عَلي عَم رَسُول الله (صلي الله عليه وآله)». [1] .



[ صفحه 361]



ابن اسحاق اضافه مي كند كه چون صداي گريه اين بانوان از كنار مسجد «و مجلس عزا» به گوش رسول خدا رسيد، از منزل خود حركت كرد و به ميان آنها رفت و چنين فرمود: خدا بر شما رحمت كند كه با وجود خويش مرا ياري و مواسات نموديد به خانه هاي خود برگرديد و «اِرجعنَ يَرْحَمَكنَ الله فَقد آسيتن بأنفسكن»

واقدي متوفاي 207 پس از نقل همان مطالب مي گويد: بر اساس همان مراسم رسم زنان مدينه، تا امروز چنين است كه اگر يكي از عزيزانشان از دنيا برود اول بر حمزه گريه و عزاداري مي كند سپس بر عزيز از دست رفته خود «فَهُنَ اِلَي الْيَوم اِذا مات الْمَيت مِن الأنصار بَدَأ النساء فَبَكَينَ عَلي حَمزة ثُمَ بَكَينَ عَلي مَيِتِهِنَ» [2] .


پاورقي

[1] سيره ابن هشام ج3، صص42 ـ 43؛ ابن كثير، ج4، ص47؛ تاريخ الخميس ج1، ص444؛ طبري ج3، ص392.

[2] طبقات واقدي ج 2، ص 31.


صهيب أبوحكيم


الصيرفي، الكوفي، تابعي عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] روي عن ميثم التمار خبر صلبه، و هو أحد السبعة الذي حملوا جنازته بعد صلبه [2] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] معجم رجال الحديث 8 /.


ولاؤه لأهل البيت


كان كثير شديد لأهل البيت (ع) متعصبا لهم، و لم يخف تشيعه علي الامويين، فقد أقسم عليه عبد الملك بن مروان بحق الامام أميرالمؤمنين (ع) أن يحدثه هل رأي أحدا هو اعشق منه؟ فقال له كثير: لو سألتني بحقك أخبرتك، فأقسم عليه، فأخبره عن غرام بعض العشاق [1] .


پاورقي

[1] وفيات الاعيان 3 / 266.


جامه ي حرير و ديبا


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

مرد به جز در جنگ نبايد جامه ي حرير و ديبا بپوشد. [1] .



[ صفحه 187]




پاورقي

[1] كافي: 6 / 453 / 1، ميزان الحكمه: ج 11، ح 18108.


تفسير آيه اي و خبر از جنگهاي بين المللي


قل هو القادر علي ان يبعث عليكم عذابا من فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض انظر كيف نصرف الايات لعلهم يفقهون

سوره انعام آيه 66

در خلال احتجاجات امام صادق با ابوحنيفه و تقبيح و توبيخ او در فتوي و عمل به رأي و قياس اين آيه را تلاوت فرمود كه نتيجه حكم و قضاوت بغير ما انزل الله عذاب دردناك الهي است كه از چهار جانب آدمي را احاطه مي كند.

فقال الصادق (ع) ان هذه الاية الشريفة تذكر العذاب في آخر الزمان فان الناس يكونون شيعا و تختلف الكلمة و يذوق بعضهم بأس بعض فتشب بينهم حروب داميه و يصيبهم العذاب من فوق رؤوسهم و من تحت ارجلهم و يقتل بعضهم بعضا حتي يهلك اكثر من ثلثي اهل العالم - او اربعة اخماسه.

درباره نظام اجتماع و حفظ ملت و نگاهداري آنها يا عذاب و سقوط آنها قبل از اين آيه و پس از آن آياتي



[ صفحه 492]



عديده است اين جا به پيغمبرش مي فرمايد بگو آن خدائي است كه قادر است برانگيزد بر شما عذابي دردناك كه از بالاي سرتان و از زير پايتان در فشار آورد يا گروهي را بر شما مسلط كند كه به هم بشوراند مردم را و بچشاند برخي از شما را از آسيب بعضي ديگر ببينيد چگونه برمي گردانم آيات را شايد شما بفهميد و از تكذيب آيات الهي خودداري كنيد.

در بحثهاي امام صادق با ابوحنيفه اكثر اشتباهات او را يادآور مي شد.

يك روز فرمود اي نعمان درباره آيه شريفه السارقة و السارقة فاقطعوا ايديهما (سوره مائده) شما مي گوئيد سارق را زنداني كنيد خدا مي فرمايد دست او را ببريد.

درباره زاني خدا مي فرمايد الزاني و الزانية فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة «سوره نور» آنها را به هر يك صد تازيانه بزنيد شما مي گوئيد چيزي بر آنها نگوئيد.

درباره ربا خداوند در سوره بقره مي فرمايد رباخوار در حال جنگ با خداست شما بر آن كيفري قائل نشده ايد اين عمل به رأي و قياس نتيجه اش اين مي شود كه رشته اجتماع از هم گسسته مي گردد و ضعفاء و فقراء زير بار اغنياء نمي روند كارگر و كارفرما سازش نمي كند جنگ طبقاتي و اختلاف عقايد افكار بالا مي گيرد و كار به خطر مي كشد - و فساد اجتماع را به حضيض مذلت سوق مي دهد در حالي كه هدف اصلي دعوت انبياء اصلاح مفاسد اجتماع بوده است و اين قانون آسماني براي تحديد حدود رباخوار و قمارباز زناكار و فاسق و فاجر است تا آنها را به حد خود كيفر دهند و نگذارند به جنحه و جنايت - تعدي به مرز حقوق ديگران و حتي به جان و مال و ناموس افراد اجتماع نموده و تجاوز نمايند.

قوانين بشري همه براي همين نظام اجتماع است و قرآن مردم را تحريص بر حفظ مصالح بشر و انضباط در زندگي مي فرمايد و صريحا اعلام مي كند كه من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون (سوره مائده) و در جاي ديگر مي فرمايد و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون و باز مي فرمايد و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون.

و توضيح مي دهد و تصريح مي فرمايد كه اي مردم و انزلنا اليك الكتاب مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جاءك من الحق (تا آنجا كه فرمايد) و احذرهم يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك فان تولوا فاعلم انما يريد الله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم و ان كثيرا من الناس الفاسقون - افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون.



[ صفحه 493]



در اين آيات مي فرمايد ما احكامي كه فرستاديم براي اصلاح امور زندگي بشر و حسن انتظام آنها بود هر كس حكم به حق كند از روي قرآن رستگار است و آن كس كه حكم و قضاوت به غير ما انزل الله نمايد او فاسق - ظالم - كافر است.

مي فرمايد مگر احكام زمان جاهليت و بت پرستي را فراموش كرديد چگونه رهنماي كفر و شرك بود و پيروي شيطان در ضلالت و گمراهي بود و قرآن قضاوتش براي سعادت و سلامت و رستگاري شماست قرآن امراض قلبي شما را مي زدايد و از بدبختي و شقاوت نجات مي بخشد - رستگار كسي است كه به قرآن متوسل شود يعني به حكم قرآن عمل كند و طبق احكام آسماني قضاوت كند فلاح و رستگاري و فوز و نيل به مقام و احراز سعادت و كاميابي همه در سايه قرآن است كه در آيات عديده اين حقيقت را تشريح فرموده و براي اثبات آن از ملل گذشته نيز دليل آورده است.

امام صادق (ع) نتيجه انحراف و سرپيچي از احكام الهي را عذاب دردناك اين جهان و انتقام جهان ديگر مي داند - مي فرمايد احكام الهي براي حفظ شئون اجتماعي بشر است آنچه قرآن حكم كرده براي حسن انتظام عالم است و هر كس به رأي خود و به قياس فتوي دهد يا به ميل و اراده خود آيات قرآن را تفسير و تعبير نمايد پيرو شيطان است و آن هدف و برنامه نظام عالم را به هم مي زند و كيفر مفاسد حاصله را به گردن مي گيرد - تمام مهلكات و مفسدات اثر انحراف است وقتي آدمي خدا را فراموش كرد و به ميل خود و تبعيت شيطان گام زد خداوند هم او را از نظر الطاف خفيه خود فراموش مي فرمايد و اين صريح آيه شريفه سوره ي برائت است كه مي فرمايد ننسوا الله فنسيهم و در سوره حشر و نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الخاسرون اين خسران و زيان را خودشان به دست خويش بر پيكر اجتماع وارد كرده اند البته بر مردم است كه تحقيق كنند كوركورانه تبعيت از آراء و فتاوي شيطاني نكنند و مظلمه و گناه اين طبقه هم به گردن رهبري است كه اجتماع را به غير هدف اصلي راهنمائي مي كند.

مي فرمايد هذا الفتنة قد اصابتهم لمخالفة امر رسول الله و لا شك ان العذاب الاليم سيصيبهم كما ذكره الله تعالي في كتابه العزيز

اين آزمايش ها براي آن است كه خوب معرفي شوند و امتحان گردند كه آيا به راستي مخالفت امر پيغمبر خدا مي كنند و پاداش آن عذاب دردناك الهي است كه خداوند وعده فرموده



[ صفحه 494]



هر كه مخالفت اوامر پيغمبرش را بنمايد به مصيبت بزرگي و عذاب دردناكي مبتلا مي گردد.

خداي عالم مسلمين شرق و غرب را مأمور مبارزه با بت پرستي و شرك و كفر و نفاق فرموده و دستور داد قضاوت و حكومت بايد روي حكومت قرآن باشد و هر كجا نمي فهمند از مفسرين و راسخين در علم و دانش و آها كه قرآن در خاندان آنها نازل شده بپرسند و لذا هر كس به غير حكومت قرآن قضاوت كرد فاسق - ظالم - كافر است. بزرگان نوشته اند.

آري تا وقتي كه قوانين آسماني قرآن را متروك مي دارند و از قوانين كهنه فرنگي و استعماري و استثماري براي نظام اجتماع كمك مي گيرند تا روزي كه حكم بغير ما انزل الله مي دهند اين مصيبت براي ملت مسلمان نما باقي است - ميليونها پرونده جنحه و جنايت در دادگستري ها به حكم قوانين صد سال پيش ملل اروپائي خوابيده و چه جناياتي و چه حقوقي و چه خانواده ها كه به كلي دستخوش تمايلات قضات جوانهاي بي تجربه و بي ايمان و از قرآن و فقه بي خبر گرديده و راه فنا را پيش گرفته اند.

چه مصيبتي بدتر از اين و چه بدبختي و فتنه و بلائي بزرگتر از اين كه دادگاه مسلمين ستمگاه باشد و حكم به غير ما انزل الله صادر نمايند.

اي كاش باز مانند ملل اروپائي در رفع نقص خود برمي خاستند و به سير تكاملي مي پرداختند آنها با برنامه صد سال پيش صدبار تحول و «رنسانس» پيش آورده اند تا امروز به اين قدرت علم و اخلاق و تمدن رسيده اند ولي ما هنوز در سياست استعماري برنامه صد سال قبل كهنه و فرسوده آنها را چون جان شيرين دربر گرفته ايم - اي واي بر ما و اين بدبختي اي واي بر اين تعليم و تربيت خلاف عقل و وجدان.



هفت شهر عشق را عطار گشت

ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم



نمي توان ناگفته گذشت كه قوانين سرسام آور گيج كننده بي سر و ته متضاد و متناقض و معارض متراكم محاكم قضائي يأس آور است - نگارنه كه خود با قضات و وكلاء دادگستري ها در تماس نزديك است مي بينيم چه مشكلات قضائي با چه اخلاق مفسده انگيزي موجود و چه كساني بي هويت به مسند قضاوت بزرگ اسلام نشسته و چه ننگي به وجود آورده اند - آنها كه از اسلام و قرآن و حكومت حقه الهيه بي خبرند آنها كه از قوانين ملل غربي كنوني ملل اسلامي مجاور اطلاع ندارند معضلات امر را نمي شناسند از مشكلات و مقامات قضائي به كلي بي خبرند - خود را فقط در محيط تاريك خود مي بينند از گذشته و آينده



[ صفحه 495]



بي خبر هستند خداوند ملت اسلام را از اين ورطه مخوف حفظ فرمايد؟!

آري - علماي محقق و فقهاي متشرع و متقي منزوي گشته و روحاني نماهاي جاه طلب با دستگاه هاي فاسد قضائي به نفع شخصي همكاري مي كنند اما ترديدي نيست كه اين وضع ادامه نخواهد يافت و همين انحراف از قرآن و فقه جعفريست كه سبب بروز عقايد كمونيستي شده است همين رويه غلط كمك به عقايد فاسد ديگري مي كند وقتي هر نابخردي به حكم ثروت انبوه كرسي مجلس مقننه را بخرد و هر وكيلي براي مقام وكالت به خلاف عقل و شرع مبالغي گزاف خرج كند تا نماينده ملت شود و قوانين به دست اين افكار سخيفه وضع گردد بايد به دست آن افكار سخيفه هم اجرا شود و به دست مشابه آنها حكومت صحيح و سقيم سپرده گردد - نگاهي به ممالك اسلامي اين حقيقت را روشن مي سازد اين بزرگترين درد براي يك كشور است كه از راه راست و صحيح منحرف گردند و به راه كج و معوجي در دست اندازهاي زندگي بر سر و صورت خود زنند تا عاقبت به گورستان برسند كه و من اعراض عن ذكري فان له معيشة ضنكا (هذا شقشقة هدرت).

باري به اصل سخن برگرديم خداوند بشر را به قدري تحت فشار تفهيم و تفهم گذاشته و آيات و براهيني مستدل براي او فرستاده تا اعراضي نتواند بنمايد كه نمي دانم.

با اينكه در تمام قوانين عالم عدم علم به قانون دليل فرار از كيفر نيست معذلك باز مي فرمايد:

الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله (سوره احزاب) كساني كه به حكومت قرآن مستظهر باشند جز از خدا نمي ترسند و حكم بر حق مي نمايند.

قضاوت با كتمان حق و فتوي بر تمايلات و اعمال حب و بغض شخصي و حكم روي پرونده و كاغذسازي نتيجه اش همين زندگي است كه امروز ملت ايران با آن مواجه است و لذا امام صادق (ع) وقتي شنيد حكمي درباره يك بچه شتر خلاف شرع صادر شده فرمود لمثل هذا تقطر السماء دماء اجل - والله لمثل هذا تقطر السماء دما و تكاد السموات يتفطرن و تنشق الارض و تخر الجبال هذا.

با اين فتاوي با اين حكومت ها و قضاوت ها با اين سكوت علماء و تظاهر علماءنماها آسمان بايد خون ببارد و زمين از هم متلاشي گردد و كوه ها از هم جدا بشوند.

يعني رشته اجتماع بشر از هم پاشيده مي شود و نظام اجتماع از هم خواهد پاشيد افراد



[ صفحه 496]



اگرچه دو ميليون يا بيشتر در يك شهر جمع هستند ولي دو ميليون از هم جدا و پراكنده هستند - اين اجتماع متشكلي نيست.

اين بدعت ها يا انحراف ها هميشه بوده نهايت هيچ وقت به اين شدت ظهور و بروز نداشته از شاگردان امام جعفر صادق جمعي بودند كه حريص در تلمذ و استفاده از مقام علم امام بودند ولي در حكومت و زمامداري خود راه انحراف مي پيمودند.

ابونعيم اصفهاني مي نويسد - سفيان ثوري از ملازمين جعفر بن محمد بوده و مرتب مي گفت: حدثني - تا روزي امام صادق (ع) فرمود انا احدثك و ما كثرة الحديث لك بخير يا سفيان اذا انعم الله عليك بنعمة فاحببت بقاءها و دوامها فاكثر الحمد و الشكر عليها فان الله عزوجل قال في كتابه «لئن شكرتم لازيدنكم» و اذا استبطأت الرزق فاكثر من الاستغفار فان الله تعالي قال في كتابه استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا.

يا سفيان اذا حزنك امر من سلطان او غيره فاكثر من لا حول و لا قوة الا بالله فانها مفتاح الفرج و كنز من كنوز الجنه فعقد سفيان بيده و قال ثلاث و اي ثلاث قال جعفر (ع) عقلها والله ابوعبدالله و لينفعه الله بها.

فرمود براي تو حديث مي گويم اما زيادي حديث براي تو نفعي ندارد زيرا شكر نعمت را بايد به آن نعمت ادا كرد دوام و بقاي نعمت به شكر آن است كه قرآن مي فرمايد اگر شكر كنيد افزون مي كنم چنانچه فرموده مفتاح رزق قيام و جستجوي آن و استغفار است كه قرآن تصريح دارد استغفار كنيد خداوند بخشنده است و از آسمان براي شما مال و منال مي فرستد و بهشتي به وجود مي آورد كه نظير ندارد.

فرمود اي سفيان هر وقت محزون شدي يا در سلطه پادشاهي جابر قرار گرفتي بسيار بگو لا حول و لا قوة الا بالله يعني عقيده به مفهوم و مدلول آن داشته باش كه كليد گنج هاي بهشت است سفيان گفت والله وجود تو چقدر پرخير و بركت است - اين مي گفت معذلك برخلاف امام صادق گام برمي داشت.

سفيان ثوري - ابراهيم ادهم - ابي هاشم كوفي و چندين كس ديگر كه از شاگردان و ملازمين امام صادق (ع) بودند آنها مطيع الدولة خلافت عباسي هم بودند.



[ صفحه 497]



براي تحبيب دل خلفا سرزنش هاي بي جا به امام صادق مي زدند و گاهي بر لباس امام صادق اعتراض مي كردند با آن همه احاديث و اخبار و علوم به اطاعت دولت اموي و عباسي هر دفعه نيش بر دل استاد مي زدند چه خوب گفته:



نديدم نوش الا نيش از خويش

الا ان الاقارب كالعقارب



از شاگردان ملازم امام صادق (ع) ابوحنيفه دو سال در عراق و مالك بن انس تا آخر عمرش در مدينه و عراق بود - و شافعي و ابن حنبل امام را نديده اند ولي از مالك و شيباني و سفيان شاگردان امام صادق علم و دانش فراگرفتند معذلك بر خلاف آراء استاد به رعايت بني عباس رأي دادند و از علماء درباري عباسيان شدند.

ابن خلكان در ترجمه شافعي و احمد بن حنبل مي نويسد آنها و همه از جعفر بن محمد (ع) نقل حديث مي كردند معذلك بخاري احاديثي كه نقل كرده در اساتيد خود نام جعفر بن محمد را نبرده است حتي از مرجئه - مفوضه روايت كرده ولي از امام صادق (ع) اسمي به ميان نگذاشته است - در حالي كه به اتفاق همه تفسير امام صادق از همه تفاسير بهتر و وسيعتر - كاملتر عميقتر بوده است و چون مستقيم از خاندان مهبط وحي گرفته مي شد صحيح ترين مستند تفسير قرآن است.

ابونعيم در جزء هشتم كتاب خود درباره امام صادق (ع) مي نويسد:

و لما كان الامام الصادق بحرا طاميا لا يدرك عبابه تتفجر منه ينابيع العلوم و الحكمة كان ياوي اليه ايضا من لا يدين بدين الاسلام فيأخذون العلم عنه فمنهم من يهتدي و منهم من يبقي علي ضلالة في الدين مع استفادته انواع الحكم و العلوم من امام المسملين جحودا وغيا و كان ياوي اطباء الهند و حديث الاهليلجه و هو كتاب ممتع يحوي انواع العلوم انما كان مع طبيب هندي يقول بالدهر فهواه الله تعالي الي دين الاسلام ببركة علوم الصادق (ع) و حديث توحيد المفضل انما كان مع ابن ابي العوجا و ابن المقفع الزنديقين الدهريين و هو كتاب يشتمل علي انواع العلوم الماديه.

امام صادق درياي متلاطم علم و فضل بود كه هيچ وقت كم آب و خشك نمي شد بلكه چشمه هاي بسياري از منبع علوم او فوران مي كرد كه هر يك منبع علم و حكمت بود.

يكي از آن آمدن طبيب هندي و بيان خواص اهليلج است كه امام صادق او را با برهان



[ صفحه 498]



علم طبيعي دعوت به اسلام كرد و پذيرفت و سر تعظيم در پيشگاه مقام علمي او خم كرد و ديگر احتجاجات مناظرات با ابن ابي العوجا و ابن مقفع بود كه آن دو زنديق را اگرچه معلوم نيست اسلام آورده باشند ولي از بركات علم امام مرتب بهره مند مي شدند و مناظرات آنها را امام براي مفضل از تشريح بدن به نام توحيد بيان فرمود كه هر دو اين كتاب ها مستقلا به لغات مختلف عربي - هندي - تركي و لاتيني و فارسي و غيره طبع و نشر شده است با اين افاضات علمي در علوم طبيعي و رياضي نشان مي داد كه مانند فقه و حديث و تفسير همان سلطه و نيروي فكري را دارد - و در ساير علوم مانند علم الهيات تخصصي بسزا داشته كه مافوق آن متصور نيست.

مفضل مي گويد يك روز در مسجد بين قبر و منبر نشسته بوديم حوزه درس بود امام صادق (ع) از عظمت محمد (ص) و افاضات علمي و شريعت غراي از آن بحث مي فرمود كه نتيجه اش تجديد آن تعليمات آسماني در هر صبح و ظهر و عصر و شب است ابن ابي العوجا آمد نشست و گفت اي ابوعبدالله اين سخنان را رها كن موجودات به تركيب و تجزيه و تحليل خود متكون مي شوند خدا و خالقي نيست مدبري ندارد امام (ع) بدون آنكه عصباني و تندمزاج و خشمناك شود با كمال آرامش فرمود اي دشمن خدا اگر تو در نفس خودت فكر و توجه كني از اين نظر برمي گردي و خواهي تصديق كرد كه آثار صنع ربوبي در وجود تو چه قدر قوي و نيرومند است كه تو خود تسلط بر آن نداري و با كمال ملايمت ادله توحيد را در خلقت تن و آفرينش بدن و اعضاء و احشاء مستدلا بيان كرد و آن زنديق محزون و مغموم از مسجد بيرون رفت و پس از او درباره عوالم سباع و بهائم و طيور و هوام و حلزونها و چرندگان و پرندگان و كليه حيوانات و نباتات و معادن و احجار شروع به تدريس و تعليم فرمود كه آن ملحد و ساير زنادقه مات و متحير ماندند.

و سپس علوم و فنون فلكي و نباتي و فيزيولوژي و حيوان شناسي - كيمياوي و خواص زمين و طبقات ارض و همه علوم مادي و مظاهر طبيعي را با اعجاب كون و قواي نامرئي عالم طبيعت همه را يك يك با ادله مبرهن و قطعي تعليم فرمود.

مجموعه آن به نام توحيد مفضل مشهور گرديد.



[ صفحه 499]




بلاغت


«يابن النعمان ليست البلاغة سجدة اللسان و لا بكثرة الهذيان و لكنها اصابه المعني و قصد الحجة».

اي پسر نعمان بلاغت و رسائي سخن به شيريني الفاظ و كلمات فريبنده نيست بكله بلاغت به اعتدال لفظ و معني و رساندن مقصد است كه لفظي را چنان ادا كند كه مقصد و منظور را خوب در مغز و فكر شنونده جا دهد و حجت و دليل راسخ و متين و محكم همراه داشته باشد.


صلاة الفطر و الأضحي


قال الامام الصادق عليه السلام: صلاة العيدين فريضة، و صلاة الكسوف فريضة. و قال: لا صلاة في العيدين الا مع الامام، و ان صليت وحدك فلا بأس. و سئل عن الصلاة يوم الفطر و الاضحي؟ فقال: ليس صلاة الا مع الامام.


وجوب القتال


قال تعالي في الآية 10 من سورة الحجرات: (و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما علي الأخري فقاتلوا التي تبغي).

و قال الامام الصادق عليه السلام: قال علي أميرالمؤمنين عليه السلام: القتال قتالان: قتال الفئة الباغية حتي تفي ء، و قتال الفئة الكافرة حتي تسلم.

و قال عن الخوارج: ان خرجوا علي امام عادل، أو جماعة فقاتلوهم، و ان خرجوا علي امام جائر فلا تقاتلوهم.. لا يقاتلهم بعدي الا من هو أولي بالحق منهم.


قضاء نفقة الأقارب


تقضي نفقة الزوجة مطلقا، سواء قدرها الحاكم و حكم بها أو لا، و سواء أمر الزوجة بالاستدانة أو لم يأمر، أما نفقة الأقارب فانها لا تقضي، حتي و لو قدرها الحاكم و أمر بها، لأن تقديره لها، و حكمه بها لا يزيد عن أصل وجوبها... أجل، اذا أمر الحاكم بالاستدانة، و استدان القريب فيجب القضاء، لأن أمره بمنزلة أمر صاحب العلاقة. قال صاحب الجواهر: «لا تقضي نفقة القريب، لأنها مواساة لسد الخلة فلا تستقر بالذمة، و ان قدرها الحاكم. نعم لو أمر الحاكم المنفق عليه بالاستدانة فاستدان وجب القضاء تنزيلا لأمر الحاكم منزلة امره لكونه وليا بالنسبة الي ذلك».

و قال صاحب المسالك، و هو يفرق بين نفقة الزوجة، و بين نفقة القريب: «ان الغرض من نفقة القريب مواساته و سد خلته، فوجوبها لدفع الخلة، لا لعوض، فاذا أخل بها أثم، و لم تستقر في ذمته، فلا يجب قضاؤها، كما لو أخل بقضاء حاجة المحتاج الذي تجب عليه اعانته، بخلاف نفقة الزوجة فانها تجب عوض الاستمتاع، فكانت كالمعاوضة المالية، فاذا لم يؤدها استقرت في ذمته، و وجب قضاؤها».

و ينبغي التنبيه الي أن القريب لو حصل علي نفقة يوم أو أكثر بطريق الدعوة الي وليمة، أو الهدية، أو من الزكاة و الحقوق، و غير ذلك يسقط من النفقة بمقدار ما حصل له، حتي و لو كان الحاكم قد أمر بها أو باستدانتها.


احكام المرتد عن ملة


اذا تاب المرتد عن ملة تقبل توبته و لا يقتل، و ان أصر علي الارتداد قتل. فقد سئل الامام عليه السلام عن مسلم تنصر؟ قال: يقتل و لا يستتاب. قال السائل: فنصراني أسلم، ثم ارتد عن الاسلام؟ قال الامام: يستتاب، فان رجع، و الا قتل.

و تعتد زوجته في الحال عدة الطلاق، فان تاب قبل انقضاء العدة فهو أملك بها، و ان تاب بعدها بانت منه، و انقطعت العصمة بينهما، و لا تقسم أمواله علي ورثته الا بعد قتله أو موته، ولكنه يمنع من التصرف بها، و ان عاد الي الاسلام رفع عنه المنع. قال صاحب الجواهر: «لا خلاف أجده بيننا في أنه يحجز الحاكم علي أمواله أي يمنعه من التصرف فيها، حتي الذي يتجدد بعد الارتداد بالاحتطاب أو الانهاب أو التجارة، أو غير ذلك.


رد الشمس


بحارالأنوار14 / 102 - 101، عن من لا يحضره الفقيه: عن الصادق عليه السلام أنه قال:....

إن سليمان بن داود عليه السلام عرض عليه ذات يوم بالعشي الخيل، فاشتغل بالنظر إليها حتي توارت الشمس بالحجاب، فقال للملائكة: ردوا الشمس علي حتي أصلي صلاتي في وقتها، فردوها فقام فطفق و مسح ساقيه و عنقه، و أمر أصحابه الذين فاتتهم الصلاة معه بمثل ذلك، و كان ذلك وضوءهم للصلاة، ثم قام فصلي فلما فرغ غابت الشمس و طلعت النجوم، و ذلك قول الله عزوجل: (و وهبنا لداود سليمان) إلي قوله: (فطفق مسحا بالسوق و الأعناق). [1] .



[ صفحه 308]




پاورقي

[1] سورة ص، الآيات: 33 - 30.


ثلاثة أحبها


معاني الأخبار 165، ب 128، ح 1: أبي- رحمه الله - قال: حدثنا سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن يونيس بن يعقوب،...

عن شعيب العقرقوفي، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام: شي ء يروي عن أبي ذر - رحمه الله - أنه كان يقول: ثلاثة يبغضها الناس و أنا أحبها: أحب الموت، و أحب الفقر، و أحب البلاء، فقال:

ان هذا ليس علي ما يروون، انما عني: الموت في طاعة الله أحب الي من الحياة في معصية الله، و الفقر في طاعة الله أحب الي من الغني في معصية الله، و البلاء في طاعة الله أحب الي من الصحة في معصية الله.


اغث اللهفان


[الخصال 1 / 224، ح 55: حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد العلوي رضي الله عنه قال: أخبرني علي بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن عثمان بن عيسي، عن سماعة بن مهران، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

أربعة ينظر الله عزوجل اليهم يوم القيامة: من أقال نادما، أو أغاث لهفانا، أو أعتق نسمة، أو زوج عزبا.


السلاطين اذا عدلوا


روضة الكافي 271، ح 400: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن عثمان بن عيسي، عن أبي اسحاق الجرجاني، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

ان الله عزوجل جعل لمن جعل له سلطانا أجلا و مدة من ليال و أيام و سنين و شهور، فان عدلوا في الناس أمر الله عزوجل صاحب الفلك أن يبطي بادارته، فطالت أيامهم و لياليهم و سنينهم و شهورهم، و ان جاروا في الناس و لم يعدلوا أمر الله تبارك و تعالي صاحب الفلك فأسرع بادارته، فقصرت لياليهم و أيامهم و سنينهم و شهورهم، و قد و في لهم عزوجل بعدد الليالي و الشهور.


معني فرمايش خداوند متعال: «هنگامي كه آن را از نزديك مي بينند...» چيست؟


داوود بن سرحان گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي معني فرمايش خداي متعال: (فلما رأوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذي كنتم به تدعون) [1] «هنگامي كه آن را از نزديك مي بينند صورت كافران زشت و سياه مي گردد» سؤال نمودم.

حضرت فرمود: اميرالمؤمنين - عليه السلام - مي باشد، هرگاه منزلت و جايگاه او را نزد خدا روز قيامت ببيند دستهاي خود را از ندامت و تأسف بر تقصيري كه در زمينه ي ولايت داشتند؛ مي خورند.

و نيز فرمود: هنگامي كه تصوير (يا چهره ي) اميرالمؤمنين - عليه السلام - را روز قيامت ببينند چهره هاي كفار سياه و زشت مي شود.

و نيز فرمود: هنگامي كه پرچم حمد به دست محمد- صلي الله عليه و آله و سلم - داده مي شود در حالي كه زير آن پرچم تمام فرشته گان مقرب، و پيامبران مرسل قرار



[ صفحه 259]



دارند تا آن را به اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - مي دهند چهره هاي كفار زشت و سياه مي شود و به آنها گفته مي شود: اين همان چيزي است كه تقاضاي آن را داشتيد.

و مغيره گويد: از امام باقر - عليه السلام - شنيدم كه مي گويد: هنگامي كه اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب - عليه السلام - را كنار حوض با رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - از نزديك مي بينند صورت كافران زشت و سياه مي گردد. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي ملك آيه ي 27.

[2] تفسير فرات: 186 و 187؛ بحارالأنوار: 36 ص 67 ح 11.


حديث 309


شنبه

نومة الغداة مشومة.

خواب صبحگاهان، شوم است.

تهذيب، ج 2، ص 139، ح 540


اسحاق بن فروخ (مولي آل طلحة)


إسحاق بن فروخ، وقيل فروج مولي آل طلحة.

محدث إمامي. روي عنه يعقوب بن عبد الله.

المراجع:

رجال الطوسي 154. تنقيح المقال 1: 120. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 65. رجال البرقي 28. جامع الرواة 1: 87. نقد الرجال 40. مجمع الرجال 1: 196. أعيان الشيعة 3: 277. توضيح الاشتباه 54. منهج المقال 53. منتهي المقال 51. لسان الميزان 1: 368.


صالح بن رزين الكوفي


صالح بن رزين الكوفي.

محدث إمامي ثقة، وقيل من الحسان، وله كتاب. روي عنه الحسن بن محبوب، ومنصور بن يونس.

المراجع:

رجال النجاشي 141. فهرست الطوسي 84. مجمع الرجال 3: 204. رجال ابن داود 110. نقد الرجال 169. جامع الرواة 1: 406. معجم رجال الحديث 9: 64. هداية المحدثين 80. معالم العلماء 60. تنقيح المقال 2: 91. منتهي المقال 163. معجم الثقات 296. منهج المقال 180. جامع المقال 73. إتقان المقال 196. وسائل الشيعة 20: 216. الكافي 4: 17.


محمد بن عبد الواحد البكري


محمد بن عبد الواحد البكري، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 294. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 148. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 262. نقد الرجال 318. جامع الرواة 2: 146. مجمع الرجال 5: 256. منهج المقال 304.



[ صفحه 136]