بازگشت

الفتنة العقائدية


أيها القارئ الكريم: بالرغم من كل التدابير اللازمة التي قام بها الامام الصادق (عليه السلام) في وفاة ولده اسماعيل، و بالرغم من كل الشواهد الواضحة علي وفاته... قام بعض الناس بالتشكيك في موت اسماعيل، محاولين اثبات امامته بعد أبيه، و بذلك أحدثوا فتنة عقائدية و مزيدا من الانشقاق في صفوف المؤمنين و المسلمين.

فكانت النتيجة تكوين مذهب جديد، منشعب عن مذهب الشيعة و منفصل عنه، و هو مذهب الاسماعيلية، و قد انقسم الي قسمين:

1- ظاهرية، و هم المعروفون بالبهرة.

2- و باطنية، و هم المعروفون بالآغاخانية.

و هم منتشرون في بلاد الهند و باكستان و شرق افريقيا و بلاد اخري.

و هم يعترفون بامامة ستة من ائمة أهل البيت، و لا يعترفون بامامة الستة الآخرين (صلوات الله عليهم أجمعين).

و لهم أحكام ما انزل الله بها من سلطان، و أحكامهم الفقهية تختلف عن فقه الشيعة الامامية اختلافا كثيرا.

هذا و لو أردنا أنت نتحدث عنهم بالتفصيل لطال بنا الكلام.


حمزه سيد الشهدا در جنگ بدر


(وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ بِبَدْر وَأَنْتُمْ اَذِلَة)؛

«خداوند شما را در بدر ياري نمود، در حالي كه شما ناتوان بوديد.»


السري بن عبدالله


ابن الحارث، بن العباس بن عبدالمطلب، عده الشيخ من أصحاب الامام زين العابدين عليه السلام [1] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي.


مكارم الاخلاق


و اهتم الامام أبوجعفر (ع) بنشر مكارم الاخلاق و اذاعتها بين الناس، لأنها من العناصر الذاتية في بناء المجتمع الاسلامي، و قد حفلت مصادر الحديث و غيرها بالشي ء الكثير من كلماته الحكمية، و فيما يلي ذلك:


از تنبلي بپرهيزيد


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

از تنبلي بپرهيزيد همانا پروردگار شما مهربان است و از عمل اندك نيز قدرداني مي كند. آدمي براي رضاي خداي عزوجل دو ركعت نماز مستحبي مي خواند و خداوند بر اثر آن، او را به بهشت مي برد و براي خشنودي خداي عزوجل درهمي صدقه ي مستحبي مي دهد و خداوند به سبب آن، او را به بهشت مي برد. [1] .



[ صفحه 175]




پاورقي

[1] ثواب الاعمال: 1 / 62 / 1، همان، همان، 17670.


حواس و ادراكات


و اكنون يك نكته حساستري به تو مي گويم تو گمان كردي همه چيز را به حواست درك مي كني در حالي كه اين سخن به كلي باطل است حواس ابدا دلالت بر اشياء نمي كند و معرفت به چيزي پيدا نمي كند آنها آلت هستند آنكه درك مي كند قلب (عقل) است و حواس اشياء را به معرض درك عقول قرار مي دهد و قلب است كه درك مي كند نهايت به حواس.

طبيب اكنون كه اين سخن را گفتي مطلب را روشن تر و واضح تر بيان كن و دليل و برهان آن را بياور.

امام (ع) تو طبيب هستي مي داني حواس گاهي مي رود - نابود مي شود چشم كور مي گردد - گوش كر مي شود معذلك قلب درك مي كند - امر و نهي مي نمايد و مصالح و مضار را تشخيص مي دهد و تشخيصش درست و بجاست و تدبيرش صحيح است.

طبيب اين سخن تو شبيه دليل است دوست دارم روشن تر و مستدل تر بيان كني.

امام (ع) آيا قبول داري كه با رفتن حواس قلب هنوز باقي است و مي ماند.

طبيب بلي مي ماند ولي دليل بر اشياء ندارد.

امام (ع) مي داني كه كودك در هنگام تولد از مادر يك پاره گوشتي است كه حواسش بر چيزي دلالت نمي كند نمي شنود - نمي بيند - نمي بويد - نمي چشد - مس نمي كند.

طبيب درست است در آن وقت حس او كار نمي كند.

امام (ع) پس كدام حس است كه او را دلالت به شير خوردن مي كند و كدام حس او را به خنده مي اندازد يا به گريه وامي دارد كدام حس است كه مرغان گوشتخوار و دانه خوار را وامي دارد كه دانه و گوشت ميان فرزندان خود بيندازد و كدام حس آنها را بر خوردن وامي دارد.

اي طبيب جوجه هاي مرغابي كه در آب تخم مي گذارند در آب شنا مي كنند كدام حس



[ صفحه 444]



آنها را در همان لحظه كه سر از تخم درآورد به شنا وامي دارد يا در صحرا به چرا وامي دارد و نه مرغ صحرائي در دريا مي رود كه غرق شود و نه مرغ دريائي در صحرا مي رود كه از بين برود كدام حس آنها را دلالت به اين مصلحت مي كند و چه مي شود كه اگر مرغ صحرائي را در آب بيندازي غرق مي شود و دريائي را در خاك بيندازي خشك مي گردد در حالي كه حواس هر دو يكي است.

چگونه مرغابي به حواس انتفاع يافت و به شناوري پرداخت و مرغ صحرائي به چرا و پرواز در اين دو مرغ كه حواس هم ندارند چه چيز آنها را به مصالح خود رهبري مي كند - آيا جز تدبير حكيم عليم است؟

اي طبيب درباره مورچه چه مي گوئي كه آب نديده اگر او را در آب بيندازي شنا مي كند ولي آدمي پس از پنجاه سال شناوري نمي داند كي اين حيوان را به شناوري دلالت كرد و اين انسان را به وقفه انداخت در حالي كه چشم و تجربه اش بر همه اشياء كار مي كند و مورچه ضعيف از كجا اين مصلحت را دريافت در حالي كه حواس نداشت.

آيا باز هم اقرار نمي كني قلبي كه محل عقل است درك مي كند بدون حواس همان قلب است كه كودك را به طلب شير تكان مي دهد و مرغ را به طرف دانه برچيدن به هيجان مي آورد و مورچه را به شنا كردن وامي دارد؟!

طبيب من باور نمي كنم كه قلب بدون حواس چيزي را درك كند.

امام حالا كه امتناع مي كني تو را به امداد به حواس دعوت مي كنم گوش كن - حواس نمي شناسد چيزي را جز به ظاهر اشياء و آنچه درك به حواس مي شود ظواهر اشياء است آن معاني و حقايق غيرقابل اشاره را حواس نمي تواند درك كند مگر به قلب كه معدن عقل است.


شما برتر از او هستيد


مردي از سفر حج برمي گشت. خدمت امام صادق شرفياب شد سرگذشت خود و همسفران را بيان كرد و تعريف يكي از آنها را بسيار نمود مي گفت چه مرد بزرگواري است ما به معيت همچو مرد شريفي به مكه مشرف شديم

پرسيدند چگونه بود؟

گفت تا به منزل مي رسيديم مي رفت به كناري سجاده اش را مي گسترد و مشغول نماز و دعا و عبادت مي شد.

امام صادق عليه السلام پرسيدند كارهاي او را كي انجام مي داد مركب سواري او را كي تيمار مي كرد و علوفه و آب مي داد؟

- حاجي گفت البته ما افتخار اين كار را داشتم او فقط به كارهاي مقدس خويش مشغول مي شد - كاري به اين كارها نداشت؟

امام ششم عليه السلام فرمود بنابراين شما بر او برتر بوده و بر او رجحان داشته ايد؟! زيرا هر كس خدا را اطاعت كند در خدمت خلق است.

نبايد بنده خدا سر بار ديگران براي دنيا باشد به عنوان آنكه عبادت خدا مي كند اين عبادت تا حدي پسنديده است كه زحمت او بر ديگري بار نشود.


امام و منصور در ربذه


يكي از اوقاتي كه منصور امام صادق را به قصد جانش احضار نمود موقعي بود كه از سفر مكه برمي گشت در ربذه بين مدينه و شام آن حضرت را احضار نمود.

عبدالله بن ابي ليلي مي گويد من در ربذه بودم و منصور آمد يكي را فرستاد نزد اباعبدالله امام صادق او را آوردند چون آمد منصور صيحه اي زد و گفت قتلني الله ان لم اقتله.

امام ششم را با چند نفر از رجال ارتش خشمناك و سفاك وارد بر منصور نمودند تا به درب اطاق او رسيد ديديم امام صادق لبهايش حركت مي كند و منصور كه با خشم و غضب بود از حال خود برگشت و گفت مرحبا يا ابن عم مرحبا يابن رسول الله.

برخاست او را استقبال نمود و روي مسند خود نشانيد - چون تعارفات برگزار شد و امام بيرون آمد ابن ابي ليلي همراه امام بيرون آمد و پرسيد اين چه رمزي بود كه منصور شما را با خشمي شديد خواست و با احترام مرخص نمود.

فرمود ما شاء الله ما شاء الله لا يأتي بالخير الا الله لا يصرف السوء الا بالله ما شاء الله



[ صفحه 290]



كل نعمة فمن الله ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله.

اين دعا كه تسليم محض به اراده و مشيت الهي است مي خواند و همه هستي و نيروها را به نيروي حق متكي مي دانست و فرمود جز خدا هيچ كس نمي تواند خيري برساند و از شري مصون دارد.


ظهور الخطأ


و تسأل: اذا اعتقد أن سفره محرم فأتم الصلاة، ثم تبين له الخطأ في اعتقاده، و ان السفر كان مباحا، فهل يجب عليه أن يعيد قصرا، و لو افترض أنه لم يصل في سفره، فهل يقضي قصرا أو تماما؟

الجواب:

ان جميع الاحكام الشرعية تتعلق بموضوعاتها الواقعية، من حيث هي، بصرف النظر عن العلم بها، الا اذا ثبت بالدليل علي تقييد موضوعها بالعلم، و لا دليل هنا، و اذن، تكون العبرة بالواقع، و يجب عليه أن يصلي بعد انكشاف الخلاف قصرا، سواء أكان قد صلي تماما، أم لم يكن قد صلي اطلاقا، و يكون معذورا ما دام الواقع لم ينكشف لديه.


من آيات الجهاد


حث القرآن علي الجهاد في العديد من الآيات:

منها: (ان الله يشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا في التوراة و الانجيل و القرآن و من أوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم). [1] .

و منها: (لا يستوي القاعدون من المؤمنين غير أولي الضرر و المجاهدون في سبيل الله بأموالهم و انفسهم فضل الله المجاهدين بأموالهم و انفسهم علي القاعدين درجة وكلا وعد الله الحسني و فضل الله المجاهدين علي القاعدين أجرا عظيما درجات منه و مغفرة و رحمة و كان الله غفورا رحيما). [2] .

و منها: (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو



[ صفحه 252]



الله و عدوكم و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم). [3] .

الي كثير من الآيات.


پاورقي

[1] التوبة: 112.

[2] النساء: 94.

[3] الأنفال: 61.


البهائم البرية


أجمعوا بشهادة صاحب الجواهر علي أن الحيوانات البرية يحل منها



[ صفحه 374]



الغزلان و البقر و الغنم و المعز و الحمير و المتوحشة، و اليحمور، و هو - علي ما قيل - حيوان يشبه الابل، و يحرم منها السباع، و هي كل حيوان له ظفر، أو ناب يفترس به، قويا كان كالأسد و النمر و الفهد و الذئب، أو ضعيفا كالضبع و ابن آوي. قال صاحب الجواهر: «الاجماع علي ذلك مضافا الي السيرة المستمرة، و قول الامام عليه السلام: لا تأكل من السباع شيئا - ثم قال - و كذا لا خلاف، بل الاجماع علي تحريم القنفذ».

و في المجلد الثالث من كتاب الوسائل للحر العاملي باب الأطعمة روايات عن أهل البيت عليهم السلام جاء فيها:

«قد حرم الله لحوم المسوخ.. و انها ثلاثة عشر صنفا: الفيل، و الدب، و الخنزير، و القرد، و الجريت - نوع من السمك - و الضب، و الوطواط، و الدعموص - دويبة سوداء تغوص في الماء، و تكون في العذرات - و العقرب، و العنكبوب، و الأرنب، و سهيل و الزهرة.. قال الصدوق: سهيل و الزهرة دابتان من دواب البحر المحيط».

و أيضا في الكتاب المذكور عن الامام الرضا عليه السلام: «حرم الله الأرنب، لأنها بمنزلة السنور، و لها مخالب كمخالبه، و مخالب سباع الوحش، فجرت مجراها، مع قذارتها في نفسها، و ما يكون منها من الدم، كما يكون من النساء».


الشروط


قال صاحب الجواهر: «يشترط في الحاضنة أن تكون حرة مسلمة عاقلة غير متزوجة بلا خلاف في هذه الشروط الأربعة».

أما الاسلام اذا كان الولد بحكم المسلم فلان غير المسلم لا سبيل له علي المسلم، و أما العقل فلأن المجنونة في حاجة الي من يحضنها، و أما الخلو من الزوج فلقول الامام عليه السلام: المرأة أحق بالولد ما لم تتزوج.

و أيضا يشترط أن تكون سليمة من الأمراض السارية، و لا فاجرة متهتكة، و لا مهملة الرعاية الطفل و مصالحه.. كل ذلك للاحتفاظ بالطفل صحيا و خلقيا.


الاثبات


يثبت الشرب بشهادة رجلين عدلين، و لا تقبل شهادة النساء اطلاقا، حتي علي النساء منفردات كن، أو منضمات.

و أيضا يثبت بالاقرار مرتين، كغيره من الحدود، علي أن يكون المقر عاقلا بالغا مختارا. قال الامام علي عليه السلام: من أقر عند تجريد - أي جرد من ثيابه ليضرب - أو حبس أو تخويف فلا حد عليه».

و تسأل: هل يثبت الشرب برائحة الفم، أو بوضع الانسان علي حالة السكر، كذهاب العقل، و ما اليه؟

الجواب: كلا، اذا من الجائز أن يشرب للتداوي، أو جهلا، أو مكرها، و الحدود تدرأ بالشبهات.



[ صفحه 282]




الخلة لماذا؟


علل الشرائع 1 / 34، ب 32، ح 1: حدثنا محمد بن موسي بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن الحسين السعد آبادي، عن أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه،....

عن ابن أبي عمير، عمن ذكره، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام: لم اتخذ الله عزوجل إبراهيم خليلا؟ قال:

لكثرة سجوده علي الأرض.


الحافظ و تلاوة القرآن


عدةالداعي 272، ب 6: عن اسحاق بن عمار قال:...

قلت لأبي عبدالله عليه السلام: جعلت فداك اني أحفظ القرآن عن ظهر



[ صفحه 162]



قلب، فأقرأه عن ظهر قلبي أفضل أو أنظر في المصحف؟

قال: فقال لي: لا بل اقرأه و انظر في المصحف، فهو أفضل أما علمت أن النظر في المصحف عبادة.


اكرم الفقيه


[عوالي اللآلي 1 / 359، ح 139، قال الصادق عليه السلام:...].

من أكرم فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عنه راض، و من أهان فقيها مسلما لقي الله يوم القيامة و هو عليه غضبان.


نهاية العباسيين


روضة الكافي 212، ح 257: علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير،...

عن المفضل بن مزيد، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: قلت له - أيام عبدالله بن علي -: قد اختلف هؤلاء فيما بينهم فقال:

دع ذا عنك انما يجي ء فساد أمرهم من حيث بدا صلاحهم.



[ صفحه 186]




آيا دوستي و دشمني از ايمان است؟


فضيل بن يسار گويد: از امام صادق - عليه السلام - پرسيدم: آيا حب و بغض از ايمان است؟

فرمود: مگر ايمان چيزي غير از حب و بغض است؟



[ صفحه 243]



سپس اين آيه را تلاوت فرمود: (حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم و كره اليكم الكفر و الفسوق و العصيان و أولئك هم الراشدون) [1] «خدا ايمان را محبوب شما كرد و آن را در دل شما بياراست و كفر و نافرماني و عصيان را ناپسند شما كرد، آنانند هدايت يافتگان». [2] .


پاورقي

[1] سوره ي حجرات آيه ي 7.

[2] اصول كافي: ج 3 ص 190 ح 5.


حديث 285


4 شنبه

العلماء ورثة الانبياء.

دانشمندان، وارثان پيامبران اند.

كافي، ج 1، ص 32


اسباط بن عروة البصري


أسباط بن عروة البصري.

المراجع:

رجال الطوسي 153. تنقيح المقال 1: 110. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 28. جامع الرواة 1: 79. نقد الرجال 38. مجمع الرجال 1: 183. أعيان الشيعة 3: 257. منهج المقال 51. منتهي المقال 48.


شعيب بن عبيد الهمداني


شعيب بن عبيد الهمداني بالولاء، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 217. تنقيح المقال 2: 86. خاتمة المستدرك 811 وفيه اسم أبيه عبيد الله. معجم رجال الحديث 9: 32. نقد الرجال 167. جامع الرواة 1: 400. مجمع الرجال 3: 192. منتهي المقال 161. منهج المقال 179.


محمد بن عبد الله بن الحسين بن علي (الهاشمي)


أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن الحسين بن علي السجاد ابن الحسين الشهيد ابن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب الهاشمي، العلوي، المدني، ومنهم من خلط بينه وبين محمد بن الحسين بن علي بن الحسين. من علماء وفقهاء بني هاشم، وكان محدثا حسن الحديث.

المراجع:

رجال الطوسي 280. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 143. معجم رجال الحديث 16: 236. خاتمة المستدرك 845. نقد الرجال 315. جامع الرواة 2: 141. مجمع الرجال 5: 243. منتهي المقال 279. منهج المقال 303. إتقان المقال 229. كتب الأنساب خالية من ذكره.