بازگشت

دفن حضرت حمزه


به هنگام دفن شهدا، پيكر چند تن از آنان براي دفن شدن به مدينه منتقل گرديد، چون اين خبر به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيد، از اين عمل منع كرد و فرمود: «ادفنُوهُم حَيثُ



[ صفحه 359]



صُرِعُوا»؛ «در همانجا كه به شهادت رسيده اند، دفن كنيد.» و چون دستور پيامبر به مدينه رسيد و جنازه «شماس مخزومي) هنوز دفن نشده بود، او را به اُحُد برگرداندند و در همانجا به خاك سپردند. [1] .

رسول خدا در بالاي سر هر يك از شهدا قرار مي گرفت، جمله اي در مقام ارجمند شهادت و رتبه و درجه شهدا در قيامت بيان مي كرد؛ از جمله اين كه مي فرمود:

«أَنَا شَهيدٌ عَلي هؤُلاء أَنَهُ ما مِن جَريح يُجْرَحُ في الله إِلا وَاللهُ يَبعَثُهُ يَومَ القِيامَة و جُرحه يُدمي اللَونُ لَونُ دَم وَالرِيحُ ريحُ مِسك».

آنگاه مي فرمود:

«اُنْظُرُوا أَكثر هؤُلاء جمعاً لِلقرآن فَاجْعَلُوه أَمام اَصحابه في الْقَبر». [2] .

«من شهادت مي دهم كه كسي در راه خدا مجروح نمي شود مگر اينكه خداوند در روز قيامت او را در حالي محشور مي كند كه از جراحت او خون جاري است، رنگ آن رنگ خون و بويش بوي مشك است.»

سپس فرمود: هر يك از اين شهدا بيشتر قرآن بلد است، در داخل قبر، پيش روي همقبرش قرار دهيد.


پاورقي

[1] سيره ابن هشام، ج3، ص42 سنن ابي داود، ج2، ص180.

[2] فروع كافي، ج1، ص58.


صالح بن كيسان


المدني، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] كان معلما و مؤدبا لابناء عمر بن عبدالعزيز، قال مصعب الزبيري: كان جامعا من الحديث و الفقه و المروة، و وثقه النسائي، و قال الحاكم مات صالح ابن كيسان و هو ابن مائة و نيف و ستين سنة [2] .



[ صفحه 303]




پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] تهذيب التهذيب: 4 / 399.


مع كثير عزة و الكميت


و كانت للشاعرين الشهيرين كثير عزة، و الكميت الأسدي اتصالات وثيقة بالامام أبي جعفر فكلاهما يدينان بأمامته، و وجوب طاعته، و الانقطاع اليه، و قد شاع ذلك عنهما، و عرفا به عند جميع الأوساط، و نعرض - بايجاز - لبعض شؤونهما، و مدي ارتباطهما بالامام (ع):


رياكار نباشيد


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

مشغول طواف بودم، كه ناگاه ديدم مردي لباس مرا مي كشد. برگشتم ديدم عباد بصري است. او گفت: اي جعفر بن محمد عليهماالسلام! تو به جاي علي عليه السلام نشسته اي و چنين لباسي مي پوشي؟ گفتم: واي بر تو! اين يك جامه ي قوهي (جامه اي كه در قهستان كرمان مي بافتند) است كه به يك دينار و خرده اي



[ صفحه 185]



خريده ام. علي عليه السلام در زماني سر مي برد كه آنچه مي پوشيد، متناسب با آن بود ولي اگر در اين زمان من چنان لباسي بپوشم مردم خواهند گفت: اين مرد مثل عباد رياكار است. [1] .


پاورقي

[1] بحار: 79 / 215 / 28، همان، همان، 18048.


تفسير به رأي شخصي موجب هلاكت است


عمرو بن عبيد بصري خدمت امام صادق (ع) رسيد و سلام كرد و نشست و اين آيه را خواند كه والذين يجتنبون كبائر الاثم و معني كباير را پرسيد حضرت صادق فرمودند كباير چيست و آنگاه فرمود - هر كس قرآن را به رأي خود تفسير كند هلاك گردد - قسم به خدا هر كس درباره قرآن منازعه كند در علم و فضل بحث نمايد و به رأي خود تفسير و تأويل نمايد به هلاكت مي رسد.

در كافي از ابن شرمه روايت كرده كه گفت من ذكر نمي كنم حديثي را جز آنكه از امام جعفر صادق شنيده باشم و هر وقت حديثي نقل مي كنم دلم شكفته مي گردد - زيرا او مي فرمود از پدرم از جدم تا پيغمبر خدا برسد نقل خبر مي كرد و قسم به خدا كه او دروغ نمي گفت و دروغ بر پدر و مادر و جد و رسول خدا نمي بست او صادق و راستگو بود فرمود جدم رسول خدا فرموده است هر كس عمل به قياس كند هلاك مي گردد و هلاك مي سازد آنكه را عمل كرده و هر كس ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را نفهمد و فتوي دهد هلاك شود و هلاك كند ديگران را كه به فتواي او عمل كنند. [1] .

در كافي از موسي بن اشيم روايت شده كه در خدمت امام صادق (ع) بوديم مردي آمد از يك آيه قرآن سؤال كرد آن حضرت معني آن را بيان فرمود ديگري آمد از همان آيه پرسيد معني ديگري به او تعليم كرد سومي آمد از معني همان آيه پرسيد يك معني ديگر نمود كه با معاني اول و دوم شبيه نبود من در دلم گفتم يا للعجب چگونه يك آيه چند معني دارد با خود گفتم تو اباقتاده را در راه شام گذاشتي و حال آنكه يك واو اشتباه و خطا نمي كرد و دنبال اين مرد آمدي كه اشتباه به اين بزرگي مي كند - در اين اثنا مردي ديگر آمد از همان آيه سؤال كرد باز او به خلاف آنچه به سابقين گفته بود به او گفت من اندك اندك آرام گرفتم و گفتم



[ صفحه 488]



شايد تقيه مي كند تا آنكه متوجه من شد - فرمود اي پسر اشيم خداي عزوجل به سليمان بن داود عطيه ي عنايت فرمود كه هذا عطائنا فامنن او امسك بغير حساب يعني اين عطيه ماست كه به شما داديم تا به ديگران برساني و پيغمبر خود فرموده ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا يعني هر چه رسول خدا به شما داد بگيريد و هر چه شما را از آن نهي كرد قبول كنيد چه شما نمي دانيد حكم و مصالح امور را - ما هم برحسب مصالح نفوس مردم آنچه را مصلحت است مي گوئيم - و آنچه را بايد نهي كنيم نهي مي كنيم اعتراض بر ما جايز نيست چه ما بر همه تسلط داريم!!

در اين مقام مرحوم نواب شيرازي حقايقي را به نظم آورده كه براي تقدير از شاعر نقل مي كنيم:



الا اي نور چشم من كه عمرت باد جاويدان

نصيحت گويمت بشنو به گوش سر نه گوش جان



مؤثر در حقيقت نيست غير از خالق اكبر

به ظاهر كارها را گر چه اسبابي است بي پايان



خدا را بندگي كن گر هواي سروري داري

كه شاهانند كمتر بنده خلاق انس و جان



توكل پيشه كن در هر چه عقلت رهنما آيد

مجو در هيچ كار از هيچ كس ياري به جز يزدان



ز من پيرانه سر بپذير جوانا پند اگر خواهي

كه كاخ هستيت گردون نسازد سر بسر ويران



بسي سختي و سستي اندر اين دير كهن ديدم

مرا زين آسياي عمرفرسا نرم شد ستخوان



مرا بس پند از دانش دلان در گوش هوش آمد

كه دارم جمله در گنجينه ي دل هم چو در پنهان



ز حكمت بهره جو وز شاعري و شعر كمتر گو

كه باشد خمسه و شهنامه در پيش شفا هذيان



به از دانش مدان كاري بتر از جهل چيزي نه

به دانايان گراي از جان و دل بگريز از نادان





[ صفحه 489]





شوي از نور دانش در جهان مقبول هر خاطر

كه خورشيد جهان آرا نشايد در جهان پنهان



بجوئي گر چو شيطان دوري از درگاه سبحاني

به راه دين بپرهيز از قياس و رأي و استحسان



سر تسليم پيش آور سخنهاي بزرگان را

مخواه از انبياء علت مجو از اولياء برهان



در اول سعي كن اندر شناسائي اهل حق

و زان پس هر چه گويندت همه عين حقيقت دان



بلي گر شبهه ي داري كه برحق است يا باطل

بگو چندان كه بتواني سخن و انصاف با ايشان




پاورقي

[1] كافي.


عزلت از ستمكاران


يابن النعمان اذا كانت دولة الظلم فامش و استقبل من تتقيه بالنجية فان المتعرض للدولة قاتل نفسه و موبقها ان الله يقول و لا تلقوا بايديكم الي التهكة

سوره بقره آيه 195

فرمود وقتي يك دوست ستمكاري روي كار آمد شما راه خود پيش گيريد و در تقيه استقبال كنيد بلكه به آنها تحيت و تبريك هم بگوئيد زيرا برخي از مواقع متعرضين و معترضين به دولت ها قاتل جان خود مي شوند در حالي كه خداوند تعالي فرموده به دست خود خود را به هلاكت نيفكنيد تعرض شرايط زمان و مكان مي خواهد.


الوقت


6- تجب صلاة الجمعة في أول الزوال، حتي يصير ظل كل شي ء مثله، و لا يجوز فعلها بعد هذا الوقت، بل تتعين الظهر.



[ صفحه 279]




تقسيم الغنائم


سئل الامام الصادق عليه السلام: السرية يبعثها الامام، فيصيبون غنائم كيف تقسم؟ قال: ان قاتلوا عليها مع أمير أمره الامام عليهم، أخرج منها الخمس لله و للرسول، و قسم بينهم أربعة أخماس، و ان لم يكونوا قاتلوا عليها المشركين كان كل ما غنموا للامام، يجعله حيث أحب.

و قال: انما تصرف السهام علي ما حوي العسكر، أي من كان مع العسكر يسهم له، و ان لم يقاتل، حتي الطفل اذا ولد مع العسكر اسهم له، فقد روي الامام الصادق عليه السلام عن أبيه عن جده أن عليا أميرالمؤمنين عليه السلام قال: اذا ولد المولود في



[ صفحه 271]



أرض أسهم له.. و اذا كان مع الرجل أفراس في الغزو لهم يسهم الا لفرسين منها. و أنه ساوي في القسمة بين الناس.

و سئل عن رجل كان معه فرس، و لكن لم يقاتل عليه، بل قاتل و هو في السفينة؟ قال: للفرسان سهمان، و للراجل سهم. و المراد بالفارس هنا الراكب في السفينة.


المائدة و آدابها


في كتب الفقه و الحديث روايات كثيرة عن أهل البيت عليهم السلام في آداب المائدة، و بيان النافع و الضار من الأطعمة و الأشربة، و قد جمعها الحر العاملي في المجلد الثالث من كتاب وسائل الشيعة باب الأطعمة و الأشربة، و تبلغ المئات، و لو أخرجت في كتاب مستقل لجاءت في مجلد ضخم، و فيما يلي بعض ما تضمنته تلك الروايات:

يستحب غسل اليدين قبل الطعام و بعده، مع غسل الفم، و ان يفتتح الأكل بالملح، ويختم به، و ان لا يأكل الفاكهة الا بعد غسلها، فعن الامام عليه السلام أن لكل ثمرة سما.

و قال الامام أميرالمؤمنين عليه السلام: لا تجلس علي الطعام الا و أنت جائع، و لا تقم عن لاطعام الا و أنت تشتهيه، و جود المضغ، و اذا نمت فاعرض نفسك علي الخلاء، فاذا استعملت هذا استغنيت عن الطب.

و قال حفيده الامام الصادق عليه السلام: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: الطعام اذا جمع



[ صفحه 397]



ثلاث خصال فقد تم: اذا كان من حلال، و كثرت الأيدي عليه، و سمي في أوله، و حمد الله في آخره.. و قال: لا تأكل، و أنت تمشي الا أن تضطر الي ذلك.. و ان يأكل كل انسان مما بين يديه، و لا يتناول شيئا من أمام الآخر الا الفاكهة.

و يكره أكل الطعام حارا، فعن الامام الصادق عليه السلام أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قدم اليه طعام حار، فقال: نحوه، حتي يبرد، ان الله لم يطعمنا النار.. و نهي ان ينفخ في طعام، أو شراب.

و يستحب أكل اللحم علي أن لايدمن عليه، قال الامام الصادق عليه السلام: اللحم ينبت اللحم، و من تركه اربعين يوما ساء خلقه.. و قال: لا تدمنوا أكل السمك فانه يذيب الجسد.

و قال: ما استشفي مريض بمثل العسل.. و قال: لم يكن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يأكل طعاما، أو يشرب شرابا الا قال: اللهم بارك لنا فيه، و ابدلنا خيرا منه الا اللبن فانه كان يقول: اللهم بارك لنا فيه، وزدنا منه.

و في الأحاديث و الروايات مدح و ترغيب في أكل الفاكهة و الخضار، فعن الرسول الأعظم صلي الله عليه و آله و سلم عليكم بالفواكه في اقبالها، فانها مصحة للابدان، و قال الامام الصادق عليه السلام: خمسة من فاكهة الجنة: الرمان، و التفاح، و السفرجل، و العنب، و الرطب.. و روي عنه أنه كان يكره تقشير الفاكهة.. و قال: الهندباء سيدة البقول.. و قال حفيده الامام الرضا عليه السلام: السلق شفاء من الادواء.. و قال: كلوا الزيتون، فانه من شجرة المباركة.. و قيل للامام الصادق عليه السلام: ان الزيتون يجلب الريح. فقال: لا، بل يطرد الريح.

و نختم هذا الفصل بقوله عز من قائل: (و هو الذي انشأ جنات معروشات، و غير معروشات و النخل و الزرع مختلفا اكله و الزيتون و الرمان متشابها و غيرمتشابه



[ صفحه 398]



كلو من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين). [1] .

قيل: المعروشات ما يزرعه الانسان، و غير المعروشات ما ينبت من تلقائه في البراري و الجبال، و المتشابه من الفواكه ما يشبه بعضها بعضا في الطعم و اللون و الصورة.


پاورقي

[1] الانعام: 141.


الشرط


لا يشترط في وجوب هذه النفقة أن يكون القريب المنفق عليه عادلا أو مسلما. قال صاحب الجواهر: «تجب نفقة الأصول و الفروع، حتي ولو كان الأصل فاسقا او كافرا بلا خلاف، لاطلاق الادلة التي أوجبت النفقة علي القريب خصوصا في الوالدين المأمور بمصاحبتهما بالمعروف مع كفرهما». يشير الي الآية 15 من سورة لقمان: «و ان جاهداك علي أن تشرك بي ما ليس لك به علم فلا تطعهما و صاحبهما في الدنيا معروفا) فان الآية قد أوجبت علي الانسان أن يصحب والديه المشركين بالمعروف، و النفقة عليهما من الصحبة بالمعروف، بل من اظهر معانيها.

و الشرط الأساسي لوجوب الانفاق أن يكون القريب المنفق عليه فقيرا عاجزا عن القيام بقوته و مؤنته، و المنفق غنيا قادرا علي الانفاق علي غيره، بداهة أن القدرة شرط في التكليف كتابا و سنة و اجماعا.

و تسأل: هل يشترط في وجوب الانفاق أن يكون القريب المنفق عليه



[ صفحه 320]



عاجزا عن الاكتساب، بحيث لا يقدر علي العمل، أو لا يجد العمل الذي يدر عليه القوت؟

الجواب: كل قادر علي الكتساب و العمل بما يليق بحاله فلا تجب نفقته علي أحد والدا كان أو ولدا، لقول الرسول الأعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «لا حظ في الصدقة لغني و لا لقوي مكتسب». قال صاحب الشرائع و الجواهر: «لان النفقة معونة علي سد الخلة - أي الحاجة - و المكتسب قادر كالغني، و لذا لا يعطي من الزكاة و الكفارات المشروطة بالفقر». و تكلمنا عن ذلك مفصلا في الجزء الثاني «فصل: المستحقون للزكاة، فقرة - مدعي الفقر».

و معني قدرة المنفق علي نفقة قريبة أن يفضل من ناتجه ما يزيد علي نفقته نفقة زوجته، حيث يجب توزيع الزائد عنهما علي الآباء و الأبناء.


الفطري و الملي


قسم الفقهاء المرتد الي قسمين:

1- كل مولود تكون من نطفة، و أبواه أو أحدهما مسلم حين نزول النطفة في رحم أمه فهو بحكم الاسلام، فان بلغ مسلما، أي اختار الاسلام حين بلوغه بالقول أو بالفعل، ان كان كذلك انتقل من المسلم حكما الي المسلم حقيقة، و ان بلغ كافرا، أي اختار الكفر حين بلوغه انتقل من المسلم حكما الي الكافر حقيقة.



[ صفحه 300]



و تسأل: اذا انعقد، و أبواه أو أحدهما مسلم، ثم ارتد الابوان عن الاسلام، فهل يبقي الولد علي حكم الاسلام، و يتبعهما في عدم الاسلام؟

الجواب: بل يبقي بحكم الاسلام، قال صاحب الجواهر في باب الميراث: «بلا خلاف أجده». و قال في باب الحدود: «لا دليل علي تغيره بارتداد الاب، بل لو انعقد بالاسلام أحد أبويه حكم باسلامه، و لذا لو ماتت الأم مرتدة، و هي حامل به تدفن في مقابر المسلمين».

سؤال ثان: اذا انعقد، و أبواه غير مسلمين، ثم اسلما، فهل يتبعهما في الاسلام، أو يبقي علي حكم غير المسلم؟

و للفقهاء في هذا قولان: الأول: انه يبقي علي حكم غير الاسلام، لأنه كان كذلك قبل اسلام أبويه، أو أحدهما، و بعده نشك، فنبقي ما كان علي ما كان استصحابا للحال السابقة، و علي هذا صاحب الجواهر حيث قال في باب الحدود: «لو انعقد منهما كافرين لم يكن الولد فطريا - أي بحكم الاسلام - و ان أسلم أبواه أو أحدهما عند الولادة، فان له حالا سابقة محكوما بكفره، فلم تكن فطرية علي الاسلام».

القول الثاني: ان الولد، و الحال هذي، يتبع أبويه الذين أسلما بعد انعقاده. و عليه الشهيد الثاني في المسالك، كما جاء في باب الميراث، و أشرنا اليه في فصل الارث من هذا الجزء فقرة «الطفل تابع».

و نميل نحن الي عدم الفرق بين من انعقد و أبواه أو أحدهما مسلم، و بين من انعقد و أبواه غير مسلمين، ثم أسلما كلاهما أو أحدهما، و أنه في حكم المسلم، و هو صغير، من حيث الطهارة و الزواج و الارث و الدفن في مقابر المسلمين، و انه اذا بلغ، و اختار الكفر دعي الي الاسلام، فان أسلم فذاك، و ان



[ صفحه 301]



اختار الكفر استتيب، فان تاب قبل منه، و الا ضربت عنقه، و دليلنا ما جاء في كتاب من لا يحضره الفقيه عن الامام عليه السلام، اذا أسلم الأب جر الولد الي الاسلام، فمن ادرك من ولده دعي الي الاسلام، فان امتنع قتل.

فقول الامام: اذا أسلم الأب جر الولد الي الاسلام يشمل اسلام الأب قبل انعقاد الولد، و حينه، و بعده.

و بالاجمال ان المرتد عن فطرة الذي يجب قتله علي كل حال، و لا تقبل توبته في الظاهر، ان هذا هو الرجل الذي انعقد، و أبواه أو أحدهما مسلم، و حين بلوغه و ادراكه اختار الاسلام بالقول أو بالفعل، و أصبح مسلما حقيقة لا حكما، و بعد هذا كله ارتد عن الاسلام. أما اذا اختار الكفر حين بلوغه و ادراكه فانه لا يقتل علي كل حال، بل يستتاب أولا، تماما كالملي الذي سنتكلم عنه في الرقم الثاني، و اذا لم ينطبق عليه اسم الملي حقيقة فانه في حكمه.

2- المرتد الملي، و هو الذي كان كافرا حقيقة عند بلوغه، ثم أسلم، ثم ارتد، و رجع عن الاسلام، أما اذا بلغ كافرا فانه يستتاب و يدعي الي الاسلام، فان أجاب فذاك، و ان أصر علي الكفر قتل ان كان رجلا.

و لا يتحقق الارتداد بكلا قسميه الا مع العقل و البلوغ و الاختيار، قال صاحب الجواهر: لا عبرة بارتداد الصبي، حتي و لو كان مراهقا، لحديث: رفع القلم.. و غيره، ولكنه يؤدب بما يرتدع به.. و أيضا لا عبرة بردة المجنون حال جنونه مطبقا، أو ادواريا، و لا بردة المكره الذي رفع التكليف عنه. قال تعالي: (الا من أكره و قلبه مطمئن بالايمان). [1] .

قال الرازي في تفسيره الكبير: «روي أن أناسا من أهل مكة فتنوا فارتدوا



[ صفحه 302]



عن الاسلام بعد دخولهم فيه، و كان فيمن أكره فأجري كلمة الكفر علي لسانه مع أنه كان بقلبه مصرا علي الايمان عمار و أبواه ياسر و سمية و صهيب و بلال و خباب و سالم، فهؤلاء عذبوا بأنواع العذاب، فأما سمية فقيل: ربطت بين بعيرين، و وخزت في قلبها بحربة، و قالوا لها: انك اسلمت من أجل الرجال، و قتلت و قتل ياسر، و هما أول قتيلين قتلا في الاسلام، و أما عمار فقد أعطاهم ما أرادوا بلسانه مكرها، فقيل: يا رسول الله ان عمارا كفر. فقال: كلا، ان عمارا ملي ء ايمانا من قرنه الي قدمه، و اختلط الايمان بلحمه و دمه، فأتي عمار رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و هو يبكي، فجعل رسول الله يمسح عينيه، و يقول: مالك؟ ان عادوا لك فعد لهم بما قلت».


پاورقي

[1] النحل: 166.


سلسلة القضاء


بحارالأنوار، 14 / 8، ح 16، عن قصص الأنبياء: بالإسناد إلي الصدوق، عن أبيه، عن سعد، عن ابن عيسي، عن علي بن الحكم، عن هشام بن سالم، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:....

كان علي عهد داود عليه السلام سلسلة يتحاكم الناس إليها و أن رجلا أودع رجلا جوهرا فجحده إياه فدعاه إلي سلسلة فذهب معه إليها، و قد أدخل الجوهر في قناة، فلما أراد أن يتناول السلسلة قال له: أمسك هذه القناة حتي آخذ السلسلة، فأمسكها ودنا الرجل من السلسلة فتناولها و أخذها و صارت في يده، فأوحي الله تعالي إلي داود عليه السلام: أن احكم بينهم



[ صفحه 306]



بالبينات و أضفهم إلي اسمي يحلفون به، و رفعت السلسلة.


لا تعق والديك


أصول الكافي 2 / 348، ح 3: أبوالأشعري، عن الحسن بن علي الكوفي، عن صالح الحذاء، عن يعقوب بن شعيب، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

اذا كان يوم القيامة كشف غطاء من أغطية الجنة، فوجد ريحها من كانت له روح من مسيرة خمسمائة عام الا صنف واحد.

قلت: من هم؟

قال: العاق لوالديه.


لاتمنع رفدك


[الزهد 97، ب 18، ح 263: محمد بن أبي عمير [رفعه] عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

يؤتي بعبد يوم القيامة ليست له حسنة فيقال له: اذكر و تذكر هل لك حسنة؟ قال: فيذكر فيقول: يا رب ما لي من حسنة الا أن عبدك فلانا المؤمن مر بي فطلب مني ماء يتوضأ به فيصلي به فأعطيته.

قال: فيقول الله تبارك و تعالي: أدخلوا عبدي الجنة.


اول عدل يظهره المهدي


فروع الكافي 2 / 427، ح 1، و من لا يحضره الفقيه 2 / 525، ح 3132: محمد بن يحيي و غيره، عن أحمد بن محمد بن هلال، عن أحمد بن محمد، عن رجل، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

أول ما يظهر القائم من العدل أن ينادي مناديه أن يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود و الطواف.


معني فرمايش خدا: «پس (شما اي گروه جن و انس) كدامين نعمتهاي...» چيست؟


ابوبصير گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي تفسير فرمايش خدا: (فبأي آلاء ربكما تكذبان) [1] (شما اي گروه جن و انس) «پس كدامين نعمتهاي پروردگارتان را تكذيب مي كنيد؟» سؤال نمودم.

حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالي فرمود: به كدام يك از دو نعمت كفر



[ صفحه 258]



مي ورزيد به محمد يا به علي صلوات الله عليهما؟ [2] .


پاورقي

[1] سوره ي الرحمن آيه ي 13.

[2] تفسير القمي: 659، بحارالأنوار: ج 36 ص 173 ح 161.


حديث 307


5 شنبه

العادة علي كل شي ء سلطان.

عادت، بر هر چيزي مسلط است.

نزهة، ص 176


اسحاق بن عمار


أبو يعقوب وأبو هاشم إسحاق بن عمار بن يزيد، وقيل حيان التغلبي بالولاء، الكوفي، الصيرفي، الساباطي. محدث إمامي ثقة، وينسبه بعضهم إلي الفطحية، وله كتاب (النوادر).



[ صفحه 143]



روي كذلك عن الإمام الكاظم عليه السلام. روي عنه غياث بن كلوب، وعبد الله بن المغيرة، والحسن بن محبوب وغيرهم. كان علي قيد الحياة قبل سنة 183.

المراجع:

رجال الطوسي 149 و 342. تنقيح المقال 1: 115. رجال النجاشي 51. معالم العلماء 26. رجال ابن داود 48. معجم الثقات 15. معجم رجال الحديث 3: 62 و 63. جامع الرواة 1: 82. رجال الحلي 200. نقد الرجال 40. رجال الكشي 402 و 408. مجمع الرجال 1: 188 - 195. هداية المحدثين 17. أعيان الشيعة 3: 272 - 276. بهجة الآمال 2: 201. رجال البرقي 28 و 47. منتهي المقال 51. العندبيل 1: 38. منهج المقال 52. ايضاح الاشتباه 6. جامع المقال 55. التحرير الطاووسي 38. نضد الايضاح 54. وسائل الشيعة 20: 137. إتقان المقال 24. شرح مشيخة الفقيه 5. الوجيزة للمجلسي 27. تهذيب المقال 3: 3. رجال الأنصاري 22 و 41. ثقات الرواة 1: 102 - 107. لسان الميزان 1: 367.


صالح بن حيان البصري


صالح بن حيان البصري.

إمامي لم يذكره أكثر أصحاب كتب الرجال والتراجم في كتبهم.

المراجع:

رجال الطوسي 219 ولا ذكر له في نسخة خطية منه. معجم رجال الحديث 9: 60.


محمد بن عبد الملك الكوفي


محمد بن عبد الملك الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 294. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 147. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 262. جامع الرواة 2: 146. مجمع الرجال 5: 255. منهج المقال 304.