صفيه و پيكر حضرت حمزه
ابن اسحاق مي نويسد: صفيه خواهر حمزه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رسيد، به زبير دستور داد كه «أَلْقِها فأرجعها، لا تَري ما بِأَخيها»؛ «برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند.» زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت مادر! رسول خدا دستور مي دهد كه بر گردي، صفيه گفت: چرا برگردم؟ من شنيده ام كه برادرم را مثله كرده اند و مي خواهم با پيكر مثله شده اش ديدار كنم ولي بدان تحمل همه اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضي ام و از خدا پاداش و صبر مي خواهم.
زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا عرض كرد، حضرت فرمود: «خَلِ سَبيلَها»؛
[ صفحه 357]
«پس او را آزاد بگذار!» چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شده برادرش افتاد، گفت: (اِنا للهِِ وَاِنا اِلَيهِ راجِعُون) آنگاه درباره او دعا و استغفار كرد. [1] .
ابن ابي الحديد از واقدي نقل مي كند كه چون صفيه به احد آمد، انصار مانع شدند كه نزد رسول خدا بيايد ولي آن حضرت فرمود «دَعُوها»؛ «مانعش نشويد.» آنگاه در نزد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) نشست و شروع به گريه كرد. او كه گريه مي كرد، رسول خدا هم مي گريست و چون صدايش به گريه بلند مي شد رسول خدا بلند مي گريست؛ «فجعلت اذا بكت يبكي رسول الله و اذا نشجت ينشج رسول الله» فاطمه زهرا (عليها السلام) كه در كنار آنان بود و گريه مي كرد و رسول خدا هم به همراه او گريه مي كرد. آنگاه فرمود:
«لَنْ اُصاب بمثل حمزة أبداً»، سپس خطاب به صفيه و فاطمه زهرا (عليها السلام) فرمود: بشارت مي دهم بر شما كه جبرئيل، نازل گرديد و به من خبر داد:
«إِنَ حمزة مكتوبٌ في أَهْلِ السماواتِ السَبْع حَمزة بْن عبدالمطلب اَسَدُالله وَاَسَدُ رَسُولِهِ» [2] .
پاورقي
[1] الروض الأُنُف، ج 3، ص 172؛ سيره ابن هشام، ج 3، ص 41؛ اسد الغابه، ج 7، ص 172؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 112.
[2] شرح ابن ابي الحديد، 15، ص17.
شرحبيل بن سعد
مولي، أنصاري، مولي بني حنظلة عدة الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] و قد روي عن زين بن ثابت، و أبي رافع، و أبي سعيد، و الحسن بن علي، و غيرهم كما روي عنه عكرمة، قال ابن المديني: قلت لسفيان بن عيينة: كان شرحبيل بن سعد يفتي؟ قال: نعم و لم يكن أحد أعلم بالمغازي و البدريين منه، ذكره ابن حبان في الثقات و قال: مات سنة (123 ه) [2] .
[ صفحه 302]
پاورقي
[1] رجال الطوسي.
[2] تهذيب التهذيب 4 / 320.
ادعيته
و في أدعية أئمة أهل البيت (ع) تراث رائع، و مناجم اخاذه تكمن فيها جواهر الحكم و الآداب و هي تمثل مدي اتجاه الأئمة (ع) نحو الله، و اتصالهم به، و انقطاعهم اليه، كما تمثل الرصيد الروحي الذي يملكونه من النسك و التقوي و الحريجة في الدين، و بالاضافة لذلك فانها من الثروات الكبري للاخلاق و الفلسفة و علم الكلام،... و قد اثرت عن الامام أبي جعفر (ع) كثير من الادعية، و هذه بعضها:
1- روي هذا الدعاء أبوحمزة الثمالي عن الامام أبي جعفر، و كان يسميه (بالجامع) و قد جاء فيه بعد البسملة «أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريك له، و أشهد أن محمدا عبده و رسوله، آمنت بالله و بجميع رسول الله و بجميع ما أنزل به رسل الله، و ان وعد الله حق، و لقاءه حق، و صدق الله، و بلغ المرسلون، و الحمد لله رب العالمين، و سبحان الله كلما سبح الله شي ء، و كما يحب الله أن يسبح، و الحمد لله كلما حمد الله شي ء، و كما يحب الله أن يحمد، و لا اله الا الله كلما هلل الله شي ء، و كما يحب الله أن يهلل، و الله أكبر كلما كبر الله شي ء، و كما يحب الله أن يكبر.
اللهم: اني اسألك مفاتيح الخبر، و خواتمه، و شرايعه و سوابقه، و فوائده و بركاته، و ما بلغ علمه علي، و ما قصر عن احصائه حفظي، اللهم انهج لي أسباب معرفته، و أفتح لي أبوابه، و غشني بركات رحمتك،
[ صفحه 305]
و من علي بعصمة من الشيطان الرجيم و ما يريدني عن الازالة عن دينك، و طهر قلبي من الشك، و لا تشغل قلبي بدنياي، و عاجل معاشي عن أجل ثواب آخرتي و اشغل قلبي بحفظ ما لا تقبل مني جهله، و ذلل لكل خير لساني و طهر قلبي من الرياء، و لا تجره في مفاصلي، و اجعل عملي خالصا لك.
اللهم: اني اعوذ بك من الشر و أنواع الفواحش كلها ظاهرها و باطنها و غفلاتها و جميع ما يريدني به السلطان العنيد مما أحطت بعلمه و أنت القادر علي صرفه عني... اللهم اني أعوذ بك من طوارق الجن و الانس و زوابعهم و توابعهم، و بوائقهم و مكايدهم، و مشاهد الفقة من الجن و الأنس و ان استزل عن ديني فتفسد علي آخرتي، و يكون ذلك منهم ضررا علي في معاشي، أو بعرض بلاء يصيبني منهم لا قوة لي به، و لا صبر لي علي احتماله، فلا تبتلني يا الهي بمقاساته فيمنعني ذلك من ذكرك و يشغلني عن عبادتك، أنت العاصم المانع، و الدافع الواقي من ذلك كله، و اسألك اللهم الرفاهية في معيشتي ما أبقيتني في معيشة أقوي بها علي طاعتك، و أبلغ بها رضوانك، و أصير بها منك الي دار الحيوان غدا، و لا ترزقني رزقا يطغيني، و لا تبتلني بفقر اشقي به مضيقا علي اعطني حظا وافرا في آخرتي، و معاشا واسعا هنيئا مريئا في دنياي، و لا تجعل الدنيا علي سجنا، و لا تجعل فراقها علي حزنا، اخرجني من فتنها مرضيا عني، و اجعل عملي فيها مقبولا، و سعي فيها مشكورا.
اللهم من أرادني بسوء فارده بمثله و من كادني فيها فكده، و اصرف عني هم من ادخل علي همه، وامكر بمن مكر بي فانك خير الماكرين، وافقا عن عيون الكفرة و الظلمة، و الطغاة الحسدة، اللهم و انزل علي منك
[ صفحه 306]
السكينة و الوقار، و البسني درعك الحصينة، و احفظني بسترك الواقي، و اجعلني في عافيتك النافعة، و صدق قولي و فعالي، و بارك لي في ولدي و أهلي، و مالي، و ما قدمت و أخرت، و ما اغفلت، و ما تعمدت، و ما توانيت، و ما أسررت، فاغفرلي برحمتك يا أرحم الراحمين...» [1] .
و يكشف هذا الدعاء عن مدي انقطاع الامام الي الله، و شدة اتصاله به، فقد الجأ جميع أموره اليه، و استعاذ به من فتن الدنيا، و غرورها، خوفا ان تصده عن ذكره تعالي.
2- روي الربيع عن عبدالله بن عبدالرحمن عن الامام أبي جعفر عليه السلام انه قال له:
«الا أعلمك دعاء لا ندعو بن نحن أهل البيت اذا اكربنا أمر، و تخوفنا من شر السلطان الا قبل لنا به...»
«بلي بأبي أنت و أمي...»
«قل: يا كائنا قبل كل شي ء، و يا مكون كل شي ء، و يا باقي بعد كل شي صلي علي محمد و اهل بيته... ثم تذكر حاجتك...» [2] .
و ذكرت له ادعية أخري، و هي تدلل علي مدي روحانيته، و عظيم اتصاله بخالقه.
پاورقي
[1] مهج الدعوات (ص 213 - 215).
[2] مهج الدعوات (ص 215).
نحوه ي استفاده از دارايي
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:
دارايي ها از آن خداست و آنها را نزد مرد به امانت مي سپارد و به آنها اجازه داده است كه با ميانه روي بخورند و با ميانه روي بپوشند. [1] .
پاورقي
[1] بحار: 79 / 304 / 17، همان، همان، 18079.
نسخ
نسخ در قرآن عبارت است از انقضاء مدت و سپري شدن اقتضاء حكم كه براي مدت معين و وقت محدودي جعل و مورد عمل واقع گرديده بوده آن دليلي كه ظاهرا واقع و كاشف از انقضاء مدت حكم اولي است (ناسخ) و دليل اولي را كه متكفل حكم موقت بوده (منسوخ) گويند و فرق نسخ يا تخصيص بحسب معمول قبل از رسيدن وقت عمل و بعد از رسيدن آن است بدين معني.
و اگر دليل دومي قبل از رسيدن وقت عمل به دليل اولي اعلام شود تخصيص گويند و اگر بعد از رسيدن وقت عمل برسد (نسخ) گويند.
نسخ در احكام و قرآن مجيد جاي هيچ گونه شبهه نيست ولي نسخ به معني تكامل است نه به معني نقص چنانچه از اميرالمؤمنين (ع) نقل كرده اند:
«ان الله تعالي و تبارك بعث رسول الله بالرأفة و الرحمة فكان من رأفته و رحمته ان»
«لم ينقل قومه في اول نبوته عن عاداتهم حتي استحكم الاسلام و جلت الشريعة في صدورهم»
«فكان من شريعتهم في الجاهلية ان امرأة اذا زنت حبست «اوجست» و ربت اوقيم باودها»
«حتي يأتيها الموت و اذا زني الرجل نفوه عن مخالبهم و شتوه و آذوه و لم يكونوا»
«يعرفون غير هذا - قال الله تعالي في اول الاسلام و اللائي يأتين الفاحشة من نسائكم»
«فاستشهدوا عليهن اربعة منكم فان شهدوا فامسكوهن في البيوت حتي يتوفاهن الموت»
«او يجعل الله عليهن سبيلا و اللذان يأتيانها منكم فاذوهما فان تابا و اصلحا فاعرضوا عنهما»
«ان الله كان توابا رحيما - فلما كثر المسلمون و قوي الاسلام و استوحشوا الامور»
«الجاهلية انزل الله تعالي الزانية و الزاني فاجلد و اكل واحد منهما مأة جلدة فنسخت»
«هذا آية الحبس و الاذي».
حاصل سخن اين است كه خداوند متعال پيغمبر را از روي رأفت و رحمت مبعوث فرمود و از جهت رأفت و رحمت بود كه در اول نبوت مردم را از عادات جاهليت برنگردانيد تا اسلام محكم و قوانين شرع مقدس در سينه هاي مردم جاگيرد و چون ابهت و جلال و اهميت و عظمت آن مسلم گرديد احكام را به آنها تعليم فرمود براي مثال در اول اسلام اگر زني به رسم جاهليت زنا مي كرد - بايد زنداني باشد تا زمان مرگش برسد و در اين مدت هم مورد اذيت مردم بود و اگر مردي مرتكب زنا مي شد او را از اجتماع دور مي كردند و دشنام مي دادند و اذيت مي كردند و اين رسم از دوره جاهليت بود تا اسلام استوار و اركان آنها مشيد و محكم
[ صفحه 484]
نگرديده بود همين حكم عمل مي شد و لائي يعني زنان فاحشه را به چهار شاهد مي شناختند و همين حكم درباره آنها عمل مي شد اما همين كه اسلام روزافزون قوت گرفت از روش جاهليت نفرت كردند حكم الزانية و الزاني فاجلدوا كل واحد منهما مائة جلدة الخ نازل و اجرا شد تا ديگر با ثبوت زناكاري و اجراي حد صد تازيانه اين عمل فحشاء از ميان رفت بنابراين روش سابق منسوخ و آيه اجراي حد ناسخ قرار گرفت - و آيات بسياري در ناسخ و منسوخ است كه براي نمونه بيان مطلب همين كافي بود.
درباره منافقين
يابن النعمان ابق علي نفسك فقد عصيتني لا تذع سري فان المغيرة بن سعيد [1] كذب علي ابي و اذاع سره فاذاقه الله حر الحديد و ان اباالخطاب كذب علي و اذاع سري فاذاقه الله حر الحديد. و من كنتم امرنا زينة لله به في الدنيا و الاخره و اعطاه خطه و وقاه حر الحديد و ضيق المحابس ان بني اسرائيل قحطوا حتي هلكت المواشي و النسل فدعا الله موسي بن عمران عليه السلام فقال يا موسي انهم اظهروا الزنا و الربا و عمروا
[ صفحه 321]
الكنائس و الرضاعوا الزكاة فقال: الهي تحنن برحمتك عليهم فانهم لا يعقلون فاوحي الله اليه اني مرسل قطر السماء و مختبرهم بعد اربعين يوما فاذا عوا ذلك و افشوه - فحبس عنهم القطر اربعين سنة و انتم قد قرب امركم فاذعتموه في مجالسكم
فرمود اي پسر نعمان براي حفظ جان خود اگر قرار باشد ما را هم در ظاهر عصيان و تمرد كني تا اسرار ما محفوظ باشد عيبي ندارد تقيه در اين موارد لازم است.
مغيرة بن سعيد از آن دروغ گويان و دروغ پردازان بود كه پيوسته سخنان پدرم را تكذيب مي كرد و بلندگوي مخالفين بود خداوند او را حرارت سوزان شمشيري بچشاند كه سزاي عمل او است و همچنين ابوخطاب نيز دروغ گوي مخالفين بود كه به شمشير او را كشتند و هر كه اسرار ما را از دوستان بگيرد و در محافل دشمنان فاش كند و دشنام و شماتت و استهزاء نمايد چنين مي شود فرمود هر كس امر ما را در روش پرورش صحيح دين پنهان از دشمن نمايد خداوند او را در دنيا و آخرت زيب و زينت خلق قرار دهد و حظ وافري به او برساند و از حرارت شمشير بر آن و تنگي زندان نگاه دارد.
فرمود در بني اسرائيل قحطي شد حيوانات آنها از بين رفتند و نسل بهائم كم و نابود شد حضرت موسي بن عمران دعا كرد خطاب شد اي موسي آنها زنا را افتخار خود مي دانند و ربا مي خورند و كنيسه ها را زينت مي كنند و زكوة را ضايع مي گذارند.
موسي عرض كرد پروردگارا تو به رحمت خودت بر آنها تفضل كن آنها درك نمي كنند آنچه وحي شده خطاب شد فرمان داديم باران رحمت بر آنها ببارد ولي پس از چهل روز چون اين خبر را از موسي شنيدند و منتشر نمودند و دشمنان خوشحال شدند باران حبس شد و تا چهل سال باران نيامد.
اكنون شما هم اگر امر ما را كه بيان اخبار نبوي است حفظ نكنيد و با هر ناكس در ميان نهيد و به دست بلندگويان دشمن بسپاريد بيم آن مي رود كه براي هميشه از مشعل فروزان هدايت محروم گرديد.
پاورقي
[1] اين مرد از كذابين و غالين و كينه توزان شامي بود و رفقائي داشت مانند بنان، حارث شامي، عبدالله بن عمر الحرث، ابوالخطاب، حمزة بن عمارة بربري، صائد نهدي، محمد بن فرات و امثال آنها كساني بودند كه ايمانشان عاريه بود و حديث را وسيله دسايس كار خود قرار داده و با هم مي گفتند ما سخن خدا و سنت پيغمبر را قبول نداريم و انطباق با كتاب و سنت را نمي پذيريم اينها از غلاتي بودند كه قاضي نعمان حكايتي از آنها نقل مي كند و اين قاضي نعمان معروف به ابن حنفيه متوفي سال 363 بود در كتاب دعائم الاسلام مي نويسد در زمان اميرالمؤمنين غلات را سوزانيدند و مي گويد در اعصاء ائمه مغيرة بن سعيد از غلات بود كه معاصر امام ابوعبدالله جعفر صادق است امام او را دعوت كرد ولي شيطان او را وسوسه نمود تا آنجا كه اين مرد غالي محارم را حلال دانست و همه چيز را مباح و جايز شناخت و شرايع را باطل خواند و ابوجعفر و ابوعبدالله از او برائت جستند و او را لعن نمودند اين مرد اصراري داشت كه هر چه امام مي گويد تكذيب نمايد كتبي در كفر و زندقه بنويسد.
در خبري مي فرمايد امام محمد باقر (ع) فرمود مي داني مغيرة بن سعيد مثل كيست؟ گفتند نه فرمود مثل او مثل بلعم باعورا مي باشد كه درباره او قرآن مي فرمايد: الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان و كان من الغاوين
ابوالخطاب نيز مانند او بود كه از غلات و روات ملعون مردود است كه در كوفه مي زيسته و همه او را به ارتداد و كفر و زندقه مي شناختند.
الخطبتان
3- قال الامام الصادق عليه السلام: يخطب امام الجمعة، و هو قائم، يحمد الله، و يثني عليه، ثم يوصي بتقوي الله، ثم يقرأ سورة من القرآن قصيرة، ثم يجلس، ثم يقوم، فيحمد الله، و يثني عليه، و يصلي علي محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي أئمة المسلمين عليهم السلام، و يستغفر للمؤمنين و المؤمنات، فاذا فرغ من هذا، أقام المؤذن، فصلي بالناس ركعتين، يقرأ في الأولي بسورة الجمعة، و في الثانية بسورة المنافقين.
عدل الاسلام و سماحته
قال الامام الصادق عليه السلام: نهي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ان يلقي السم في بلاد المشركين.. و عن قتل النساء و الولدان في دار الحرب، و عن الاعمي و الشيخ الفاني.. و ما بيت عدوا قط في ليل.
و قال: مر أميرالمؤمنين عليه السلام بشيخ مكفوف يسأل الناس، فقال: من هذا؟ قالوا: نصراني. قال: استعملتوه حتي اذا كبر و عجز منعتموه!! انفقوا عليه من بيت المال.
و قال الامام الصادق عليه السلام: يجي ء كل غادر بامام يوم القيامة مائلا شدقيه، حتي يدخل النار.
و قال: لا يقتل الرسل، و لا الرهن.
و قال: كان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اذا بعث سرية دعا أميرها فأجلسه الي جنبه، و أجلس أصحابه بين يديه، ثم قال: سيروا بسم الله، و في سبيل الله، و علي ملة رسول الله، لا تغدروا، و لا تغلوا، و لا تمثلوا، و لا تقطعوا شجرة الا أن تضطروا اليها، و لا تقتلوا شيخا فانيا، و لا صبيا و لا امرأة.
و لا شي ء في هذه الأقوال يحتاج الي الشرح و التوضيح، و قد أفتي بها الفقهاء، و اجمعوا كلمة واحدة علي صحتها و وجوب العمل بها. و لو قارنا بينها و بين ما عليه الدول الكبري من تسميم الجو بتفجير القنابل، و القائها علي الولدان و النساء و العجز و تدميرها العمران و مصادر الحياة، لعرفنا انسانية الاسلام و عدله
[ صفحه 266]
و رحمته، و تمدنه و حضارته، و وقاحة الغرب و صفاقته، و جهله و توحشه، و افراطه بالشر و الخبث، و التسلط و الاغتصاب، و ما الي ذاك مما يعجز القلم عن تصوير قبحه و بشاعته.
معني المضطر
معني المضطر من حيث هو معروف عند الناس، و ليس للشارع اصطلاح خاص به ولكن المتشرعة، و أعني بهم الفقهاء، قد حددوا المضطر، لا من حيث هو، بل من حيث يسوغ له ارتكاب المحظور و قالوا: ان المضطر هو الذي يخاف التلف علي نفسه لو لم يتناول المحرم أو يخشي حدوث المرض، أو زيادته، أو أنه يؤدي الي الضعف و الانهيار، أو يخاف الضرر و الأذي علي نفس أخري محترمة، كالحامل تخاف علي حملها، و المرضعة علي رضيعها، أو أكرهه قوي علي أكل أو شرب المحرم، بحيث اذا لم يفعل آذاه في نفسه، أو في ماله، أو في عرضه و شرفه، بل اذا خاف علي نفس أخري محترمة، أو عرضها، أو علي مال الغير الذي يجب عليه، كما لو قال له القوي: اذا لم تشرب الخمر فسأقتل فلانا، أو أعتدي علي عرضه و شرفه، أو أسلب المال الموجود عندك أمانة، كل ذلك، و ما اليه من المسوغات و المبيحات، قال صاحب الجواهر:
[ صفحه 394]
«الظاهر تحقق الضرر بالخوف علي نفس غيره اذا كانت محترمة، كالحامل تخاف علي الجنين، و المرضع علي الطفل.. أو عرض نفس محترمة، أو مال محترم يجب عليه حفظه، أو غير ذلك من الضرر الذي لا يتحمل عادة اذا كان الخوف معتدا به عند العقلاء».
و بالاجمال ان الاضطرار المسوغ لا ينحصر بالخوف من هلاك النفس، بل هناك أشياء أخر يترب علي وقوعها ضرر أشد و أعظم محذورا من اتيان المحظور.. أجل، ليس من الاضطرار المسوغ للقتل التهديد به اذا لم يقتل، فاذا قال له: اقتلك ان لم تقتل فلانا فلا يجوز له أن يفعل ذلك، ليدفع الضرر عن نفسه.
قضاء نفقة الزوجة
نفقة الزوجة تقضي كالدين بالاجماع، و اذا كان للزوج دين علي زوجته جاز له أن يحتسبه من نفقتها الماضية و الحاضرة و المستقبلة علي شريطة أن تكون موسرة، أما اذا كانت معسرة فلا، لأن وفاء الدين يجب مع اليسر لا مع العسر.
[ صفحه 317]
الاطلاع علي العورات
من تطلع في بيت انسان من ثقب أو شق باب و نحوه فعلي صاحب البيت أن يزجره أولا، فان أصر فله أن يضربه، أو يرميه بحصاة، و ما أشبه، و اذا تضرر بذلك المتلصص المتجسس فلا شي ء علي صاحب البيت. قال صاحب الجواهر: «الاجماع علي ذلك، لقول الامام عليه السلام: عورة المؤمن علي المؤمن حرام. و من اطلع علي مؤمن في منزله فعيناه مباحتان للمؤمن في تلك الحال. و في الحديث النبوي الشريف: من اطلع عليك، فحذفته بحصاة ففقأت عينه فلا جناح عليك».
بيت الأنبياء
بحارالأنوار 13 / 456، ح 21، عن من لا يحضره الفقيه. قال الصادق عليه السلام:....
مسجد السهلة ذلك موضع بيت إدريس عليه السلام الذي كان يخيط فيه، و هو الموضع الذي خرج منه إبراهيم عليه السلام إلي العمالقة، و هو الموضع الذي خرج منه داود إلي جالوت.
اسمعوا مني
أمالي الشيخ 228، ح 39: أخبرنا الشيخ المفيد أبوعلي الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي رضي الله عنه، قال: أخبرنا محمد بن محمد، قال: حدثنا الشريف الصالح أبومحمد الحسن بن حمزة الحسيني رضي الله عنه قال: أخبرنا أبوالحسن علي بن ابراهيم في كتابه الينا علي يد أبي نوح الكاتب، قال: حدثنا أبي، عن محمد بن اسماعيل بن بزيع، عن عبيدالله بن عبدالله، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام أنه قال لأصحابه:...
اسمعوا مني كلاما هو خير لكم من الدهم الموقفة: لا يتكلم أحدكم بما لا يعنيه، و ليدع كثيرا من الكلام فيما يعنيه حتي يجد له موضعا، فرب متكلم في غير موضعه جني علي نفسه بكلامه، و لا يمارين أحدكم سفيها و لا حليما، فانه من ماري حليما أقصاه، و من ماري سفيها أراده، و اذكروا أخاكم اذا غاب عنكم بأحسن ما تحبون أن تذكروا به اذا غبتم عنه، و اعلموا عمل من يعلم أنه مجاز بالاحسان مأخوذ بالاجرام.
[ صفحه 168]
لاتكن أحد ثلاثة
[ثواب الأعمال 266: حدثني محمد بن الحسن رضي الله عنه قال: حدثني محمد بن الحسن الصفار، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن الحسن الميثمي، عن هشام بن أحمر، و عبدالله بن مسكان، عن محمد بن مروان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سمعته يقول:...].
ثلاثة يعذبون يوم القيامة: من صور صورة من الحيوان من يعذب حتي ينفخ فيها و ليس بنافخ فيها، و الذي يكذب في منامه يعذب حتي يعقد بين
[ صفحه 157]
شعيرتين و ليس بعاقدهما، و المستمع بين قوم و هم له كارهون يصب في أذنيه الآنك - و هو الأسرب -.
السياسة الاسلامية
غيبة النعماني 193-192: حدثنا عبدالواحد بن عبدالله بن يونس، عن أحمد بن هوذة الباهلي، عن ابراهيم بن اسحاق النهاوندي، عن عبدالله ابن حماد الأنصاري،...
عن المفضل بن عمر قال: كنت عند أبي عبدالله عليه السلام بالطواف، فنظر الي و قال لي:
يا مفضل ما لي أراك مهموما متغير اللون؟
قال: فقلت له: جعلت فداك نظري الي بني العباس، و ما في أيديهم من هذا الملك و السلطان و الجبروت، فلو كان ذلك لكم لكنا فيه معكم.
فقال: يا مفضل أما لو كان ذلك لم يكن الا سياسة الليل و سياحة النهار، أكل الجشب، و لبس الخشن، شبه أميرالمؤمنين عليه السلام والا فالنار، فزوي ذلك عنا فصرنا نأكل و نشرب، و هل رأيت ظلامة جعلها الله نعمة مثل هذا.
مراد از متقين در فرمايش خدا: «... مايه ي هدايت پرهيزكاران است...» چيست؟
يحيي بن أبوالقاسم گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي فرمايش خدا: (الم - ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين - الذين يؤمنون بالغيب...) [1] «الم، بزرگ است خداوندي كه اين كتاب عظيم را، از حروف ساده ي الفبا به وجود آورد)، آن كتاب با عظمتي است كه شك در آن راه ندارد؛ و مايه ي هدايت پرهيزكاران است. (پرهيزكاران) كساني هستند كه به غيب ايمان مي آورند...» سؤال نمودم؟
حضرت فرمود: متقين شيعيان علي - عليه السلام - هستند.
و اما غيب مراد از آن؛ حجت غائب است، و شاهد آن فرمايش خداي متعال است كه مي فرمايد: (و يقولون لولا أنزل عليه آية من ربه فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معكم من المنتظرين) [2] «مي گويند: چرا معجزه اي از پروردگارش بر او نازل نمي شود؟! بگو: غيب (و معجزات) تنها براي خدا (و به فرمان او) است! شما در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم، (شما در انتظار معجزات بهانه جويانه باشيد، و من هم در انتظار مجازات شما»! [3] .
پاورقي
[1] سوره ي بقره آيه ي 1 - 3.
[2] سوره ي يونس آيه ي 30.
[3] بحارالأنوار: ج 51 ص 52 ح 29.
حديث 303
1 شنبه
فابدأ بالمهم.
از كار مهم آغاز كن.
نزهة، ص 182
ابو يعقوب إسحاق بن عبد الله بن علي بن الحسين المدني
أبو يعقوب إسحاق بن عبد الله بن علي بن الحسين المدني.
محدث إمامي لم أقف علي تفاصيل أحواله. روي عنه الفضيل بن عبد الوهاب وغيره.
المراجع:
رجال الطوسي 149. تنقيح المقال 1: 115. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 51. رجال البرقي 28. جامع الرواة 1: 82. نقد الرجال 40. مجمع الرجال 1: 187. أعيان الشيعة 3: 271. منهج المقال 52. منتهي المقال 50.
صافي البرقي
كسابقه.
المراجع:
معجم رجال الحديث 9: 50.
محمد بن عبد الله بن محمد بن عمر الأطرف ابن أمير المؤمنين (الهاشمي)
أبو جعفر محمد بن عبد الله بن محمد بن عمر الأطرف ابن أمير المؤمنين علي ابن أبي طالب الهاشمي، العلوي، المدني. محدث حسن الحال، وله كتاب.
المراجع:
رجال النجاشي 254. جامع الرواة 2: 144. معجم رجال الحديث 16: 245. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 145. نقد الرجال 317. الفصول الفخرية (فارسي) 205. منتهي الآمال (فارسي) 1: 225. رجال ابن داود 176. عمدة الطالب 365. إتقان المقال 230. الفخري في أنساب الطالبيين 175. المجدي في أنساب الطالبيين 261.