بازگشت

الامام موسي بن جعفر


هو الامام السابع من ائمة أهل البيت (عليهم السلام) الذين نص عليهم رسول الله (صلي الله عليه و آله)


نقش حضرت حمزه در پيروزي جنگ بدر


در پيروزي سپاه توحيد، در جنگ بدر مانند هر جنگ ديگر، عوامل مختلفي قابل بررسي است ولي از همه مهمتر فضل و عنايت پروردگار بود كه در اثر استغاثه و استمداد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و مسلمانان براي شادي و اطمينان خاطر سپاهيان اسلام و براي امداد و ياري آنان هزار فرشته را پياپي فرو فرستاد:

(إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِي مُمِدُكُمْ بِأَلْف مِنْ الْمَلاَئِكَةِ مُرْدِفِينَ - وَمَا جَعَلَهُ اللهُ إِلاَ بُشْرَي وَلِتَطْمَئِنَ بِهِ قُلُوبُكُمْ). [1] .

وهر يك از سپاهيان اسلام به اندازه درجه ايمان و كمال يقينش از اين مدد غيبي و اطمينان الهي بهره جسته و در شكستن صفوف دشمن و پيروزي اسلام سهمي را ايفا نموده است.



[ صفحه 343]



اينك بايد ديد اين مژده و بشارت الهي بر دل كدام يك از لشكريان اسلام بيش از ديگران اشراق داشته و اين اطمينان آسماني در آن صحنه حساس در دست و بازوي كدام يك از حاضرين ظهور و تجلي بيشتري يافته و مشركين را ناباورانه به خاك مذلت كشانيده است.


پاورقي

[1] همان.


سعد بن أبي سعيد


لقبه المقبري، لأنه كان يسكن المقابر، ذكره ابن قتيبة من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام حسبما نص عليه الشيخ [1] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.


فعل المعروف


وحث الامام (ع) علي فعل المعروف الي الناس في كثير من احاديثه، و من بين ما قاله:



[ صفحه 296]



أ- قال (ع): «أن الله جعل للمعروف أهلا من خلقه حبب اليهم المعروف و حبب اليهم فعاله، و وجه لطلاب المعروف الطلب اليهم، و يسر اليهم قضاءه كما يسر الغيث للأرض المجدبة ليحييها و يحي أهلها، و ان الله جعل للمعروف اعداء من خلقه بغض اليهم المعروف، و بغض اليهم فعاله و حظر علي طلاب المعروف التوجه اليهم، و حظر عليهم قضاءه كما يحظر الغيث عن الأرض المجدبة ليهلكها، و يهلك أهلها، و ما يعفو الله عنه اكثر...» [1] .

ب - قال (ع): «صنايع المعروف تقي مصارع السوء، و كل معروف صدقة و أهل المعروف في الدنيا أهل المعروف في الآخرة، و أهل المنكر في الدنيا أهل المنكر في الآخرة، و أول أهل الجنة دخولا الي الجنة أهل المعروف و ان أول أهل النار دخولا الي النار أهل المنكر..» [2] .


پاورقي

[1] تحف العقول (ص 295).

[2] امالي الصدوق (ص 225).


عتل و زنيم كيست؟


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام درباره ي آيه (عتل بعد ذلك زنيم) فرمودند: (عتل) آدم بدكفر است و (زنيم) كسي كه چندان شيفته ي كفر خويش است كه به هيچ چيز ديگر نمي انديشد. [1] .


پاورقي

[1] بحار: 72 / 97 / 12، همان، همان، 17704.


خواص ابر


فرمود نظري به ابر كن ببين چه آيت بزرگي است كه بين آسمانها و زمين مانند دود است آن جسدي نيست كه بشود لمس كرد يا كوهها را مس نمايد ميان درختان ظاهر مي شود حركت نمي دهد شاخي از آن را نمي شكند به چيزي معلق نمي شود به كارواني ملاقات نمايد حايل بعضي با بعضي مي گردد و برخي از ظلمت و كثافتش مي ترسند اين ابرها حامل آب است (نه آنكه مانند حوض باشد بلكه در عمل شيميائي خود آب است كه مي بارد) و احدي نمي تواند وصف ابر را بنمايد و عقلها بر كنه عجايب آن درمانده است اين ابر مستقلا در هوا ظاهر مي شود و پراكنده مي گردد جمع مي شود - پخش مي گردد - سرعت مي گيرد - توقف مي كند - نازك مي شود - ضخيم و كلفت مي گردد و بادها آن را به هر طرف بخواهد مي برد و هر جا اراده حكيم عليم است مي بارد.

ابرها دفعة به زير مي آيند دفعة بالا مي روند با آنكه حامل آب است چه آبي، آبي كه مي تواند درياها به وجود آورد آبي كه مي تواند سيلهاي مهيب خانمان برافكن به جريان اندازد آبي از مرتفع ترين قلل كوه گرفته تا پست ترين اعماق زمين را احاطه مي كند از آن درياها و نهرها و جويها جاري مي شود چاهها پر آب مي گردد مزارع سرسبز و خرم مي شود و گاهي به سرعت مي بارد و زماني ترشح مي كند.



ترشح هاي ابر نوبهاري

چنان ريزد كه بنشاند غباري



اين ابرها از فرسخها بالاي سر مي بارد و قطرات آن چنان تعبيه شده كه نه تنها مزاحم كسي نگردد بلكه فرح بخش و روح افزا باشد - حوضها - بركه ها - درياچه ها - رودها را پر مي كند به اقيانوسها مي رسد باز به شكل بخار صعود مي كند مانند دوش آب پاش مي ماند - بگوارائيش زمين و تمام موجودات روي زمين را شاداب و زنده مي سازد و گرد و غبار از چهره



[ صفحه 448]



همه بشويد و فرش زمردين به وجود مي آورد و لباس الوان از برگ و گل و شكوفه بر شاخهاي نباتات مي پوشاند - گياههاي متنوع براي ارزاق خلق بروياند و چون ابر آبپاشي خود را به مقداري كه مقدر صانع مقرر نمود مي رود و ديگر اثري از آن نيست و چشم آنها را نمي بيند ولي قلب آن را درمي يابد.

(اگر بنا بود به عقيده طبيعيين خود ابر بخار بود و مي ريخت بايد پس از باريدن از بين برود و در حالي كه مي بينيم مدتها بالاي سر ما مي باشد نمي بارد حتي تا چهل روز بود و نباريد گاهي در حال حركت مي بارد و پس از باريدن باز وجود دارد و به جاي خود مي رود و لذا قرآن مي فرمايد ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون آيا شما نازل كرديد و مي باريد باران از ابر يا ما هستيم كه به هر كجا بخواهيم و هر وقت اراده كنيم باران بباريم؟!)

فرمود اي طبيب پس قلب شناخت كه اگر مدبري نمي بود از اين وصفي كه كردم كسي از عهده برمي آمد متحمل اين نقشه به اين عظمت بشود چه كس قدرت داشت اين باران گراني كه تمام زمين را سيراب مي كند بالا ببرد و بدين ترتيب پسنديده فروريزد - آيا خود ابر قادر است اين كار را بكند و فرسخها آب را بردارد بالا برد و ببارد اگر اين طور است چرا گاه و بيگاه مي بارد چرا يكجا فرونمي ريزد و قطره قطره مي باشد چرا جاهاي شورستان و نمكزار و اراضي باير بيهوده آبها را تلف مي كند به زير زمين هاي مستعد فقط نمي ريزد و چرا به شهرها مي ريزد و يك شهر را مي دهد شهري را متروك مي سازد.

پس بايد يك مدبر حكيم عليمي داشته باشد كه با يك حساب دقيقي باران را از ابرها فروريزد تا همه بدان زنده باشند و آن مدبر هم بايد يكي باشد تا اختلاف نظر رخ ندهد اگر دو يا سه مدبري بود حتما با اختلاف نظر نظم عمومي به هم مي خورد و تناقضي در كارها رخ مي داد برخي به تأخير و بعضي به تقديم و اغتشاش مي شد و نتيجه مطلوبي از باران به دست نمي آمد.


شمشير زدن از كسب حلال آسان تر است


يكسال مخارج امام ششم به سبب تجمع سادات و دنباله قحطي و گراني زياد شد بر آن تصميم گرفت كه تجارت را هم بر فلاحت بيفزايند تا خرج منزل تأمين شود هزار دينار فراهم كرد و غلامي داشت به نام مصادف فرمود اين هزار دينار را مال التجاره اي بخر با قافله اي بازرگاناني كه به مصر مي روند برو به اميد خدا شايد بركتي كني.

مصادف پارچه خريد و با قافله حركت كرد نزديك مصر رسيد و خبردار شد كه اين متاع بازار خوبي دارد با هم پيمان بستند و تباني كردند كه به صد در صد منافع بفروشند وارد مصر شده فروختند و برگشت حضور امام دو هزار دينار در دو كيسه تقديم كرد گفت يكي اصل سرمايه ديگري منافع تجارت.

امام صادق عليه السلام فرمود جريان خريد و فروش خود را بگو مصادف گزارش داد وقتي امام تعهد آنها را براي فراهم آوردن بازار سياه و به صد درصد منافع شنيد فرمود اين كار درست نيست شما براي مسلمانان بازار سياه به وجود آورديد و قسم ياد كرديد جنس خود را گران بفروشيد - انصاف و عدالت را كنار گذاشتيد - عرضه و تقاضا نبود بلكه اجبار بازار سياه بود من هرگز چنين نفعي را نمي خواهم دست برد توي كيسه هزار دينار اصل سرمايه را برداشت و از منافع صرفنظر كرد و فرمود اي مصادف شمشير زدن از كسب حلال آسان تر است يا مصادف مجالدة السيوف اهون من طلب الحلال [1] .



[ صفحه 474]




پاورقي

[1] بحار الانوار ص 121 ج 11.


نتيجه اين حوادث


آنچه از اين حوادث كه موجب شد هشت بار منصور امام صادق را احضار كند و بگويد خدا مرا بكشد اگر او را نكشم به گمان آنكه امام صادق عليه السلام هم ابومسلم است تا بتواند با حيله اي او را به قتل برساند - چند امر بر ما روشن مي گردد.



[ صفحه 291]



اول - آنكه منصور حقد و كينه امام صادق را به دل داشت از روي سعايت هائي كه در حق او كرده بودند و مي ترسيد مبادا او روزي به پيشوائي سادات فاطمي و شيعيان قيام كند و سلطنت را از او بگيرد و در عين حال به شخصيت علمي و تقوي و پرهيزكاري او احترام مي گذاشت و اقرار داشت فقط خطر را متوجه كسي مي دانست كه علويين و ساير علماء و دانشمندان و طبقات فاضله كشورهاي اسلامي در حق او مقر و معترف بودند زيرا سي سال قبل از اين مردم اطراف و اكناف عالم اسلامي از مدرسه جعفري برخوردار شده بودند و امام صادق كسي نبود كه حق و مقامش بر عامه خلق مخصوصا طبقه فاضله ممالك اسلامي مكتوم و پوشيده باشد و لذا منصور از او مي ترسيد و در عين حال احتمال خطري هم مي داد و اقرار هم به برتري و افضليت او بر تمام داشت و به همين منطق كه مي گفت الملك عقيم قصد قتل امام را داشت و آن هم قتل غدري يا حيله و مكر زيرا عوامل اجازه نمي داد كه منصور بتواند بهانه اي بگيرد و امام صادق را بكشد و لذا در پي بهانه و جستجوي پشت پرده اي بود كه به مكر و حيله قصد خود را عملي نمايد.

و با آوردن فلسفه يوناني و عقايد موهوم كهنه و مجوس مي خواستند از راه انحراف فكري مسلمين راه متفرق بسازند.

دشمن ديد از آغاز كار كاري از پيش نبرد و پيغمبر شخصا بر تمام مشكلات فائق آمد و يهود هم در جنگ ها با تمام نيروهاي تزوير و مكر شكست خوردند بعد از آنها نصاري از راه كشتن اولاد علي و محروميت آنها نيز باز توفيقي حاصل نكردند با آنكه خلفاي اموي را به طرف شهوات سوق دادند كه مست ها به محراب نماز گزارند و كارهاي قبيح و زشتي كه ديديم خلفاي اموي نمودند در همه جا دشمن با شكست مواجه گرديد و لذا در عصر بني عباس بر آن شدند كه از راه اعوجاج و انحراف عقايد بتوانند رخنه و خللي در دين اسلام به وجود آورند كه خوشبختانه بر حسب وعده الهي در قرآن كه فرمود انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون اسلام حفظ شده و با آن همه آراء و افكار و نحل و عقايدي كه در ملل اسلامي در آغاز بني عباس به وجود آوردند حضرت ابوعبدالله امام جعفر صادق عليه السلام تمام آن شهب و شوائب را ريشه كن ساخت و كليه عقايد خرافي و نابجا را از بين برد و اصول عقايد حقه الهيه را تعليم و تحكيم فرمود.



[ صفحه 292]



دشمنان منصور خليفه عباسي را نسبت به علوم مختلف يونان ترغيب مي كردند و مي خواستند با جلب توجه افكار مسلمين نسبت به ساير علوم و فنون مسلمين را متفرق نمايند ولي غافل بودند كه همان علوم از اطراف عالم به مدرسه جعفري آمد و رأي صائب و فكر ثاقب و قوت علم و دانش امام صادق همه آنها را توازن و تعادل داد و افراط و تفريط را از آنها زدود و مشكلات آنها را حل كرد و منصور را از خواب غفلت بيدار كرد چنانچه ديديم با سعايت ها كه مي نمودند قلب منصور ماهيت خود را در كردارش ظاهر مي نمود و به جاي آزار و اذيت رأفت و مهرباني بروز مي داد.

آخرالامر هم دشمن گروهي را بر تحريك و برانگيختن منصور گماشتند و در نتيجه عوامل مختلف كه امام صادق را محلل همه عقليات و نقليات شناختند به قتل سري و حيله و مكر او را ترغيب كردند و آتش فتنه و فساد را برانگيختند و گفتند از طرف جعفر بن محمد الصادق است و عامل مدينه را موظف به مسموم نمودن آن حضرت نمود تا يك سد سديد و نيروي بسيار قوي را از پيش پاي خطر احتمالي بردارند ولي پنجاه سال تعليم و تربيت امام محمد باقر عليه السلام و امام جعفر صادق عليه السلام چنان ريشه دوانيده بود كه ديگر قابل تزلزل نبود چنانچه هم اكنون هم ادامه دارد.

دوم - موضوعي كه بسيار جالب توجه است و ما در تاريخ مفصل اسلام و كتاب سيدالشهداء عليه السلام و مقالات مفصلي در جرايد نوشته ايم اين است دشمن يعني مسيحيان متعاقب يهود به عوامل مختلف موجبات تفرقه را بين مسلمين فراهم مي كردند كه شايد آنها را متلاشي نمايند و گمان مي كردند دين اسلام مانند اديان موضوعه خلق الساعه است يا مربوط به زمان و مكان است ولي مرور ايام ثابت كرد كه دين عقل و علم و رشد و رقاء ابدي و سرمدي است و مربوط به زمان و مكان نيست بلكه براي هميشه جهان است.

باري آنهائي كه به اين قصد با منافقين و كفار قريش هم دست مي شدند و با يهود و نصاري دست اتحاد مي دادند براي هدم بنيان و اساس دين بود چنانچه ديديم بيست و سه سال اول اسلام يهود با كفار قريش هم دست شدند و نصاري با بني اميه تباني نمودند و به طرق مختلف در عصر بني عباس وارد دين اسلام شدند.

امام صادق عليه السلام پنج سال در حيره معاصر با سفاح بود كه به درس و بحث اشتغال داشت و بيست سال هم در مدينه و ده سال اخير عصر منصور دائما در زحمت مسافرت بود و بيشتر در بغداد



[ صفحه 293]



در جسري كه آن روز مركز تجمع مردم بغداد بود و اخيرا به جسر قديم شهرت داشت و در جانب غربي بغداد در كنار فرات قرار داشت و مدرسه بزرگي آنجا بود كه معروف به مدرسةالصادقيه است و اكنون از آن اثري نيست به تدريس مي پرداختند.

در عصر منصور اين مدرسه رونقي به سزا داشت و مركز تعليم و تعلم بود و محل توقف و آسايش امام صادق در عصر منصور همين محل بود كه احضار امام از همين جا شروع مي شد. [1] .

اگر به ديده يك محقق متتبع منصفي تاريخ ملل عالم را مورد توجه و مطالعه قرار دهيم و فرهنگ ملت ها را ملاحظه كنيم انصاف خواهيم داد كه بنياد استوار و آهنين معارفه عاليه ي اسلام كه به دست امام صادق عليه السلام ريخته شد و روزافزون توسعه يافت در ميان هيچ يك از ملل دنيا نبوده و نيست.

مكتب هاي يوناني - هندي - قبطي - سبطي - ايراني كه از قديم بوده و مكتب هائي كه پس از اسلام ظهور و بروز يافته همه را مطالعه كنيد هيچ يك به قدرت علمي و استدلالي و برهاني منطق امام صادق در كليه ي علوم جهاني نبوده و نيست دوازده قرن پيش آنچه سابقه نداشته آموخته و آنچه امروز كشف شده بيش از آن نيست كه آن حضرت آموخته است - يك چنين شخصيتي از يك طرف موجب افتخار ملي بوده از طرفي مورد ترس و بيم و تزلزل حكومت خلفا بوده است؟!



[ صفحه 294]




پاورقي

[1] حيات الامام الصادق علامه مظفر - الامام الصادق و المذاهب الاربعه.


الفقهاء 07


قالوا: من لم يتخذ وطنا علي الاطلاق لا يقصر، و لا يفطر في شهر رمضان، كالسائح مدي حياته، و الاعرابي يطلب الماء و الكلأ أين وجدهما.

و كذا لا يقصر و لا يفطر من اتخذ السفر عملا له، كسائق سيارة للايجاز، ان امتد سفره المستمر ثمانية فراسخ، و بالأولي ان كان دون ذلك، و كالملاح، و قائد الطائرة، و من اتخذ التجارة في السفر حرفة و صنعة، بحيث تكون تجارته معه اينما ذهب، و لا حانوت خاص له، تماما كالاعرابي الذي بيته معه، كما عبر الامام عليه السلام.

و اذا أقام أحد هؤلاء في بلدة عشرة أيام، انقطعت مهنته، و قصر في السفرة الأولي، و أتم في الثانية، و لا فرق بين أن يكون قد نوي الاقامة عشرا في بلدة منذ البداية، أو لم ينو، أما المكوث عشرة في غير بلدة، فلا يقطع المهنة الا مع نية الاقامة منذ البداية. و هذا التفريق بين البلد و غيره ذكره كثيرون من الفقهاء، و ادعي بعضهم عليه الاجماع. و لكن كلمات أهل البيت عليهم السلام لا اشارة فيها من قريب و لا من بعيد الي ذلك، و لا الي التردد ثلاثين. و انما ذكر أهل البيت عليهم السلام نية الاقامة و التردد في قواطع السفر، فالحاق عمل السفر بها قياس باطل.

و الحق ان اقامة العشرة قاطعة لعمل السفر في البلد و غير البلد، و مع النية و بدونها، لأن الرواية التي وصفها الشيخ الهمداني و غيره بأنها الأصل في الحكم، خالية عن ذكر النية اطلاقا، و هذا هو نص الرواية: «سألت الامام الصادق عليه السلام عن حد المكاري الذي يصوم، و يتم؟ قال: أي مكار أقام في منزله، أو في البلد الذي يدخله أقل من عشرة أيام، وجب عليه الصيام و التمام أبدا، و ان كان مقامه في منزله، أو في البلد الذي يدخله أكثر من عشرة أيام - أي عشرة و ما فوق - فعليه



[ صفحه 264]



التقصير و الافطار».

قال صاحب مصباح الفقيه: ان هذه الرواية، و ان كانت ضعيفة السند، و لكن الفقهاء عملوا بها، و هي أقوي و أصح سندا من جميع الروايات في هذا الباب، و اذن، فالتشكيك فيها لضعف السند في غير محله بعد البناء علي أن عمل الفقهاء يجبر هذا الضعف.


وجوب الجهاد


يجب الجهاد باجماع المسلمين، و ضرورة الدين، تماما كالصوم و الصلاة، و الحج و الزكاة: و قد دأب الشيعة منذ القديم أن يلقنوا أولادهم و اطفالهم أصول الدين و فروعه مرددين عليهم، حتي يحفظوا عن ظهر قلب: أصول الدين خمسة: التوحيد، و العدل، و النبوة، و الامامة، و المعاد في يوم القيامة، و فروع الدين خمسة: الصوم و الصلاة و الحج و الزكاة، و الجهاد في سبيل الله. و الجهاد نوعان: أحدهما للدعوة الي الاسلام، و ثانيهما للدفاع عنه و عن المسلمين، و التفصيل في الفقرة التالية.



[ صفحه 253]




الطير


الطيور، كالسمك و البهائم، حنها حلال، و منها حرام، و الحرام علي أنواع:

1 - المفترسة التي تصطاد غيرها من الطيور، قال الامام الصادق عليه السلام: حرم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كل ذي مخلب من الطير، و المخلب الظفر.. و مثل الفقهاء له بالبازي، و الصقر، و العقاب، و الشاهين، و الباشق، و النسر، و الرخمة - طائر من الجوارح كبير الجثة - و البغاث، و هو طائر أصفر بطي ء الطيران، قال صاحب الجواهر: «الاجماع علي ذلك و في الغراب روايتان: احداهما تقول بأنه مكروه، و الثانية قالت بالحرمة - و اختار هو الحرمة - لأن الرواية التي حرمت أصح سندا، و معتضدة بغيرها مما دل علي الحرمة من نص و اجماع».

2 - كل طير صفيفه أكثر من دفيفه يحرم أكله، و الصفيف بسط الجناحين من غير تحريكهما حين الطيران، و يقابله الدفيف، أي يحرك جناحيه، و هو طائر، فان تساوي الصفيف و الدفيف، أو كان الدفيف أكثر من الصفيف حل أكله، قال صاحب الجواهر: الاجماع علي ذلك مضافا الي النصوص، فقد سئل الامام الباقر أبو الامام جعفر الصادق عليهماالسلام عما يؤكل من الطير؟ فقال: كل ما رف، و لا تأكل ما صف.. و في رواية ثانية: ان كان الطير يصف و يدف، و كان دفيفه أكثر من صفيفه أكل، و ان كان صفيفه أكثر من دفيفه فلا يؤكل.

3 - كل طير بريا كان أو بحريا ليس له قانصة، و لا حوصلة، و لا صيصة فهو حرام، و ما كان له واحد من هذه الثلاث فهو حلال الا ان يثبت النص علي تحريمه



[ صفحه 377]



بالذات، كالطاووس و الوطواط.. و الصيصة شوكة خلف رجل الطير خارجة عن الكف، و هذا تلخيص ما قاله صاحب الجواهر:

«الاجماع علي ذلك، و النصوص فيه كثيرة منها قول الامام عليه السلام: كل من الطير ما كانت له قانصة، أو صيصة، أو حوصلة.. و منها القانصة و الحوصلة يمتحن بهما من الطير ما لا يعرف طيرانه، و كل طير مجهول.. و المستفاد من مجموع النصوص عموما و خصوصا، و مطلقا و مقيدا، و منطوقا و مفهوما أن للحرمة علامات أربعا: المخلب و أكثرية الصفيف، و انتفاء القانصة و الحوصلة و الصيصة، و المسخ كالوطواط، و ان للحل أربع علامات: أكثرية الدفيف، و الحوصلة و القانصة و الصيصة.. و قد توافق النص و الفتوي علي عدم الفرق بين طير البر و الماء في العلامات المذكورة، فيؤكل من طير الماء ما وجدت علامة من علامات الحل، حتي ولو كان يأكل السمك، لا طلاق الأدلة، و لأن الامام الرضا عليه السلام سئل عن طير الماء ما يأكل السمك منه؟ قال: لا بأس به، كله».

و بعد أن ذكر الفقهاء علامات الحلال و الحرام في الطير بوجه العموم، قالوا: يحل الحمام و الدجاج بشتي اصنافهما، و الدراج و الحجل و القبج و القطا و البط و الكروان و الحباري و الكركي، و العصافير جميعا، و منها البلبل و الزرزور و القبرة.


اجرة الحضانة


هل للام اجرة علي الحضانة غير أجرة الرضاع؟



[ صفحه 305]



مال صاحب المسالك الي نفيها، و مال صاحب الجواهر الي ثبوتها. و حيث لم يرد نص في الشرع علي الوجوب، و لم تجر العادة علي الاجرة، و لم تكن الحضانة من النفقة في شي ء، كي تجب علي الأب كما وجب عليه أجرة الرضاع، و لم تكن الحضانة عملا للأب بالذات، لذلك كله يكون الحق في جانب صاحب المسالك من عدم وجوب الأجرة علي الحضانة، بخاصة اذا كانت واجبة علي الأم.


توبة الشارب


اذا تاب الشارب قبل أن تقوم البينة علي شربه سقط عنه الحد. قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف، كما هو الشأن في الزنا».

و اذا تاب بعدها لم يسقط الحد، قال صاحب الجواهر: «هذا هو المشهور».

و اذا تاب قبل الاقرار فلا شي ء عليه، و اذا تاب بعد الاقرار تخير الحاكم بين الحد و العفو.


ابراهيم و الخلة


تفسير القمي 1 / 153: حدثني أبي، عن هارون بن مسلم، عن مسعود بن صدقة، عن جعفر بن محمد عليه السلام قال:....

إن إبراهيم عليه السلام هو أول من حول له الرمل دقيقا، و ذلك أنه قصد صديقا له بمصر في قرض طعام فلم يجده في منزله فكره أن يرجع بالحمار خاليا، فملأ جرابه رملا فلما دخل منزله خلا بين الحمار و بين سارة استحياء منها و دخل البيت و نام، ففتحت سارة عن دقيق أجود ما يكون فخبزت و قدمت إليه طعاما طيبا.

فقال إبراهيم: من أين لك هذا؟

فقالت: من الدقيق الذي حملته من عند خليلك المصري.

فقال إبراهيم: أما إنه خليلي و ليس بمصري، فلذلك أعطي الخلة فشكر الله و حمده و أكل.


من آداب القراءة


بحارالأنوار 92 / 216: عن مجمع البيان: عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

اذا مررت بآية فيها ذكر الجنة فاسأل الله الجنة، و اذا مررت بآية فيها ذكر النار فتعوذ بالله من النار.


سبعة يفسد عملهم


[الخصال 2 / 348، ح 22: حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا أحمد بن ادريس، عن محمد بن أحمد، قال: حدثني أبوعبدالله الرازي، عن الحسن بن علي بن أبي عثمان، عن أحمد بن عمر الحلال، عن يحيي بن عمران الحلبي، قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...].

سبعة يفسدون أعمالهم:

الرجل الحليم ذو العلم الكثير لايعرف بذلك و لا يذكر به.

و الحكيم الذي يدين ماله كل كاذب منكر لما يؤتي اليه.

و الرجل الذي يأمن ذا المكر و الخيانة.

و السيد الفظ الذي لا رحمة له.

و الأم التي لاتكتم عن الولد السر و تفشي عليه.

و السريع الي لائمة اخوانه.

و الذي لايزال يجادل أخاه مخاصما له.


الذباب لماذا


أ: علل الشرائع 2 / 496، ب 249، ح 1. ب: مناقب ابن شهر آشوب 4 / 251: حدثنا محمد بن علي ماجيلويه، عن عمه محمد بن أبي اقاسم، عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عمن ذكره، عن الربيع صاحب المنصور قال:...

قال المنصور يوما لأبي عبدالله عليه السلام و قد وقع علي المصنور ذباب فذبه عنه ثم وقع عليه فذبه عنه فقال: يا أبا عبدالله لأي شي ء خلق الله تعالي الذباب؟ قال:

ليذل به الجبارين.


تأويل فرمايش خدا: «از زنده به گور شده سؤال خواهد شد» چيست؟


جابر جعفي گويد: از امام صادق - عليه السلام - راجع به معني كلام خداي عزوجل كه مي فرمايد: (و اذا المؤءودة سئلت - بأي ذنب قتلت) [1] «از زنده به گور شده سؤال خواهد شد» سؤال كردم.

حضرت فرمود: هر كس در راه مودت و محبت ما كشته شود از قاتل او بازخواست خواهد شد. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي تكوير آيه ي 8 و 9.

[2] كنز جامع الفوائد: 372، بحارالأنوار: ج 23 ص 254 ح 3.


حديث 287


جمعه

اعينوني بورع و اجتهاد.

با پارسايي و كوشش مرا ياري كنيد.

بحار، ج 65، ص 87



[ صفحه 49]




ابو يعقوب (العطار)


أبو يعقوب، وقيل أبو إبراهيم إسحاق بن إبراهيم الأزدي، الكوفي، العطار.

محدث إمامي مجهول الحال، وقيل من الحسان. روي عنه الحسين بن حمزة ابن بنت أبي حمزة الثمالي.

المراجع:

رجال الطوسي 149 و 150 وفيه أسند عنه. تنقيح المقال 1: 110. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 33 و 34. جامع الرواة 1: 79. نقد الرجال 38. مجمع الرجال 1: 183. أعيان الشيعة 3: 260. منتهي المقال 49. منهج المقال 51. إتقان المقال 164. لسان الميزان 1: 342.


شعيب بن فضالة الجعفي


شعيب بن فضالة الجعفي بالولاء، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 217. تنقيح المقال 2: 87. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 33. نقد الرجال 168. جامع الرواة 1: 401. مجمع الرجال 3: 193. منتهي المقال 161. منهج المقال 179.


محمد بن عبد الله السجاد


محمد بن عبد الله السجاد، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 292. تنقيح المقال 3: قسم الميم. 143. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 254. رجال ابن داود 176 وفيه: محمد بن عبد الله السجاد الكوفي الأشجعي أبو إسماعيل. نقد الرجال 315. جامع الرواة 2: 142. مجمع الرجال 5: 243. منتهي المقال 291. منهج المقال 303.