بازگشت

چگونگي شهادت حمزه


گرچه حضرت حمزه به دست غلامي شقي، به نام وحشيِ حبشي به شهادت رسيد ليكن در انجام اين جنايت هولناك، او را دو نفر تشويق و ترغيب نمود و در واقع در اجراي اين عمل فجيع، دو عامل نقش اساسي را ايفا نمودند:

1 ـ جبير بن مطعم

ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد: «وَكانَ حَمْزَةُ بْن عَبدِالمطلب مغامراً غَشَمْشَماً لايَبْصُر اَمامَهُ»؛ «حمزة بن عبدالمطلب بسيار نترس و جسور بود و در جنگ ها پيش



[ صفحه 351]



پاي خود را نمي ديد.» سپس مي گويد: در جريان جنگ احد، جبيربن مطعم به غلام خويش وحشي چنين گفت:

«وَيلَكَ اِنَ عَلِياً قَتَلَ عَمي طُعَيمَة و...»؛ «واي بر تو! مي داني كه علي در جنگ بدر، عمويم «طعيمه را كشت و...» پس اگر در اين جنگ تو او را بكشي آزادت مي كنم و اگر محمد و يا حمزه را هم بكشي آزاد خواهي شد؛ زيرا بجز اين سه تن كسي با عموي من هم سنگ نيست.

وحشي پاسخ داد: اما محمد، يارانش دور او را مي گيرند و راهي بر او نيست و اما علي به هنگام جنگ آن چنان چابك و فرزانه است كه بر كسي اجازه تحرك نمي دهد و اما حمزه چرا، زيرا او به هنگام جنگ آن چنان به خشم مي آيد كه زير پاي خود را نمي بيند! [1] .

جبير بن مطعم به وعده اش وفا نمود و پس از مراجعت وحشي به مكه او را آزاد كرد.

2 ـ و ديگر كسي كه وحشي را بر اين جنايت تشويق كرد و در به شهادت رسانيدن حمزه نقش اساسي داشت، هند همسر ابوسفيان بود.

او كه در چرب زباني و زيبايي زبانزد مردم مكه بود [2] و از فتاكي و بي باكي وحشي و از پيمانش با جبير آگاهي داشت، با وي ملاقات نمود و بر انجام مأموريتي كه بر عهده گرفته بود تأكيد و ترغيب كرد و در مقابل قتل يكي از سه نفر كه جبير پيشنهاد داده بود، جايزه بزرگي را بر وي وعده داد. پاسخ وحشي به هند همان بود كه به جبير داده بود ولي در قتل حمزه او را اميدوار ساخت و لذا در طول راه هر وقت وحشي و هند به همديگر مي رسيدند هند او را با اين جمله خطاب مي كرد و بر تصميمش تشويق مي نمود:

«وَيهاً يا اَبا دسمة اِشْفِ وَاسْتشْفِ»؛ [3] «به هوش باش اي ابا دستمه (كنيه وحشي است) تا دل ما را آرام و خودت را آزاد كني.»



[ صفحه 352]



از وحشي بشنويم:

بر اساس نقل مورخان، وحشي خود گفته است كه: در اثر اين تشويق ها، به همراه مشركان وارد منطقه احد گرديد و مترصد بود تا به آزادي خويش و به وعده هاي هند و جوايز او نايل گردد. او كه در «حربه» [4] اندازي فن آور بود و در اصابت هدف كمتر خطا مي كرد، مي گويد: در اوج درگيري جنگ، براي دست رسي به حمزه وارد ميدان شدم و در پي فرصت مناسب لحظه شماري مي كردم و در پشت هر درخت و قطعه سنگي مخفي مي شدم تا بلكه در تير رس من قرار گيرد؛ «... اَسْتَتِرُ مِنْهُ بِشَجَرة اَوْ بِحَجر لِيْدنُو مِني...».

در اين هنگام حمزه در ميدان ظاهر گرديد كه با هر كس رو به رو مي شد يا او را فراري مي داد و يا با ضربتي از كار مي انداخت. حمزه در ميدان با دو علامت شناخته مي شد؛ يكي آن كه با دو دست و با دو شمشير مي جنگيد و ديگر اين كه پر شترمرغي به كلاه خود نصب مي كرد.

وحشي مي گويد: در اين ميان «سباع بن عبدالعزي» از سران سپاه شرك به مصاف حمزه درآمد و حمزه فرياد مي زد: «هَلمَ اِليَ يا ابنَ مُقَطعَةِ البُظور»، «اي پسر زن پست، به سوي من آي»، آنگاه به وي حمله نمود. در اين درگيري و جنگ و گريز بود كه به كمين گاه من نزديك شد، او كه مانند شير ژيان به كسي مجال تحرك نمي داد، در موقعيت مناسبي در مقابل من قرار گرفت و من به «حربه» ام تكان سختي وارد كردم و به سوي حمزه انداختم حربه من به زير شكم [5] حمزه اصابت كرد و از پشتش سر درآورد! او هم به من هجوم آورد ولي توانش را از دست داده بود و در چند قدمي من بر زمين افتاد. و اين در وضعيتي بود كه در اثر درگيري شديد، هيچ يك از مسلمانان متوجه جريان نبودند و لذا من در گوشه اي صبر كردم و مطمئن شدم كه حمزه ديگر زنده نيست. به سويش برگشتم و حربه را برگرفتم و مژده قتل او را كه هدفي جز آن نداشتم، بر لشكريان رسانيدم. [6] .



[ صفحه 353]



در روايتي از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه حربه وحشي به زير گلوي حمزه اصابت كرد و چون بر زمين افتاد، دشمن از هر طرف بدو حمله آورد و با ضربه هاي متعدد و كاري و به صورت قتل صبر او را به شهادت رساندند. در اينجا بود كه وحشي سينه آن حضرت را شكافت و كبدش را براي گرفتن جايزه نزد هند برد، هند كبد را در دهان گذاشت و خواست آن را بجود و ببلعد ولي كبد در دهانش مانند قطعه استخواني شد و آن را بيرون انداخت. [7] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 243؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 11؛ الروض الأنف، ج 3، ص 138؛ بحار الأنوار، ج 2، ص 83.

[2] مجالس المؤمنين، ج 1، ص 178.

[3] طبري، ج 2، ص 368؛ كامل، ج 2، ص 103؛ البراية و النهايه، ج 3، ص 11.

[4] حربه به فارسي زوبان و آن نيزه كوتاهي است كه از چند قدمي به سوي دشمن انداخته مي شود.

[5] در بعضي از متون «فَاَصابت لِيَتهُ» و در بعضي ديگر «فَاَصابت ثنيته» ضبط شده است كه اولي به معناي زير شكم و دومي به معناي زير گلو است.

[6] تاريخ ابن كثير، ج 4، ص 19؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 108.

[7] ارشاد مفيد، ص92.


سلمة بن كهيل


أبويحيي الحضرمي، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] و اتهم بأنه من اعلام البترية، فقد روي الكشي بسند عن الامام أبي عبدالله الصادق عليه السلام «لو أن البترية صف واحد ما بين المشرق ما أعز الله بهم دينا» و البترية هم أصحاب كثير النوا، و الحسن بن صالح بن يحيي، و سالم بن أبي حفصة، و الحكم بن عتيبة و سلمة بن كهيل، و أبي المقدام ثابت الحداد، و هم الذين دعوا الي ولاية الامام أميرالمؤمنين (عليه السلام)



[ صفحه 300]



ثم خلطوها بولاية أبي بكر و عمر يثبتون لهما امامتهما، و يبغضون عثمان و طلحة و الزبير و عائشة، و يرون الخروج مع بطون ولد علي بن أبي طالب يذهبون في ذلك الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر، و يثبتون لكل من ولد علي (عليه السلام) عند خروجه الامامة [2] و روي الكشي بسنده عن عذافر الصيرفي، قال: كنت مع الحكم بن عتيبة عند أبي جعفر (عليه السلام) فجعل يسأله و كان أبوجعفر له مكرما، فاختلفا في شي ء فقال أبوجعفر لابنه: قم يا بني فاخرج كتاب علي. فأخرج كتابا مدروجا عظيما ففتحه، و جعل ينظر حتي أخرج المسألة، فقال أبوجعفر هذا خط علي (عليه السلام) و املاء رسول الله، و أقبل علي الحكم و قال: يا أبامحمد اذهب أنت و سلمة - يعني سلمة بن كهيل - و أبوالمقدام حيث شئتم يمينا و شمالا، فوالله لا تجدون العلم أوثق منه عند قوم كان ينزل عليهم جبرائيل [3] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] الكشي.

[3] الكشي.


الصمت


و دعا (ع) الي الصمت و عدم الخوض فيما لا يكسب فيه الانسان فائدة أو خيرا قال (ع): «ان هذا اللسان مفتاح كل خير و شر، فينبغي للمؤمن أن يختم لسانه كما يختم علي ذهبه و فضته، فان رسول الله (ص) قال: (رحم الله مؤمنا أمسك لسانه من كل شر فان ذلك صدقة منه علي نفسه) لا يسلم أحد من الذنوب حتي يحزن لسانه...» [1] .


پاورقي

[1] تحف العقول (ص 298).


عامل نيكوكاري و بدكاري


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

بنده ي مؤمن تا زماني كه خاموش است، نيكوكار قلمداد مي شود. اما چون سخن گويد، يا نيكوكار رقم مي خورد يا بدكار. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 2 / 116 / 21، همان، همان، 17918.


قرآن نور هدايت است


در خبر ديگر فرمود حضرت ابي عبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) فرمود.

قال رسول الله (ص) القرآن هدي من الضلاله و تبيان من العمي و استقاله من العثرة و نور من الظلمات و ضياء من الاحداث و عصمة من الهلكه و رشد من الغوايه و بيان من الفتن و بلاغ من الدنيا الي الاخره و فيه كمال دينكم و ما عدل احد من القرآن الا الي النار.



[ صفحه 480]



فرمود جدم رسول خدا (ص) فرموده است قرآن مردم را از ضلالت و گمراهي نجات مي دهد و از نابينائي و تاريكي ناداني و جهالت خلاصي مي بخشد و از هرگونه پنهاني و پوشيدگي مي رهاند و به علم و دانش و بينش هدايت مي نمايد.

قرآن ضامن نجات و نجاح و رستگاري و نگاه دارنده از هلاكت و ارشاد است - قرآن انسان را از اشتباهات مصون مي دارد و از لغزش و خطا حفظ مي كند و به عالم آخرت كه بقاي ابدي است رهبري مي كند - در قرآن كمال دين و عقل و علم تجلي دارد هر كس از قرآن عدول نمايد و اعتراف جويد و كناره بگيرد و سرپيچي از احكامش كند به آتش منتهي مي گردد آن آتش كه عذاب دردناك الهي در آن است.

در اخبار ساير ائمه معصومين نظير اين وصايا و احاديث بسيار است كه امام صادق (ع) مردم را به قرآن دعوت مي كند و قرآن را معرفي مي فرمايد و مردم را به تمسك آن به رستگاري مي خواند و برخي از كلمات و اصطلاحات قرآن را كه در فهم و ادراك مردم مشكل است در اخبار تعليم مي فرمايد - كه ما به اجمال براي تفاهم آن را نقل مي كنيم:


وصاياي امام صادق به محمد بن نعمان


قال ابوجعفر محمد بن النعمان الا حول قال لي الصادق عليه السلام ان الله جل وعز عبرأ قواما في القرآن بالاذاعة.

فقلت له جعلت فداك اين قال: قال عليه السلام قوله و اذا جاءهم امر من الامن او الخوف اذاعوا به.

(سوره نساء 82)

ثم قال المذيع علينا سرنا كالشاهر بسيفه علينا رحم الله عبدا سمع بمكنون علمنا فدفنه تحت قدميه. والله اني لا علم بشراركم من البيطار بالدواب شراركم الذين لا يقرؤون القرآن الا هجرا و لا يأتون الصلوة الا دبرا و لا يحفظون السنتهم - اعلم ان الحسن بن علي عليهماالسلام لما طعن و اختلف الناس عليه سلم الامر لمعاويه فسلمت عليه الشيعه عليك السلام يا مذل المؤمنين. فقال عليه السلام ما انا بمذل المؤمنين و لكني معز المؤمنين اني لما رأيتكم ليس بكم عليهم قوة سلمت الامر لا بقي انا و انتم بين اظهرهم. كما عاب العالم السفينة لتبقي لاصحابها و كذلك نفسي و انتم لبقي بينهم. [1] .


پاورقي

[1] تحف العقول ص 308.


صورة صلاة الجمعة


قال الامام الصادق عليه السلام: صلاة الجمعة مع الامام ركعتان... انما جعلت الجمعة ركعتين من أجل الخطبتين فهي صلاة، حتي ينزل الامام. و قال يلبس الامام البرد و العمامة، و يتوكأ علي قوس أو عصا، و ليقعد قعدة بين الخطبتين، و يجهر بالقراءة الأولي منهما قبل الركوع.



[ صفحه 274]



و سأله محمد بن مسلم عن صلاة الجمعة؟ فقال: باذان و اقامة، يخرج الامام بعد الأذان، فيصعد المنبر، فيخطب، و لا يصلي الناس ما دام الامام علي المنبر، ثم يقعد الامام علي المنبر قدر ما تقرأ قل هو الله أحد، ثم يقوم، فيفتح خطبة، ثم ينزل، فيصلي بالناس، فيقرأ بهم في الركعة الأولي بالجمعة، و الثانية بالمنافقين.


الحربي و الذمي


و ليس معني الحربي في اصطلاح الفقهاء من أعلن الحرب علي المسلمين، فكل من لا كتاب له، و لا شبهة كتاب من اصناف الكفار فهو حربي عندهم، و هذا لا تقبل منه الجزية بالاتفاق. أما من له كتاب، كاليهودي و النصراني، أو شبهة كتاب، كالمجوسي فهو علي قسمين: ذمي، و هو الذي يقبل شروط الذمة، و يلتزم بها، و غير ذمي و هو الذي يمتنع عن قبول هذه الشروط، و حكمه حكم الحربي باجماع الفقهاء.



[ صفحه 262]



و الذمي يدخل في ذمة المسلمين و عهدتهم، و عليهم أن لا يعرضوا له بسوء، بل، و يدفعوا عنه الاعتداء، ما و في بشروط الذمة، و هي أن يدفع الجزية، و يتقاضي في المرافعات عند المسلمين، و يقبل احكامهم، و يترك التعرض للمسلمات بالنكاح، و لا يبشر، و يبث الدعوة ضد الاسلام، و لا ينكح المحارم، و يتظاهر بارتكاب المنكرات، كأكل الخنزير، و الربا، و شرب الخمر، و لا يأوي اليه أعداء الاسلام، و يتجسس علي المسلمين، قال الامام الصادق عليه السلام: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قبل الجزية من أهل الذمة علي أن لا يأكلوا الربا، و لا لحم الخنزير، و لا ينكحوا الاخوات و بنات الأخ و بنات الاخت، فمن فعل ذلك منهم برئت منه ذمة الله، و ذمة رسوله.



[ صفحه 263]




السموم


كل شي ء ضار فهو حرام اجماعا و عقلا و نصا، و منه قوله تعالي: (و لا تلقوا بأيديكم الي التهلكة) [1] و قول الامام الصادق عليه السلام: كل شي ء يكون فيه المضرة علي بدن الانسان من الحبوب و الثمار حرام أكله الا في حال الضرورة.

و كفي بقول الرسول الأعظم صلي الله عليه و آله و سلم: «لا ضرر و لا ضرار» دليلا قاطعا، و حاكما علي أدلة التكاليف الشرعية.



[ صفحه 387]



و هنا سؤال يفرض نفسه، و هو: هل الحرام هو ما نعلم و نقطع بوجود الضرر فيه، أو أنه يشمل الضرر المظنون و المحتمل، بحيث يجب الامتناع عما يحتمل أنه مضر فضلا عما يقطع أو يظن بضرره؟

ذهب أكثر من الفقهاء، أو الكثير منهم الي أن الضرر الدنيوي يجب دفعه اذا كان مقطوعا أو مظنونا، أما المحتمل فلا يجب دفعه و الامتناع عنه، و الحق أن كل ما يعد فعله ضررا و تهلكة في نظر العرف فهو حرام، حتي ولو كان محتملا، فضابط التحريم أن لا يكون الفاعل في أمن من الضرر عند العقلاء.

و من نافلة الكلام و فضوله أن نستدل علي جواز تناول القليل من المواد السامة التي يصفها الطبيب للمريض.


پاورقي

[1] البقرة: 195.


العرف و نفقة الزوجة


لا حقيقة شرعية لنفقة الزوجة، بل أو كل الشرع تحديدها الي العرف، فكل ما يعده الناس لازما للنفقة فهو منها، و اذا جاء في بعض الروايات ما يشعر بالتحديد فان القصد منه بيان ما عليه الناس، فان الشارع كثيرا ما يتكلم عن الشي ء باعتباره أحد أفراد المجتمع، لا بصفته الشرعية، كقوله: «فليطعم يوم العيد أفضل الطعام». و الذي عليه أهل العرف أن نفقة الزوجة تشمل المأكل و الملبس و المسكن، و ما يتبع ذلك من الاخدام و الأدوات تبعا لعادة أمثالها.

و لا بد أن نأخذ الوضع المادي للزوج بعين الاعتبار، كما صرح بذلك القرآن الكريم: (لينفق ذو سعة من سعته، و من قدر عليه رزقه فلينفق مما آتاه الله لا يكلف الله نفسا الا ما آتاها سيجعل الله بعد عسر يسرا). [1] .

و قال تعالي: (و اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم). [2] .

و للزوجة تمام الحق في الاستقلال بالسكن مع زوجها، دون أن يكون معها أحد من أقارب الزوج فضلا عن الضرة، لقوله تعالي: (و عاشروهن بالمعروف..



[ صفحه 314]



و لا تضاروهن لتضيقوا عليهن).


پاورقي

[1] الطلاق: 6.

[2] الطلاق: 5.


الاثبات


تثبت هذه الجناية بالاقرار مرة واحدة، لأن اقرار العقلاء علي أنفسهم جائز، و لا دليل علي وجوب التكرار هنا، و انما احتجنا اليه في الزنا و اللواط و السرقة و القذف لمكان الدليل الخاص.. و أيضا تثبت بشهادة رجلين عدلين، و لا تقبل شهادة النساء علي الاطلاق.

و لا تقبل شهادة اللصوص بعضهم علي بعض، لأن اللصوصية من الكبائر، و شرط الشهادة العدالة.. و أيضا لا تقبل شهادة المسلوبين بعضهم لبعض علي اللصوص و قطاع الطريق، لمكان العداوة. فقد سئل الامام عليه السلام عن رفقة كانوا في طريق، فقطع عليهم الطريق، و أخذ اللصوص، فشهد بعض الرفقاء لبعض؟ فقال: لا تقبل شهادتهم الا باقرار اللصوص، أو شهادة من غيرهم عليهم.

ونحن لا نشك في أن تقدير الشهادة هنا و بهذه الجناية بالذات ترجع الي نظر الحاكم و تقديره، حتي و لو لم يكن لتقدير أي أثر في غيرها من الجنايات.


سنة إبراهيم


معاني الأخبار 386، ب 429، ح 20: حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي السكري قال: حدثنا محمد بن زكريا الجوهري قال: حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة، عن أبيه،....

عن سفيان بن سعيد، قال: سمعت أباعبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام - و كان و الله صادقا كما سمي - يقول:

يا سفيان عليك بالتقية فإنها سنة إبراهيم الخليل عليه السلام، و إن الله عزوجل قال لموسي و هارون عليه السلام: (اذهبآ إلي فرعون إنه طغي (43) فقولا له قولا لينا لعله يتذكر أو يخشي) [1] يقول الله عزوجل: كنياه و قولا له: «يا أبامصعب» و أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كان إذا أراد سفرا وري بغيره، و قال: أمرني ربي بمداراة الناس كما أمرني بأداء الفرائض، و لقد أدبه الله عزوجل بالتقية فقال: (ادفع بالتي هي أحسن فإذا الذي بينك و بينه عداوة كأنه ولي حميم (34) و ما يلقاهآ إلا الذين صبروا و ما يلقاهآ إلا ذو حظ عظيم). [2] .

يا سفيان من استعمل التقية في دين الله فقد تسنم الذروة العليا من



[ صفحه 295]



العز، إن عز المؤمن في حفظ لسانه، و من لم يملك لسانه ندم.

قال سفيان: فقلت له: يابن رسول الله هل يجوز أن يطمع الله عزوجل عباده في كون ما لا يكون؟

قال: لا.

فقلت: فكيف قال الله عزوجل لموسي و هارون عليهماالسلام: (لعله يتذكر أو يخشي) و قد علم أن فرعون لا يتذكر و لا يخشي؟

فقال: إن فرعون قد تذكر و خشي ولكن عند رؤية البأس حيث لم ينفعه الإيمان، ألا تسمع الله عزوجل يقول: (حتي إذآ أدركه الغرق قال ءامنت أنه لا إله إلا الذي ءامنت به بنوا إسرائيل و أنا من المسلمين - فلم يقبل الله عزوجل إيمانه، و قال: - ءآلئن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين (91) فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك ءاية) [3] يقول: نلقيك علي نجوة من الأرض لتكون لمن بعدك علامة و عبرة.


پاورقي

[1] سورة طه، الآيتان: 44 - 43.

[2] سورة فصلت، الآيتان: 35 - 34.

[3] سورة يونس، الآيات: 92 - 90.


المؤمن


بحارالأنوار 1 / 109، ح 5: عن أمالي الشيخ الطوسي، قال: أخبرنا الشيخ السعيد المفيد، عن محمد بن عمر الجعابي، عن أحمد بن محمد بن سعيد، عن الحسن بن جعفر، عن طاهر بن مدرار، عن زر بن أنس، قال: سمعت جعفر بن محمد عليه السلام يقول:...

لايكون المؤمن مؤمنا، حتي يكون كامل العقل، و لايكون كامل العقل؛ حتي يكون فيه عشر خصال:

الخير منه مأمول، و الشر منه مأمون، يستكثر قليل الخير من غيره، و يستقل كثير الخير من نفسه، و لايسأم من طلب العلم طول عمره، و لا يتبرم بطلاب الحوائج قبله، الذل أحب اليه من العز، و الفقر أحب اليه من الغني، نصيبه من الدنيا القوت، و العاشرة: لا يري أحدا الا قال: هو خير مني و أتقي.

انما الناس رجلان: فرجل هو خير منه و أتقي، و آخر هو شر منه و أدني.

فاذا رأي من هو خير منه و أتقي تواضع له ليلحق به، و اذا لقي الذي هو شر منه و أدني قال: عسي خير هذا باطن، و شره ظاهر، و عسي أن



[ صفحه 166]



يختم له بخير، فاذا فعل ذلك فقد علا مجده و ساد أهل زمانه.


اكسوا العريان


[أصول الكافي 2 / 204 ح 1: محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد بن عيسي، عن عمر بن عبدالعزيز، عن جميل بن دراج، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

من كسا أخاه كسوة شتاء أو صيف كان حقا علي الله أن يكسوه من ثياب الجنة، و أن يهون عليه سكرات الموت، و أن يوسع عليه في قبره، و أن يلقي الملائكة اذا خرج من قبره بالبشري، و هو قول الله عزوجل في كتابه: «و تتلقاهم الملائكة هذا يومكم الذي كنتم توعدون». [1] .


پاورقي

[1] سورة الأنبياء، الآية: 103.


منزل المهدي و مسكنه


قصص الأنبياء 80، ب 2، الفصل 2، ح 63، بالاسناد عن الصدوق، عن محمد بن علي بن المفضل بن تمام، عن أحمد بن محمد بن عمار، عن أبيه، عن حمدان القلانيسي، عن محمد بن جهور، عن مرازم بن عبدالله، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام أنه قال:...

يا أبامحمد كأني أري نزول القائم في مسجد السهلة بأهله و عياله.

قلت: يكون منزله؟

قال: نعم، هو منزل ادريس عليه السلام، و ما بعث الله نبيا الا وقد صلي فيه، و المقيم فيه كالمقيم في فسطاط رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و ما من مؤمن و لا مؤمنة الا و قلبه يحن اليه، و ما من يوم و لا ليلة الا و الملائكة يأوون الي هذا المسجد، يعبدون الله فيه.

يا أبامحمد أما أني لو كنت بالقرب منكم ما صليت صلاة الا فيه، ثم اذا قام قائمنا انتقم الله لرسوله ولنا أجمعين.


حدود ايمان چيست؟


عجلان بن ابي صالح گويد: به امام صادق - عليه السلام - گفتم: مرا از حدود ايمان آگاه بفرما.

حضرت فرمود: شهادت به وحدانيت خدا، و نبوت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم -، و اعتراف به آنچه از ناحيه ي خدا آمده، و نمازهاي پنجگانه، و اداي زكات، و روزه ي ماه رمضان، و حج خانه ي خدا، و ولايت ولي ما، و دشمني با دشمنان ما، و ورود



[ صفحه 252]



در زمره راستگويان و همراه با آنها بودن. [1] .


پاورقي

[1] الكافي: ج 2 ص 18، بحارالأنوار: ج 65 ص 330 ح 4.


حديث 298


3 شنبه

السخاء من اخلاق الانبياء.

سخاوت، از اخلاق پيامبران است.

بحار، ج 68، ص 355


اسحاق بن داود


إسحاق بن داود، وقيل زياد، وقيل يزداد.

محدث. روي عنه إبراهيم بن محمد بن علي بن المعلي.

المراجع:

تنقيح المقال 1: 114. معجم رجال الحديث 3: 45 و 46. أعيان الشيعة 3: 270. جامع الرواة 1: 81.


صابر بن عبد الله الهاشمي


صابر بن عبد الله الهاشمي بالولاء، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 220. تنقيح المقال 2: 90. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 48. نقد الرجال 168. جامع الرواة 1: 404. مجمع الرجال 3: 201.


محمد بن عبد الله القرشي


محمد بن عبد الله القرشي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 293. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 145. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 257. جامع الرواة 2: 143. مجمع الرجال 5: 246. منهج المقال 303.