بازگشت

شهادت با دهان روزه


واقدي مي نويسد: «وَيُقالُ كانَ حَمْزةُ يَومَ الْجُمعةِ صائِماً وَيَوم السَبت صائماً فلاقاهُمْ وَهُو صائِم» [1] «مورخان نوشته اند: حمزه روز جمعه، يك روز قبل از جنگ، و روز شنبه كه جنگ واقع شد، روزه دار بود و با دهان روزه با دشمن مواجه گرديد و به شهادت رسيد.»


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 243 و ج 14، ص 223؛ بحار الأنوار، ج 20، ص 125.


سلمة بن دينار


يكني أباحازم، الأعرج، الأفرز، التمار المدني القاص، مولي الأسود ابن سفيان المخزومي، روي عن جماعة منهم سهل بن سعد الساعدي، و أبي أمامة بن سهل، و سعيد بن المسيب، و ابن عمرو و غيرهم، و ثقه أحمد و أبوحاتم، و العجلي و النسائي، و قال ابن خزيمة ثقة لم يكن في زمانه مثله، و قال ابن سعد كان يقضي في مسجد المدينة، بعث اليه سليمان ابن عبدالملك الزهري في أن يأتيه فقال للزهري: ان كان له حاجة فليأت، و أما أنا فما لي اليه حاجة [1] و قد عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [2] .


پاورقي

[1] تهذيب التهذيب: 4 / 144.

[2] رجال الطوسي.


محاسن الصفات


و تحدث الامام أبوجعفر (ع) عن محاسن الصفات التي تقرب الانسان من الله، و تبعده عن سخطه و عذابه قال (ع): «أربع من كن فيه كمل أسلامه، و أعين علي ايمانه، و محصت ذنوبه، و لقي الله عزوجل،



[ صفحه 300]



و هو عنه راض، و لو كان فيما بين قرنه الي قدميه ذنوب حظها الله عنه، و هي: الوفاء بما يجعل الله علي نفسه، و صدق اللسان مع الناس، و الحياء مما يقبح عندالله، و عند الناس، و حسن الخلق مع الأهل والناس، و أربع من كن فيه من المؤمنين اسكنه الله تعالي في أعلي عليين في غرف فوق الغرف: من آوي اليتيم، و نظر له، و كان له أبا، و من رحم الضعيف، و اعانه و كفاه، و من انفق علي والديه، و ترفق بهما، و سرهما و لم يحزنهما، و من لم يخرق مملوكه فاعانه علي ما يكلفه...» [1] .

لقد أمر الامام (ع) بكل ما يقرب الانسان من ربه، و قد ارشده الي محاسن الاعمال التي يحبها الله، و يجزل عليها ثوابه، و تستوجب المزيد من الطافه.


پاورقي

[1] الدر النظيم (ص 191).


عامل آرامش جان


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

سخن، آرام بخش جان است و خاموشي (و سكوت) آرام بخش خرد. [1] .



[ صفحه 181]




پاورقي

[1] بحار: 71 / 274 / 1، ميزان الحكمه: ج 11، ح 17914.


قرآن و تفسير


اين جا منظور ما بحث در تفسير قرآن و علوم آن نيست چه در اين موضوع كتاب مستقلي پرداخته ايم و اينك مقصود سبك تدريس



[ صفحه 477]



قرآن از نظر امام صادق (ع) مي باشد كه چگونه قرآن را معرفي كرده و روي مباني علوم قرآن افاضه علمي فرموده است.

بايد گفت فضيلت و اهميت هر علم به مقدار آثار فوايد آن است كه بر آن مترتب مي شود و قرآن به شرحي كه سابق داديم شامل تمام علوم است خواه از جنبه مادي و طبيعي و خواه از نظر مفاهيم و معاني و تهذيب نفوس و تكامل روح و انتظام امور اجتماعي كشور بنابراين افضليت و ارجحيت قرآن بر تمام علوم ديگر مسلم و قابل انكار نيست - قرآن متضمن علوم مادي براي طريقيت موضوع و علوم معنوي براي تهذيب نفوس و تكامل عقول است - و همين جهت موجب افتخار رسول خدا گرديد كه فرمود بعثت لاتمم مكارم الاخلاق برانگيختن پيغمبر به رهبري قرآن براي مكارم اخلاق بشري و افتخار اين بزرگترين خدمت به شخصيت رسول الله (ص) از خطوط برجسته زندگاني آن حضرت است - و لذا نتيجه اين مأموريت آسماني را به اين حديث خلاصه كرد فرمود.

اني تارك فيكم الثقلين (او الثقلين) كتاب الله و عترتي ما ان تمسكتم لن تضلوا و انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض.

ميان شما مخلوق دو مركز ثقل به امانت مي گذارم يكي قرآن كتاب الله و ديگر عترت من هستند كه هر كس بدان ها متمسك شود هرگز گمراه نمي گردد و اين دو مركز ثقل از هم غيرقابل انفكاك و جدائي است تا سر حوض بر من وارد شوند.

در اين حديث حرف جحد و انكار آورده كه همان (لن) كه بر سر (تراني) آورده يعني امكان ندارد هرگز ديدن كني اينجا هم مي فرمايد هرگز از هم جدا نشوند تا سر حوض كوثر.

در اين حديث رستگاري و سعادت هم آغوش تمسك به قرآن است و ضلالت و گمراهي همدوش با انحراف از اهل بيت است.

افتراق علت اساسي بدبختيهاي عالم و اقتران و اجتماع سبب فوز و فلاح و سعادت و سلامت است و لذا اخباري بسيار متضمن تمسك به قرآن و حتي تأكيد در وصاياي ائمه هدي مي باشد كه هر كس مايل به سعادت است به قرآن چنگ بزند و قرآن را از اهل بيت عترت كه مبين و مفسر قرآن هستند اتخاذ نمايد.

حضرت امام جعفر صادق (ع) به نقل كليني در كافي و عياشي در تفسير مي فرمايد:



[ صفحه 478]



قال رسول الله ايها الناس انكم في دار هدنة و انتم علي ظهر سفر و السير بكم سريع و قد رأيتم الليل و النهار و الشمس و القمر يبليان كل جديد و يقربان كل بعيد و ياتيان بكل موعود - فاعدوا الجهاز لبعد المجاز.

قال فقام المقداد ابن الاسود فقال يا رسول الله و ما دار الهدنة فقال دار بلاع و انقطاع فاذا البست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن فانه شافع مشفع و ماحل مصدق و من جعله امامه قاده الي الجنة و من جعله خلفه ساقه الي النار و هو الدليل يدل علي خير سبيل و هو كتاب فيه تفصيل و بيان و تحصيل و هو الفصل ليس بالهزل و له ظاهر و بطن فظاهره حكم و باطنه علي ظاهره انيق و باطنه عميق له تخوم - علي تخومه - و تخوم لا تحصي عجائبه و لا تبلي غرائبه فيه مصابيح الهدي و منار الحكمة و دليل علي المعرفة لمن عرف الصفه.

در برخي از كتب اين جمله را هم اضافه دارد فليجل جال بصره و ليبلغ الصفة نظره ينح من عطف و يخلص من نشب فان التفكر حيواة قلب البصر كما يمشي المستنير في الظلمات بالنور فعليكم بحسن التخلص و قلة الترابص. [1] .

رسول خدا (ص) فرمود اي مردم شما در دار دنياي سست بنياد هستيد و در حال سفر سريع السيري مي باشيد كه شب و روز شما را به سرعت پيش مي برد و خورشيد و ماه هر روز به حركت سريع خود روز نو مي آورند و هر چيز جديد را كهنه و فرسوده مي كنند و هر چه وعده داده شده انجام مي دهند اي مردم براي اين سفر دور و دراز خود وسيله و زاد و توشه مهيا سازيد تا به سلامت برسيد مقداد بن اسود عرض كرد يا رسول الله (ص) دار الهدنه چيست؟

فرمود خانه اي است كه زود به آخر مي رسد و به سرعت طي مي شد و راهي است كه به زودي قطع مي گردد پس وقتي كه فتنه ها و حوادث جوي و اوضاع و احوال زمان بر شما امر زندگي را مشتبه ساخت و مجاز و حقيقت را به هم مخلوط كرد سحر و معجزه در نظر شما يكي جلوه نموده - و نتوانستيد حق را از باطل و معجزه را از سحره تشخيص دهيد بي درنگ براي تشخيص به قرآن تمسك جوئيد زيرا قرآن شفاعت كننده است و شفاعتش هم در درگاه حق مقبول مي باشد.

قرآن گزارش مي دهد تمسك بندگان را به شرحي كه در سابق هم گفتيم قرآن به زبان



[ صفحه 479]



ناطق در قيامت شهادت مي دهد و گواهي مي نمايد - و هر چه قرآن بگويد گزارش او مورد تصديق و قبول است.

فرمود هر كس قرآن را پيشواي خود قرار دهد حتما به بهشت عنبر سرشت رهبري مي گردد و هر كس انحراف جويد و فاصله نگيرد بدون ترديد به سوي جهنم خواهد شتافت.

فرمود قرآن راهنمائي است كه به بهترين راه خير هدايت مي كند و كتابي است كه تفصيل و بيان هر چيز در او بوده و تميز دهنده حق از باطل است.

قرآن تميز دهنده حق از باطل است و فرق گذارنده بين صحيح و نادرست است هزل و لغو در آن راه ندارد.

قرآن داراي ظاهر و باطن است ظاهرش حكمي است انيق كه همه مي فهمند باطنش علمي است كه بسيار مشكل و عميق است كه نهايتي ندارد - عجايبش بي شمار و غرائبش هميشه تازه و سرشار - قرآن خورشيد درخشان و نير اعظم عالم است و كلماتش چون چراغهاي فروزان و علائم روشن و مشخص است و حكمت و دليل معرفت و راهنما و هادي است.

هر كس از روي معرفت و بصيرت بخواند و كيفيت استنباط آن را دريابد مردي متفكر و بصير و باشخصيت علمي مي گردد و با معرفت قرآن در درياي بي پايان دانش سير مي كند تا به كمال مي رسد.

فرمود قرآن انسان را از هلاكت و هر گونه بندهاي گسستني خلاصي مي بخشد و تفكر در قرآن سبب حيات و زندگي قلب آدمي مي گردد - و از ظلمات و تاريكي نجات مي دهد - و چنان روشن مي دارد كه هيچ وقت حق به باطل مشتبه نگردد فرمود به قرآن تمسك جوئيد اخلاص پيدا كنيد و سهل انگاري در تفاهم و درك قرآن به خود راه ندهيد تا بفهميد و رستگار شويد. [2] .


پاورقي

[1] تفسير عياشي - كافي كليني.

[2] نقل از مقدمه ترجمه سوره يس - نگارش فاضل معاصر آقاي محمد مسائلي اردبيلي.


وصاياي امام صادق به عبدالله بن جندب


جندب به ضم ج و سكون نون و فتح دال نام عبدالله بن جندب بجلي كوفي است كه از روات ثقه و جليل القدر و مورد عنايت امام صادق و كاظم و رضا بود اين دانشمند پرهيزكار وكيل و نماينده امام هفتم و هشتم بود عابد متشرع ثابت قدم بود و چون درگذشت علي بن مهزيار مقام او را حائز شد.

«قال عليه السلام يا عبدالله لقد نصب ابليس حبائله في دار الغرور فما يقصد فيها الا اولياءنا و لقد جلت الاخره في اعينهم حتي ما يريدون بها بدلا ثم قال آه آه علي قلوب حشيت نورا و انما كانت الدنيا عندهم بمنزلة الشجاع الارقم و العدو الاعجم انسوا بالله و استوحشوا مما به استأنس المترقون.»

«اولئك اوليائي حقا و بهم تكشف كل فتنة و ترفع كل بلية» [1] .

فرمود اي پسر جندب شيطان عوامل فريب خود را در راه مغرور ساختن بندگان مي گسترد تا آنها را از مقصد عالي آفرينش دور سازد به قدري آخرت را در چشم آنها بزرگ و غيرقابل درك مي نمايد تا شايد آخرت را به دنيا تبديل كنند.

آنگاه فرمود آه آه نفس سردي كشيد و گفت امان از دل هاي غافل كه دنيا در چشم آنها به منزله مار خوش خط و خالي است و گاهي آنها را فريب مي دهد براي نجات از اين رنگ هاي فريبنده و مسموم كننده با خدا انس بگيريد و از دنيا بپرهيزند آنها كه دوستان ما هستند و در راه كمال و ترقي پيش رفته اين طور بودند با ديده روشن به حقايق مي نگريستند و از هر بليه و آفت رهائي مي يافتند.



[ صفحه 304]



«قال عليه السلام يا ابن جندب حق علي كل مسلم يعرفنا ان يعرض عمله في كل يوم و ليلة علي نفسه فيكون محاسب نفسه فان راي حسنة استزاد منها و ان راي سيئة استغفر منها لئلا يخزي يوم القيمة طوبي لعبد لم يغبط الخاطئين علي ما اتوا من نعيم الدنيا و زهرتها طوبي لعبد طلب الاخره و سعي لها طوبي لمن لم تلهه الاماني الكاذبه

«ثم قال عليه السلام رحم الله قوما كانوا سراجا و منارا كانوا دعاة الينا باعمالهم و مجهود طاقتهم ليس كمن بذيع اسرارنا»

فرمود اي پسر جندب از حقوق مسلمان اين است كه ما را بشناسد كه شناختن امام بر مسلمان واجب است و در هر شب و روز كردار خود را بر نفس خود حساب كند اگر نيكوئي كرده بر آن بيفزايد و اگر بدي كرده توبه نمايد چه در غير اين صورت روز قيامت زيان خواهد نمود خوشا بر حال آنها كه غبطه خطاكاران را نخورند و مغرور نشوند و خوشا بر حال آنان كه براي تأمين آخرت بكوشند و فريب آرزوهاي دروغي را نخورند.

سپس فرمود خدا رحمت كند قومي كه در ميان آنها شمع هاي فروزان از شخصيت هاي بارز علمي و ورع و تقوي باشد و به كردار و اعمال و گفتار و رفتار خود مردم را به سوي ما دعوت كنند تا حقيقت را دريابند و اسرار حيات را چنانچه هست واقف گردند.

«قال عليه السلام يا ابن جندب انما المؤمنون الذين يخافون الله و يشفقون ان يسلبوا ما اعطوا من الهدي فاذا ذكروا الله و نعمائه وجلوا و اشفقوا و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا مما اظهره من نفاد قدرته و علي ربهم يتوكلون

فرمود اي پسر جندب مؤمنين كساني هستند كه از خدا بترسند و شفقت و مهرباني دارند و مي ترسند كه آنچه به آنها اعطا شده از هدايت سلب شود و چون نام خدا برده شود تعظيم مي كنند و تجليل مي نمايند و مهرباني نشان مي دهند و چون آيات قرآن بر آنها خوانده شود ايمان آنها قوت مي گيرد و به خدا توكل مي كنند.

«قال عليه السلام يا ابن جندب قديما عمر الجهل و قوي اساسه و ذلك لا تخاذهم دين الا لعبا حتي لقد كان المتقرب منهم الي الله بعلمه يريد سواه اولئك هم الظالمون».

فرمود اي پسر جندب جهل و نابخردي سابقه دارد و آنها كه دين خدا را به بازي گرفته اند مي خواهند مقربين درگاه الهي هم با آنها مساوي گردند اين طبقه ستمكارانند كه همه چيز به بازي مي گيرند و كار آنها بر پايه نابخردي است.



[ صفحه 305]



«قال عليه السلام يابن جندب لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتم الملائكة و لاظلنهم الغمام و لاشرقوا نهارا و لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم و لما سألوا من الله شيئا الا اعطاهم

اي پسر جندب اگر دوستان ما در برابر اين ستمكاران نابخرد استقامت نمايند و پايدار در عقيده و فضايل نفساني خود باشند محققا فرشتگان با آنها مصافحه مي كنند و ابر بالاي سر آنها سايه خواهد انداخت و از شرق و غرب و بالا و پائين براي آنها ابواب نعمت گشوده مي شود و هر چه بخواهند از خداي خود به آنها اعطا مي گردد.

«قال عليه السلام يابن جندب لا تقل في المؤمنين من اهل دعوتكم الا خيرا و استكينوا الي الله في توفيقهم و اسئلوا التوبة لهم فكل من قصدنا و توالانا و لم يوال عدونا و قال ما يعلم و سكت عما لا يعلم او اشكل عليه فهو في الجنه

فرمود اي پسر جندب در مورد متمردان موقع دعوت جز خيري نگوئيد و درباره آنها صفح و گذشت و استكانت به خدا نشان دهيد و طلب توبه براي آنها بنمائيد هر كس براي ما و دوستي ما قدمي بردارد و به حكم تقيه هم باشد تحمل رنج و نابخردي دشمنان ما را بنمايد و با آنها دوستي نكند و از آنچه مي داند و نمي داند تا حدي ساكت بماند در چنين لحظاتي با چنين تحمل و خون دلي دوستان ما در بهشت خواهند بود.

«قال عليه السلام يابن جندب يهلك المتكل علي عمله و لا ينجو المتجري علي الذنوب الواثق برحمة الله قلت فمن ينجو؟! قال الذين هم بين الرجاء و الخوف كان قلوبهم في مخلب طائر شوقا الي الثواب و خوفا من العذاب

اي پسر جندب آنان كه بر عمل خود متكي هستند هلاك مي شوند و آنها كه بر گناه تكيه و مبادرت دارند و به رحمت خدا هم اميد دارند نجات خواهند يافت! عرض كردم يابن رسول الله پس كي نجات پيدا مي كند؟ فرمود آنها كه بين خوف و رجاء باشند و براي رسيدن به سرحد كمال مانند طائر از شوق به نيكوكاري و خوف از عذاب در طيران باشند.

«قال عليه السلام يابن جندب من سره ان يزوجه الله الحور العين و يتوجه بالنور فليدخل علي اخيه المؤمن السرور

فرمود اي پسر جندب كسي كه برادر مؤمن خود را مسرور نمايد و خانداني را خوشحال و مفرح دارد خداوند او را به حورالعين تزويج مي كند و صورت نوراني به او عنايت مي فرمايد.

«قال عليه السلام يابن جندب اقل النوم بالليل و الكلام بالنهار فما في الجسد شي ء اقل شكرا من



[ صفحه 306]



العين و اللسان فان ام سليمان قالت لسليمان عليه السلام يا بني اياك و النوم فانه يفقرك يوم يحتاج الناس الي اعمالهم

اي پسر جندب خواب خود را در شب كم كن و سخن گفتن را در روز چه هر سخني داري شب با خداي خود به ميان نه كه هيچ عضوي شاكرتر از چشم و زبان نيست مادر سليمان به سليمان نبي گفت بر تو باد به كم خوابي كه خواب زياد آدمي را به فقر و نياز روز احتياج مي اندازد.

«قال عليه السلام يابن جندب ان للشيطان مصائد يصطاد بها فتحاموا شباكه و مصائده

قلت يابن رسول الله و ما هي.

«قال عليه السلام اما مصائده فصد عن بر الاخوان و اما شباكه فتقوم عن قضاء الصلوات التي فرضها الله اما انه ما يعبد الله بمثل نقل الاقدام الي بر الاخوان و زيارتهم ويل للساهين عن الصلوة و النائمين في الخلوات المستهزئين بالله و آياته في الفترات. اولئك الذين لاخلاق لهم في الاخرة و لا يكلمهم الله يوم القيمة و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم».

فرمود اي پسر جندب شيطان شبكه اي از كيد و مكر و مشكلات پيش پاي مردم مي گسترد عرض كردم چگونه است؟

فرمود مثلا مؤمن را از نيكي برادران ايماني خود بازمي دارد و شب كه آن خواب است او را به خواب مي برد تا از قضاء حوائج مؤمنين بازبماند و از نماز واجب دور گردد در حالي كه هيچ عبادتي مهتر از قدمي كه براي نيكي به دوستان برداشته مي شود و ديدار آنها بهتر نيست. واي بر آنان كه نماز را سهل انگاري كنند و به خواب بفروشند و در مجالس و لو به شوخي استهزاء نمايند و آيات خدا را به ضعف انكسار و بازيچه بگيرند آنها هستند كه در آخرت مفري جز راه عذاب ندارند و خداوند روز قيامت با آنها سخن نخواهد گفت و آنها ديگر تزكيه و پاك نمي شوند و براي آنها عذاب دردناكي است.

«قال عليه السلام يابن جندب من اصبح مهموما لسوء فكاك رقبته فقد هون عليه الجليل و رغب من ربه في الريح الحقير: و من غش اخاه و حقرة و ماواه جعل الله النار مأواه و من حسد مؤمنا انماث في قلبه كما ينماث الملح في الماء».

فرمود اي پسر جندب كسي كه صبح كند در حال هم و غم براي چيزي كه از دست او رفته خداوند كار را بر او آسان نمايد و بوي خوشي از موفقيت به مشام او برساند و كسي كه با برادر مؤمنش غل و غشي به كار برد و او را فريب دهد و بينوا سازد خداوند آتش جهنم را مأواي



[ صفحه 307]



او قرار مي دهد و كسي كه حسد بر برادر مؤمن خود ببرد خداوند ايمان او را در دلش آب مي كند مانند حل شدن نمك در آب.

«قال عليه السلام يابن جندب الماشي في حاجة اخيه كالساعي بين الصفا و المروة و قاضي حاجته كالمتشحط بدمه في سبيل الله يوم بدر واحد و ما عذب الله امة الا عند استهانتهم بحقوق فقراء اخوانهم.

فرمود اي پسر جندب كسي كه براي حاجت برادرش قدمي بردارد مانند كسي است كه بين صفا و مروه حركت كرده باشد و كسي كه حاجت برادرش را برآورد مانند كسي است كه در خون خود در راه خداي خود جنگ نموده و غلطيده باشد آن هم روز بدر و احد و خداوند عذاب نمي كند امتي را مگر آن كه به حقوق برادران ايماني و فقراء آنها اهانت كرده باشند.

«قال عليه السلام يابن جندب بلغ معاشر شيعتنا و قل لهم لا تذهبن بكم المذاهب فوالله لا تنال ولايتنا الا بالورع و الاجتهاد في الدنيا و مواساة الاخوان في الله و ليس من شيعتنا من يظلم الناس».

فرمود اي پسر جندب به دوستان و شيعيان ما برسان و بگو ارباب مذاهب به هر راهي مي روند به خدا قسم كه بدون دوستي و ولايت ما به هيچ كجا نخواهند رسيد مگر به ورع و پارسائي و كوشش در دنيا از راه مواساة برادران و در راه خدا و بگو از ما نيست كسي كه به مردم ستم و ظلم كند.

«قال عليه السلام يابن جندب انما شيعتنا يعرفون بخصال شتي: بالسخاء و البذل للاخوان و بان يصلوا الخمسين ليلا و نهارا. شيعتنا لا يهرون هرير الكلب و لا يطعمون طمع الغراب و لا يجاورون لنا عدوا و لا يسئلون لنا مبغضا و لو ماتوا جوعا. شيعتنا لا يأكلون الجري و لا يمسحون علي الخفين و يحافظون علي الزوال و لا يشربون مسكرا».

«قلت: جعلت فداك فاين اطلبهم. قال عليه السلام علي رؤس الجبال و اطراف المدن و اذا دخلت مدينة فسل عمن لا يجاورهم و لا يجاورونه فذلك مؤمن كما قال الله و جاء من اقصي المدينة رجل يسعي. والله لقد كان حبيب النجار وحده».

فرمود اي پسر جندب شيعيان ما به خصال و صفاتي شناخته مي شوند به سخاوت و بذل مال براي برادران و اداء نماز نافله پنجاه ركعت در شب و روز.



[ صفحه 308]



فرمود شيعيان ما هيچ گاه مانند ناله گربه و سگ صدا نمي كنند و مانند غراب و باز طمع نمي ورزند - و با دشمنان ما همسايگي و نزديكي نمي نمايند و هرگز به دشمني و بغض و كينه ما دل نمي دهند اگر چه از گرسنگي بميرند.

فرمود شيعيان ما از گوشت ماهي بي فلس نمي خورند آنها خود را سبك وزن فرومايه نشان نمي دهند - پيوسته بر حفظ نماز اول وقت مراقبت مي نمايند آنها مسكرات به دهان نزديك نمي كنند.

عرض كردم كجا آنها را پيدا كنم؟!

فرمود بر بالاي قلل كوه ها و اطراف شهرها و در هر شهري داخل شدي از آنها سراغ بگير آنها را مي يابي هر كس با ديگران مجاورت نگرفته هم او مؤمن است چنانچه خداوند تعالي در قرآن مجيد فرموده.

مردي از دورترين نقاط شهري آمد و سعي مي كرد در هدايت مردم به خدا سوگند كه حبيب نجار يكي بوده.

«قال عليه السلام يابن جندب كل الذنوب مغفورة سوي عقوق اهل دعوتك و كل البر مقبول الا ما كان رئاءا».

فرمود اي پسر جندب هر گناهي قابل آمرزش است مگر عاق والدين و آنها كه تو را دعوت به حق نمايند و هر نيكوئي قبول مي شود مگر آنچه به ريا و شيبه عمل شود.

«قال عليه السلام يابن جندب احبب في الله و استمسك بالعروة الوثقي و اعتصم بالهدي يقبل عملك فان الله يقول الا من آمن و عمل صالحا ثم اهتدي: فلا يقبل الا الايمان و لا ايمان الا بعمل و لا عمل الا بيقين و لا يقين الا بالخشوع و ملاكها كلها الهدي فمن اهتدي يقبل عمله و صعد الي الملكوت متقبلا والله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم».

فرمود اي پسر جندب دوست بدار مؤمنين را براي خدا و چنگ بزن به ريسمان محكم ولايت و تكيه زن بر مسند هدايت تا خداوند عمل تو را قبول كند كه فرموده است هيچ عملي قبول نمي شود مگر از روي ايمان و عمل صالح آنگاه هدايت - فرمود قبول نمي شود مگر ايمان و ايمان نيست مگر عمل صالح و عمل صالح دست نمي دهد مگر به يقين و يقين حاصل نمي شود مگر به خشوع و فرشتگان همه در وادي هدايت هستند و هر كه را خداوند هدايت كند عملش قبول مي شود و به ساحت ملكوت صعود مي كند و مورد قبول واقع مي گردد خداوند



[ صفحه 309]



هدايت مي كند كسي را كه در راه هدايت مستقيم گام بردارد.

«قال عليه السلام يابن جندب ان احببت ان تجاور الجليل في داره و تسكن الفردوس في جواره فلتهن عليك الدنيا و اجعل الموت عينك و لا تدخر شيئا لغد و اعلم ان لك ما قدمت و عليك ما اخرت».

اي پسر جندب اگر دوست داري كه همسايه رب جليل يعني متقرب الي الله شوي و در فردوس اعلا منزل گيري دنيا را ناچيز انگار و مرگ را پيوسته از نظر دور دار و از مال دنيا چيزي براي فرداي خود ذخيره مكن مگر عمل صالح و كار خير و بدان كه آنچه تو براي خودت از عمل خير ذخيره كردي آن براي تو خواهد بود.

قال (ع) يابن جندب ان الله تبارك و تعالي سورا من نور محفوظا بالزبرجد و الحرير منجدا بالسندس و الديباج يضرب هذا السور بين اوليائنا و بين اعدائنا فاذا غلي الدماغ و بلغت القلوب الحناجر و نضجت الاكباد من طول الموقف ادخل في هذا السور اولياء الله فكانوا في امن الله و حرزه و لهم ما تشتهي الانفس و تلذ الاعين و اعداء الله قد الجمعهم العرق و قطعهم الفرق و هم ينظرون الي ما اعد الله لهم فيقولون ما لنا لا نري رجالا كنا نعدهم من الاشرار: فينظر اليهم اولياء الله فيضحكون منهم فذلك قوله عزوجل -: أتخذناهم سخريا ام زاغت عنهم الابصار و قوله: فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون: علي الارائك ينظرون فلا يبغي احد ممن اعان مؤمنا من اوليائنا بكلمة الا ادخله الله الجنة بغير حساب

فرمود اي پسر جندب خداوند تبارك و تعالي يك حائلي چون پرده و پوششي از زبرجد و حرير و سندس و ديباج براي دوستان ما قرار داد كه بين آنها و دشمنان ما فاصله است كه چون دماغ ها خلجان و غليان يافت و دل ها پر شد و كبدها از طول موقف قيامت پوست انداخت اين ستر و سور و پرده اولياء خدا و دوستان آنها را مي پوشاند و در محيط امن و ايمني الهي نگاه مي دارد كه هر چه بخواهند از لذت و تمايلات دل و ديده به آنها مي رسد ولي دشمنان خدا در عرق شرمندگي و تفرقه مي افتند و نگاهي حسرت آميز به دوستان خدا مي كنند كه اين همه نعمت براي آنها مهيا فرموده است اين ها حسرت مي خورند و آنها لبخند مي زنند چنانچه در قرآن مي فرمايد از زبان آنان آيا ما را به سخريه گرفته ايد يا چشم شما نمي بيند - و در جاي ديگر مي فرمايد امروز است آن روزي كه مؤمنين به كفار مي خندند و بر سرير آسايش تكيه



[ صفحه 310]



زده به دشمنان مي نگرند و هيچ كس از دوستان ما نيست مگر آنكه وارد بهشت شود بدون حساب.

اين است نتيجه ايمان و پيروي از قرآن و دوستي اهل بيت عترت و طهارت پيغمبر خاتم النبيين صلي الله عليه و آله.

«قال عليه السلام يابن جندب من حرم نفسه كسبه فانما يجمع لغيره و من اطاع هواه فقد اطاع عدوه و من يتق بالله يكشفه ما اهمه من امر دنياه و آخرته و يحفظ له ما غاب عنه و قد عجز من لم يعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمة شكرا و لكل عسرا يسرا صبر نفسك عند كل بلية في ولد او مال او رزية. فانما يقبض عاريته و يأخذ هبته ليبلو فيهما صبرك و شكرك و ارج الله رجاء لا يجزيك علي معصية و خفه خوفا لا يؤيسك من رحمته و لا تغتر بقول الجاهل و لا بمدحه فتكبر و تجبر و تعجب بعملك فان افضل العمل العباده و التواضع فلا تضيع و لا تنظر الا الي ما عندك و لا تتمن ما لست تناله فان من قنع شبع و من لم يقنع لم يشبع و خذ حظك من اخرتك و لا تكن بطرا في الغني و لا جزعا في الفقر و لا تكن فظا غليظا يكره الناس قربك و لا تكن واهنا يحقرك من عرفك و لا تشار من فوقك و لا تسخر بمن هو دونك و لا تنازع الا امر اهله و لا تطع السفهاء و لا تكن مهينا تحت كل احد و لا نتكلن علي كفاية احد وقف عند كل امر حتي تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فيه فتندم و اجعل قلبك قريبا تشاركه و اجعل عملك والدا تتبعه و اجعل نفسك عدوا تجاهده و عارية تروها فانك قد جعلت طبيب نفسك و عرفت آية الصحة و بين لك الداء و دللت علي الدواء فانظر قيامك علي نفسك و ان كانت لك يد عند انسان فلا تفسدها بكثرة المنن و الذكر لها و لكن اتبعها بافضل منها فان ذلك اجمل لك في اخلاقك و اوجب للثواب في اخرتك و عليك بالصمت تعد حليما جاهلا كنت او عالما فان الصمت زين لك عند العلماء و سترا لك عند الجهال».

فرمود اي پسر جندب كسي كه براي خودش كسبي را حرام كند بايد ناچار براي ديگران كسب نمايد - و كسي كه پيروي از هواي نفس كند اطاعت دشمن نموده و كسي كه كار خود را به خدا واگذارد خداوند مهمات كار دنيا و آخرت او را برمي آورد و حفظ مي كند آنچه از نظر او غائب است يا عاجز از انجام آن است.

فرمود براي هر بلائي صبر و شكيبائي لازم است و براي هر نعمتي شكر و سپاسگزاري واجب است و براي هر دشواري آساني در پي است.



[ صفحه 311]



اي پسر جندب در هر بليه صبر و بردباري داشته باش خواه درباره فرزند يا مصيبتي باشد كه از فقدان او به تو رسد شكيبا باش كه آن عاريه اي بوده به تو داده اند و از تو گرفته اند و تو را در مصيبت او امتحان مي كنند اگر صبر كردي و شاكر بودي خداوند اجر و پاداش بزرگي به تو عنايت مي فرمايد.

هيچ گاه پيرامون معاصي نگرد و خود را سبك وزن و ناچيز و پست نكن و از رحمت خدا هم مأيوس مباش و به سخنان نابخردان هم مغرور مشو و از مدح مداحان هم تكبر و خودستائي مكن بلكه به عمل خودت توجه كن كه چه كرده اي بهترين اعمال عبادت و تواضع است - خودت و مال خودت را ضايع و باطل نگردان و حتي پس از اصلاح خود و مال خود مال ديگران را هم اصلاح كن و آنچه براي خود و آخرت خود ذخيره كرده اي حفظ كن قانع باش به آنچه خداوند قسمت تو كرده است و نظر نكن به دست ديگران يا آنچه از ديگران نزد تو مي باشد مال خود را مال خود بدان و مال ديگران را مال ديگران آنچه به تو نمي رسد و حق تو نيست منتي ندارد چه هر كه قانع باشد سير مي شود و هر كه قانع نگردد سير نخواهد شد - تو حظ و لذت خود را در كار آخرت قرار ده و در اين دنيا مست و مغرور مال دنيا مباش نه در غني بدمستي كن و نه در فقر جزع و فزع كن.



نه در شام فقر و نه روز عطايش

نه زان دل غمين و نه زين شادمانم



و نه يك مرد سخت دل سنگ دل باش كه مردم از ديدن و نزديك شدن به تو كراهت و تنفر داشته باشند و نه سست و سبكبار باش كه تو را تحقير كنند كسي كه تو را بشناسد از تو شري به او نرسد و كسي كه برتر از تو باشد مسخره او نگردي و آنكه زيردست تو است او مسخر تو نباشد - هيچ وقت نزاعي مكن مگر امر به معروف و نهي از منكر آن هم در درجه اول به اهل و عيال خود و پيروي ديوانگان مكن و زيردست احدي قرار نگير و در تكفل كسي هم نرو بلكه روي پاي خود باش و با اعتماد به نفس خود زندگي كن در هر امري دقت مطالعه كن تا خوب آن كار بر تو معروف و معلوم شود كه از چه راه وارد شوي و از چه راه خارج گردي - پيش از آن كه مبادرت كني و حيران گردي و پشيماني آورد مطالعه كن.

دل خود را مشاور خود قرار ده و شريك عمل كن و عمل خود را مولود انديشه خود بدان نفس خود و تمايلات را دشمن خود بدان و با آن مجاهده كن و قرض عاريه بدان كه بايد برگرداني اگر تو طبيب نفس خود بودي و علائم بهداشت و صحت را شناختي و درد و دوا را



[ صفحه 312]



تشخيص دادي رستگاري از آن تو است، نگاه كن در كارهاي خود اگر دست ديگري در كار تو مؤثر بود كار خود را به منت نهادن و آزار و اذيت زباني فاسد و تباه مكن - بلكه با سپاسگزاري و شكر به پايان برسان اين روش اخلاقي بهتر است از ناسپاسي بلكه به ثواب اخروي هم نزديك تر است - فرمود بر تو باد به سكوت خواه تو را عالم يا جاهل بشناسند، سكوت زينت آدمي است براي نابخردان پرده و ساتر عيوب است.

نگارنده گويد هر يك از اين جملات محتاج به شرح و بسطي و تمثيل و نمونه اي است تا مطلب روشن تر گردد ولي چون در حين چاپ است و مجال نيست فقط نقل به معني كرديم.

«قال عليه السلام يابن جندب ان عيسي بن مريم عليه السلام قال لاصحابه: ارأيتم لو ان احدكم مر باخيه فرأي ثوبه قد انكشف عن بعض عورته اكان كاشفا عنها كلها ام يرد عليها ما انكشف منها. قالوا بل نرد عليها قال كلا: بل تكشفون عنها كلها فعرفوا انه مثل ضربه لهم فقيل يا روح الله و كيف ذلك قال الرجل منكم يطلع علي العورة من اخيه فلا يسترها»

«بحق اقول لكم انكم لا تصيبون ما تريدون الا بترك ما تشتهون و لا تنالون ما تأملون الا بالصبر علي تكرهون: اياكم و النظره فانها تزرع في القلب الشهوة و كفي بها لصاحبها فتنة طوبي لمن جعل بصره في قلبه و لم يجعل بصره في عينه: لا ننظروا في عيوب الناس كاالاياب و انظروا في عيوبكم كهية العبيد: انما الناس رجلان مبتلي و معافي فارحموا المبتلي و احمدوا الا لله علي العافيه.

فرمود اي پسر جندب عيسي بن مريم به اصحابش گفت آيا شما اگر به يك برادري برخورديد و ديديد كه لباس او پاره است يا قسمتي از بدن او را نپوشانيده مي رويد بپوشانيد و لباس به او دهيد كه ساتر عورت او باشد - يا اقلا همان مقدار كه پاره است بپوشانيد؟

گفتند بلي فرمود نه اين طور نيستند بلكه در مقام هستيد بيشتر كشف عورت كنيد تا او را انگشت نشان نمائيد گفتند يا روح الله چگونه است اين؟ فرمود فلان مرد مطلع است بر برهنگي برادر ديني خود و او را نپوشانيده است.

آنگاه امام مي فرمايد به حق سوگند كه شما چنين نباشيد كه مصيبتي نمي رسد به شما مگر به سبب شهوات. شما به مقامي نمي رسيد مگر به ترك شهوات و شكيبائي در آنچه اكراه داريد بر شما باد در نگاه كردن كه نگاه موجب شهوت در دل مي گردد و براي صاحبش فتنه و فساد مي آورد خوشا به حال آن كس كه چشمش در دلش و قلبش در چشمش قرار گيرد يعني اختيار



[ صفحه 313]



دل را به عنان عقل بسپارد و پيروي از هوي و هوس نكند تا هر چه ديده بيند دل طلب نمايد.

فرمود به عيوب مردم نگاه نكنيد بلكه در عيب هاي خود بنگريد.



همه عيب خلق ديدن نه مروت است و مردي

نظري به خويشتن كن كه همه عيوب داري



فرمود مردم 2 دسته اند يك دسته مبتلا و يك دسته فارغ به مبتلايان شهوات رحم كنيد و به آزادگان دعا نمائيد.

قال عليه السلام يابن جندب صل من قطعك و اعط من حرمك و احسن الي من اساء اليك و سلم علي من سبك و انصف من خاصمك و اعف عمن ظلمك كما انك تحب ان يغفي عنك فاعتبر بعفو الله عنك الا تري ان شمسه اشرقت علي الابرار و الفجار و ان مطره ينزل علي الصالحين و الخاطئين.

فرمود اي پسر جندب با هر كه با تو قطع كرد وصل كن و هر كه با تو مهرباني نمود تو با او ابراز عاطفه كن و جود و بخشش نما هر كس به تو بدي كرد تو به او نيكي و احسان كن - هر كس به تو بدي گفت تو به او سلام كن و نيكو گو.

با دشمنانت از در انصاف وارد شو و از هر كه به تو ظلم و ستم كرده گذشت كن همان طور كه تو مايلي از تو و خطايا و لغزش هاي تو گذشت نمايند - از عفو خداوند سرمشق عبرت بگير بدان كه انوار افاضه اشراقي الهي بر ابرار و فجار هر دو مي تابد و باران رحمتش بر صالح و خاطي هر دو فرومي ريزد.

قال عليه السلام يابن جندب لا نتصدق علي اعين الناس ليتركوك فانك ان فعلت ذلك فقد استوقيت اجرك و لكن اذا اعطيت بيمينك فلا تطلع عليها شمالك فان الذي تتصدق له سرا يجزيك علانية علي روؤس الاشهاد في اليوم الذي لا يضرك ان لا يطلع الناس علي صدقتك و اخفض الصوت ان ربك الذي يعلم ما تسرون و ما تعلنون قد علم ما تريدون قبل ان تسئلوه و اذا صمت فلا تغتب احدا و لا تلبسوا صيامكم بظلم و لا تكن كالذي يصوم رئاء الناس - مغبرة وجوههم شعثة رؤوسهم يابسة افواههم لكن يعلم الناس انهم صيام.

اي پسر جندب صدقه را مقابل چشم مردم مده صدقه گير خوار و خفيف شود بلكه در پنهاني صدقه بده كه احترام او هم محفوظ مانده باشد و اجر تو بيشتر گردد چنان به دست راست صدقه بده كه دست چپ متوجه نگردد كه هر كس در پنهاني صدقه دهد خداوند



[ صفحه 314]



جزاي علانيه به او عنايت فرمايد كه همه بينند بسا هستند نمي خواهند مردم از فقر آنها مطلع گردند و صداي خود را در هنگام صدقه كوتاه كن كه خداي تو مي بيند و مي شنود و كردار و گفتار تو را در سر و علن مي داند - وقتي روزه گرفتي غيبت مكن و لباس روزه را به ستم مپوش و به رياء روزه مدار چنان باش كه همه اعضاي تو روزه باشد و مردم هم بدانند تو روزه هستي.

يابن جندب الاسلام عريان فلباسه الحياء و زينته الوقار و مروته العمل الصالح و عماده الورع و لكل شي ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل البيت.

فرمود اي پسر جندب اسلام عريان است و لباس آن حياء و زينتش وقار و مروتش عمل صالح است و ستونش تقوي و پرهيزكاري است.

فرمود براي هر چيزي اساسي است اساس اسلام دوستي ما اهل بيت پيغمبر است كه هر كس دوستي ما را نداشته باشد اعمالش مورد قبول نيست.

قال (ع) يابن جندب قال الله جل وعز في بعض ما اوحي انما اقبل الصلوة ممن يتواضع لعظمتي و يكف نفسه عن الشهوات من اجلي و يقطع نهاره بذكري و لا يتعظم علي خلقي و يطعم الجائع و يكسو العاري و يرحم المصاب و يؤوي الغريب.

فذلك يشرق نوره مثل الشمس. اجعل له في الظلمة نورا و في الجهالة حلما اكلاه بعزتي و استحفظه ملائكتي - يدعوني فالبيه و يسألني فاعطيه. فمثل ذلك العبد عندي كمثل جنات الفردوس لا يسبق اثمارها و لا تتغير عن حالها.

فرمود اي پسر جندب خداوند تعالي در بعضي از وحي هاي خود فرمود نماز آن كس قبول مي شود كه در پيشگاه عظمت ما متواضع باشد و از شهوات كف نفس كند و خودداري نمايد روزش را به ياد ما بگذراند و بر مردم تكبر نفروشد و گرسنگان را سير كند و برهنگان را بپوشاند و مصيبت زدگان و رنج كشيدگان و غريب را مودت و محبت و تفقد و نوازش نمايد.

چنين كسي نور صورتش مانند خورشيد تابان مي گردد و در تاريكي نوراني و در ناداني شاخص و برازنده است به عزتي كه ما به او مي دهيم و به ملائكه خود حفظ مي كنيم.

هر چه بخواهد به او مي دهيم و هر مسئلتي نمايد مي بخشيم مثل اين بنده در پيشگاه ما مانند بهشت و باغ فردوس است كه بر ميوه هايش كسي سبقت ندارد و تغيير حالت نمي دهد. اين است طريق رأفت به خلق.

قال عليه السلام يابن جندب الخير كله امامك و ان الشر كله امامك و لن تري الخير و الشر الا



[ صفحه 315]



بعد الاخرة لان الله جل وعز جعل الخير كله في الجنة و الشر كله في النار: لانهما الباقيان. و الواجب علي من ذهب الله له الهدي و اكرمه بالايمان و الهمه رشده و ركب فيه عقلا يتعرف به نعمه و اتاه علماء و حكماء يدبر به امر دينه و دنياه. ان يوجب علي نفسه ان يشكر الله و لا يكفره و ان يذكر الله و لا ينساه و ان يطيع الله و لا يعصيه للقديم الذي تفرد له بحسن النظر و للحديث الذي انعم عليه بعد اذ انشاه مخلوقا و للجزيل الذي وعده و الفضل الذي لم يكلفه من طاعته فوق طاعته ما يعجز عن القيام به و ضمن له العون علي تيسير ما حله من ذلك و ندبه الي الاستغاثة علي قليل ما كلفه و هو معرض عما امره و عاجر عنه قد لبس ثوب الاستهابة فيما بينه و بين ربه متقلدا الهواه و ماضيا في شهواته مؤثرا لدنياه علي آخرته و هو في ذلك يتمني جنان الفردوس و ما ينبغي لاحد ان يطمع ان ينزل بعمل الفجار منازل الابرار اما انه لو وقعت الواقعة و قامت القيامة و جاءت للطامة و نصب الجبار الموازين لفصل القضاء و يزر الخلايق ليوم الحساب يقنت عند ذلك لمن تكون الرفعه و الكرامه و بمن تحل الخسرة و الندامة فاعمل اليوم في الدنيا بما ترجو به الفوز في الاخره.

فرمود اي پسر جندب همه خيرات و شرور پيش روي تو است ولي تو بايد جز خير نبيني و شر را ناديده انگاري و پيرامون آن نگردي خداوند اين دنيا را از خير و شر آميخته نموده و آخرت را فقط خير محض قرار داد كليه خيرات آخرت در بهشت و شرور آن در جهنم است.

واجب آن است كه آدمي راه هدايت را دريابد و به ايمان گرامي شود تا خداوند به الهام رشد عقلي به او عنايت فرمايد و عقل و خرد را در آدمي رهبر و رهنما قرار داد تا خود و خداي خود را به اندازه استطاعت بشناسد و روي مباني علم و معرفت سپاسگزاري كند و با خردمندان امر دين و دنياي خود را اداره نمايد.

و واجب است آدمي شكر نعم بي پايان حق را نموده و كفران نكند و خدا را پيوسته به ياد داشته فراموش ننمايد و اطاعت كند و معصيت ننمايد براي هر چيزي كهنسالي به دقت بنگرد و براي هر تازه به نظر محبت نگاه كند و همه را نعمت حق بداند و سپاسگزار باشد - بايد بداند كه خداوند عالم تكليفي فوق قدرت و استطاعت او نفرموده است تا از آن عاجز باشد و در عين حال وعده كمك و معاونت در انجام امور محوله هم به او داده است تا هرگاه به لغزشي برخورد يا بازگشتي خواست كه توبه و انابه كند او را راه دهد و پناه دهد پروردگار عالم يك رابطه دائمي بين خود و بنده گذاشته تا هر لحظه بخواهد به ساحت قدس كبريائي او



[ صفحه 316]



مراجعه نمايد و اصلاح امر دين و دنياي آخرت خود را از او بخواهد به شرط آن كه در شهوات و معاصي غرق نشود.

هر كس خدا را فراموش نكند مي تواند آرزوي بهشت داشته باشد بايد به عمل صلحا بگرايد و از كردار فجار برحذر باشد اما در قيامت كه ميزان عدل و داد گسترده گردد آنگاه رفع و كرامت يا حسرت و ندامت معلوم مي شود پس در اين دنيا طوري عمل كنيد كه اميد نجات آخرت داشته باشيد.


پاورقي

[1] تحف العقول ص 301.


الحث علي صلاة الجمعة


قال الله تعالي: (يا أيها الذين آمنوا اذا نودي للصلاة من يوم الجمعة فاسعوا الي ذكر الله و ذروا البيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون) [1] .

و قال الامام الصادق عليه السلام: من ترك الجمعة ثلاثا من غير علة طبع الله علي قلبه.

و قال زرارة: حثنا الامام الصادق عليه السلام علي صلاة الجمعة، حتي ظننت أنه يريد أن نأتيه، فقلت: نغدوا عليك؟ فقال: لا، انما عنيت عندكم.


پاورقي

[1] الجمعة: 9.


الاستعانة بأهل الذمة و الشرك


قال العلامة الحلي في التذكرة: «تجوز الاستعانة بأهل الذمة و الشرك، علي شريطة أن يكون في المسلمين قلة و حاجة الي الاستعانة بالكتابي، أو المشرك، و أن يأمن المسلمون شر من يستعينون به من غيرهم، و يركنون الي امانته و عدم غدره، فان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قد استعان بصفوان بن أمية قبل اسلامه علي حرب هوازن، و استعان بيهود بني قينقاع، و خصهم بشي ء من المال، و اذا لم يكن الكتابي أو المشرك مأمونا، أو كان المسلمون في غني عنه فلا يجوز الاستعانة به اطلاقا، قال تعالي: (و ما كنت متخذ المضلين عضدا) [1] و قال الرسول الاعظم صلي الله عليه و آله و سلم: لا استعين بالمشركين علي المشركين، أي مع فقد الشرطين، و لانهم من المغضوب عليهم فلا تحصل النصرة بهم».

و يؤيد ما قاله العلامة الحديث المعروف: ان الله ينصر هذا الدين بقوم لا خلاق لهم.


پاورقي

[1] الكهف: 51.


الطين


جاء عن أهل البيت عليهم السلام روايات كثيرة تنهي عن أكل الطين، و تشدد في النهي عنه، و في بعضها: «من أكل الطين فقد اشرك في دم نفسه». مما يكشف أن قلة في ذاك العصر كانوا يأكلون الطين، و الا فأي معني لتخصيص الطين، مع العلم ان أكل التراب و ما اليه محرم، و يؤيد ذلك أن أقوال أهل البيت عليهم السلام في التحريم و التشدد جاءت أجوبة عما وردهم من الاسئلة، بل في بعضها أن رجلا قال للامام الباقر أبو الامام جعفر الصادق عليهمالسلام: اني رجل مولع بأكل الطين، فادع الله لي بتركه.

و قد أشارت النصوص الي المضار التي تترتب علي أكل الطين، منها أنه يورث السقم، و يهيج الداء، و يورث النفاق، و الحكة في الجسد، و البواسير، و يثير داء السوداء، و يذهب بالقوة من الساقين و القدمين.


مسائل


1- تجب النفقة للزوجة الكتابية، تماما كما تجب للمسلمة. قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف و لا اشكال».

2- اذا خرجت من بيته من غير اذنه، أو امتنعت عن سكني البيت اللائق بها تعد ناشزا بالاتفاق.

3- اذا كانت الزوجة مطيعة لزوجها في الفراش، و تساكنه حيث يشاء، ولكنها تخاشنه في الكلام، و تقطب في وجهه، و تعانده في أمور كثيرة، اذا كان كذلك، و كان من طبعها و فطرتها، حتي مع أمها و أبيها فلا تعد، و الحال هذي، ناشزا، أما اذا لم يكن ذلك من طبعها، و كانت حسنة المعشر مع الجميع الا مع زوجها فتكون ناشزا لا تستحق النفقة.

4- اذا امتنعت الزوجة عن متابعة الزوج، حتي تقبض مهرها ينظر: فان كانت قد مكنته من نفسها، و لو مرة واحدة فلا يحق لها أن تمتنع بعد ذلك، و ان امتنعت تعد ناشزا، و ان لم تكن قد مكنته اطلاقا فلا تعد ناشزا، و تستحق النفقة.

5- اذا حبست زوجها من أجل النفقة، أو الصداق، فان كان معسرا يعجز



[ صفحه 313]



عن الوفاء تسقط نفقتها، لأنها ظالمة له، و ان كان موسرا مما طلا يكون هو الظالم، و تبقي النفقة.

6- اذا طلقت الزوجة في حال نشوزها فلا تستحق النفقة، و اذا كانت معتدة من طلاق رجعي و نشزت في اثناء العدة تسقط نفقتها، و ان عادت الي الطاعة تعود النفقة، تماما كالزوجة.


قاطع الطريق


عقدنا هذا الفصل للكلام عن حد القذف، و السكر، و السرقة، و قطع الطريق، و سبق الحديث عن الثلاثة. و بقي أن نتكلم عن الأخير. و قد عنونه الفقهاء بالمحارب، و عرفوه بمن جرد السلاح لا خافة الناس في بر أو بحر ليلا أو نهارا في مصر و غيره.

و المراد بالسلاح كل ما من شأنه أن يخيف الناس، حتي ولو كان عصا أو حجارة، و قولهم لا خافة الناس يشمل من جرد السلاح بقصد تخويف الغير، حتي و لو لم يخف منه أحد، و لم يعتد علي أحد بسلب أو قتل أو اهانة، و يخرج



[ صفحه 292]



من حمل السلاح و جرده لا بقصد التخويف.


موسي و العصا


تفسير القمي 2 / 118، الي 122: حدثني أبي، عن الحسن بن علي بن فضال، عن أبان بن عثمان، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:....

لما بعث الله موسي إلي فرعون أتي بابه فاستأذن عليه و لم يؤذن له، فضرب بعصاه الباب فاصطكت الأبواب ففتحت، ثم دخل علي فرعون فأخبره أنه رسول رب العالمين، و سأله أن يرسل معه بني إسرائيل، فقال له فرعون كما حكي الله: (قال ألم نربك فينا و ليدا و لبثت فينا من عمرك سنين (18) و فعلت فعلتك التي فعلت - أي: قتلت الرجل - و أنت من الكافرين). [1] .

فقال موسي كما حكي الله: (قال فعلتهآ إذا و أنا من الضآلين (20) ففررت منكم - إلي قوله: - أن عبدت بني إسرائيل).

فقال فرعون: (و ما رب العالمين) و إنما سأله عن كيفية الله.

فقال موسي: (رب السماوات و الأرض و ما بينهمآ إن كنتم موقنين).

فقال فرعون متعجبا لأصحابه: (ألا تستمعون) أسأله عن الكيفية فيجيبني عن الصفات!.

فقال موسي: (ربكم و رب ءابآئكم الأولين) ثم قال لموسي: (لئن اتخذت إلها غيري لأجعلنك من المسجونين).

قال موسي: (أولو جئتك بشي ء مبين).



[ صفحه 290]



قال فرعون: (فأت بهآ إن كنت من الصادقين (106) فألقي عصاه فإذا هي ثعبان مبين) فلم يبق أحد من جلساء فرعون إلا هرب، و دخل فرعون من الرعب ما لم يملك به نفسه.

فقال فرعون: [يا موسي] أنشدك بالله و بالرضاع إلا ما كففتها عني، فكفها، ثم (و نزع يده فإذا هي بيضآء للناظرين) فلما أخذ موسي العصا رجعت إلي فرعون نفسه و هم بتصديقة فقام إليه هامان فقال له: بينما أنت إله تعبد إذ صرت تابعا لعبد؟!

ثم قال فرعون للملأ الذين حوله: (... إن هذا لساحر عليم (109) يريد أن يخرجكم من أرضكم فماذا تأمرون) - إلي قوله: - لميقات يوم معلوم)، و كان فرعون و هامان قد تعلما السحر و إنما غلبا الناس بالسحر، و ادعي فرعون الربوبية بالسحر، فلما أصبح بعث في المدائن حاشرين، مدائن مصر كلها، و جمعوا ألف ساحر، و اختاروا من الألف مائة و من المائة ثمانين فقال السحرة لفرعون: قد علمت أنه ليس في الدنيا أسحر منا، فان غلبنا موسي فما يكون لنا عندك؟ قال: (و إنكم إذا لمن المقربين) [2] عندي، أشارككم في ملكي، قالوا: فإن غلبنا موسي و أبطل سحرنا علمنا أن ما جاء به ليس من قبل السحر و لا من قبل الحيلة و آمنا به و صدقناه، فقال فرعون: إن غلبكم موسي صدقته أنا أيضا معكم، ولكن أجمعوا كيدكم أي حيلتكم، قال: و كان موعدهم يوم عيد لهم.

فلما ارتفع النهار من ذلك اليوم، جمع فرعون الناس و السحرة، و كانت له قبة طولها في السماء ثمانون ذراعا، و قد كانت كسيت بالحديد



[ صفحه 291]



و الفولاذ المصقول، و كانت إذا وقعت الشمس عليها لم يقدر أحد أن ينظر إليها من لمع الحديد و وهج الشمس، و جاء فرعون و هامان و قعدا عليها ينظران، و أقبل موسي ينظر إلي السماء، فقالت السحرة لفرعون: إنا نري رجلا ينظر إلي السماء و لم يبلغ سحرنا إلي السماء، و ضمنت السحرة من في الأرض، فقالوا لموسي: (إمآ أن تلقي و إمآ أن نكون نحن الملقين) (قال لهم موسي ألقوا مآ أنتم ملقون (43) فألقوا حبالهم و عصيهم) فأقبلت تضطرب و صارت مثل الحيات، فقالوا: (بعزة فرعون إنا لنحن الغالبون) (فأوجس في نفسه خيفة موسي - فنودي: - قلنا لا تخف إنك أنت الأعلي (68) و ألق ما في يمينك تلقف ما صنعوا إنما صنعوا كيد ساحر و لا يفلح الساحر حيث أتي) [3] فألقي موسي العصا فذابت في الأرض مثل الرصاص ثم طلع رأسها و فتحت فاها و وضعت شدقها العليا علي رأس قبة فرعون، ثم دارت و أرخت شفتها السفلي و التقمت عصي السحرة و حبالها و غلب كلهم و انهزم الناس حين رأوها و عظمها و هولها مما لم تر العين و لا وصف الواصفون مثله، فقتل في الهزيمة من وطء الناس عشرة آلاف رجل و امرأة وصبي و دارت علي قبة فرعون.

قال: فأحدث فرعون و هامان في ثيابهما و شاب رأسهما و غشي عليهما من الفزع، و مر موسي في الهزيمة مع الناس فناداه الله: (خذها و لا تخف سنعيدها سيرتها الأولي) [4] فرجع موسي ولف علي يده عباء كانت عليه ثم أدخل يده في فمها فإذا هي عصا كما كانت، و كان كما قال الله: (فألقي السحرة ساجدين - لما رأوا ذلك - قالوا ءامنا برب العالمين (121)



[ صفحه 292]



رب موسي و هارون - فغضب فرعون عند ذلك غضبا شديدا - (قال ءامنتم له قبل أن ءاذن لكم إنه لكبيركم - يعني موسي - الذي علمكم السحر فلسوف تعلمون لأقطعن أيديكم و أرجلكم من خلاف و لأصلبنكم أجمعين - فقالوا له كما حكي الله عزوجل: - قالوا لا ضير إنآ إلي ربنا منقلبون (50) إنا نطمع أن يغفر لنا ربنا خطايانآ أن كنآ أول المؤمنين). [5] .

فحبس فرعون من آمن بموسي [في السجن] حتي أنزل الله عليهم الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم، فأطلق فرعون عنهم.

فأوحي الله إلي موسي: (أن أسر بعبادي إنكم متبعون) فخرج موسي ببني إسرائيل ليقطع بهم البحر، و جمع فرعون أصحابه و بعث في المدائن حاشرين، و حشر الناس و قدم مقدمته في ستمائة ألف، و ركب هو في ألف ألف، و خرج كما حكي الله عزوجل: (فأخرجناهم من جنات و عيون (57) و كنوز و مقام كريم (58) كذالك و أورثناها بني إسرائيل (59) فأتبعوهم مشرقين) فلما قرب موسي البحر و قرب فرعون من موسي (قال أصحاب موسي إنا لمدركون) فقال موسي: (كلآ إن معي ربي سيهدين) أي: سينجيني، فدنا موسي عليه السلام من البحر فقال له: انفلق، فقال له البحر: استكبرت يا موسي أن تقول لي: انفلق لك و لم أعص الله طرفة عين و قد كان فيكم المعاصي؟!.

فقال له موسي: فاحذر أن تعصي، و قد علمت أن آدم أخرج من الجنة بمعصيته و إنما لعن إبليس بمعصيته.

فقال البحر: ربي عظيم، مطاع أمره، و لا ينبغي لشي ء أن يعصيه.



[ صفحه 293]



فقام يوشع بن نون فقال لموسي: يا رسول الله ما أمرك ربك؟

فقال: بعبور البحر، فاقتحم يوشع فرسه في الماء، و أوحي الله إلي موسي: (أن اضرب بعصاك البحر - فضربه - فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم) [6] أي: كالجبل العظيم، فضرب له في البحر اثنا عشر طريقا، فأخذ كل سبط منهم في طريق، فكان الماء قد ارتفع و بقيت الأرض يابسة طلعت فيها الشمس فيبست كما حكي الله عزوجل: (فاضرب لهم طريقا في البحر يبسا لا تخاف دركا و لا تخشي) [7] و دخل موسي و [أصحابه] البحر، و كان أصحابه اثني عشر سبطا، فضرب الله لهم في البحر اثني عشر طريقا، فأخذ كل سبط في طريق، و كان الماء قد ارتفع علي رؤوسهم مثل الجبال، فجزعت الفرقة التي كانت مع موسي في طريقه فقالوا: يا موسي أين إخواننا؟

فقال لهم موسي: معكم في البحر، فلم يصدقوه، فأمر الله البحر فصارت طاقات حتي كان ينظر بعضهم إلي بعض و يتحدثون، و أقبل فرعون و جنوده فلما انتهي إلي البحر قال لأصحابه: ألا تعلمون أني ربكم الأعلي قد فرج لي البحر؟ فلم يجسر أحد أن يدخل البحر و امتنعت الخيل منه لهول الماء، فتقدم فرعون حتي جاء إلي ساحل البحر، فقال له منجم: لا تدخل البحر، و عارضه فلم يقبل منه، و أقبل علي فرس حصان فامتنع الفرس أن يدخل الماء، فعطف عليه جبرئيل و هو علي ماديانة فتقدمه و دخل، فنظر الفرس إلي الرمكة فطلبها و دخل البحر و اقتحم أصحابه خلفه، فلما دخلوا كلهم حتي كان آخر من دخل من أصحابه



[ صفحه 294]



و آخر من خرج من أصحاب موسي أمر الله الرياح فضربت البحر بعضه ببعض، فأقبل الماء يقع عليهم مثل الجبال، فقال فرعون عند ذلك: (ءامنت أنه لآ إله إلا الذي ءامنت به بنوا إسرائيل و أنا من المسلمين) [8] فأخذ جبرئيل كفا من حمأة فدسها في فيه ثم قال: (ءآلئن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين). [9] .


پاورقي

[1] يعني كفرت نعمتي.

[2] سورة الشعراء، الآية: 42.

[3] سورة طه، الآيات: 69 - 67.

[4] سورة طه، الآية: 21.

[5] سورة الشعراء، الآيات: 51 - 46.

[6] سورة الشعراء، الآية: 63.

[7] سورة طه، الآية: 77.

[8] سورة يونس، الآية: 90.

[9] سورة يونس، الآية: 91.


القرآن علي أربعة اشياء


أعلام الدين 303: قال عليه السلام:...

كتاب الله عزوجل [علي] أربعة أشياء: علي العبارة، والاشارة، و اللطائف، و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الاشارة للخواص، و اللطائف للأولياء، و الحقائق للأنبياء عليهم السلام.



[ صفحه 165]




نفس كربة أخيك


[أصول الكافي 2 / 200، 199، ح 3: علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن الحسين بن نعيم، عن مسمع أبي سيار، قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...].

من نفس عن مؤمن كربة نفس الله عنه كرب الآخرة، و خرج من قبره و هو ثلج الفؤاد، و من أطعمه من جوع أطعمه الله من ثمار الجنة، و من



[ صفحه 155]



سقاه شربة سقاه الله من الرحيق المختوم.


النيروز من أيامنا


بحارالأنوار 52 / 308، روي الشيخ أحمد بن فهد في المهذب، و غيره في غيره، بأسانيدهم عن المعلي بن خنيس، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

يوم النيروز هو اليوم الذي يظهر فيه قائمنا أهل البيت، و ولاة الأمر و يظفره الله تعالي بالدجال، فيصلبه علي كناسة الكوفة، و ما من يوم نيروز و نحن نتوقع فيه الفرج لأنه من أيامنا.



[ صفحه 198]




شيعه ي حقيقي كيست؟


مسعدة بن صدقه گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي اينكه شيعيان كيانند سؤال شد.

حضرت فرمود: شيعه ي ما كسي است كه جلو بياندازد آنچه را نيكو مي داند، (از اعمال صالح و خوب)، و اجتناب كند از آنچه آن را قبيح مي داند، و كار زيبا و خوب را آشكار كند، و در كار مهم و مفيد، با انگيزه ي رسيدن به رحمت حق جل و علا پيشتازي كند، اين چنين شخصي از ما است، و پايانش با ما است، و در كنار ما است هر كجا كه باشيم. [1] .


پاورقي

[1] صفات الشيعه: 171، بحارالأنوار: ج 65 ص 169 ح 29.


حديث 297


2 شنبه

لا تسأل من تخاف أن يمنعك.

از كسي كه مي ترسي درخواستت را رد كند، چيزي مخواه.

بحار، ج 75، ص 278


اسحاق بن خليد (البكري)


إسحاق بن خليد، وقيل خليل البكري، الكوفي.

المراجع:

رجال الطوسي 149. تنقيح المقال 1: 114. خاتمة المستدرك 781. معجم



[ صفحه 139]



رجال الحديث 3: 45. جامع الرواة 1: 81. نقد الرجال 40. مجمع الرجال 1: 187. أعيان الشيعة 3: 269. توضيح الاشتباه 54. منهج المقال 52. منتهي المقال 49.


صابر


من حسان محدثي الإمامية، وقيل من المجهولين. روي عنه شعيب الحداد.

المراجع:

رجال الطوسي 220. تنقيح المقال 2: 90. معجم رجال الحديث 9: 47. خاتمة المستدرك 811. جامع الرواة 1: 404. مجمع الرجال 3: 201. منهج المقال 180. إتقان المقال 195.


محمد بن عبد الله الباهر ابن علي (الأرقط)


أبو عبد الله محمد بن عبد الله الباهر ابن علي السجاد ابن الحسين الشهيد ابن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب الهاشمي، العلوي، المدني، الملقب بالأرقط. من علماء ومحدثي بني هاشم. اختلف مع الإمام الصادق عليه السلام، فبصق في وجه الإمام عليه السلام، فدعا عليه السلام عليه، فصار أرقط الوجه به نمش كريه المنظر. روي عنه أبو كهمس هيثم الشيباني. توفي سنة 148 عن ثمان وخمسين سنة.



[ صفحه 131]



المراجع:

رجال الطوسي 279 وفيه: أسند عنه. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 241. نقد الرجال 316. جامع الرواة 2: 143. مجمع الرجال 5: 246. عمدة الطالب 252. الكني والألقاب 2: 18. الفصول الفخرية (فارسي) 150. منتهي الآمال (فارسي) 2: 96. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 144. منتهي المقال 279. منهج المقال 303. إتقان المقال 230. الوجيزة 48. المجدي في أنساب الطالبيين 144.