بازگشت

محمد الديباج بن الامام الصادق


قال الشيخ المفيد: و كان محمد بن جعفر سخيا شجاعا، و كان يصوم يوما و يفطر يوما، و يري رأي الزيدية في الخروج بالسيف.

و روي عن زوجته خديجة بنت عبدالله بن الحسين أنها قالت: ما خرج من عندنا محمد يوما قط في ثوب فرجع حتي يكسوه، و كان يذبح كل يوم كبشا لأضيافه.

و خرج علي المأمون في سنة تسع و تسعين و مائة بمكة و اتبعته الزيدية



[ صفحه 714]



و الجارودية، فخرج لقتاله عيسي الجلودي، ففرق جمعه، و أخذه و انفذه الي المأمون.

فلما وصل اليه اكرمه و ادني مجلسه منه و وصله، و أحسن جائزته، فكان مقيما معه بخراسان يركب اليه في موكب من بني عمه و كان المأمون يحتمل منه ما لا يحتمل السلطان من رعيته.

و روي ان المأمون أنكر ركوبه اليه في جماعة من الطالبيين الذين خرجوا علي المأمون في سنة مائتين، فآمنهم، فخرج التوقيع اليهم: «لا تركبوا مع محمد بن جعفر، و اركبوا مع عبدالله بن الحسين» فأبوا أن يركبوا، و لزموا منازلهم، فخرج التوقيع: «اركبوا مع من احببتم» فكانوا يركبون مع محمد بن جعفر اذا ركب الي المأمون، و ينصرفون بانصرافه.

و ذكر عن موسي بن سلمة انه قال:

«اتي الي محمد بن جعفر فقيل له: ان غلمان ذي الرياستين قد ضربوا غلمانك علي حطب اشتروه».

فخرج متزرا ببردين، معه هراوة و هو يرتجز و يقول:

«الموت خير لك من عيش بذل».

و تبعه الناس حتي ضرب غلمان ذي الرياستين، و أخذ الحطب منهم، فرفع الخبر الي المأمون، فبعث الي ذي الرياستين فقال له: ائت محمد بن جعفر، فاعتذر اليه، و حكمه في غلمانك.

قال: فخرج ذوالرياستين الي محمد بن جعفر - قال موسي بن سلمة -: فكنت عند محمد بن جعفر جالسا حتي (حين) أتي، فقيل له: هذا ذو الرياستين: فقال: لا يجلس الا علي الأرض. و تناول بساطا كان في البيت فرمي به هو و من معه ناحية و لم يبق في البيت الا وسادة جلس عليها



[ صفحه 715]



محمد بن جعفر، فلما دخل عليه ذو الرياستين وسع له محمد علي الوسادة، فأبي أن يجلس عليها، و جلس علي الأرض، فاعتذر اليه و حكمه [جعله حكما] في غلمانه.

و توفي محمد بن جعفر بخراسان مع المأمون، فركب المأمون ليشهده، فلقيهم و قد خرجوا به، فلما نظر الي السرير نزل فترجل و مشي حتي دخل بين العمودين [عمودي السرير] فلم يزل بينهما حتي وضع، فتقدم و صلي عليه، ثم حمله حتي بلغ به القبر، ثم دخل قبره فلم يزل فيه حتي بني عليه، ثم خرج فقام علي القبر حتي دفن... [1] .

و روي عن اسحاق بن موسي قال: لما خرج عمي محمد بن جعفر بمكة، و دعا الي نفسه، و دعي بأميرالمؤمنين، و بويع له بالخلافة دخل عليه الرضا (عليه السلام) و أنا معه فقال له: يا عم لا تكذب أباك، و لا أخاك، فان هذا أمر لا يتم.

ثم خرج و خرجت معه الي المدينة، فلم يلبث الا قليلا حتي أتي الجلودي فلقيه فهزمه، ثم استأمن اليه، فلبس السواد و صعد المنبر فخلع نفسه و قال: ان هذا الأمر للمأمون. و ليس لي فيه حق، ثم اخرج الي خراسان فمات بجرجان [2] .

أقول: و لمحمد بن جعفر تاريخ مفصل مذكور في كتاب مقاتل الطالبيين و غيره من كتب التراجم.



[ صفحه 716]




پاورقي

[1] الأرشاد: ص 286.

[2] عيون أخبار الرضا: ج 2 ص 207 ح 8.


حضرت حمزه در جنگ احد


مشهور در ميان مورخان آن است كه مجموع شهداي احد هفتاد نفر بوده است و اقوال غير مشهوري هم وجود دارد كه تعداد آنان را بيشتر و يا كمتر دانسته اند. به هر حال، چهار نفر آنان؛ يعني حضرت حمزه، عبدالله بن جحش، معصب بن عمير و شماس مخزومي از مهاجرين و بقيه از انصار بودند.

به حقيقت، شهداي احد و بازماندگانشان، صبر و استقامت و وفاداري و اخلاص را



[ صفحه 347]



به حد اعلا رساندند و درس وفاداري و شهامت را به همه مسلمانان در پهنه گيتي، آموختند.

اكنون به چند نمونه اشاره مي كنيم:

1 ـ به هنگام فرو كش كردن شعله جنگ، رسول خدا (صلي الله عليه وآله) به كساني كه در كنارش بودند، فرمود: آيا در ميان شما كسي هست كه ما را از سرنوشت سعد ابن ربيع [1] آگاه كند و بگويد كه او در ميان زنده ها است يا در ميان كشته شدگان؟! [2] .

اُبي بن كعب عرض كرد: اي رسول خدا، من اين خبر را برايت مي آورم. وي مي گويد: من خود را با سرعت تمام به ميدان و به كنار پيكرهاي شهدا رساندم، پيكر خون آلود سعد را، كه آخرين دقايق زندگي اش را سپري مي كرد، در ميان آنها يافتم و او را صدا كردم، چشمانش را باز كرد. به او گفتم: سعد! مرا رسول خدا فرستاد تا خبر وضعيت و حال تو را به او برسانم، اينك چگونه اي؟ به آرامي پاسخ داد: من ديگر از مردگانم، سلام مرا به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) برسان و از قول من بگو: «جَزاكَ الله عَنا خَيرَ ماجَزي نَبِياً عَنْ اُمَتِهِ»؛ «خداوند تو را از بهترين پاداش هايي كه بر ديگر پيامبران، در راه هدايت امتشان خواهد داد، برخوردار نمايد.» و نيز سلام مرا به قبيله ام برسان و به آنان بگو: مباد پيمان شكني كنيد، اگر يك نفر از شما زنده باشد و دشمن به رسول خدا راه پيدا كند، نزد خداوند هيچ عذري نخواهيد داشت.

اُبي مي گويد: اين خبر را به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) آوردم، آن حضرت فرمود:

«رَحِمَ اللهُ سَعْداً نَصَرنا حَياً و اَوصي بنا مَيتاً» [3] ؛ «خدا رحمت كند سعد را، كه در زنده بودنش ما را ياري رسانيد و در مرگش هم ياري كردن بر ما را توصيه نمود.»

2 ـ يكي ديگر از شهداي جنگ احد، «انس بن نَضْر» است. او هنگامي كه فرار



[ صفحه 348]



عده اي از صحابه را ديد، گفت:

«أَللهُمَ اِني اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِما صَنَعَ هؤُلاءِ وَاَبرأُ اِلَيْكَ مِماجاءَ بِهِ هؤُلاءِ».

«خدايا! من از آنچه اينها (فراريان از صحابه) انجام دادند، در پيشگاهت اعتذار و از آنچه اينان (مشركين) آورده اند، تبري مي جويم.»

آنگاه وارد جنگ شد و به شهادت رسيد. نوشته اند كه در پيكرش بيش از هشتاد زخم بود و كسي نتوانست او را بشناسد، مگر خواهرش «ربيع» آن هم از طريق انگشتانش كه از زيبايي خاصي برخوردار بود. [4] .

3 ـ به هنگام مراجعت رسول خدا و اصحابش از احد، زنان مدينه به استقبال آمدند، بانويي از قبيله «بني دينار» پيش آمد و از كشته شدگان در جنگ پرسيد. به او گفتند همسر، پدر و برادرت، هر سه از كشته شدگانند. او به اين خبر توجهي نكرد و پرسيد: پيامبر چه شد؟! گفتند: به سلامت برگشته است. گفت او را به من نشان دهيد و چون رسول خدا را ديد گفت:

«كُلُ مُصيته بَعْدَكَ جَلَلٌ»؛ [5] «همه مصيبت ها با سلامتي تو كوچك است!» و بدين گونه در مصيبت و فراق سه تن از عزيزانش، صبر و بردباري را پيش گرفت. [6] .


پاورقي

[1] از انصار، قبيله بني خزرج، بني حارث بن خزرج.

[2] «مَن رَجُلٌ يَنظُرُ لي ما فَعَلَ سَعْدُ بن الربيع، أ في الأحياء هو أمْ في الأموات؟».

[3] سيره ابن هشام، ج 3، ص 39؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 112؛ طبري، ج 2، ص 388؛ تاريخ الخميس، ج 1، ص 440؛ تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 39؛ اُسد الغابه، ج 2، ص 249.

[4] كامل ابن اثير، ج 2، ص 109؛ اسد الغابه، ج 1، ص 154.

[5] جَلَل، هم در كثرت و هم در قلت به كار مي رود كه در اينجا معناي دوم منظور است.

[6] سيره ابن هشام، ج 2، ص 43؛ طبري، ج 2، ص 392.


سعيد بن المرزبان


البقال الكوفي، الأعور، مولي حذيفة، قال أبوداود انه كان من أقرأ الناس، و قال العقيلي: وثقه وكيع، و ضعفه ابن عيينه، و جرحه قوم آخرون [1] ، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [2] .


پاورقي

[1] تهذيب التهذيب 4 / 79.

[2] رجال الطوسي.


قضاء حاجة المسلم


و ندب الامام أبوجعفر المسلمين الي قضاء حوائج اخوانهم، و حذر من تركها، قال (ع): «ما من عبد يمتنع عن معونة أخيه الملم، و السعي له في حاجته قضيت له أو لم تقض الا ابتلي في حاجة فيما يأثم عليه، و لا يؤجر، و ما من عبد يبخل بنفقه ينفقها فيما يرضي الله الا أبتلي بأن ينفق أضعافها فيما أسخط الله...» [1] .


پاورقي

[1] تحف العقول (ص 292).


خوش رفتاري و عفت را فراموش مكن


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

با پدرانتان خوش رفتاري كنيد تا فرزندانتان با شما خوش رفتاري كنند و نسبت به زنان مردم عفت ورزيد، تا نسبت به زنان شما عفت ورزند. [1] .



[ صفحه 180]




پاورقي

[1] كشف الغمه 3 / 136، همان، همان، 17778.


حاصل سخن


تا اينجا بدين نتيجه رسيديم كه امام براي طبيب هندي ثابت فرمود كه اين همه عوامل طبيعت مأمور الهي هستند و در فرمان حكم حق مي باشند اين است كه گاهي در عادت طبيعت آنها خلافي رخ مي دهد و برخلاف قول طبيعي كه مي گويند همه اينها آثار طبيعي دارد مثلا ارتفاع آب از تأثير نور ماه است و هيجان آب چون هيجان اخلاط است و جزر و مد دريا از اشعه ستارگان است اين طبقه اثر وضعي را قائل و از اثر واقع حقيقي غافل هستند ما با آنكه معتقد به اثر وضعي آنها هستيم همه را در قدرت خداوند عالم جل شأنه مي دانيم كه:



از قضا سر گنگبين صفرا فزود

روغن بادام خشكي مي نمود



و اين علوم هم از كشش و كوشش تنها به دست نمي آيد بلكه از تقوي و طهارت نفس حاصل مي شود چنانچه ابوعلي سينا گفته هر مسئله بر من مشكل مي شد دو ركعت نماز مي خواندم و سر به سجده مي گذاشتم از خداوند كشف آن را مي خواستم و بسياري از مسائل براي او طبق اين روش روشن مي شد.


كار در آفتاب


امام صادق عليه السلام به فلاحت و زراعت علاقه داشت و غالب جامه كارگري به تن مي كرد و بيل بر دست مي گرفت و در بوستان خويش سرگرم كار بود - و با فعاليت زياد سراپايش گرم عرق مي شد.



[ صفحه 477]



در اين حال ابوعمرو شيباني وارد شد و امام را در آن حال رنج و تعب ديد كه سراپايش در عرق است و بيل مي زند پيش خود گفت شايد علت اين كار اين است كسي را نداشته و ناچار خود بدين كار مبادرت نموده.

شيباني پيش آمد عرض كرد يابن رسول الله اين بيل را به من بدهيد تا كمك نمايم و منظور شما را انجام دهم.

حضرت صادق عليه السلام فرمود من دوست مي دارم مرد براي تحصيل روزي رنج بكشد و آفتاب بخورد تا خدا را ملاقات كند.

قال (ع) اني احب من يتأذي الرجل بحر الشمس في طلب المعيشه.

مرد زندگي بايد براي امرار معاش از كد يمين و عرق جبين تحصيل مال كند تا خدا را ملاقات نمايد و سعادتمند گردد.


وصيت امام صادق به محمد بن نعمان احوال


يابن نعمان اياك و المراء فانه يحبط عملك و اياك و الجدال فانه يوبقك و اياك و كثرة الخصومات فانها تبعدك من الله الغضكم الي المترئسون الشاؤدن بالنمايم الحسدة لاخوانهم ليسوا مني و لا انا منهم»

«والله لو قدم احدكم ملؤ الارض ذهبا ثم و مؤمنا لكان ذلك الذهب مما يكوي به في النار».

«يابن النعمان من سئل عن علم فقال لا ادري فقد ناصف العلم و المؤمن يحقد مادام في مجلسه فاذا قام ذهب عنه الحقد.



[ صفحه 300]



«و لا تطلع صديقك من سرك الاعلي ما لو اطلع عليه عدوك لم يضرك فان الصديق قد يكون عدوا يوما - يابن النعمان ليست البلاغة لجدة للسان و لا بكثرة الهذيان و لكنها اصابة المعني و قصد الحجة».

فرمود اي نعمان ريا و شبهه را كنار بگذار كه اعمال تو را فاسد مي كند با مردم جدال و منازعه مكن كه تو را شرور و حقير مي نمايد مخاصمه و دشمني با مردم را كنار بگذار كه سبب دوري از خدا مي شود.

مبغوض ترين افراد آنها هستند كه نمامي مي كنند و حسد مي ورزند ما از آنها بيزاريم و از آن دسته اي نيستند كه ما آنها را دوست داريم. [1] .

فرمود به خدا قسم اگر تمام زمين طلا باشد ولي مؤمني حسد ورزد آن طلاها را به آتش مي گذارند و به او مي قبولانند.

اي پسر نعمان هر كس از علمي و مسئله اي بپرسد و بگوئي نمي دانم نصف علم را درك كردي مؤمن تا در مجلس است ممكن است حقد ورزد ولي چون برخاست حقد هم از او برداشته مي شود.

فرمود: دوست خود را از سر خود آگاه مكن مگر آنكه بداني دشمن را از سر خود خبردار نمي كند و ضرري از او به تو نخواهد رسيد - چه اگر چنين شد دوست تو دشمن تو مي شود.

اي پسر نعمان بلاغت به حدت لسان و كثرت هذيان نيست بلكه بلاغت رساندن معاني است كه معرف حق باشد.


پاورقي

[1] امام جعفر الصادق عرض و دراسة لعلم احمد مغنيه ص 81.


التمام في موضع القصر


من أتم الصلاة عالما عامدا، مع توافر شروط القصر، بطلت صلاته، و عليه الأداء داخل الوقت، و القضاء في خارجه، لأن ما أتي به غير ما أمر به.

و من أتم جاهلا بالحكم الشرعي، و أن المسافر يجب عليه القصر صحت صلاته، و لا يعيد اطلاقا، لا في الوقت، و لا في خارجه، و علي هذا كل الفقهاء، أو جلهم. و دليلهم أن الامام الصادق عليه السلام سئل عن رجل صام في السفر؟ فقال: «ان كان بلغه ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم نهي عن ذلك فعليه القضاء، و ان لم يبلغه فلا شي ء عليه». و في معني هذه الرواية كثير غيرها، و هي و ان كانت مختصة بالصوم الا أنه لا قائل بالفصل بين الصوم و الصلاة، لما تقدم من قول الامام: اذا افطرت قصرت، و اذا قصرت افطرت.

و تقول: كيف يعقل هذا، و يجتمع مع القول بأن الاحكام الشرعية تعم العالم و الجاهل علي السواء، و أن من صلي صلاة لا يعرف احكامها فهي باطلة، حتي و لو كان جاهلا عن قصور؟

الجواب:

ان الواجب الأول هو القصر في السفر، و لكن اكتشفنا من هذه الروايات الصحيحة أن الشارع قد اسقط هذا الواجب عن الجاهل اذا صلي تماما، تفضلا



[ صفحه 269]



منه و كرما، و انه أسقط أيضا وجوب قضاء الصوم كذلك علي من صام في السفر جهلا، و لا محذور أبدا من المنة و التفضل، بل علي العكس، و مثله اذا اخفت جهلا في مكان الجهر، أو جهر في مكان الاخفات، و بسقوط التكليف يسقط العقاب أيضا، و لا يلتفت الي قول من قال من الفقهاء بأن هذا الجاهل معاقب و ان صح عمله، بخاصة ان الحديث عن العقاب لا يدخل باختصاص الفقهاء، و ان واجبهم منحصر بالكلام عن الحلال و الحرام، و الطاهر و النجس، و الصحيح و الفاسد فقط.

و من أتم الصلاة ناسيا، لا عامدا، و لا جاهلا فان تذكر قبل خروج وقت الصلاة، أعاد، و الا فلا قضاء عليه، فلقد سئل الامام الصادق عليه السلام عن رجل ينسي، فيصلي بالسفر أربع ركعات؟ قال: اذا ذكر في ذلك اليوم - أي قبل خروج وقت الصلاة - فليعد، و ان كان الوقت قد مضي فلا.


المرابطة


قال تعالي: (يا أيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون). [1] .

قال الامام الصادق عليه السلام: الرباط ثلاثة أيام، و اكثره أربعون يوما، فاذا كان ذلك فهو جهاد.

و سئل حفيده الامام الرضا عليهماالسلام عن الرجل يرابط، فجاء العدو الي الموضع الذي هو فيه مرابط، كيف يصنع؟ قال: يقاتل عن بيضة الاسلام، لا عن هؤلاء، أي لا عن الحاكم الجائر.


پاورقي

[1] آل عمران: 200.


الميتة


تحرم الميتة اجماعا و نصا، و منه قوله تعالي: (حرمت عليكم الميتة). و أيضا أجمعوا علي أن عشرة أجزاء من الميتة يحل استعمالها، و هي: الصوف، و الشعر، و الوبر، و الريش - و لا يجب غسل شي ء من هذه الا اذا قلعت، فيجب غسل اصلها لا تصاله برطوبة بدن الحيوان - و القرن، و الظفر، و الظلف - و هو كالحافر لما يجتر من الحيوانات، كالبقرة و الشاة - و السن، و العظم، و البيض علي شريطة أن يكتسي القشر الاعلي الصلب، و الا فهو بحكم الميتة، و الانفحة، و هي معدة الحمل أو الجدي حال ارتضاعه، و تصير كرشا بعد أن يأكل العلف و النبات، و تسمي مجبنة، حيث يصنع الجبن بسببها.

و الأصل في استثناء هذه من الميتة قول الامام الصادق عليه السلام: عشرة أشياء من الميتة ذكية: القرن، و الحافر، و العظم، و السن، و الانفحة، و اللبن، و الشعر،



[ صفحه 383]



و الصوف، و الريش، و البيض.. و في رواية ثانية عنه أنه قال: ان كانت اكتست البيضة الجلد الغليظ فلا بأس بها.. و في ثالثة ذكر الوبر، و بديهة ان الشعر و الوبر و الصوف من صنف واحد، و حكمها واحد.

و بالرغم من أن الرواية التي عددت الاصناف العشرة قد ذكرت اللبن من جملتها فان الفقهاء الختلفوا في استثنائه، قال صاحب المسالك: «ذهب الشيخ - يريد الطوسي المعروف بشيخ الطائفة - و أكثر المتقدمين، و جماعة من المتأخرين علي أنه طاهر، للنص علي طهارته في الروايات الصحيحة، و منها صحيحة زرارة، قلت للامام الصادق عليه السلام: اللبن يكون في ضرع الشاة، و قدماتت؟ قال: لابأس به».


الزوج الصغير


اختلفوا: هل تجب النفقة للزوجة اذا كانت كبيرة تطيق الفراش، و كان هو صغيرا لا يحسن عملية الجنس؟

قيل: تجب لها النفقة، لأن المانع من جهته، لا من جهتها.. و قال جماعة، منهم الشيخ الطوسي، و صاحب الجواهر: لا تجب، و هو الصواب ما دام العجز الطبيعي متحققا من الزوج، و الصغير غير مكلف، و تكليف الولي لا دليل عليه.. و لا أقل من الشك في الوجوب، و معه فالأصل العدم، قال صاحب الجواهر: «لو



[ صفحه 310]



سلم عدم المانع من قبلها فقد يقال: يشك في شمول الأدلة لأنها خطابات و تكاليف لغير الصغار، و صرفها الي الولي مدفون بالأصل.. لذا كان قول الشيخ بعدم النفقة هو المتجه، كما اعترف به في كشف اللثام و الرياض و نهاية المراد».


سرقات كثيرة وحد واحد


اذا سرق مرات و مرات، دون أن يظفر به لاقامة الحد عليه، ثم قبض عليه، و ثبت بالبينة أو بالاقرار جميع السرقات، اذا كان كذلك أقيم عليه حد واحد، و هو قطع اليد اليمني قط. قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف.. فقد سئل الامام عليه السلام عن رجل سرق فلم يقدر عليه، ثم سرق مرة أخري فلم يقدر عليه، ثم سرق مرة أخري، فجاءت البينة، و شهدت عليه بالسرقة الأولي و الأخيرة؟ قال: تقطع يده



[ صفحه 289]



بالسرقة الأولي، و لا تقطع رجله بالسرقة الأخيرة، فقال السائل: و كيف ذلك؟ قال الامام: لأن الشهود شهدوا جميعا في مقام واحد بالسرقة الأولي و الأخيرة قبل أن يقطع بالسرقة الأولي».

لقد أعطي الامام عليه السلام في هذه الرواية الضابط الكلي، و المعيار الصحيح لتعدد العقوبات، و تكرارها، و انها تناط بتعدد البينة و تكرار الطريق الموجب للحكم، و لا تناط بتعدد الحوادث و تكرارها من حيث هي، لأن الحكم انما يتبع البينة و الدليل علي الجريمة، و لا يتبع نفس الجريمة، حتي و لو لم يقم الدليل عليها.


البكاؤون


الخصال 1 / 272 و 273، ح 15: حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن الحسن الصفار، قال: حدثني العباس بن معروف عن محمد بن سهل البحراني يرفعه إلي أبي عبدالله عليه السلام قال:....

البكاؤون خمسة: آدم و يعقوب و يوسف و فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي بن الحسين عليهماالسلام.

فأما آدم فبكي علي الجنة حتي صار في خديه أمثال الأودية.

و أما يعقوب فبكي علي يوسف حتي ذهب بصره و حتي قيل له: (تالله تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضا أو تكون من الهالكين). [1] .

و أما يوسف فبكي علي يعقوب حتي تأذي به أهل السجن فقالوا له:



[ صفحه 287]



إما أن تبكي بالليل و تسكت بالنهار، و إما أن تبكي النهار و تسكت بالليل فصالحهم علي واحدة منهما.

و أما فاطمة فبكت علي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم حتي تأذي بها أهل المدينة فقالوا لها: قد آذيتنا بكثرة بكائك، فكانت تخرج إلي المقابر - مقابر الشهداء - فتبكي حتي تقضي حاجتها ثم تنصرف.

و أما علي بن الحسين عليه السلام فبكي علي الحسين عليه السلام عشرين سنة أو أربعين سنة [2] ما وضع بين يديه طعام إلا بكي حتي قال له مولي له: جعلت فداك يابن رسول الله إني أخاف عليك أن تكون من الهالكين، قال: (إنمآ أشكوا بثي و حزني إلي الله و أعلم من الله ما لا تعلمون) [3] إني ما أذكر مصرع بني فاطمة إلا خنقتني لذلك عبرة.


پاورقي

[1] سورة يوسف، الآية: 85.

[2] الترديد من الراوي.

[3] سورة يوسف، الآية: 86.


الفقهاء الأمناء


كشف الغمة 2 / 412: قال الصادق عليه السلام:...

الفقهاء أمناء الرسل، فاذا رأيتم الفقهاء قد ركبوا الي السلاطين فاتهموهم.


الاحسان يطيل العمر


[بحارالأنوار 5 / 140، ح 7، عن دعوات الراوندي: قال الصادق عليه السلام:...].

يعيش الناس باحسانهم أكثر مما يعيشون بأعمارهم، و يموتون بذنوبهم أكثر مما يموتون بآجالهم.


الأمة بلا امام


كمال الدين 2 / 348-347، ب 33، ح 36: حدثنا أبي قال: حدثنا سعد بن عبدالله، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن اسماعيل بن بزيع، عن عبدالله بن عبدالرحمن الأصم، عن الحسين بن المختار القلانسي، عن عبدالرحمن بن سيابة، عن أبي عبدالله عليه السلام أنه قال:...

كيف أنتم اذا بقيتم بلا امام هدي، و لا علم، يتبرأ بعضكم من بعض، فعند ذلك تميزون و تمحصون و تغربلون، و عند ذلك اختلاف السنين و امارة أول النهار، و قتل و خلع في آخر النهار.


تفويض چيست؟


زراره گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: مردي از فرزندان عبدالله بن سبا قائل به تفويض است.

حضرت فرمود: تفويض چيست؟

عرض كردم: خداي تبارك و تعالي محمد و علي - صلوات الله عليهما - را خلق كرد سپس (امر خلق و تدبير) را به آنها واگذار كرد، پس آفريدند و روزي دادند، و ميراندند، و احياء نمودند.

حضرت فرمود: دروغ گفت دشمن خدا، اگر نزد او رفتي اين آيه از سوره ي رعد را براي او بخوان: (أم جعلوا لله شركاء خلقوا كخلقه عليهم قل الله خالق كل شي ء و هو الواحد القهار) [1] «آيا همتاياني براي خدا قرار دادند به خاطر اينكه آنان همانند خدا آفرينش داشتند، و اين آفرينشها بر آنها مشتبه شده است؟! بگو: خدا خالق همه چيز است و اوست يكتا و پيروز».

من نزد آن شخص رفتم، و به او خبر دادم و آيه ي مزبور را براي او خواندم، مثل اينكه سنگي به دهان او زدم كه ديگر نتوانست هرگز سخن بگويد. (راوي گويد:) يا مثل اينكه به كلي گنگ شد. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي رعد آيه ي 16.

[2] بحارالأنوار: ج 25 ص 343 ح 25.


حديث 293


5 شنبه

لا تصغر شيئاً من الخير.

هيچ كار خوبي را كوچك مشمار.

بحار، ج 68، ص 181


اسحاق بن جعفر الصادق الهاشمي


أبو محمد إسحاق بن جعفر الصادق ابن محمد الباقر ابن علي السجاد ابن الحسين السبط ابن الإمام أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام الهاشمي، المدني، المعروف بالمؤتمن والحزين، وأمه حميدة البربرية. محدث إمامي ثقة ممدوح، وكان مجتهدا فاضلا، صالحا، ورعا.



[ صفحه 137]



ولد بالعريض (من نواحي المدينة المنورة)، وكان علي قيد الحياة قبل سنة 148. روي عنه خلق الحديث والآثار كأبي هاشم بن كاسب، وبكر بن محمد الأزدي، وعبد الله بن إبراهيم الجعفري وغيرهم.

المراجع:

رجال الطوسي 149. تنقيح المقال 1: 113. معجم رجال الحديث 3: 42. جامع الرواة 1: 81. نقد الرجال 39. مجمع الرجال 1: 186. هداية المحدثين 17. الارشاد 286. أعيان الشيعة 3: 268. عمدة الطالب 249. منتهي الآمال (فارسي) 2: 178. المقالات والفرق 240. بهجة الآمال 2: 197. فرق الشيعة 75 و 85. رجال البرقي 10 وفيه من أصحاب الإمام الباقر عليه السلام. الفصول الفخرية (فارسي) 134. معجم الثقات 15. سفينة البحار 1: 606. منتهي المقال 50. البحار 47: 243. العندبيل 1: 38. منهج المقال 52. جامع المقال 55. وسائل الشيعة 20: 137. إتقان المقال 23. الوجيزة للمجلسي 27. رجال الأنصاري 40. المجدي في أنساب الطالبيين 98. الفخري في أنساب الطالبيين 26. ثقات الرواة 1: 101 و 102. لسان الميزان 1: 359. تهذيب التهذيب 1: 229. تقريب التهذيب 1: 56. التاريخ الكبير 1: 383. خلاصة تذهيب الكمال 24. الجرح والتعديل 1: 1: 215. تهذيب الكمال 2: 416.


شهاب بن زيد البارقي


شهاب بن زيد البارقي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 218. تنقيح المقال 2: 88. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 41. نقد الرجال 168. جامع الرواة 1: 402. مجمع الرجال 3: 197. منهج المقال 179.


محمد بن عبد الله الطيار


محمد بن عبد الله الطيار، الفزاري بالولاء، الكوفي.

محدث إمامي حسن الحديث، ممدوح. روي كذلك عن الإمام الباقر عليه السلام، وكان الباقر عليه السلام يباهي به. روي عنه عبد الله بن بكير، وثعلبة بن ميمون، وابنه حمزة بن محمد الطيار.

المراجع:

رجال الطوسي 135 و 292. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 134 و 144. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 15: 174 وفيه: محمد بن جعفر الطيار، و 16: 194 و 256 و 18: 79 و 23: 119. رجال البرقي 10 و 17. رجال الكشي 347 و 348. رجال ابن داود 176. رجال الحلي 150. معجم الثقات 353. نقد الرجال 316. جامع الرواة 2: 133 و 142 و 448. مجمع الرجال 5: 244 و 245 و 7: 139. منتهي المقال 279. منهج المقال 303. وسائل الشيعة 20: 333. رجال الأنصاري 165. إتقان المقال 229. الوجيزة 48.