بازگشت

اسحاق بن الامام الصادق


قال الشيخ المفيد: كان اسحاق بن جعفر من أهل الفضل و الصلاح و الورع و الاجتهاد، و روي عنه الناس الحديث و الآثار، و كان ابن كاسب - اذا حدث عنه - يقول: حدثني الثقة الرضي: اسحاق بن جعفر.

و كان اسحاق يقول بامامة أخيه موسي (عليه السلام) [1] .

و روي عن أبيه النص بالامامة علي أخيه موسي (عليه السلام) و كان من شهود وصية موسي بن جعفر لابنه علي بن موسي (عليهماالسلام) [2] .

و روي عن أبيه النص بالامامة علي أخيه موسي (عليه السلام) و كان من شهود وصية موسي بن جعفر لابنه علي بن موسي (عليهماالسلام).

و عده الشيخ الطوسي من أصحاب الامام الصادق (عليه السلام) و عده البرقي من أصحاب الامام الباقر و الامام الصادق و الامام الكاظم (عليهم السلام).



[ صفحه 713]



و هو زوج السيدة نفيسة بنت الحسن بن زيد بن الامام الحسن المجتبي (عليه السلام) المدفونة في مدينة القاهرة في مصر.

و قد اخبر الامام الرضا (عليه السلام) ان اسحق هذا يموت قبل محمد ابن جعفر الصادق (عليه السلام) كما روي ذلك عن الحسن بن علي الحذاء قال: حدثني يحيي بن محمد بن جعفر قال: مرض أبي مرضا شديدا فأتاه أبوالحسن الرضا (عليه السلام) يعوده و عمي اسحاق جالس يبكي، قد جزع عليه جزعا شديدا.

قال يحيي: فالتفت الي أبوالحسن (عليه السلام) فقال: مما يبكي عمك؟

قلت: يخاف عليه ما تري.

قال: فالتفت الي أبوالحسن (عليه السلام) قال: لا تغتمن فان اسحاق سيموت قبله.

قال يحيي: فبرأ أبي محمد و مات اسحاق [3] .


پاورقي

[1] الارشاد: ص 286.

[2] الارشاد: ص 286.

[3] عيون أخبار الرضا: ج 2 ص 206 ح 7.


اعتراف يكي از سران مشركين به شجاعت حضرت حمزه


پس از خاتمه جنگ و در هنگام انتقال اسيران به پشت جبهه، يكي از آنان به نام «امية بن خلف» كه از مشركين سرشناس بود، چون چشمش به حضرت حمزه افتاد از عبدالرحمان بن عوف پرسيد:

«مَنْ هذا المُعلم؟»؛ «اين كه در سرش علامت است كيست؟».

گفتني است حضرت حمزه در جنگها با نصب ريش نعامه اي بر كلاه خودش، از ديگر سرداران متمايز بود. عبدالرحمان پاسخ داد: «او حمزه بن عبدالمطلب است.» أميه با تأسف و تحسر شديد از شكست سپاه شرك، چنين گفت: «ذاك الذي فعل بنا الأفاعيل»؛ «اين بود كه صفوف ما را در هم شكست و ما را به خاك سياه نشاند!» [1] .


پاورقي

[1] شرح نهج البلاغه، ج14، ص49؛ الروض الأُنُف، ج2، ص41؛ تاريخ الخميس، ج1، ص382.


سعيد بن مرجانة


عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] و كذلك عده البرقي [2] و ذكره ابن حبان في الثقات، و قال: انه كان من أفاضل أهل المدينة، توفي سنة (96 ه) [3] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.

[2] رجال البرقي.

[3] تهذيب التهذيب 4 / 78.


حقوق المسلم


و أدلي (ع) بالحقوق التي شرعها الاسلام للمسلم تجاه أخيه المسلم، قال (ع):

«احبب أخاك المسلم، و احبب له ما تحب لنفسك، و اكره له ما



[ صفحه 298]



تكره لنفسك، و اذا احتجت فسله، و اذا سألك فاعطه، و لا تدخر عنه خيرا فانه لا يدخره عنك، كن له ظهرا فانه لك ظهر، ان غاب فاحفظه في غيبته، و ان شهد فزره، و أجله، و أكرمه فانه منك، و أنت منه، و أن كان عليك عاتبا فلا تفارقه حتي تسل سخيمته [1] و ما في نفسه، و اذا أصابه خير فاحمد الله عليه، و أن ابتلي فاعضده، و تمحل له...» [2] .

و لو طبق المسلمون هذه التعاليم الحية علي واقع حياتهم لصاروا من اقوي شعوب العالم و ما تداعت الأمم علي غزوهم، و استعبادهم، و نهب ثرواتهم... لقد انحرفوا عن هذه المبادي ء الاصيلة فهانوا و ذلوا، و تفرقوا شيعا و احزابا «كل حزب بما لديهم فرحون».


پاورقي

[1] السخيمة: الضغينة.

[2] أمالي الصدوق (ص 288).


عيب هاي خانه خود را نمايان نكنيد


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هر كه پرده ي ديگري را كنار زند، عيب هاي خانه ي خودش نمايان شود و هر كه تيغ ستم بركشد، (خودش) با آن كشته شود و هر كه براي برادر خود چاهي بكند، خود در آن افتد و هر كه با نابخردان درآميزد بي مقدار شود و هر كه با دانايان بنشيند با وقار و گرانمايه شود و هر كه به جاهاي بد وارد شود مورد تهمت قرار گيرد. [1] .


پاورقي

[1] كشف الغمه: 2 / 296، ميزان الحكمه: ج 11، ح 17776.


قبرستان فيلها


اخيرا در روزنامه كثيرالانتشار دنيا نكته جالبي نوشته شده در تحت عنوان اگر نشنيده ايد بشنويد با تمام جستجوهائي كه كاشفين متعدد براي پيدا كردن جائي كه فيلها در موقع مرگ به آن پناه مي برند به عمل آورده اند هيچ نتيجه نگرفته و هنوز نمي دانند اين همه فيل چگونه و كجا مي ميرند.

بوميان آفريقاي مركزي عقيده دارند موقعي كه احساس مي كنند مرگشان نزديك است به محلي كه گورستان فيلهاي اجداد آنهاست رفته در همانجا جان مي دهند ولي اين گورستان كجاست نمي دانند و هنوز نتوانسته اند كشف كنند با آنكه نسبت به اين حيوان عظيم الجثه و دندانهاي عاج آنها كه بسيار قيمتي است و گاهي كيلوئي سه هزار ريال به فروش مي رسد و همه مردم هند و آفريقا در تفحص و دنبال اين گورستان هستند كه به عاج ها كه منبع ثروت است دست يابند ولي هر چه بيشتر جسته اند كمتر يافته اند يك دسته هم معتقدند فيلها را در هنگام مرگ عطش غالب مي شود و به رودخانه مي روند در آب ولي تاب مقاومت نياورده غرق مي شوند به اين طريق گوشت بدن آنها خوراك حيوانات دريائي مي شود و استخوانشان كف درياها فرومي رود.

نگارنده گويد جمع بين اين دو نظر صحيح تر است زيرا همه آنها به آب دسترسي ندارند و بسياري از آنها در بيابانها جان مي دهند.

همين خبر مرا در حين ترجمه توحيد مفضل به اين حقيقت رسانيد كه امام صادق (ع) مي فرمايد خداوند به آنها وحي مي فرستد كه در جائي پنهان بروند و بميرند كه مردم ندانند و از فساد گوشت و تعفن آنها خلق خدا متأذي و متنفر نگردند.

اگر اين نبود در تمام اين كوچه و خيابانهاي هند يا مجاور شهرها يا كنار نهرها يا در حفره هاي نزديك كوه ها بوي تعفن زندگي را بر آدمي تلخ مي كرد.

و اين خود بهترين دليل نظام احسن عالم وجود و تدبير بقاء اجتماع بشري است كه اين حيوان عظيم الجثه پرنسل بايد در جائي پنهان شود كه با داشتن دندانهاي عاج قيمتي بشر عاجز از يافتن آنها باشد و به يك حقيقت علمي كه امام صادق عليه السلام هزار و سيصد سال پيش بيان فرموده برسيم.



[ صفحه 469]



فرمود يا مانند عواطف و وجدانيات و علاقه مهر پدري و حب نسل - نوع دوستي و غيره كه همه از لطائف معاني است او لطيف است به خلق نمودن لطائف همانطور كه او را قوي خوانديم به سبب خلق اشياء قوي.

طبيب بسيار خوب فهميدم اما آيا شايسته است نامهاي خدا را بر بندگان نهادن.

امام (ع) خدا اول مباح گردانيد كه مردم اسامي بر خود بگذارند و از سنت ربوبي تبعيت كنند نهايت اسم نشانه مسمي است و چون در مخلوق محدود است اسم آنها هم محدود است و خدا صانع غيرمحدود بدون سابقه و نقشه و طرح و سرمشق و غيره بنده صانع با توجه به تمام اين جهات است خداوند رازق تمام موجودات بنده رازق مرغ خانگي خودش مي باشد خداوند واحد كه به هيچ واحدي شبيه نيست اما بشر واحد واحد تبعي است انسان در معني واحد است در نفس مشترك خداوند در ذات واجب الوجود من جميع الجهات واحد و يگانه و بي نظير است و او سميع و بصير و قوي و حكيم و عليم است.


مولا رسول الله


شقرائي نام شاعري است كه جدش برده و بنده بوده و پيغمبر او را آزاد ساخت و او هم به نام آزاد شده رسول خدا افتخار مي كرد.

يك روز منصور صندوق بيت المال مسلمين را گشود بين مستمندان تقسيم كند. شقرائي هم آمد چيزي مي خواست ولي كسي او را نمي شناخت چشم به اطراف انداخت آشنائي پيدا كند نظرش به امام صادق عليه السلام افتاد او را شناخت پيش رفت و حاجت خود را گفت امام عليه السلام نزديك بيت المال رفت و طول نكشيد برگشت و سهمي براي شقرائي گرفت به او داد و آهسته به گوش او سخني گفت كه اثر عميقي نمود فرمود كار خوب از هر كس خوب است ولي از تو به سبب انتسابي كه به ما داري خوب تر و زيباتر است و كار بد از هر كس بد است ولي از تو به جهت همين انتساب زشت تر و قبيح تر است!

اين سخن را فرمود و گذشت - شقرائي دانست كه امام از سر او كه شرابخواري بود آگاه است و با آنكه مي دانست شرابخوار است به او كمك كرد پيش وجدان خود شرمسار گشت و خود را ملامت نمود ديگر ترك آن عمل زشت كرد اين سبك تربيت امام صادق عليه السلام بوده است. [1] .


پاورقي

[1] انوار البيهيه ص 76 به نقل ربيع الابرار زمخشري.


وصيت امام صادق به شيعيان خود


از وصايائي است كه امام جعفر صادق عليه السلام به شيعيان خود فرمود و آنها را آئينه فضيلت و كمال تربيت نمود مفهوم و حقيقت و مصداق شيعه ميان شاگردان امام صادق فراوان بود چه اكثر به اين خصال حميده كه امام عليه السلام آنها را بدان تربيت فرموده بود آراسته بود.

«قال عليه السلام ادوا الامانه الي من ائتمنكم عليها برا او فاجرا فان الرسول كان يأمر باداء الخيط و المخيط».

«صلوا عشائركم و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم و ادوا حقوقهم فان الرجل منكم اذا ورع في دينه و صدق الحديث واد الامانة و حسن خلقه مع الناس قبل هذا جعفري و يسرني ذالك و يدخل علي منه السرور و قيل هذا ادب جعفر».

«و اذا كان غير ذلك دخل علي بلاؤه و عاره و قيل هذا ادب جعفر فوالله لحدثني ابي ان الرجل كان يكون في القبيله من شيعة علي فيكون زينها اداهم للامانة و اقضاهم للحقوق و اصدقهم للحديث اليه وصاياهم و ودائعهم تسأل العشيرة عنه و يقولون من مثل فلان؟ انه ادانا للامانة و اصدقنا للحديث».



[ صفحه 299]



قريب بدين مضمون است كه مي فرمايد: اي دوستان و پيروان من امانات را به صاحبش رد كنيد اگر چه نكيوكار يا بدكار باشد و اسرار و علوم و رموز دانش و بينش را به كساني كه اعتماد داريد بسپاريد - رسول و قاصد و واسطه مأمور اداي امانت است خواه نخ و سوزن باشد.

فرمود: صله كنيد براي عشيره خود به جنازه آنها حاضر شويد در مرض آنها را عيادت نمائيد حقوقي از آنها اگر به عهده شما است ادا كنيد - شما هم مثل آنها باشيد تا با ما باشند.

فرمود اگر هر يك از شما پارسا و پرهيزكار شد. راستگو و درست كردار گرديد امانت را ادا كرد - حسن خلق و معاشرت نيكو با مردم داشت آن كس را جعفري مي توان گفت براي من هم گوارا و پسنديده است كه پيروان من بدين خصال آراسته باشند و اين شرايط جعفري بودن است.

اگر مرداني بدون اين شرايط بر شما وارد شدند يا در شهري رفتند و برخي خود را جعفري معرفي كردند و داراي اين شرايط نبودند از ما نيستند بي جهت خود را منتسب به ما مي نمايند آنها بلائي براي ما هستند و سبب عار و ننگ ما مي باشند.

هر وقت از امام صادق عليه السلام مي پرسيدند ادب جعفري چيست مي فرمود:

سوگند به خدا پدرم براي من نقل فرمود كه اگر يك مردي در يك قبيله اي از شيعه ما باشد يعني به اين شرايط آراسته باشد زينت آن قبيله و افتخار آنها است چه شيعيان ما امانت را اداء مي كنند قضاوت به حق مي كنند حق ديگران مي دهند در نقل اخبار و احكام راست مي گويند و در نتيجه مردم آن قبيله كه او را راستگو شناختند وصاياي خود را به او مي كنند امانت خود را به او مي سپارند - او را بزرگ عشيره و فاميل مي شناسند آنگاه امام عليه السلام چند نفر از اصحاب خود را كه مصداق واقعي اين حقيقت بودند مثال زد و فرمود اين ها هستند كه اداي امانت مي كنند و سخن راست مي گويند.


المواطن الأربعة


يتخير المسافر بين القصر و التمام، و التمام أفضل من أربعة مواطن، و هي: حرم الله عزوجل، و حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: و مسجد الكوفة، حيث قتل أميرالمؤمنين عليه السلام: و الحائر الحسيني. قال الامام الصادق عليه السلام: من مخزون علم الله



[ صفحه 268]



الاتمام في أربعة مواطن: حرم الله، و حرم الرسول، و حرم أميرالمؤمنين، و حرم الحسين بن علي. و في هذا المعني روايات تجاوزت حد التواتر.

و غير بعيد أن تكون الحكمة في ذلك الاشارة الي أن هذه المواطن المقدسة هي وطن الروح و القلب للانسان، بخاصة المؤمن المخلص.


الفقهاء 01


قالوا: للوالدين أن يمنعا ولدهما من جهاد الغزو، علي شريطة أن لا يأمره الامام أو نائبه بذلك، أو يحتاج المسلمون اليه شخصيا لكفاءته العسكرية، بحيث لا يستطيعون المقاومة بدونه، اذ يجب الجهاد عليه في هذه الحال عينا، دون أن يتوقف علي اذن أحد اطلاقا، تماما كالصلاة و الصيام، سواء أرضي الأبوين، أم غضبا، اذ لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.


الحرام من غير الحيوان


تكلمنا فيما سبق عما يحل و يحرم من ذوات الأرواح البرية و البحرية، حيث يمكن ضبطها بالعلامات، كالفلس في السمك، و الحوصلة، أو الصيصة، أو القانصة في الصير الحلال، و المخلب في الطير الحرام، و الافتراس في الحيوان، و ما الي ذلك.. و نتكلم عن المحرم مما لا روح فيه مأكولا كان، أو مشروبا، أما الحلال منه فلا حصر له.

و من الفروق بين الحيوان و غيره من حيث التحليل و التحريم ان الحيوان



[ صفحه 382]



يجري فيه أصل عدم التذكية اذا شك في قابلية لها، أو في وقوعها بعد العلم بالقابلية. اذا لم يكن اللحم في يد مسلم، و نتيجة هذا الأصل حرمة أكل اللحم المشكوك في غير يد المسلم، أما المشكوك في حله و حرمته من غير الحيوان فتجري فيه قاعدة كل شي ء حلال، حتي تعلم الحرام بعينه، و بديهة أن ما تنطبق عليه هذه القاعدة من المصاديق و الافراد لا حصر لها، أما المحرمات من غير الحيوان فيمكن حصرها، و لو علي الغالب، كما قال صاحب المسالك.

و علي أية حال، فقد ذكر الفقهاء في هذا الباب للمحرم خمسة أنواع من الأطعمة: الميتة، و محرمات الذبيحة، و النجاسات، و الطين، و السموم، و خمسة أنواع من الأشربة، و فيما يلي التفصيل.


الزوجة الصغيرة


لا نفقة للزوجة الصغيرة التي لا تطيق الفراش، حتي و لو كان الزوج كبيرا، لأن العقد بمجرده لا يوجب النفقة، كما تقدم، و ليست هي قابلة للطاعة و المتابعة، لصغرها و نقصها علي حد تعبير صاحب الجواهر.


القطع


يختلف حد السارق بالنظر الي اقامته مرة واحدة، أو أكثر علي التفصيل التالي:

1- اذا ثبت عليه ما يوجب الحد للمرة الأولي، بحيث لم يجر عليه الحد من قبل فنقطع أصابعه الأربع من يده اليمني فقط، و يترك له الراحة و الابهام. قال صاحب الجواهر: «الاجماع علي ذلك، لخبر هلال عن الامام الصادق عليه السلام». و قد جاء في هذا الخبر أن هلالا سأل الامام عليه السلام: من أين تقطع اليد؟ فقال: تقطع الاربع أصابع و تترك الراحة و الابهام يعتمد عليهما في الصلاة، و يغسل بهما وجهه للصلاة».. و بهذا يتحقق القطع الذي أمرت به الآية 38 من سورة المائدة: (و السارق و السارقة فاقطعوا أيديهما نكالا من الله).

2- اذا قطع، ثم عاد للسرقة ثانية بعد القطع تقطع رجله اليسري من مفصل القدم، و يترك له العقب يعتمد عليها، و يقال للعقب الكعب، و الكاحل، و هو أصل الساق. قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف أجده نصا و فتوي.. قال الامام الصادق عليه السلام: القطع من وسط الكف، و لا يقطع الابهام، و اذا قطعت الرجل ترك



[ صفحه 288]



العقب، و لم يقطع».

و لا فرق بين أن تكون يده اليمني صحيحة، أو شلاء، و بالعكس، و كذا الحكم بالقياس الي الرجل اليسري.

3- اذا سرق للمرة الثالثة بعد أن قطعت يده اليمني، و رجله اليسري حبس مؤبدا حتي يموت، أو يتوب توبة نصوحة و أنفق عليه من بيت المال ان لم يكن له مال، و لا يقطع منه شي ء. قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف أجده في شي ء من ذلك نصا و فتوي. قال الامام الباقر أبوالامام جعفر الصادق عليهماالسلام: قضي علي أميرالمؤمنين عليه السلام في السارق اذا سرق قطعت يمينه، ثم اذا سرق مرة أخي قطعت رجله اليسري، ثم اذا سرق مرة أخري سجن و تركت رجله اليمني يمشي عليها، و يده اليسري يأكل بها، و اني لا ستحي من الله أن اتركه لا ينتفع بشي ء، ولكن اسجنه، حتي يموت».

4- اذا سرق، و هو في السجن يقتل. قال صاحب الجواهر، «بلا خلاف أجده، قال الامام الصادق عليه السلام: اذا أخذ السارق قطعت يده، فان عاد قطعت رجله، فان عاد استودع في السجن، فان سرق في السجن قتل».


في بوتقة الامتحان


تفسير مجمع البيان 377 / 1:....

(و إذ ابتلي إبراهم ربه) [1] أي: اختبره و كلفه «بكلمات» فيه خلاف، فروي عن الصادق عليه السلام:

أنه ما ابتلاه الله به في نومه من ذبح ولده إسماعيل أبي العرب فأتمها



[ صفحه 286]



إبراهيم و عزم عليها و سلم لأمر الله تعالي، فلما عزم قال الله تعالي ثوابا له لما صدق و عمل بما أمره الله: (إني جاعلك للناس إماما) [2] ثم أنزل الله عليه الحنيفية و هي الطهارة، و هي عشرة أشياء خمسة منها في الرأس، و خمسة منها في البدن، فأما التي في الرأس: فأخذ الشارب و إعفاء اللحي و طم الشعر و السواك و الخلال.

و أما التي في البدن: فحلق الشعر من البدن و الختان و تقليم الأظفار و الغسل من الجنابة و الطهور بالماء، فهذه الحنيفية الظاهرة التي جاء بها إبراهيم عليه السلام فلم تنسخ و لا تنسخ إلي يوم القيامة، و هو قوله: (و اتبع ملة إبراهيم حنيفا) [3] ذكره علي بن إبراهيم بن هاشم في تفسيره.


پاورقي

[1] سورة البقرة، الآية: 124.

[2] سورة البقرة، الآية: 124.

[3] سورة النساء، الآية: 125.


الاسم الأعظم


ثواب الأعمال 130: أبي، عن محمد بن يحيي العطار، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن حسان، عن اسماعيل بن مهران، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني، عن أبيه، قال: قال أبوعبدالله عليه السلام:...

اسم الله الأعظم مقطع في أم الكتاب.


حدود الانسانية


[الخصال 409، ح 9: حدثنا أبي و محمد بن الحسن رضي الله عنهما قالا: حدثنا محمد بن يحيي العطار، و أحمد بن ادريس جميعا قالا: حدثنا محمد بن يحيي بن عمران الأشعري، قال: حدثني بعض أصحابنا - يعني جعفر بن محمد بن عبيدالله -...].

عن أبي يحيي الواسطي، عمن ذكره أنه قال لأبي عبدالله عليه السلام: أتري هذا الخلق كله من الناس؟ فقال:



[ صفحه 153]



ألق منهم التارك للسواك، و المتربع في موضع الضيق، و الداخل فيما لايعنيه، و المماري فيما لا علم له، و المتمرض من غير علة، و المتشعث من غير مصيبة، و المخالف علي أصحابه في الحق و قد اتفقوا عليه، و المفتخر يفتخر بآبائه و هو خلو من صالح أعمالهم، فهو بمنزلة الخلنج يقشر لحاء عن لحاء حتي يوصل الي جوهريته، و هو كما قال الله عزوجل: «ان هم الا كالأنعام بل هم أضل سبيلا». [1] .


پاورقي

[1] سورة الفرقان، الآية: 44.


الاعداد المسبق


رجال الكشي 2 / 560-554، ح 494: حدثني محمد بن مسعود، عن علي بن محمد بن يزيد القمي، عن محمد بن أحمد بن يحيي، عن ابراهيم بن هاشم، عن محمد بن حماد، عن الحسن بن ابراهيم، عن يونس بن عبدالرحمن، عن يونس بن يعقوب،...

عن هشام بن سالم قال: كنا عند أبي عبدالله عليه السلام جماعة من أصحابه، فورد رجل من أهل الشام فاستأذن فأذن له، فلما دخل سلم فأمره أبو عبدالله عليه السلام بالجلوس ثم قال له:

ما حاجتك أيها الرجل؟

قال: بلغني أنك عالم بكل ما تسأل عنه فصرت اليك لأناظرك.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: في ماذا؟

قال: في القرآن و قطعه و اسكانه خفضه و نصبه و رفعه.



[ صفحه 194]



فقال أبو عبدالله عليه السلام: يا حمران دونك الرجل.

فقال الرجل: انما أريدك أنت لا حمران.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: ان غلبت حمران فقد غلبتني.

فأقبل الشامي يسأل حمران حتي غرض [ضجر - خ] و حمران يجيبه.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: كيف رأيت يا شامي؟

قال: رأيته حاذقا ما سألته عن شي ء الا أجابني فيه.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: يا حمران سل الشامي، فما تركه يكشر، فقال الشامي: أريد يا أبا عبدالله أناظرك في العربية.

فالتفت أبو عبدالله عليه السلام فقال: يا أبان بن تغلب ناظره، فناظره فما ترك الشامي يكشر.

فقال: أريد أن أناظرك في الفقه.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: يا زرارة ناظره، فناظره فما ترك الشامي يكشر.

قال: أريد أن أناظرك في الكلام.

قال: يا مؤمن الطاق ناظره، فناظره فسجل الكلام بينهما، ثم تكلم مؤمن الطاق بكلامه فغلبه به.

فقال: أريد أن أناظرك في الاستطاعة.

فقال للطيار: كلمه فيها.

قال: فكلمه فما تركه يكشر.

ثم قال: أريد أن أكلمك في التوحيد.



[ صفحه 195]



فقال لهشام بن سالم: كلمه فسجل الكلام بينهما ثم خصمه هشام.

فقال: أريد أن أتكلم في الامامة.

فقال لهشام بن الحكم: كلمه يا أباالحكم، فكلمه فما تركه يرتم و لا يحلي و لا يمر.

قال: فبقي يضحك أبو عبدالله عليه السلام حتي بدت نواجذه.

فقال الشامي: كأنك أردت أن تخبرني أن في شيعتك مثل هؤلاء الرجال؟

قال: هو ذاك، ثم قال: يا أخا أهل الشام أما حمران فحرفك فحرت له، فغلبك بلسانه و سألك عن حرف من الحق فلم تعرفه، و أما أبان بن تغلب فمغث حقا بباطل فغلبك.

و أما زرارة فقاسك فغلب قياسه قياسك، و أما الطيار فكان كالطير يقع و يقوم و أنت كالطير المقصوص لا نهوض لك، و أما هشام بن سالم قام حباري يقع و يطير، و أما هشام بن الحكم فتكلم بالحق فما سوغك بريقك.

يا أخا أهل الشام ان الله أخذ ضغثا من الحق و ضغثا من الباطل فمغثهما ثم أخرجهما الي الناس.

ثم بعث أنبياء يفرقون بينهما، ففرقها الأنبياء و الأوصياء و جعل الأنبياء قبل الأوصياء ليعلم الناس من يفضل الله و من يختص و لو كان الحق علي حدة و الباطل علي حدة كل واحد مهما قام بشأنه ما احتاج الناس الي نبي لا وصي، ولكن الله خلطهما و جعل تفريقهما الي الأنبياء و الأئمة عليهم السلام من عباده.



[ صفحه 196]



فقال الشامي: قد أفلح من جالسك.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: ان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كان يجالسه جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل يصعد الي السماء فيأتيه بالخبر من عند الجبار فان كان ذلك كذلك فهو كذلك.

فقال الشامي: اجعلني من شيعتك و علمني.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: يا هشام، علمه فاني أحب أن يكون تلماذا لك.


آيا امامان؛ خدايان يا پيامبرانند؟


سدير گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: گروهي از مردم عقيده دارند كه شما خدا و معبوديد و براي عقيده مزبور اين آيه را دليل قرار مي دهند: (و هو الذي في السماء اله و في الأرض اله) [1] «او در آسمان معبود است، و در زمين معبود است» (اينها گمان مي كنند كه معبود زمين امامانند).

امام فرمود: اي سدير! گوش و چشم و پوست و گوشتم و خون و مويم از اينان بيزار است، و خدا از ايشان بيزار است، اينان بر دين من و دين پدران من نيستند، خدا در روز قيامت مرا با آنها گرد هم نياورد، جز آنكه بر آنها خشمگين باشد.

پرسيدم: مردمي نزد ما هستند كه عقيده دارند شما پيغمبريد و اين آيه قرآن را دليل سخن خود قرار مي دهند: (يا ايها الرسل كلوا من طيبات و اعملوا صالحا اني بما تعملون عليم) [2] «و اي رسولان؛ از چيزهاي پاكيزه بخوريد و كار شايسته كنيد كه من به كردار شما دانا و آگاهم».

امام فرمود: اي سدير! شنوائي و بينائي و مو و پوستم و گوشت و خونم از اينها بيزار است، و خدا و رسولش از اينان بيزار است، اينها به دين من و دين پدرانم نيستند، خدا در قيامت مرا با ايشان گرد هم نياورد جز اينكه بر آنها خشمگين باشد.

عرض كردم: پس شما چه موقعيتي داريد؟

فرمود: ما خزانه دار علم خدائيم، ما مترجم امر خدائيم، ما اشخاصي معصوم هستيم، خداي تبارك و تعالي مردم را به فرمانبري از ما امر فرموده، و از نافرماني ما نهي نموده است، ما حجت رسانيم بر هر كه زير آسمان و روي زمين است. [3] .



[ صفحه 248]




پاورقي

[1] سوره ي زخرف آيه ي 86.

[2] سوره ي مؤمنون آيه ي 51.

[3] اصول كافي: ج 2 ص 11 ح 6.


حديث 292


4 شنبه

السخاء فطنة.

سخاوتمندي، تيزهوشي است.

بحار، ج 75، ص 229


اسحاق بن أبي جعفر الفراء


إسحاق بن أبي جعفر الفراء، الكوفي.

محدث إمامي، وثقه بعض العامة. روي عنه سعيد بن سليمان الواسطي وغيره.

المراجع:

رجال الطوسي 149. تنقيح المقال 1: 111. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 36. جامع الرواة 1: 79. نقد الرجال 39. مجمع الرجال 1: 184 وفيه الهراء بدل الفراء. أعيان الشيعة 3: 261. منهج المقال 51. منتهي المقال 49. التاريخ الكبير 1: 1: 383. الثقات لابن حبان 6: 51.


شعيب بن يعقوب العقرقوفي


أبو يعقوب شعيب بن يعقوب العقرقوفي.

محدث إمامي ثقة، وله كتاب، روي عن الإمام الكاظم عليه السلام أيضا. روي عنه حماد بن عيسي، ومحمد بن أبي عمير، والعلاء بن رزين وغيرهم. كان علي قيد الحياة قبل سنة 183.

المراجع:

رجال الطوسي 217 و 352. تنقيح المقال 2: 86. رجال النجاشي 139. فهرست الطوسي 82. معالم العلماء 58. رجال ابن داود 109. رجال الحلي 86. معجم الثقات 63. رجال البرقي 29. معجم رجال الحديث 9: 34 و 38. رجال الكشي 442. نقد



[ صفحه 126]



الرجال 168. توضيح الاشتباه 184. جامع الرواة 1: 400. هداية المحدثين 79. مجمع الرجال 3: 193 - 197. سفينة البحار 1: 700. بهجة الآمال 5: 16. منتهي المقال 161. منهج المقال 179. جامع المقال 73. أضبط المقال 527. وسائل الشيعة 20: 215. روضة المتقين 14: 374. إتقان المقال 71. الوجيزة 36. رجال الأنصاري 95 وفيه شريف بدل شعيب.


محمد بن عبد الله بن شهاب العبدي


أبو عباد، وقيل أبو عبادة محمد بن عبد الله بن شهاب العبدي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 292 وفيه: أسند عنه. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 144. خاتمة



[ صفحه 128]



المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 240. نقد الرجال 316. جامع الرواة 2: 142. مجمع الرجال 5: 244. منتهي المقال 279. منهج المقال 303. الوجيزة 48.