بازگشت

اولاده و بناته


كان للامام الصادق (عليه السلام) سبعة أولاد، و هم:

1- اسماعيل الأمين [1] .

2- عبدالله الأفطح.

3- الامام موسي الكاظم (عليه السلام).

4- اسحاق.

5- محمد، الديباج.

6- العباس.

7- علي العريضي [2] .

و في (كشف الغمة):

8- و يحيي [3] .



[ صفحه 695]



و ثلاث بنات، و هن:

1- ام فروة و هي التي زوجها من ابن عمه، الخارج مع زيد بن علي بن الحسين. 2- اسماء.

3- فاطمة الصغري.

و الآن نتحدث عن بعض أولاده (عليه السلام) و بعض القضايا المرتبطة به:


پاورقي

[1] في كشف الغمة ج 2 ص 161: اسماعيل الأعرج.

[2] مناقب آل أبي طالب: ج 4 ص 280.

[3] كشف الغمة: ج 2 ص 161.


حضرت حمزه در احتجاج امام حسن مجتبي


شيخ طوسي (رحمه الله) از امام صادق از پدر ارجمندش امام باقر و او از امام سجاد (عليهم السلام) نقل مي كند كه: امام حسن مجتبي (عليه السلام) در يك محاجه و مناظره با معاويه چنين فرمود:

«... قال الحسن بن علي فيما احتج علي معاوية: و كان مِمَن استجاب الرسول الله (صلي الله عليه وآله) عمه حمزة و ابن عمه جعفر فقتلا شهيدين رضي الله عنهما في قتلي كثيرة معهما من اصحاب رسول الله (صلي الله عليه وآله) فجعل الله تعالي حمزة سيد الشهداء من بينهم و جعل لجعفر جناحين يطير بهما مع الملائكة كيف يشاء من بينهم و ذلك لمكانهما من رسول الله (صلي الله عليه وآله) و منزلتهما و قرابتهما عند رسول الله و صلي عَلي حمزة سبعين صلاةً من بين الشهداء الذين استشهدوا معه».

«و از كساني كه دعوت رسول خدا را اجابت كردند، عمويش حمزه و پسر عمويش جعفر بود كه هر دو به همراه گروهي از اصحاب پيامبر شربت شهادت نوشيدند اما خداوند از ميان همه آنان حمزه را به عنوان «سيدالشهدا» معرفي كرد و براي جعفر دو بال عنايت فرمود كه آزادانه در ميان فرشتگان پرواز مي كند و اين دو امتياز براي اين دو شهيد به جهت موقعيت «معنوي» و قرابت آنها نسبت به رسول خدا بود و باز رسول خدا از ميان همه شهدا كه با حمزه به شهادت رسيده بودند، تنها بر پيكر او هفتاد بار نماز خواند.» [1] .


پاورقي

[1] مجالس طوسي به نقل بحارالأنوار، ج22، ص283.


سالم بن أبي حفصة


مولي بن عجل، كوفي، روي عن الامام زين العابدين عليه السلام و عن الامام أبي جعفر الباقر (عليه السلام) و عن الامام الصادق عليه السلام و له كتاب [1] روي الكشي فيه روايات تدل علي انحرافه و ضلاله فكان مما رواه بسنده عن أبي عبيدة الحذاء أنه قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام أن سالم بن أبي حفصة يقول لي: ما بلغك أنه من مات و ليس له امام كانت ميتته



[ صفحه 291]



ميتة جاهلية؟ فقلت له: بلي، فقال: من أمامك؟ فقلت له: أئمتي آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: والله ما اسمعك عرفت اماما فانبري الامام أبوجعفر قائلا:

«ويح سالم، و ما يدري سالم ما منزلة الامام؟ منزلة الامام أعظم، و أفضل مما يذهب اليه سالم، و الناس أجمعون» [2] و اختفي سالم أيام الحكم الأموي، و ظل قابعا في منزله خوفا من جورهم، فلما بويع لأبي العباس السفاح خرج من الكوفة محرما، و هو يلبي «لبيك قاصم بني أمية لبيك» و ظل يلبي بذلك حتي أناخ راحلته بمكة المكرمة، توفي سنة (138 ه) في حياة الامام جعفر الصادق عليه السلام [3] .


پاورقي

[1] النجاشي.

[2] الكشي.

[3] النجاشي.


فضل العقل


و تحدث الامام أبوجعفر (ع) عن فضل العقل، و انه من اعظم ما خلق الله تعالي قال (ع):

«لما خلق الله العقل استنطقه، ثم قال له: اقبل فأقبل، ثم قال له: ادبر فادبر، ثم قال: و عزتي و جلالي ما خلقت خلقا هو أحب الي



[ صفحه 294]



منك، و لا اكملتك الا فيمن أحب أما اني اياك آمر، و اياك انهي، و اياك أعاقب، و اياك أثيب...» [1] .

ان بالعقل ترتفع قيمة الانسان، و لولاه لما كان هناك أي فرق بينه و بين الحيوان السائم، و هو من الشرائط الأولية في صحة التكليف - كما يقول الفقهاء -.


پاورقي

[1] أصول الكافي 1 / 10.


اثر تنبلي


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هر كه در طهارت و نماز خود تنبلي ورزد، در كار آخرتش به خيري نمي رسد. و هر كه در آنچه امور معيشتي او را به سامان مي آورد تنبلي ورزد، در كار دنيايش به خيري دست نمي يابد. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 5 / 85 / 3، ميزان الحكمه: ج 11، ح 17653.


ترجمه حديث اهليلجه


محرز بن سعيد نحوي در دمشق از محمد بن ابي مسهر در رمله از پدرش از جدش روايت مي كند كه مفضل بن عمر نامه ي به پيشگاه حضرت صادق عليه السلام نوشت كه در اين سرزمين قومي پيدا شده اند



[ صفحه 433]



كه انكار خدا مي كنند و با ما مجادله و احتجاج مي نمايند و از امام صادق عليه السلام خواست كه دلايل رد آنها را مرقوم فرمايد تا بتواند شبهات مخالفين را رد كند.

امام صادق عليه السلام در پاسخ او چنين نوشت:

به نام خداوند بخشنده و مهربان اميد است خداوند به ما و تو توفيق طاعت عنايت فرمايد طاعتي كه موجب خشنودي او گردد و به رحمت خود واصل فرمايد.

اي مفضل نامه تو واصل و از مندرجات آن اطلاع حاصل شد از انكار بي دينان مطلع شدم و اين عقايد ملحدين است كه شماره آنها اخيرا افزوني يافته دلايل رد آنها را خواسته بودي.

شكر مي كنم خدائي را كه در ضمن نعمتهاي فراوان خودش حجتهاي بليغ داده و از نعم خفيه او اين است كه قلبهاي مردم را در اختيار خود گرفته و به سوي توحيد سير طبيعي داده و از آنها در عالم ازل پيمان به خداشناسي گرفته و بر آنها قرآن نازل كرده و احكام شريعت را بيان فرموده و حجتهاي خود را مبين معضلات قرآن قرار داده تا همه از آن استفاده كنند و اگر راه خطا و اشتباهي رفتند برگردند و آنها را ارشاد و هدايت به راسخين در علم فرمود تا به كمال سعادت خود برسند - اين انحراف و لغزش فكري از فرومايگي و ضلالت و جهالت است و خداوند از همه آنها بي نياز است.



گر جمله كاينات كافر گردند

بر دامن كبرياش ننشيند گرد



اي مفضل به جان خودم سوگند آنچه به سر جاهلان مي آيد از ضرر و هلاكت و زيان و خسران از جانب خداوند نيست بلكه ناشي از جهالت و نابخردي خودشان است آنها دلايل روشن و علائم آشكار خالق را در تمام مظاهر اشياء مي بينند و در وجود خودشان مشاهده مي كنند و از قدرت و علم و توانائي حق در خلقت آسمانها و زمين و صنايع عالم طبع كه همه شگفت آور است مي بينند و مي دانند كه همه آنها دليل صانع است ولي نمي خواهند بفهمند و اقرار كنند.

اين ها مردمي هستند كه ابواب معاصي را به سوي خود باز مي كنند و آتش به دست خود مي افروزند كه خودشان در ميان آن بسوزند و در راه عصيان و شهوات و پيروي هواها و اسير شدن به نفس اماره اختيار از دست مي دهند و عقلشان را در اين امور به كار نمي برند.

شيطان بر اين ها مستولي شده و خداوند هم بر دلهاي آنها مهر مي زند و متجاوزين



[ صفحه 434]



از حدود شرع را از نعم خود محروم مي سازد و آن نعم خفيه را از آنها كه لياقت حفظ آن را ندارند بازمي دارد. بدبختي اين است كه خداوند نعم خفيه خود را از بنده بگيرد -!!

گمان مكن خدا بر بندگانش پنهان است و اعمال و كردار و پندار آنها را نمي داند او همه چيز را مي بيند و مي داند بر او هيچ ذره ي مخفي و پوشيده نيست آنها آثار صنع خدا را مي بينند و عقل آنها به ديدن آيات الهي روشن مي گردد - باز هم به گفتار باطل خود دل مي بندند.

فرمود به جان خودم سوگند اگر فكر مي كردند در اين امور و عظمت صنع الهي را درست تشخيص مي دادند سر تعظيم فرود مي آوردند اگر به دقت و به ديده بصيرت مي نگريستند آثار صنع صانع را در تمام موجودات مي ديدند و مي شناختند و حالات بسيط و مركب آنها را درمي يافتند اعتراف مي كردند كه همه مخلوق خدا هستند و از نيستي به هستي آمده اند و سلسله خلايق همه از قدرت و علم او پديدار گرديده و فكرشان بر وجود صانع حكيم خاشع مي گرديد و اين عوالم را كه مركب از عناصريست همه را مخلوق و مصنوع ساخته و خداي عالم را مدبري حكيم و عالم مي شناختند.

اي مفضل نامه مفصل تو را ديدم و اين پاسخ را كه در احتجاج اين طايفه با برخي به ميان گذاشته ام براي تو نوشتم و اين جريان مذاكره من با طبيب طبيعي هنديست؟!

(معلوم مي شود او دهري بوده و از مدلول نامه مستفاد مي شود كه جز به ظاهر محسوس عقيده اي نداشته است - و قبلا هم امام با افراد دهريه درباره عقايد باطله آنها بحثي فرموده است).

اي مفضل طبيبي از بلاد هند به نزد من آمد و پيوسته از گمراهي خود مذاكره مي كرد و من به او پاسخ مي دادم.


نامه اي از امام صادق به اصحاب خود


از مضمون اين نامه چنين استنباط مي شود كه برخي از اصحاب كه در كوفه و عراق بودند و در حملات شديد مخالفين قرار مي گرفتند حضرت اين نامه را به آنها نوشته و اين مواعظ را فرموده:



[ صفحه 440]



و كتب الي جماعة من اصحابه

اتقوا الله و كفوا السنتكم الامن خير الي ان قال - و عليكم بالصمت الا ما ينفعكم الله به في آخرتكم و ياجركم عليه و اكثروا من التهليل و التقديس و التسبيح و الثناء علي الله و التضرع اليه و الرغبة فيما عنده من الخير - الذي لا يقدر قدره و لا يبلغ كنهه احد فاشغلوا السنتكم بذلك عما نهي الله عنه من اقاويل الباطل التي تعقب اهلها خلودا في النار من مات عليها و لم يتب الي الله و لم ينزع عنها

در اين نامه به اصحاب خود مرقوم فرموده است.

بپرهيزيد و بترسيد از خداوند و زبان خود را از شرور حفظ كنيد مگر در راه خير تا آنجا كه مي فرمايد بر شما باد به سكوت مگر آنجا كه نفع آخرت شما در خطر باشد تا خداوند به شما اجر جزيل عنايت فرمايد و بسيار تهليل و تقديس حق بگوئيد و دعا كنيد و از حق بخواهيد كه خير شما را پيش آورد و تضرع و زاري كنيد در تحصيل خيرات و مصالح كه جز خداوند نمي داند و سرنوشت همه در كار خير دست خداوند است زبان خود را به ذكر حق بداريد و از آنچه منع فرمود خودداري كنيد كه اقاويل باطل شما را زيان كار سازد و در نتيجه مخلد در آتش نمايد هر كس از شماها بميرد و توبه نكند خداوند او را به عذاب دردناكي مبتلا مي سازد.

در اين نامه ها از مكارم اخلاق بحث فرموده و از صفات روحي و نفساني كه موجب بزرگ منشي و سروريست تعليم داده و حصول اين مكارم را در سايه امر به معروف و نهي از منكر دانسته و عبادت و اطاعت حق و احتراز از باطل و خدمت به خلق و بسيار تأكيد در اين مراتب داشته است كه ما از كثرت مطالب از ترجمه تحت اللفظي آن صرف نظر كرديم.


دفعه 07


بار هفتم به نقل شريف ابوالقاسم واسطه احضار محمد بن عبدالله اسكندري نديم منصور بود گفت من از دست اولاد فاطمه جانم به لب آمده گفتم از دست كي گفت از دست جعفر بن محمد آنگاه شمشير خواست و به من گفت او را حاضر كن من رفتم خدمت امام ديدم قلنسوه اي بر سر دارد و مشغول حديث گفتن درس دادن است عرض كردم خليفه شما را احضار كرده با همان لباس نزد منصور رفتيم و باز منصور از گفتار سعايت كنندگان نسبت ها داد و امام صادق انكار فرمود من گفتم او وارث علم انبياء است خليفه گفت او را به منزل خود با احترام برگردان و اين آخرين بار بود كه شبانه موجب ناراحتي امام صادق عليه السلام شدند. [1] .

قطب راوندي مي نويسد:

روزي منصور شمشير برهنه اي به غلام خود داد گفت چون جعفر بن محمد آمد از پشت سر گردن او را بزن - و فرستاد امام ششم را احضار كرد در آن هواي گرم كه پيرمرد بزرگوار به مجلس او آمد هر چه اشاره به غلام كرد اثري نديد آنگاه گفت يابن رسول الله با اين هواي گرم شما را زحمت دادم براي ملاقات بود اگر ميل داري به منزل بازگرد امام آن ساعت برگشت منصور از غلام پرسيد چرا هر چه اشاره كردم امتثال امر نكردي غلام گفت والله ما ابصرته و ابصرتك حتي خرج به خدا سوگند كه نه او را مي ديدم و نه تو را تا وقتي كه بيرون رفت منصور گفت اگر اين اسرار را فاش كردي تو را خواهم كشت.

ابن حمدون مي نويسد منصور عباسي به امام جعفر صادق عليه السلام نوشت چرا نزد ما نمي آئي و آمد و رفت نمي كني حضرت در پاسخ او نوشت نه ما را از كار خود ترس و نه در نزد تو اميدي و نه آنچه تو داري درخور تهنيت است و نه آن را نقمت شماري كه تعزيت گفته شود بنابراين نزد تو كاري ندارم.

منصور نوشت منظور من آن است كه به مصاحبت تو ما را نصيحت كني امام جواب داد من اراد الدنيا لا ينصحك و من اراد الاخره لا يصحبك يعني كسي كه در پي دنيا است تو را نصيحت نمي كند و كسي كه در تأمين آخرت است به مصاحبت و مجالست تو مايل نيست.



[ صفحه 283]



امام ششم با ميل و اراده هيچ وقت به منزل منصور نرفت و اكثر مأمور مي فرستادند با اصرار آن حضرت را به دربار خود مي برد و با قهر و سوءنظر احضارش مي كرد و خداوند او را از شر او مصون مي داشت تا وقتي كه اجلش فرارسيد و به خدعه منصور مسموم شد. [2] .


پاورقي

[1] حيات الصادق ص 110 ج 1.

[2] به كتب زير مراجعه شود: نورالابصار شبلنجي - تذكره ابن جوزي - مطالب السئول ابن طلحه شافعي - فصول المهمه ابن صباغ مالكي - صواعق ابن حجر عسقلاني - ينابيع الموده شيخ سليمان قندوزي كافي كليني - حياة الصادق - بحار مجلسي ح 11 - مناقب ابن شهرآشوب ج 2 - ارشاد شيخ مفيد ج - به نقل حيات الصادق ص 126 ج 1.


اباحة السفر


4- قال الامام الصادق عليه: من سافر قصر و افطر، الا أن يكون رجلا سفره الي صيد، أو في معصية الله، أو رسولا لمن يعصي الله، أو في طلب شحناء، أو سعاية، أو ضرر علي قوم مسلمين.

و سئل عن الرجل يخرج الي الصيد مسيرة يوم أو يومين أو ثلاثة، هل يقصر، أو يتم؟ قال: ان خرج لقوته و قوت عياله فليفطر و ليقصر، و ان خرج لطلب الفضول فلا و لا كرامة.


الفقهاء 02


اوجبوا علي كل حاج، متمتعا كان أو قارنا، أن يرمي في كل من اليوم الحادي عشر، و اليوم الثاني عشر ثلاث جمرات، كل جمرة بسبع حصيات، و اذا بات ليلة الثالث عشر بمني وجب عليه ان يرمي في يومه ثلاث جمرات ايضا، و صورة الرمي واحدة في جميع الجمرات، و تقدم بيانها مفصلا في فصل «مني و اعمالها».

و اوجبوا ان يكون الرمي علي الترتيب الشرعي، بحيث يبدأ بالجمرة الاولي، ثم الوسطي، ثم جمرة العقبة، و اذا خالف الترتيب عن عمد أو سهو أو جهل أعاد علي الوسطي و جمرة العقبة - لابد من مرشد يدله علي هذه الجمرات الثلاث -.

أما وقت الرمي مختارا فهو ما بين طلوع الشمس الي غروبها، و يجوز للمضطر كالخائف و المريض و الراعي أن يرمي ليلا. و عقب صاحب الجواهر علي كل ما ذكرناه بكلمته المكرورة، و هي: «بلا خلاف أجده فيه».

و اذا نسي رمي جمرة أو بعضها، أعاد من الغد ما دامت أيام التشريق، و ان نسي الجمار بكاملها، حتي خرج من مني وجب عليه الرجوع اليها، و الرمي، ان كانت أيام التشريق باقية، و الا قضي الرمي في السنة القادمة بنفسه، أو استناب



[ صفحه 247]



عنه، و لا كفارة عليه.

و من المفيد ان ننقل ما ذكره العلامة الحلي في كتاب التذكرة: «يرمي في كل يوم احدي و عشرين حصاة، علي ثلاث دفعات، كل واحدة منها سبع حصيات، يبتدي ء بالاولي، و هي أبعد الجمرات من مكة، و تلي مسجد الخيف، و يستحب ان يرميها حذفا - أي يضع الحصاة علي باطن الابهام، و يدفعها بظاهر السبابة - عن يسار الجمرة من بطن المسيل بسبع حصيات، و يكبر عند كل حصاة، و يدعو، ثم يتقدم الي الجمرة الثانية، و تسمي الوسطي، و يقف عن يسار الطريق، و يستقبل القبلة، و يحمد الله، و يثني عليه، و يصلي علي النبي صلي الله عليه و آله و سلم ثم يتقدم قليلا، و يدعو، ثم يرمي الجمرة، و يصنع كما صنع عند الأولي، و يقف و يدعو أيضا بعد الحصاة الاخيرة، ثم يمضي الي الجمرة الثالثة، و تسمي بجمرة العقبة، و يرميها كالسابقة، و لا يقف بعدها، و بها يختم الرمي، فمجموع ما يرميه في الايام الثلاثة بمني 63 حصاة - هذا، ان بات بمني ليلة الثالث عشر - كل يوم 21، تضاف الي السبع التي رماها يوم العيد، فتتم علي السبعين».

و بعد أن ذكر هذا العلامة قال: لا نعلم فيه خلافا.


السمك


اتفقوا بشهادة صاحب المسالك علي أن كل حيوان بحري - غير السمك - لا يحل أكله، حتي ولو كان له فلس، أو كان علي صورة الحيوان البري الذي يحل أكله.. و أيضا التفقوا أن السمك الذي له فلس حلال أكله.. و اختلفوا في السمك الذي لا فلس له، و ذهب الأكثر الي تحريمه، و استدلوا فيما استدلوا به أن محمد بن مسلم سأل الامام الباقر أبا الامام جعفر الصادق عليهماالسلام عن السمك الذي لا قشر له؟ فقال: كل ما له قشر من السمك، و ما كان ليس له قشر فلا تأكله.. و قال الامام الصادق عليه السلام: ان أميرالمؤمنين كان يركب بغلة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بالكوفة، ثم يمر بسوق الحيتان، و يقول: لا تأكلوا، و لا تبيعوا ما ليس له قشر.

أجل، اذا كان له قشر في الأصل، ثم زال، و هو في الماء جاز أكله، و مثلوا لذلك بنوع من السمك كان يسمي الكنعت، و استدلوا بأن سائلا سأل الامام الصادق عليه السلام عن الحيتان ما يؤكل منها؟ فقال: ما كان له قشر. فقال السائل: جعلت فداك، ما تقول في الكنعت؟ قال: لا بأس بأكله. قال السائل: ليس لها قشر. قال الامام: بلي، ولكنها حوت سيئة الخلق، تحتك بكل شي ء - فيذهب قشرها - فاذا نظرت في أصل ذنبها وجدت لها قشرا.



[ صفحه 372]



و ما في جوف السمكة من بيض و غيره يتبع السمكة نفسها في التحليل و التحريم، فان حرم أكلها فالذي في جوفها حرام، و ان كانت حلالا فهو كذلك، قال الامام الصادق عليه السلام: اذا كان البيض مما يؤكل لحمه فلا بأس به و بأكله فهو حلال.. و قال: كل شي ء لحمه حلال فجميع ما كان منه من لبن، أو بيض، أو انفحة، كل ذلك حلال طيب.


اجرة الرضاعة


اتفقوا بشهادة صاحب الجواهر و الحدائق علي أن الأم لا تجبر علي ارضاع ولدها، لقوله تعالي: (فان أرضعن لكن فآتوهن اجورهن) و قول الامام الصادق عليه السلام: لا تجبر المرأة علي ارضاع الولد.

أجل، اذا انحصر ارضاع الولد بالأم، بحيث يتضرر بتركها ارضاعه فيجب عليها أن ترضعه.

و للام أن تطالب بارضاع ولدها، لقوله تعالي: (فان ارضعن لكن فآتوهن اجورهن). و اذا كان للطفل مال فأجرتها من ماله، و الا فعلي الأب الموسر، و ان علا، و ان لم يكن للاب مال وجب عليها أن ترضعه مجانا.. و ذلك أن الرضاع طعام و غذاء، فيكون حكمه، تماما كحكم النفقة، و هي في مال الانسان نفسه، فان لم يكن له مال فعلي أبيه الموسر، و ان علا، فان لم يكن فعلي الأم، و يأتي التفصيل في باب النفقة.

و اذا طلبت الأم اجرة أكثر من غيرها كان للاب انتزاع الطفل منها، و تسليمه الي غيرها، و كذا اذا وجدت من ترضعه مجانا، و أبت الأم الأجرة، أما اذا



[ صفحه 302]



رضيت بما ترضي به غيرها من الأجرة أو التبرع فالأم أولي. قال الامام الصادق عليه السلام: اذا طلق الرجل المرأة، و هي حبلي اتفق عليها، حتي تضع حملها، فاذا وضعته اعطاها اجرها، و لا يضارها الا أن يجد من هو أرخص منها، فان رضيت بذلك الأجر فهي أحق بابنها، حتي تفطمه.

و في جميع الحالات فان علي القاضي أن يراعي مصلحة الطفل و عدم الضرر بالأم، و ان يثبت، و لا يأخذ بالظواهر للوهلة الأولي، فان كثيرا من الآباء يموهون و يحتالون و يوجدون المتبرعة زورا بقصد الاضرار بالأم عن طريق ولدها.. و الله سبحانه يقول: «لا تضار والدة بولدها».


حد الساحر


أجمعوا بشهادة صاحب الجواهر علي أن تعلم السحر حرام، قال الامام علي عليه السلام: من تعلم شيئا من السحر كان آخر عهده بربه، و حده القتل الا أن يتوب.

و أيضا أجمعوا علي أن من عمل بالسحر يقتل ان كان مسلما، و يؤدب ان كان غير مسلم. قال الامام الصادق عليه السلام: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: ان ساحر المسلمين يقتل، و ساحر الكفار لا يقتل. فقيل له: لم لا يقتل ساحر الكفار؟ فقال: لأن الكفر أعظم من السحر.


نوح عند الوفاة


كمال الدين 1 / 135، ب 2، ح 4: حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبدالله الكوفي، عن موسي بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن يزيد بن النوفلي، عن علي بن سالم، عن أبيه قال: قال الصادق جعفر بن محمد عليه السلام:....

لما حضرت نوحا عليه السلام الوفاة دعا الشيعة فقال لهم: اعلموا أنه ستكون من بعدي غيبة تظهر فيما الطواغيت، و أن الله عزوجل يفرج عنكم بالقائم من ولدي اسمه هود، له سمت و سكينة و وقار، يشبهني في خلقي و خلقي، و سيهلك الله أعداءكم عند ظهوره بالريح، فلم يزالوا يترقبون هودا عليه السلام و ينظرون ظهوره حتي طال عليهم الأمد و قست قلوب أكثرهم، فأظهر الله تعالي ذكره نبيه هودا عليه السلام عند اليأس منهم و تناهي البلاء بهم، و أهلك الأعداء بالريح العقيم التي وصفها الله تعالي ذكره، فقال: (ما تذر من شي ء أتت عليه إلا جعلته كالرميم) [1] ثم وقعت الغيبة [به] بعد ذلك إلي أن ظهر صالح عليه السلام.



[ صفحه 275]




پاورقي

[1] سورة الذاريات، الآية: 42.


المقري ء الشاب


ثواب الأعمال 126: حدثني محمد بن موسي بن المتوكل، عن عبدالله بن جعفر الحميري عن أحمد بن محمد بن عيسي، عن الحسن بن محبوب، عن مالك بن عطيه، عن منهال القصاب، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

من قرأ القرآن و هو شاب مؤمن الختلط القرآن بلحمه و دمه، و جعله الله مع السفرة الكرام البررة، و كان القرآن حجيما عنه يوم القيامة و يقول: يا رب ان كل عامل قد أصاب أجر عمله غير عاملي، فبلغ به كريم عطاياك، فيكسوه الله عزوجل حلتين من حلل الجنة، و يوضع علي رأسه تاج الكرامة ثم يقال: هل أرضيناك فيه؟



[ صفحه 161]



فيقول القرآن، يا رب قد كنت أرغب له فيما هو أفضل من هذا.

قال: فيعطي الأمن بيمينه، و الخلد بيساره، ثم يدخل الجنة، فيقال له: اقرأ آية واصعد درجة.

ثم يقال له: بلغنا به و أرضيناك فيه؟

فيقول: اللهم نعم.

قال: و من قرأه كثيرا و تعاهده (بمشقة) من شدة حفظه أعطاه الله أجرا هذا مرتين.


ارحموا ثلاثة


[أمالي الصدوق 20، المجلس 3، ح 8: حدثنا أبي - رحمه الله -، قال: حدثنا سعد بن عبدالله، قال: حدثنا أحمد بن محمد، عن أبيه، عن محمد بن زياد الأزدي، عن أبان و غيره، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

اني لأرحم ثلاثة و حق لهم أن يرحموا:

عزيز أصابته مذلة بعد العز.

و غني أصابته حاجة بعد الغني.

و عالم يستخف به أهله و الجهلة.


الظلم لا يدوم


روضة الكافي 161، ح 165: عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن الحسن بن علي الوشاء، عمن ذكره، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

ان الله عز ذكره أذن في هلاك بني أمية بعد احراقهم زيدا بسبعة أيام.


آيا فرقي بين گنهكار ما و ديگري هست؟


امام رضا از پدرش - صلوات الله عليهما - روايت مي فرمايند كه: اسماعيل به امام صادق - عليه السلام - گفت: اي پدرجان؛ نظر شما درباره ي گنهكار از ما و از ديگران چيست؟ (آيا فرقي هست)؟

حضرت آيه اي تلاوت فرمود كه: (ليس بأمانيكم و لا أماني أهل الكتاب من



[ صفحه 241]



يعمل سوء يجز به) [1] «(فضيلت و برتري) به آرزوهاي شما و آرزوهاي اهل كتاب نيست؛ هر كس عمل بدي انجام دهد كيفر داده مي شود». [2] .

- توضيح: يعني عمل ملاك است نه نسب و نه آرزوها.


پاورقي

[1] سوره ي نساء آيه ي 123.

[2] عيون الأخبار: ج 2 ص 234، بحارالأنوار: ج 93 ص 221 ح 13.


حديث 282


1 شنبه

المؤمن لا يكون محارفاً.

مؤمن، بي بهره و نصيب از روزي نيست.

بحار، ج 64، ص 304


ارطأة بن الأشعث البصري


أرطأة بن الأشعث البصري.

محدث يقول عنه العامة بأنه لا يجوز الاحتجاج به لأنه كان يروي المناكير.

المراجع:

رجال الطوسي 153. تنقيح المقال 1: 107. خاتمة المستدرك 781. معجم رجال الحديث 3: 19. جامع الرواة 1: 78. نقد الرجال 37. مجمع الرجال 1: 180. أعيان الشيعة 3: 243. منهج المقال 50. منتهي المقال 47. لسان الميزان 1: 337. ميزان الاعتدال 1: 170. الضعفاء والمتروكين لابن الجوزي 1: 93 وفيه العدوي بدل البصري. المجروحين 1: 180. المغني في الضعفاء 1: 64.


شعيب بن راشد


شعيب بن راشد التميمي، الأنماطي، وقيل بياع الأنماط، الكوفي.

محدث إمامي، وثقه بعض العامة. روي عنه عثمان بن سعيد بن مرة، وقتيبة بن سعيد وغيرهما.

المراجع:

رجال الطوسي 217. تنقيح المقال 2: 86. خاتمة المستدرك 811. معجم رجال الحديث 9: 31. نقد الرجال 167. جامع الرواة 1: 400. مجمع الرجال 3: 192. منهج المقال 179. منتهي المقال 161. لسان الميزان 3: 147. ميزان الاعتدال 2: 276. التاريخ الكبير 4: 222. الجرح والتعديل 2: 1: 346. المغني في الضعفاء 1: 299. الثقات 6: 439.


محمد بن عبد الله الأعلم (الكوفي)


محمد بن عبد الله الأعلم، الكوفي.

إمامي.



[ صفحه 123]



المراجع:

رجال الطوسي 292 وفيه: محمد بن عبد الله بن الأعلم. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 139. خاتمة المستدرك 845. معجم رجال الحديث 16: 231. نقد الرجال 314. مجمع الرجال 5: 240. جامع الرواة 2: 140. منهج المقال 302.