بازگشت

حمزه به تنهايي در يك قبر


در منابع حديثي آمده است: در جنگ اُحُد انصار نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آمدند و گفتند: يارسول الله، بدنها خسته ومجروح و قبر كندن بر تك تك شهدا طاقت فرسا است، فرمود:

«إِحفِرُوا وَأَوسِعُوا وَاجْعَلُوا الَرجُلَين في القَبْرِ الواحد».

«قبر را وسيع تر حفر كنيد و هر دو نفر را در يك قبر به خاك بسپاريد.»



[ صفحه 360]



پرسيدند: «أَيُهُم يُقَدَم»؛ «كدام را در سمت قبله قرار دهيم؟» فرمود: «اَكْثَرُهُم قرآناً»؛ «آنكه بيشتر قرآن بلد است.» وبدين گونه، دو نفر و گاهي سه نفر در يك قبر دفن مي شدند. [1] .

از جمله پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) دستور داد خارجة بن زيد با سعد بن ربيع و نعمان ابن مالك با عبده در يك قبر دفن شدند و همچنين عمرو بن جموح و عبدالله بن عمرو بن حرام كه با هم دوست صميمي بودند، در يك قبر دفن گرديدند. [2] ولي حمزه به تنهايي و مستقلاً در يك قبر دفن گرديد و در دفن او چند نفر شركت نمودند؛ از جمله امير مؤمنان (عليه السلام) و ابوبكر و عمر و زبير داخل قبر شدند و اين در حالي بود كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با حالت تأثر در كنار قبر نشسته بود و بر خاكسپاري او نظارت مي فرمود. [3] .


پاورقي

[1] سنن ابي داوود ج 2، ص 174؛ ابن كثير ج 4، ص 42؛ ابن اثير ج 2، ص 113.

[2] طبقات واقدي ج 2، ص 31.

[3] كامل ابن اثير، ج 2، ص 113.


صفوان بن سليم


الزهري، المدني، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] و عده ابن حجر من الفقهاء و أنه روي عن ابن عمر و أنس و أبي بسرة الغفاري و غيرهم، و ذكر عند أحمد فقال: هذا رجل يستسقي بحديثه، و ينزل القطر من السماء بذكره، و وثقه العجلي و النسائي [2] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] تهذيب التهذيب 4 /.


كثير عزة


أما كثير عزة فهو أبوحمزة الخزاعي المدني، أحد عشاق العرب المشهورين هام بحب عزة بنت جميل، و له معها أخبار كثيرة، ذكرها المعنيون بترجمته، و كان من مواهبه الشعرية أشعر أهل الاسلام - كما يقول ابن اسحاق - [1] .


پاورقي

[1] الدرجات الرفيعة في طبقات الشيعة (ص 587).


عمامه، تاجهاي فرشتگان


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با دست خود بر سر علي عليه السلام عمامه بست و از جلو سر پر آن را آويزان كرد و از پشت سر به اندازه ي چهار انگشت كوتاه كرد و آنگاه فرمودند: برگرد. علي عليه السلام برگشتند. فرمودند: رويت را به طرف من كن و علي عليه السلام به طرف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رو كرد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند:

تاجهاي فرشتگان، اين گونه است. [1] .


پاورقي

[1] كنز العمال: 41132، ميزان الحكمه: ج 11، ح 18094.


دزدي و صدقه دادن


امام صادق (ع) درباره احتراز از عجب و كبر و مخصوصا تفسير به رأي نمودن آيات قرآن يك تمثيلي آورده كه براي خودش اتفاق افتاده است.

فرمود روزي به يكي از همين رهبران طريقت ضاله برخوردم كه آيات قرآن را به رأي خود تفسير مي كرد ديدم مردمي بسيار اطراف او حلقه زده اند من هم گوشه ي ايستادم چون سخنان او تمام شد مردم رفتند او هم رفت عقب او رفتم ديدم به دكان خبازي رسيد و آن مرد خباز را فريب داد و غافل نمود و دو قرص نان از او ربود و دزديد زير عبا گرفت و حركت كرد من سخت تعجب كردم اين مرد و اين سابقه زعامت و فقاهت و اين عمل گفتم شايد با هم معامله اي دارند كه در آن حساب روزي دو نان مي گيرد گذشت همراه او رفتم ديدم به دكان انارفروشي رسيد باز صاحب انار را غافل نمود و دو دانه انار دزديد و زير عبا گرفت و رفت بر شگفتي من افزود اين چه عمل است همراه او رفتم باز هم حمل به سابقه معامله آنها نمودم تا ديدم به مريضي رسيد آن دو نان و دو دانه انار را نزد مريض گذاشت و رفت و در يك بقعه اي از صحرا به عبادت پرداخت رفتم نزديك.

گفتم يا عبدالله اي بنده خدا مدتي بود صيت فضيلت تو را مي شنيدم و ميل داشتم تو را



[ صفحه 490]



ملاقات كنم تا امروز محضر تو را دريافتم و همراه تو آمدم كارهاي عجيب از تو ديدم و اكنون مي خواهم بدانم اين چه عملي بود كردي.

او گفت چه كرده ام؟

امام (ع) فرمود ديدم دكان خبازي دو قرص نان به سرقت بردي و بعد از دكان ميوه فروش دو عدد انار دزديدي!!

او گفت آري، اول بگو بدانم تو كيستي؟

امام (ع) - بنده بنده ي از بندگان خدا از فرزندان آدم هستم از امت محمد (ص)

او گفت از كدام خاندان؟

امام (ع) - از اهل بيت عترت (ص)

او گفت از كدام شهر؟

امام (ع) - از مدينه

او گفت شايد تو جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب (ع) هستي؟

امام (ع) آري - من همانم.

او گفت تو با اين شرف خاندان چگونه اين اندازه جاهل و بي سوادي؟

چگونه علم جدت را كه مايه شرف و بزرگواري است فراموش كردي؟!

امام (ع) - كدام علم؟

او گفت قرآن - قرآن - كتاب الله.

امام (ع) - كدام است آنچه كه من بدان جاهلم.

او گفت قوله تعالي من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها.

من چون دو قرص نان دزديدم دو سيئه در نامه عملم مي نويسند و چون آن دو را صدقه دادم بيست حسنه در نامه عملم مي نويسند عين همين عمل در دو انار مي شود بنابراين من داراي چهل حسنه هستم كه چهار سيئه از آن كسر مي شود معذلك نفع با من است كه 36 حسنه براي من باقي مي ماند.

امام (ع) ثكلتلك امك اي مرد مادرت به عزايت بنشيند تو جاهل به قرآن و كتاب خدا هستي مگر تو نشنيدي خداوند دنبال آن مي فرمايد انما يتقبل الله من المتقين اين



[ صفحه 491]



صدقات از پرهيزكاران قبول مي شود نه از دزدان اين چه منطقي است كه مال كسي را بدزدي بري و صدقه بدهي و براي خودت حساب بسازي و بيلان و موازنه را به نفع خودت تمام كني و خود را عالم به قرآن بداني و ديگران را جاهل هم خود را گمراه كرده اي هم ديگران را به ضلالت انداخته اي تو دو نان دزديدي دو گناه كردي دو انار دزديدي دو گناه كردي مال ديگري را بدون اذن صاحبش به ديگري دادي چهار گناه اضافه نمودي و امر حرامي را انجام دادي به گمان آنكه نفعي كرده اي واي بر تو.

در اين موقع از او برگشتم و به منزل مراجعت نمودم.

فرمود اين مردم هستند كه با رأي خود به قياس فتوي مي دهند يضلون و يضلون اين روشي بود كه معاويه آغاز كرد و دامنه جنايات اوست درباره قتل عمار بن ياسر گفت چون پيغمبر فرمود عمار تقتله فئة الباغيه گفت پيغمبر رخصت داده با اين حديث كه او را بكشيم و ما او را نكشتيم او را علي بن ابيطالب كشت منظورش اين بود كه چون پيوستگي به علي داشت كشته شد جرمش ارتباط او با علي بود و همچنين حمزه سيدالشهداء به جرم پيوستگي به محمد (ص) به دست مشركين كشته شد آنگاه فرمود خوشا به حال آنها كه علم را در محل آن قرار داده و به عدل و تقوي آراسته باشند و از اين روش جهال احتراز نمايند.


وسوسه شيطان


«يابن النعمان انا اهل البيت لا يزال الشيطان يدخل فينا من ليس منا و لا من اهل ديننا فاذا رفعه و نظر اليه الناس امره الشيطان فيكذب علينا و كلما ذهب و احد جاء اخر».

مي فرمايد اي پسر نعمان ما اهل بيت خانداني هستيم كه شيطان نمي تواند بر ما وارد و داخل شود و وسوسه كند بلكه هر كس بر ما وارد شود او را وسوسه مي كند و اگر تكذيب نمود يكي مي رود و شيطان ديگري مي آيد او را وسوسه مي كند بايد دوستان ما مراقب وساوس ابليس ها باشند و خود را در مظان غرور و فريب آنها قرار ندهند مبادا انحراف پيدا كنند.

«يابن النعمان من سئل عن علم فقال لا ادري فقد ناصف العلم و المؤمن يحقد مادام في مجلسه فاذا قام ذهب عنه الحقد».

فرمود اي پسر نعمان اگر از كسي مسئله اي پرسيدند و گفت نمي دانم نصف علم را حفظ كرده اگر مؤمني در مجلسي باشد به او حقد و كينه مي ورزند و چون بيرون رود حقد آنها تمام مي شود.



[ صفحه 324]




المكلف بصلاة الجمعة


قال الامام الصادق عليه السلام: انما فرض الله علي الناس من الجمعة الي الجمعة 35 صلاة، منها صلاة واحدة فرضها الله في جماعة، و هي الجمعة، و وضعها عن الصغير، و الكبير - أي الشيخ الهرم المتهدم - و المجنون، و المسافر، و العبد، و المرأة، و المريض، و الاعمي، و من كان علي رأس فرسخين، أي من بعد مكانه عن صلاة الجمعة هذه المسافة.

و لا ذكر في روايات أهل البيت عليهم السلام المعرج فيما لدي من المصادر، و لكن الفقهاء ذكروه، و اتفقوا كلمة علي العمل بهذه الرواية، و علي أن المريض و الاعرج و الأعمي و الهرم و المرأة و المسافر، و كل من لا تجب عليه صلاة الجمعة اذا حضر و صلاها صحت منه، و سقطت عنه الظهر، و لكن لا تنعقد به الجمعة، أن لا يكون مكملا للعدد المطلوب، بل لابد أن يكون العدد متحققا بغير الأعرج و الأعمي و المرأة و العبد.

و تفوت الجمعة بفوات وقتها، و لا يقضيها من كانت قد وجبت عليه، لقول الامام عليه السلام: من لم يصل مع الامام في جماعة فلا صلاة له، و لا قضاء عليه.



[ صفحه 281]




الفقهاء


قسموا غنيمة الحرب الي ثلاثة أقسام:

1- ما ينقل، كالنقود و الحيوانات و الأمتعة، و الذي يصلح تملكه من هذا النوع يخرج الامام أو نائبة منه أولا و قبل كل ما يخص به من أسدي خدمة للاسلام و المسلمين، ثم يخرج الخمس له خاصة، و الأربعة أخماس الباقية يقسمها بالسوية بين المقاتلين، و من حضر، حتي و لو لم يقاتل، بل حتي الطفل اذا ولد بعد الحيازة، و قبل القسمة. و يعطي الراجل سهما واحدا، و الفارس سهمين، واحدا له، و الثاني لفرسه، و من كان معه فرسان، أو أكثر أخذ ثلاثة أسهم، و لا يسهم للابل و البغال و الحمير. و لمن قاتل في سفينة سهمان، لأنهما بحكم الفرس.

2- الأسري من النساء و الأطفال، و حكمها حكم القسم السابق، قال صاحب الجواهر: بلا خلاف و لا اشكال نصا و فتوي.

3- الأرض، و قد اجمع الفقهاء كلمة واحدة علي أن كل أرض فتحت عنوة فهي لجميع المسلمين المجاهدين و غير المجاهدين، من وجد، و من سيوجد، و تقدم التفصيل في باب الخمس فراجع.



[ صفحه 273]




نفقة القريب و التزويج


الواجب في نفقة القريب هو سد الحاجة الضرورية من الخبز و الادام، و الكسوة و المسكن، لأنها وجبت لحفظ الحياة، و دفع الضرورة، و بديهة أن الضرورة تقدر بقدرها.

و لا يجب علي الابن ان يزوج اباه، و لا علي الأب أن يزوج ابنه، حتي و لو احتاجا الي التزويج، لأنه ليس من النفقة في شي ء، و الأصل عدم الوجوب. قال صاحب الجواهر: «لا يجب اعفاف من تجب النفقة له ولدا كان أو والدا.. بلا خلاف معتد به».



[ صفحه 321]




احكام المرتد عن فطرة


اذا تاب الرجل المرتد عن فطرة قبلت توبته في الواقع، و لم تقبل في الظاهر، و معني قبولها في الواقع أن الله سبحانه يسقط العقاب عنه غدا يوم القيامة، لأنه مكلف في حال ارتداده بالاسلام، لبلوغه و كمال عقله فلو لم يقبل و كان معاقبا علي كل حال لكان مكلفا بما لا يطيق، و هو محال و باطل في مذهب الامامية. قال صاحب المسالك: «أما فيما بينه و بين الله فقبول توبته هو الوجه حذرا من تكليف ما لا يطاق».

و معني عدم قبول توبته في الظاهر أنه يقتل علي كل حال، حتي و لو أسلم، و تبين منه زوجته في الحال، و تعتد منه عدة الوفاء أربعة أشهر و عشرة أيام من حين ارتداده، و تقسم أمواله بين ورثته. قال صاحب الجواهر: «الاجماع علي ذلك للنصوص».. و من هذه النصوص قول الامام الصادق عليه السلام: كل مسلم بين



[ صفحه 303]



مسلمين ارتداد عن الاسلام، و جحد محمدا نبوته و كذبه، فان دمه مباح لكل من سمع ذلك منه، و امرأته بائنة منه يوم ارتد، فلا تقربه، و يقسم ماله بين ورثته، و تعتد امرأته عدة المتوفي عنها زوجها، و علي الامام أن يقتله، و لا يستتيبه.. و في رواية ثانية: اذا ارتد المسلم يقتل و لا يستتاب، و اذا أسلم النصراني، ثم ارتد عن الاسلام يستتاب، فان رجع و الا قتل.


كثرة التواضع


بحارالأنوار 14 / 93 - 92، ح 2: عن عيون أخبار الرضا عليه السلام و علل الشرائع: عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب القرشي، عن منصور بن عبدالله الأصفهاني، عن علي بن مهروية القزويني، عن داود بن سليمان الغازي قال: سمعت علي بن موسي الرضا عليه السلام يقول عن أبيه موسي بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد عليه السلام في قوله عزوجل: (فتبسم ضاحكا من قولها) قال:....

لما قالت النملة: (يآ أيها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده) [1] حملت الريح صوت النملة إلي سليمان و هو مار في الهواء و الريح قد حملته فوقف و قال: علي بالنملة، فلما أتي بها قال سليمان: يا أيتها النملة أما علمت أني نبي الله و أني لا أظلم أحدا؟

قالت النملة: بلي.

قال سليمان: فلم حذرتنيهم ظلمي و قلت: (يآ أيها النمل ادخلوا مساكنكم)؟

قالت النملة: خشيت أن ينظروا إلي زينتك فيفتتنوا بها فيبعدوا عن الله تعالي ذكره.

ثم قالت النملة: أنت أكبر أم أبوك داود؟

قال سليمان عليه السلام: بل أبي داود.

قالت النملة: فلم زيد في حروف اسمك حرف علي حروف اسم أبيك داود؟



[ صفحه 307]



قال سليمان: ما لي بهذا علم.

قالت النملة: لأن أباك داود داوي جرحه بود فسمي داود، و أنت يا سليمان أرجو أن تلحق بأبيك.

ثم قالت النملة: هل تدري لم سخرت لك الريح من بين سائر المملكة؟

قال سليمان: ما لي بهذا علم.

قالت النملة: يعني عزوجل بذلك: لو سخرت لك جميع المملكة كما سخرت لك هذه الريح لكان زوالها من يدك كزوال الريح، فحينئذ تبسم ضاحكا من قولها.


پاورقي

[1] سورة النمل، الآية: 18.


لا تغتر بحسنك


روضةالكافي 229 - 288، ح 291: حميد بن زياد، عن الحسن بن محمد الكندي، عن أحمد بن الحسن الميثمي، عن أبان بن عثمان، عن عبدالأعلي مولي آل سام: قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...

يؤتي بالمرأة الحسناء يوم القيامة التي قد اقتتنت في حسنها فتقول: يا رب حسنت خلقي حتي لقيت ما لقيت، فيجاء بمريم عليه السلام فيقال: أنت أحسن أو هذه؟ قد حسناها فلم تفتتن، و يجاء بالرجل الحسن الذي قد افتتن في حسنه فيقول: يا رب حسنت خلقي حتي لقيت من النساء ما لقيت، فيجاء بيوسف

عليه السلام فيقال: أنت أحسن أو هذا؟ قد حسناه فلم



[ صفحه 170]



يفتتن، و يجاء بصاحب البلاء الذي قد أصابته الفتنة في بلائه فيقول: يا رب شددت علي البلاء حتي افتتنت، فيؤتي بأيوب عليه السلام فيقال: أبليتك أشد أو بلية هذا؟ فقد ابتلي فلم يفتتن.


زوجوا عزابكم


[فروع الكافي 3 / 331، ح 2: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عيسي، عن سماعة بن مهران، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

من زوج أعزبا كان ممن ينظر الله عزوجل اليه يوم القيامة.


الاتصالات زمن المهدي


بحارالأنوار 52 / 391، عن كتاب الغيبة للسيد علي بن عبدالحميد، باسناده يرفعه الي ابن مسكان، قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول:...

ان المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري أخاه الذي في المغرب، و كذا في المغرب يري أخاه الذي في المشرق.


معني فرمايش خداوند: «آيا نديدي كساني را كه نعمت خدا را به كفران...» چيست؟


عبدالرحمان بن كثير گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي معني فرمايش خداي عزوجل: (ألم تر إلي الذين بدلوا نعمة الله كفرا) [1] «آيا نديدي كساني را كه نعمت خدا را به كفران تبديل كردند» سؤال نمودم.

حضرت فرمود: مقصود خدا تمامي قريش است كه با رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - دشمني ورزيدند، و با او جنگيدند، و وصيت او را در مورد جانشينش (حضرت علي - عليه السلام -) انكار كردند. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي ابراهيم آيه ي 28.

[2] بحارالأنوار: ج 16 ص 359 ح 56.


حديث 308


جمعه

الرغبة في الدنيا تورث الغم و الحزن.

دنيا خواهي، غم و اندوه مي آورد.

بحار، ج 75، ص 240



[ صفحه 52]




اسحاق بن غالب الأسدي (الوالبي)


إسحاق بن غالب الأسدي، الوالبي، الكوفي.

من ثقات محدثي الامامية، وكان أديبا شاعرا، وله كتاب. روي عنه صفوان بن يحيي، وإبراهيم بن عبد الحميد، والحسن بن محبوب وغيرهم.

المراجع:

رجال الطوسي 149. رجال النجاشي 52. تنقيح المقال 1: 120. رجال ابن داود 48. معجم الثقات 16. معجم رجال الحديث 3: 64. جامع الرواة 1: 87. رجال الحلي



[ صفحه 144]



11. نقد الرجال 40. مجمع الرجال 1: 196. هداية المحدثين 18. أعيان الشيعة 3: 276. بهجة الآمال 2: 238. منتهي المقال 51. العندبيل 1: 39. منهج المقال 53. جامع المقال 55. وسائل الشيعة 20: 137. إتقان المقال 24. الوجيزة للمجلسي 27. تهذيب المقال 3: 87. ثقات الرواة 1: 107. لسان الميزان 1: 368.


صالح الخراساني


إمامي، لم أقف علي ترجمة حياته.

المراجع:

رجال الطوسي 219. تنقيح المقال 2: 91. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 86. جامع الرواة 1: 406. مجمع الرجال 3: 204. منهج المقال 180.



[ صفحه 135]




محمد بن عبدة النيسابوري


محمد بن عبدة النيسابوري.

محدث. روي عنه يونس بن عبد الرحمن، وعلي بن إسماعيل.

المراجع:

معجم رجال الحديث 16: 263. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 148. جامع الرواة 2: 146. خاتمة المستدرك 845. منهج المقال 304. ايضاح الاشتباه 73. نضد الايضاح 300. منتهي المقال 304 وفيه السابري بدل النيسابوري.