قال الشيخ المفيد: و كان علي بن جعفر (رضي الله عنه) راوية للحديث، سديد الطرق شديد الورع، كثير الفضل، و لزم أخاه موسي (عليه السلام) و روي عنه شيئا كثيرا من الأخبار [1] .

و ذكره الشيخ الطوسي في أصحاب الامام الباقر و الامام الصادق و الامام الكاظم و الامام الرضا (عليهم السلام) و قال:... جليل القدر، ثقة، و له كتاب المناسك، و مسائل لأخيه موسي الكاظم ابن جعفر (عليه السلام) سأله عنها.

و قال النجاشي: علي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين، أبوالحسن، سكن العريض - من نواحي المدينة - فنسب اليها، له كتاب في الحلال و الحرام يروي تارة غير مبوب و تارة مبوبا...) الي آخر كلامه.

أقول: لقد ذكرنا شيئا من ترجمة علي بن جعفر في كتاب (الامام الجواد (عليه السلام) من المهد الي اللحد) و ذكرنا بعض الأحاديث الدالة علي جلالة قدره، و مخالفته لهواه، و خضوعه للحق.

و قد اتفقت كلمات المحدثين و الرجاليين علي مدحه و توثيقه و الاشادة



[ صفحه 717]



بفضله و جلالة قدره [2] .

و الحديث الآتي يكشف عن جانب من ايمان هذا الرجل و تقواه و تواضعه:

عن أبي عبدالله الحسن بن موسي بن جعفر، قال: كنت عند أبي جعفر [الامام الجواد] (عليه السلام) بالمدينة و عنده علي بن جعفر و أعرابي من أهل المدينة جالس، فقال لي الأعرابي: من هذا الفتي؟ - و أشار بيده الي أبي جعفر (عليه السلام) -.

قلت: هذا وصي رسول الله (صلي الله عليه و آله).

فقال: يا سبحان الله، رسول الله قد مات منذ مأتي سنة و كذا و كذا سنة، و هذا حدث كيف يكون هذا [وصي رسول الله]؟؟!!

قلت: هذا وصي علي بن موسي، و علي وصي موسي بن جعفر، و موسي وصي جعفر بن محمد، و جعفر وصي محمد بن علي، و محمد وصي علي بن الحسين، و علي وصي الحسين، و الحسين وصي الحسن، و الحسن وصي علي بن أبي طالب، و علي بن أبي طالب وصي رسول الله (صلوات الله عليهم أجمعين).

قال: ودنا الطبيب ليقطع له العرق، فقام علي بن جعفر فقال: يا سيدي يبدأني ليكون حدة الحديد بي قبلك.

قال: قلت: يهنئك هذا عم أبيه.

قال: فقطع له العرق.

ثم أراد أبوجعفر (عليه السلام) النهوض فقام علي بن جعفر (عليهماالسلام)



[ صفحه 718]



فسوي له نعليه حتي يلبسهما [3] .

و عن علي بن اسباط و غيره، عن علي بن جعفر بن محمد قال: قال لي رجل أحسبه من الواقفة: ما فعل أخوك أبوالحسن؟

قلت: قد مات.

قال: و ما يدريك بذلك؟

قلت: اقتسمت أمواله و انكحت نساؤه و نطق الناطق من بعده.

قال: و من الناطق من بعده؟

قلت: ابنه علي.

قال: فما فعل؟

قلت له: مات.

قال: و ما يدريك أنه مات؟

قلت: قسمت أمواله و نكحت نساؤه و نطق الناطق من بعده.

قال: و من الناطق من بعده؟

قلت: أبوجعفر ابنه.

قال: فقال له: أنت في سنك و قدرك و ابن جعفر بن محمد [4] تقول هذا القول في هذا الغلام؟

قال: قلت: ما أراك الا شيطانا، قال: ثم أخذ بلحيته فرفعها الي السماء، ثم قال: فما حيلتي ان كان الله رآه أهلا لهذا، و لم ير هذه الشيبة لهذا أهلا؟!! [5] .



[ صفحه 719]

«وَالَذي اَنْزَلَ علَيكَ الكِتابَ لَنُجادِلَنَهُمْ».

به هنگام عزيمت رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به احد، هر يك از ياران آن حضرت در استقامت و پايداري و حمايت خود از پيامبر مطلبي مي گفت و در وفاداري خويش و تشجيع ديگران جمله اي به كار مي برد، آنان كه در جنگ بدر حضور نداشتند مي گفتند: اي رسول خدا، ما براي جبران جنگ بدر در انتظار چنين روزي به سر مي برديم.

بعضي ديگر مي گفتند: اگر ما امروز در مقابل مشركان مقاومت نكنيم پس كي اين مقاومت را نشان خواهيم داد و...

و بدين گونه به سوي احد حركت كردند و به طوري كه پيشتر گفتيم، گروهي از آنها نتوانستند بر وعده خويش استوار بمانند و در لحظات سخت جنگ، جبهه را ترك كردند. اما در مقابل، گروهي، بر گفتارشان پايدار ماندند و بر وعده خويش عمل نمودند و در اين راه به شهادت رسيدند و يا با تن مجروح برگشتند. از جمله اين شهدا، حمزه سيد الشهدا است. او به هنگام حركت عرض كرد:

«يا رَسُول الله، وَالَذي اَنْزَلَ عَلَيكَ الكِتابَ لنُجادِلَنَهُمْ» [1] .

«اي پيامبر خدا، سوگند به خدايي كه قرآن را بر تو فرستاد، در مقابل دشمن تا آخرين نفس مبارزه سختي خواهيم كرد.»



[ صفحه 350]

الجعفي، الكوفي، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين و أصحاب الامام أبي جعفر محمد الباقر (عليه السلام) [1] روي عن الامام الباقر،



[ صفحه 299]



و روي عنه أبوجعفر الأحول [2] .

و أكد الامام (ع) علي الصدقة، و ذكر الفوائد التي يظفر بها المتصدق، و قد أدلي بذلك امام اصحابه قال (ع): «الا أنبئكم بشي ء اذا فعلتموه يبعد السلطان، و الشيطان منكم» فقال له أبوحمزة:

«بلي اخبرنا حتي نفعله.»

قال (ع): «عليكم بالصدقة فبكروا بها، فانها تسود وجه ابليس، و تكسر شره السلطان الظالم عنكم في يومكم ذلك، و عليكم بالحب لله و التودد و الموازرة علي العمل الصالح فانه يقطع دابرهما - يعني الشيطان و السلطان - و الحوا في الاستغفار فانه ممحاة للذنوب...» [1] .

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هر كس جايگاه گفتار خود را نسبت به كردارش بداند، سخنان بيهوده كمتر گويد. [1] .

در مكتب جعفري تفسير بر اين سبك بوده كه يك راوي حديث با مرد فقيه و متكلم و حكيم و طبيب و غيره مي آمدند از تفسير آيه ي مي پرسيدند و حضرت صادق عليه السلام آن آيه را تفسير مي فرمود بيشتر آياتي كه مورد عنايت امام ششم در تفسير بود آياتي است كه بني اميه و منحرفين از اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تفسير به رأي خود كرده اند و آن حقيقت امر را كتمان نموده بودند و به تمايلات و مصالح سياسي خود فقها و قضاتي را كه سرمايه علمي آنها هم معمولا زياد نبود انتخاب به مقام رسمي قضاوت و فقاهت مي كردند و آنها را بزرگ مي نمودند آنگاه مطلوب خود را در تفسير از آنها مي خواستند و قهرا در اين قسمت علماي درباري هميشه قرآن و حديث را طبق سياست مطلوب عصر تفسير مي نمودند نه طبق حقيقت نازله قرآن كه مبتني بر علل و اسباب وحي بود و لذا امام جعفر صادق عليه السلام از جدش رسول خدا (ص) احاديثي درباره كساني كه تفسير به رأي خود كنند تعليم فرموده و عواقب وخيم اين كار را كه از رو به آتش جهنم مي افتند و پس از اين تهديد آسماني تفسير را از جدش رسول خدا روي مباني محكم علل و اسباب نزول مي آموخت چنانچه حافظ عبدالعزيز بن اخضر جنابذي «گنابادي» در معالم العترة از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه پرسيدند تفسير اين آيه كريمه اتقوا الله و كونوا مع الصادقين چيست؟

حضرت فرمود انهما محمد و علي امام (ع) صادقين محمد و علي بودند كه هيچ كس از آنها دروغي در تمام عمرشان نشنيده است.

ابن شهرآشوب در مناقب روايت مي كند كه حسن بن صالح ابن حي وارد بر حضرت صادق عليه السلام شد پرسيد - يابن رسول الله ما تقول في قوله تعالي.

«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» من اولوا الامر الذين امر الله بطاعتهم.

اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول خدا را و صاحب امر و فرمان را كه امير شما مي باشد -؟ گفت آن فرماندار كه اطاعتش پيوسته به اطاعت خدا و رسول است كيست؟

قال العلماء - فرمود علماء هستند رفت و برگشت گفت كدام طبقه علماء فرمود



[ صفحه 475]



علمائي كه راسخ در علم هستند و مراد ما اهل بيت پيغمبر (ص) مي باشيم.

ابونعيم اصفهاني در حلية الاولياء خودش از جعفر بن محمد عليه السلام در تفسير اين آيه كريمه كه مي فرمايد ان في ذلك لآيات للمتوسمين منظور از متوسمين كيست فرمود معني متوسمين متفرسين است آنها كه فراست و زيركي و فطانت دارند.

ابن حجر در الصواعق المحرقه مي نويسد: ثعلبي در تفسير خود از امام جعفر صادق (ع) نقل كرده كه فرمود نحن حبل الله الذي قال الله فيه و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا ما حبل و رشته متصل به حق هستيم كه هر كس به ما متوسل شود رستگار است و درباره ما امر فرموده كه همه به حبل الله چنگ بزنيد و تمركز يابيد و متفرق نشويد تا فائز و سعادتمند گرديد.

حسن بن علي بن شعبه در تحف العقول نقل مي كند كه در تفسير آيه كريمه و اتقوا الله حق تقاته فرمود يعطي و لا يعصي يعني تقواي شايسته آن است كه اطاعت كند و معصيت ننمايد و يذكر فلا ينسي هميشه خدا را ياد كند و هيچ گاه او را فراموش ننمايد و يشكر فلا يكفر شكر خدا را كند و كفران ننمايد.

شيخ صدوق (ره) در معاني الاخبار به سند خودش از حسن بن علي عسكري از حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه در معني اهدنا الصراط المستقيم مي گفت ارشدنا الي الصراط المستقيم و ارشدنا الي الطريق المودي الي محبتك و المبلغ الي دينك و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخذ بآرائنا فنهلك.

پروردگارا ما را ارشاد راه مستقيمي كن و ارشاد به راهي كه متصل به دوستي تو شود و بدين مورد قبول تو برسد و مانع از پيروي هوا و هوس گردد كه مورد عتاب واقع شويم يا براي خود باشد كه سبب هلاكت ما گردد.

به قدري در تفسير اهل بيت از امام صادق عليه السلام حديث نقل شده است كه شايد به تنهائي مساوي با تمام ائمه ديگر باشد هم از جهت طول زمان امامت و هم از جهت رواة زيادي كه در اين مدت نقل حديث كرده اند و بهترين شاهد گفتار تفسير تبيان - مجمع البيان - صافي - ابوالفتوح رازي - تفسير ملا فتح الله و غيره است و همچنين كتب احاديث و اخبار اهل بيت مملو از اين تفاسير است.



[ صفحه 476]

نويسنده عرض مي كند - اي سيد و مولاي من تو مي داني كه گوشت و پوست و استخوان من از خوان احسان شما روئيده شده و در خاندان خدمتگزاران آن خاندان نشو و نما يافته ام جدم - پدرم همه قبيله من مبلغ و خدمتگزار اهل بيت عصمت و طهارت بوده اند و با خلوص ارادت سالها احاديث شما را نقل مي كردند و بنده بي بضاعت هم كه به مقتضيات محيط نتوانستم به منبر و وعظ ادامه دهم از راه سخنراني در راديو تهران و تأليف عديده كه آن هم از افاضات علمي شما مي باشد به توفيق رباني توانسته ام تاكنون بيش از چهل جلد كتاب در تاريخ انبياء - تاريخ اسلام - جهان اسلام - مكتب اسلام - رجال اسلام - علوم و فنون و حكمت و فقه و فلسفه اسلام بنويسم كه همه از عنايات شما و فضل الهي بوده است.

اكنون اين بنده هم كه غلام و خدمتگزار منتسب به آن خاندانم تقاضا و تمني دارم كه در اين بقيه عمر در كنف كفايت خود و عنايت الطاف خاندان علم و حكمت وجود و سماحت خويش اين خدمتگزار را از نظر دور نداشته و از درب خانه خويش نرانيد بلكه در سايه الطاف خود از تمام دنيا و مافيها بي نيازم فرمائيد و از آفات و عاهات و حوادث و مصائب جهان حفظ و مصونم بداريد كه سر حلقه ولايت مطلقه الهيه در عالم كون و فساد دست شماست



گر تو براني كسم شفيع نباشد

ره به تو دانم دگر به هيچ وسايل





[ صفحه 479]

«اياك ان تأكل ما لا تشتهيه فانه يورث الحماقه و للبله و لا تأكل الا عند الجوع و اذا اكلت فكل حلالا و سم الله و من شتمك فقل له ان كنت صادقا فيما تقول فاسأل الله ان يغفر لي».

«و ان كنت كاذبا فيما تقول فالله اسأل ان يغفر لك و من وعدك بالخناء فعده بالنصيحة و الدعاء».

«و اسأل العلماء ما جهلت و اياك ان تسألهم تعنتا و تجربة و اياك ان تعمل برأيك شيئا و خذ بالاحتياط في جميع ما تجد اليه سبيلا و اهرب من الفتيا هربك من الاسد و لا تجعل رقبتك للناس جسرا». [1] .

فرمود اي عنوان بصري بر تو باد كه مال شبهه ناك نخوري كه مرد را احمق و ابله مي كند تا گرسنه نشوي غذا نخوري و غذاي حلال به دست آور و به نام خدا شروع كن اگر كسي به تو دشنام داد بگو اگر راست مي گوئي از خدا مسئلت مي كنم كه مرا بيامرزد و اگر دروغ مي گوئي خدا تو را بيامرزد.

فرمود هر كس تو را به بدي متذكر شد تو او را به نصيحت و خوبي ياد كن هر چه نمي داني از علماء بپرس نه از روي تعنت و آزمايش مبادا به رأي خود عمل كني بلكه بايد احتياط نمائي تا راهي راست براي تو بازگردد از فتوا دادن به رأي و قياس فرار كن مانند مردي كه از شير درنده فرار مي كند - آزادي خود را پل عبور مردم به خطا و لغزش قرار نده.



[ صفحه 302]

اذا نوي الاقامة عشرة أيام في بلد ما، ثم خرج منه الي ما دون أربعة فراسخ، و عاد الي محل الاقامة، هل ينتقض العزم علي الاقامة بذلك، و لا يصح التمام و الصيام، أو تبقي الاقامة علي حالها، و يتم الصلاة، و يصوم؟

و قد تضاربت أقوال الفقهاء، و لم يأتوا بشي ء تركن اليه النفس في هذه المسألة، اذ كل ادلتهم أو جلها استحسان. و خيرها جميعا ما ذكره صاحب العروة الوثقي من أنه اذا رجع في يومه و قبل المبيت يبقي علي الاقامة، لان العرف، و الحال هذه، لا يسلب عنه اسم المقيم، و بديهة أن الاحكام تتبع الاسماء، بل النائيني في حاشيته علي العروة الوثقي قال: «بل و ان كان ناويا مبيت ليلة علي الاظهر».

قال تعالي: (ان الذين توفاهم الملائكة ظالمي أنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين في الأرض قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها أولئك مأواهم جهنم و ساءت مصيرا). [1] .

و استنادا الي هذه الآية الكريمة افتي الفقهاء بتحريم المقام علي المستضعف في بلد الكفر الذي لا يستطيع فيه من اداء الفرائض و شعائر الاسلام، و اوجبوا عليه الهجرة و الرحيل منه الي بلد مسلم يؤدي فيه ما أوجبه الله عليه الا اذا عجز، و لم يتمكن من الهجرة.. و من المؤلم المؤسف أن الكثير من شبابنا «المسلم» اليوم قد عكس الآية الي نقيضها، فيهاجر من بلده المسلم الي اميركا و اوروبا، لا لشي ء الا للفسق و الفجور، و الزنا و الخمور.

اختلف الفقهاء في عدد المحرمات من الذبيحة، فعدها بعضهم ثمانية، و اقتصر الشهيد الثاني علي تسعة، و قال الشهيد الأول في اللمعة: يحرم من الذبيحة خمسة عشر شيئا:

1 - الدم، و هو غير الدم المتخلف في الذبيحة بعد خروج المعتاد منها.

2 - الطحال، جاء في بعض الروايات أن الامام أميرالمؤمنين عليه السلام كان ينهي عن الطحال، فقال له بعض القصابين: يا أميرالمؤمنين، ما الكبد و الطحال الا سواء. فقال له: كذبت، اءتوني باناءين فيهما ماء، و لما جي ء بهما قال: شقوا الكبد من وسطه، و الطحال من وسطه، ثم أمر بوضع كل في الماء، فلم يتغير الماء الذي في الكبد، و صار الماء الذي فيه الطحال دما.

3 - القضيب.

4 - الانثيان، و هما البيضتان.

5 - الفرث، و هو الروث، و قد أجمع الفقهاء علي تحريم هذه الخمسة بشهادة صاحب الجواهر.

6 - المثانة، و هي مجمع البول.

7 - المرارة.

8 - المشيمة، و هي بيت الولد.

9 - الفرج، ظاهره و باطنه.

10 - العلباء، و هما عرقان عريضان ممدودان من الرقبة الي قرب الذنب.



[ صفحه 385]



11 - النخاع، و هو الخيط الأبيض الذي ينظم خرز سلسلة الظهر.

12 - الغدد، المعروفة عندنا بالدرن.

13 - ذات الاشاجع، و هي أصول الاصابع التي تتصل بعصب ظاهر الكف.

14 - خرزة الدماغ، و هي حبة في الرأس بقدر الحمصة تميل الي الغبرة.

15 - حدقة العين.

قال الشهيد الثاني معلقا علي ذلك: «ان المتيقن تحريمه من هذه: الدم، و الطحال، و الفرث، و الفرج، و القضيب، و الانثيان، و المثانة، و المرارة، و المشيمة. أما تحريم الباقي فيحتاج الي دليل، و الأصل يقتضي عدمه، و الروايات يمكن الاستدلال بها علي الكراهة لسهولة خطبها».

يريد أن الروايات التي دلت علي المنع من غير هذه التسعة ضعيفة لا يمكن الاستدلال بها علي التحريم. و من الجائز الاستدلال بها علي الكراهة، لأن القول بالكراهة أسهل من القول بالتحريم.. و من الروايات التي أشار اليها الشهيد الثاني ما جاء عن الامام الصادق عليه السلام أنه قال: لا يؤكل من الشاة عشرة أشياء: الفرث، و الدم، و الطحال، و النخاع، و العلباء، و الغدد، و القضيب، و الانثيان، و الحيا، و المرارة.

هل للمعتدة نفقة أو لا نفقة لها بوجه العموم، أو فيه تفصيل بين المعتدات؟ الجواب: فيه تفصيل علي الوجه التالي:

1- أن تكون معتدة من طلاق رجعي، و تثبت لها النفقة حاملا كانت أم حائلا، كما تثبت للزوجة، لأنها بحكمها اجماعا و نصا، و منه قول الامام الباقر أبوالامام جعفر الصادق عليهماالسلام: ان المطلقة ثلاثا ليس لها نفقة علي زوجها، انما ذلك للتي لزوجها عليها رجعة.

2- أن تعتد من طلاق بائن، و تثبت لها النفقة ان كانت حاملا، و لا نفقة مع



[ صفحه 311]



عدم الحمل اجماعا و نصا، و منه قوله تعالي: (و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتي يضعن حملهن). [1] .

و سئل الامام الصادق عليه السلام عن رجل يطلق امرأته، و هي حبلي؟ قال: اجلها ان تضع حملها، و عليه نفقتها، حتي تضع حملها.

و الطلاق في كل من الآية و الرواية لم يخصص بالرجعي، و لا بالبائن، فيشملهما معا.

و اختلفوا: هل النفقة للحامل، أو للحمل؟ و يتفرع علي هذا الخلاف أنه لو كانت النفقة للحامل لوجب قضاؤها، تماما كالدين، أما اذا كانت للحمل فلا يجب القضاء، للاتفاق علي عدم وجوب القضاء لنفقة القريب، كما يأتي:

و الصواب ان النفقة للحامل لا للحمل، لأن قوله تعالي: (فانفقوا عليهن) و قول الامام «عليه نفقتها» ظاهران في أن النفقة لها، لا له.. هذا، الي أن الحمل في نظر العرف ليس موضوعا للانفاق، و عليه فليس لهذا الخلاف من موضوع. و حاول بعض الفقهاء أن يوجه الانفاق علي الحمل بقوله: «ان الانفاق عليه انما يكون بالانفاق علي امه». و علق صاحب الجواهر علي ذلك قائلا: «و هو كما تري من المضحكات».

3- أن تعتد عدة الوفاة، و لا نفقة لها حاملا كانت، أو غير حامل. قال صاحب المسالك: «ورد بعدم الانفاق عليها أربع روايات معتبرات الاسناد.. و علي ذلك سائر المتأخرين، و هو الأقوي». و قال صاحب الجواهر: «لا محيص عن القول بذلك».

و من هذه الروايات الصحيحة ما رواه زرارة عن الامام الصادق عليه السلام، قال:



[ صفحه 312]



سألته عن المرأة المتوفي عنها زوجها، هل لها نفقة؟ قال: لا.

و في رواية ثانية صحيحة أن الامام الصادق عليه السلام سئل عن الحبلي المتوفي عنها زوجها، هل لها نفقة؟ قال: لا.

اذا تاب السارق من تلقاء نفسه، و قبل أن تثبت السرقة عليه عند الحاكم بالبينة أو الاقرار فلاحد عليه لقول الامام الصادق عليه السلام: اذا جاء من قبل نفسه تائبا الي الله سبحانه، ورد سرقته علي صاحبها فلا قطع عليه.

و اذا تاب بعد قيام البينة لم يسقط الحد و ليس للحاكم أن يعفو عنه، لقول الامام علي عليه السلام، اذا قامت البينة فليس للامام أن يعفو.

و اذا تاب بعد الاقرار مرتين كان الحاكم مخيرا بين أن يقطع يده، أو يعفو عنه.

بحارالأنوار 12 / 385، ح 11، عن قصص الأنبياء: بهذا الإسناد عن ابن أرومة، عمن ذكره، عن العلاء، عن الفضيل قال: أبوعبدالله عليه السلام:....

لم يبعث الله عزوجل من العرب إلا خمسة: هودا و صالحا و إسماعيل و شعيبا و محمدا خاتم النبيين صلوات الله عليهم، و كان شعيب بكاء.

تحف العقول 364: قال عليه السلام:...

ان لكل شي ء زكاة و زكاة العلم أن يعلمه أهله.

[أصول الكافي 2 / 125، ح 4: الحسين بن محمد، عن معلي بن محمد، عن الحسن بن علي الوشاء، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سمعته يقول:...].

ان المتحابين في الله يوم القيامة علي منابر من نور قد أضاء نور وجوههم و نور أجسادهم و نور منابرهم كل شي ء حتي يعرفوا به، فيقال: هؤلاء المتحابون في الله.

ارشاد المفيد 361: الحسين بن سعيد، عن منذر الجوزي، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سمعته يقول:...

يزجر الناس قبل قيام القائم عليه السلام عن معاصيهم بنار تظهر في السماء و حمرة تجلل السماء و خسف ببغداد، و خسف ببلدة البصرة و دما تسفك بها، خراب دورها، و فناء يقع في أهلها، و شمول أهل العراق خوف لا يكون لهم معه قرار.

ابوبصير گويد: از امام صادق - عليه السلام - درباره ي معني فرمايش خدا: (فأما من أوتي كتابه بيمينه). [1] «پس كسي كه نامه ي اعمالش را به دست راستش دهند» سؤال نمودم.

حضرت فرمود: او علي - عليه السلام - و شيعيان آن حضرت است كه نامه هاي عملشان به دست راستشان داده مي شود. [2] .

شنبه

السلام قبل الكلام.

اول سلام و آن گه سخن.

بحار، ج 73، ص 12

إسحاق الحذاء، وقيل ابن الحذاء.

محدث. روي عنه أبو الخزرج الحسن بن الزبرقان.

المراجع:

جامع الرواة 1: 81. تنقيح المقال 1: 113. أعيان الشيعة 3: 269. معجم رجال الحديث 3: 77.

شهاب بن محمد الزبيدي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 218. تنقيح المقال 2: 89. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 45. نقد الرجال 168. جامع الرواة 1: 403. مجمع الرجال 3: 199. منهج المقال 180.

محمد بن عبد الله بن عبيد بن عمير الليثي، المكي، المعروف بالمحرم.

محدث لم يذكر أصحابنا تفاصيل أحواله في كتبهم، والعامة يقولون بأنه كان ضعيف الحديث، فتركوه وأنكروه، وقالوا بأنه كان يقلب الأسانيد. روي عنه داود بن عمرو الضبي.

المراجع:

رجال الطوسي 292. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 144 وفيه اسم جده عبيد الله بدل عبيد. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 241. نقد الرجال 316. جامع الرواة 2: 143. مجمع الرجال 5: 245. منتهي المقال 291. منهج المقال 303 وفيه اسم جده عبيد الله بدل عبيد. لسان الميزان 5: 216. التاريخ الكبير 1: 142. ميزان الاعتدال 3: 590. المجروحين 2: 257. الضعفاء الكبير 4: 94. الكامل في ضعفاء الرجال 6: 225. الجرح والتعديل 3: 2: 300. أحوال الرجال 148. المجموع في الضعفاء والمتروكين 204 و 363 و 483. المغني في الضعفاء 2: 596. الضعفاء والمتروكين لابن الجوزي 3: 81. الضعفاء والمتروكين للدارقطني 147.