بازگشت

محاولة اغتيال الامام الصادق


عن قيس بن الربيع، قال: حدثني أبي الربيع قال: دعاني المنصور يوما قومنا: أما تري ما هو هذا يبلغني عن هذا الحبشي؟

قلت: و من هو يا سيدي؟

قال: جعفر بن محمد، والله لأستأصلن شأفته [1] ، ثم دعا بقائد من قواده، فقال: انطلق الي المدينة في ألف رجل، فاهجم علي جعفر بن محمد، و خذ رأسه و رأس ابنه موسي بن جعفر، في مسيرك، فخرج القائد من ساعته حتي قدم المدينة، و أخبر جعفر بن محمد فأمر فاتي بناقتين، فأوثقهما علي باب البيت و دعا بأولاده موسي، و اسماعيل، و محمد و عبدالله، فجمعهم و قعد في المحراب، و جعل يهمهم.

قال أبونصر [2] : فحدثني سيدي موسي بن جعفر أن القائد هجم عليه، فرأيت أبي و قد همهم بالدعاء، فأقبل القائد و كل من كان معه قال: خذوا رأسي هذين القائمين، فاجتزوا رأسهما، ففعلوا و انطلقوا



[ صفحه 610]



الي المنصور، فلما دخلوا عليه اطلع المنصور في المخلاة [3] التي كان فيها الرأسان، فاذا هما رأسا ناقتين.

فقال المنصور: و أي شي ء هذا؟

قال: يا سيدي ما كان بأسرع من أن دخلت البيت الذي فيه جعفر ابن محمد، فدار رأسي و لم أنظر ما بين يدي، فرأيت شخصين قائمين خيل الي أنهما جعفر و موسي ابنه فأخذت رأسيهما.

فقال المنصور: اكتم علي.

فما حدثت به أحدا حتي مات.

قال الربيع: فسألت موسي بن جعفر (عليه السلام) عن الدعاء؟

فقال: سألت أبي عن الدعاء فقال: هو دعاء الحجاب:

«بسم الله الرحمن الرحيم، و اذا قرأت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يؤمنون بالآخرة حجابا مستورا، و جعلنا علي قلوبهم أكنة أن يفقهوه و في آذانهم وقرأ، و اذا ذكرت ربك في القرآن وحده و لوا علي أدبارهم نفورا، اللهم اني اسألك بالاسم الذي به تحيي و تميت و ترزق و تعطي و تمنع، يا ذا الجلال و الاكرام، اللهم من أرادنا بسوء من جميع خلقك فاعم عنا عينه، و اصمم عنا سمعه، و اشغل عنا قلبه، و اغلل عنا يده، و اصرف عنا كيده، و خذه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من تحته و من فوقه، يا ذالجلال و الاكرام».

قال موسي (عليه السلام): قال أبي (عليه السلام): انه دعاء الحجاب من جميع الأعداء [4] .



[ صفحه 611]



و روي أن أباخديجة روي عن رجل من كندة - و كان سياف بني العباس - قال: لما جاء أبوالدوانيق بأبي عبدالله (عليه السلام) و اسماعيل، أمر بقتلهما و هما محبوسان في بيت فأتي - عليه اللعنة - الي أبي عبدالله (عليه السلام) ليلا فأخرجه و ضربه بسيفه حتي قتله.

ثم أخذ اسماعيل ليقتله فقاتله ساعة ثم قتله، ثم جاء اليه فقال: ما صنعت؟ قال: لقد قتلتهما و أرحتك منهما.

فلما أصبح اذا أبوعبدالله (عليه السلام) و اسماعيل جالسان.

فاستأذنا.

فقال أبوالدوانيق للرجل: ألست زعمت أنك قتلتهما؟

قال: بلي، لقد عرفتهما كما أعرفك، قال: فاذهب الي الموضع الذي قتلتهما فيه فانظر، فجاء، فاذا بجزورين منحورين، قال: فبهت و رجع فأخبره فنكس رأسه [و عرفه ما رأي] [5] فقال: لا يسمعن هذا منك أحد.

فكان كقوله تعالي في عيسي [بن مريم] «و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم» [6] .

أقول: و روي قريب منه، عن عبدالأعلي بن أعين عن رزام بن مسلم [7] .



[ صفحه 612]




پاورقي

[1] الشأفة: الأصل، و قولهم استأصل الله شأفته، أي أذهبه، و معناه: أزاله من أصله. (أقرب الموارد).

[2] في بحارالأنوار: قال أبوبصير.

[3] المخلاة: ما يوضع فيه العلف و يعلق في عنق الدابة لتعتلفه. (أقرب الموارد).

[4] مهج الدعوات: ص 214. منه بحارالأنوار: ج 47 ص 204.

[5] ما بين المعقوفتين غير موجود في بحارالأنوار.

[6] الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 626 ح 27، و الآية في سورة النساء آية 157. منه بحارالأنوار: ج 47 ص 102.

[7] بحارالأنوار: ج 47 ص 204.


پيدايش مذهب اسماعيليه


شيخ مفيد مي نويسد: پس از شهادت امام صادق (عليه السلام) گروهي از همان افراد، راه حقيقت را دريافتند و از عقيده به حيات و امامت اسماعيل منصرف و به امامت حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) معتقد گرديدند و در اين عقيده نماند مگر تعدادي اندك و نادر كه آنان هم به دو گروه تقسيم شدند: گروهي وفات اسماعيل را پذيرفتند ليكن بر اين عقيده بودند كه به هر حال او شايسته امامت بود نه برادران ديگرش و پس از مرگ او و مرگ پدرش، اين مقام به فرزند او «محمد بن اسماعيل» منتقل مي شود نه برادرش «موسي بن جعفر»! بنابراين به امامت «محمد بن اسماعيل» معتقد گرديدند.

اما بعضي از آنها در عقيده به حيات اسماعيل ثابت و پابرجا ماندند، و اين هر دو گروه را اسماعيليه مي گويند.

مفيد ـ رضوان الله تعالي عليه ـ اضافه مي كند امروزه تعداد پيروان اسماعيليه اندك است و چندان قابل توجه نيست و آنچه امروز از عقيده آنان معروف است، اين است كه به عقيده اسماعيليه، امامت پس از اسماعيل بن امام صادق در ميان فرزندان او، تا قيامت نسل به نسل باقي خواهد ماند. [1] .



[ صفحه 308]



همين مطالب را مرحوم طبرسي حرف به حرف در «اعلام الوري» [2] بدون ذكر مأخذ درباره عقيده و تاريخ پيدايش اسماعيليان آورده است.

لازم به ذكر است با توجه به اين كه در زمان فوت مرحوم شيخ مفيد (413هـ) و همچنين در زمان مرحوم طبرسي (قرن ششم)، به ترتيب بيش از يك قرن و دو قرن و نيم از تأسيس حكومت و سلطنت فاطميها در آفريقا و مصر، كه از پيروان اسماعيليه بودند، مي گذشت وصيت آنان در همه كشورهاي اسلامي از نظر قدرت و اعمال قوانين اسلامي گسترده بود. گفتار اين دو بزرگوار كه در زمان آنان اسماعيليه را يك فرقه اندك و غير قابل ذكر معرفي نموده اند، جاي ابهام و محل بحث و تحقيق است كه آيا فاطميان در آن دوران، به عنوان «اسماعيليه» معروف نبودند؟! و اين انتساب و اشتهار بعدها به وجود آمده است و يا مسأله ديگري است؛ زيرا نمي توان گفتار شخصيتي مانند شيخ مفيد اين استوانه بزرگ علمي را ساده تلقي نمود و از كنار آن گذشت.

به هر حال، مذهب اسماعيليه نيز مانند بيشتر مذاهب ديگر در طول تاريخ، فراز و نشيبهايي را پشت سر گذاشته است و امروز در تعدادي از كشورها به خصوص در هندوستان گروهي از اين مذهب پيروي مي كنند و به نام «اسماعيليه» معروفند.



[ صفحه 311]




پاورقي

[1] ارشاد شيخ مفيد، ص285، چاپ بصيرتي قم.

[2] اعلام الوري، ص28، چاپ اسلاميه تهران.


حسان العامري


عده البرقي من أصحاب الامام السجاد عليه السلام [1] .


پاورقي

[1] رجال البرقي.


اسماعيل أول من تكلم بالعربية


و نقل الامام أبوجعفر (ع) لأصحابه ان نبي الله اسماعيل هو أول من فتق لسانه باللغة العربية: قال (ع): «اول من فتق لسانه بالعربية المبينة اسماعيل، و هو ابن عشر سنة...» [1] .


پاورقي

[1] البيان و التبيين 3 / 290.


عامل كبر


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

هيچ مردي تكبر يا گردنفرازي نكرد، مگر به سبب احساس خواري و حقارتي كه در خود يافت. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 2 / 312 / 17، ميزان الحكمه: ج 11، ح 17262.


كوهها


فرمود اي مفضل نظري به كوهها و سنگها و مزارع كن ببين كوهها را از سنگ و خاك بر روي هم انباشته است و به هم پيوسته و مانند نباتات رشد و نمو دارد اما مردم كم عقل و بي علم گمان مي كنند آنها ساكن و جامد و بي نشو و نما هستند نهايت آنكه رشد و نمو آنها از نباتات به مراتب بطي ءتر و كندتر است ادواري لازم است تا يك كوه رشد كند و ادواري مي گذرد تا متلاشي شود كه همه در عمر خود حالات مختلفه آن را



[ صفحه 369]



ديده ايم برخي گمان مي كنند آفرينش كوهها و سنگها عبث و باطل است در حالي كه منافع اين كوهها زياد و قابل احصاء و شماره نيست از جمله منافع ظاهري آنها حامل و جالب و جاذب برفهاست كه در دره هاي خود مي گيرد و جا مي دهد و نگاه مي دارد از زمستان و براي تابستان به مردم مي رساند - نباتات و گياهان و ميوه هاي كوهستاني اكثر مانند عقاقير و داروهاي امراض داخلي و دواي دردهاي دروني و بيروني است كه آن مواد روي خاك به دست نمي آيد از اينها كه بگذريم غارها و دره ها و مخزنها و پيشه ها و بيشه ها در نشيب و فراز كوهها آفريده است كه مسكن حيوانات درنده و سبع يا مار و افعي و اژدها و غيره مي باشد از اين كوهها انواع مواد و الوان مختلف سنگها براي صناعات و عمارات مي برند و زيب و زيور مساكن خود مي كنند.

آسياها براي آرد كردن گندم و نرم كردن حبوبات از اين سنگهاست.

و انواع مواد صنعتي ديگر كه امروز از اين كوهها استخراج مي شود مانند انواع سيمانها و مواد آهكي و معادن گچ و سنگهاي تورق پذير و مواد ديگر و بسياري از سنگها كه مانند آينه صاف و مانند شيشه عكاسي از طبيعت عكس برداري كرده.

و مهمتر از همه معادن جواهر و فلزات چون آهن و روي و سرب - مس طلا و نقره و فيروزه و غيره و در طبقه پائين تر جيوه نفت و اورانيوم و هزاران نوع عناصر و مواد ديگر كه مقداري از آن كشف شده و مقداري را علم در آينده كشف خواهد نمود همه در زير پاي اين كوهها قرار داده و تعبيه فرموده است اي مفضل آيا همه موجودات و مواد آلي و صنعتي و قيمتي به دست طبيعت به وجود آمده يا به قدرت و علم حق تعالي از طبيعت تركيبي به وجود آورده است.


اسباب كمال سعادت


ما كل من اراد شيئا قدر عليه و لاكل من قدر علي شي ء وفق له و لاكل من وفق اصاب له موضعا فاذا اجتمع النية و القدره و التوفيق و الاصابة فهناك تجب السعاده

امام جعفر صادق (ع)

تمام كساني كه تصميم به كاري مي گيرند قدرت بر انجام آن را ندارند و همه كساني كه قدرت بر كاري را دارند توفيق انجام آن را ندارند - و همه كساني كه توفيق انجام كاري را پيدا مي كنند به هدف اصلي آن نمي رسند بنابراين هرگاه تصميم و قدرت و توفيق و اصابت به هدف جمع شد وسايل سعادت همه جمع شده و انسان سعادتمند مي گردد.



تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد بگزاف

تا كه اسباب بزرگي همه آماده شود



حضرت امام ششم عليه السلام كه علاقه مند به شاگردان خود خصوصا به دانشمندان متقي و



[ صفحه 384]



پرهيزكار آنان بوده ميل داشت اسباب سعادت را براي همه آنها فراهم گرداند و لذا موجبات سعادت را به آنها مي نمود و به عناوين مختلفه و طرق گوناگون آنها را از راه اطاعت شرع و تحكيم مباني اصول عقايد و عمل به فروع و احكام شريعت به سعادت رهنمون مي فرمود.

مواد اخلاقي و امهات ملكات را در مقدمه هر درس هر صبح و شام يادآوري مي فرمود و درباره اميد و خوف و رجاء و ايمان و شرايط مؤمن و آثار ايمان و علائم متقي و پارسا خط و رسائل فراواني بيان و تعليم فرموده است و به هر كس حضورش مي رسيد يا به بهر كه نامه مرقوم مي فرمود يا براي هر كس استفتاء مي كرد آغاز و انجامش نصيحت و اندرز و پند و موعظت بود كه توجه به خدا پيدا كنند و پرهيزكار شوند تا رستگار و موفق وكامياب گردند [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار ج17.


بار ديگر احضار امام صادق


شيخ طوسي در امالي از ابراهيم بن ابراهيم روايت كرده كه او از پدرش نقل كرده كه گفت ابوجعفر منصور دوانيقي حضرت ابوعبدالله جعفر بن محمد را طلبيد گفت فرش بگستردند و آن حضرت را بر آن نشانيد بعد گفت بياورند محمد را و اين جمله را با تشدد تكرار مي كرد و گويا مرادش محمد بن عبدالله بن حسن مثني بود كه زمان او خروج كرده بود گفتند اكنون مي آيد بوي خوش بخور كرده بودند و در اين حال روي به جانب جعفر بن محمد كرد گفت يا اباعبدالله حديثي براي ما در صله رحم نقل كن كه محمد مهدي هم بشنود.

امام صادق عليه السلام فرمود پدرم از پدرش تا برسد به جدم علي بن ابيطالب كه آن حضرت فرمود از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم فرمود مردي كه صله رحم به جاي آورد و از عمر او سه سال باقي مانده شد خداوند عمر او را سي سال مي كند و اگر قطع رحم كند و از عمرش سي سال باقي باشد خداوند عمر او را سه سال مي فرمايد و اين آيه را خواند كه (يمحوا الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب)

منصور گفت اين حديث خوبي است ولي حديث ديگري خواستم

امام صادق عليه السلام فرمود پدرم از پدرش تا به جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله برسد حديثي نقل فرمود كه صله رحم آسان مي كند حساب را و نگاه مي دارد شخص را از مردن سوء يعني بدمردن و بدعاقبت شدن منصور گفت همين را نظر داشتم.


القراءة مع الامام


سئل الامام عليه السلام عن الركعتين الأوليين بصمت - أي يخفت - فيهما الامام: أيقرأ - أي المأموم - بالحمد؟ قال: ان قرأت فلا بأس، و ان سكت فلا بأس.

و أيضا سئل: أيقرأ الرجل في الأولي و العصر خلف الامام، و هو لا يعلم أنه يقرأ؟ فقال: لا ينبغي له أن يقرأ، يكله الي الامام.


اسماء المكان


و الموقف الثاني بعد عرفات هو المزدلفة، سمي بذلك، لأنه محل الزلفي و التقرب الي الله، أو لأن الحجاج يزدلفون من عرفات اليه، و أيضا يسمي المشعر الحرام، حيث فيه تقع العبادة، و وصف بالحرام لحرمته، أو لأنه من الحرم، و ايضا يسمي جمعا بالفتح و سكون الميم، لأن الناس يجتمعون فيه و يزدلفون الي الله بالطاعة، و هو أقرب الموقفين الي مكة.


النص


جاء في حديث الشريف أن رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم لم يأذن لحكيم بن حزام في تجارته، حتي ضمن له اقالة النادم، و انظار المعسر، و اخذ الحق وافيا و غير واف.

و قال الامام الصادق عليه السلام: أيما رجل أقال مسلما في بيع أقال الله عثرته يوم القيامة: الي غير ذلك من النصوص الكثيرة.



[ صفحه 292]




ما يسرع اليه الفساد


اذا التقط ما يسرع اليه الفساد، كاللحم و الخبز و الفاكهة و الخضار فالملتقط بالخيار بين أن يتملكه بالقيمة، و يأكله، و بين أن يبيعه، و يحفظ ثمنه أمانة شرعية لصاحبه، و عليه أن يحفظ الخصوصيات و الصفات التي عليها اللحم و ما اليه قبل أن يأكل أو يبيع، ثم يعرفه سنة، مع عدم اليأس من جدوي التعريف، فان جاء المالك دفع الثمن اليه ان باع، و القيمة يوم الأكل ان أكل، و ان لم يجي ء فلا شي ء عليه.



[ صفحه 327]



و يدل علي جواز الأكل بعد التقويم ما روي عن الامام الصادق عليه السلام أن أميرالمؤمنين عليا عليه السلام سئل عن سفرة وجدت مطروحة في الطريق، كثير لحمها و خبزها و جبنها، و فيها سكين؟ قال: يقوم ما فيها، لأنه يفسد، و ليس له بقاء، فان جاء طالبها غرموا له الثمن. قال السائل: يا أميرالمؤمنين لا يدري أسفرة مسلم، أو سفرة مجوسي؟ قال: هم في سعة، حتي يعلموا.

أما جواز بيع الطعام فلأنه قد ابيح اكله للملتقط فيباح له بيعه، و كذا يجوز للملتقط ان يسلم الطعام أو ثمنه للحاكم الشرعي باعتباره ولي الغائب.


المهر


المهر، و يسمي الصداق و الفريضة، و هو حق للزوجة بحكم الكتاب و السنة و الاجماع، و هو علي ثلاثة أنواع: المهر المسمي، و مهر المثل، و المهر الذي يعينه أحد الزوجين بسبب التفويض.


صورة الرجم


تحفر حفرة، و توضع فيها المرأة الي صدرها، و الرجل الي حقويه، ثم يرمي الناس علي الزاني بأحجار صغار. قال الامام الصادق عليه السلام: «تدفن المرأة الي وسطها، ثم يرمي الامام، و يرمي الناس بأحجار صغار، و لا يدفن الرجل اذا رجم الا الي حقويه».. هذا، بعد أن يغتسل، و يتحنط، و يلبس الكفن، أما الصلاة عليه فبعد الموت بالبداهة لأن موضعها صلاة الميت.

و اذا هرب الزاني من الحفرة وجب اعادته اليها ان كان قد ثبت عليه الزنا بالبينة، و لا يعاد، بل يترك و شأنه ان كان هو الذي أقر علي نفسه بالزنا، فقد سئل الامام عليه السلام عن المحصن اذا هرب من الحفرة، هل يرد، حتي يقام عليه الحد؟ فقال: اذا كان هو المقر علي نفسه، ثم هرب من الحفيرة بعد ما يصيبه شي ء من الحجارة لم يرد، و ان كان قد قامت عليه البينة، و هو جاحد، ثم هرب رد، و هو صاغر، حتي يقام عليه الحد.



[ صفحه 258]




الكعبة و شكلها الهندسي


علل الشرائع 2 / 398، ح 2110.

روي عن الصادق عليه السلام أنه سئل: لم سميت الكعبة كعبة؟



[ صفحه 201]



قال: لأنها مربعة.

فقيل له: و لم صارت مربعة؟

قال: لأنها بحذاء البيت المعمور و هو مربع.

فقيل له: و لم صار البيت المعمور مربعا.

قال: لأنه بحذاء العرش و هو مربع.

فقيل له: و لم صار العرش مربعا؟

قال: لأن الكلمات التي بني عليها الإسلام أربع و هي: سبحان الله، و الحمد لله، و لا إله إلا الله، و الله أكبر.


الامام و طرق العلم


بصائرالدرجات الجزء 7 / 326، ب 8، ح 1: حدثنا أحمد بن محمد، عن البرقي، عن النضر بن سويد، عن يحيي بن عمران، عن الحارث بن المغيرة، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

ان الأرض لا تترك بغير عالم.

قلت: الذي يعلمه عالمكم ما هو؟

قال: وراثة من رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و من علي بن أبي طالب عليه السلام علم يستغني به عن الناس و لا يستغني الناس عنه.

قلت: و حكمة يقذف في صدره أو ينكت في أذنه؟

فقال: ذاك و ذاك.


الدنيا و مثلها


[أصول الكافي 2 / 136، ح 24: علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن عبدالله بن المغيرة و غيره، عن طلحة بن زيد، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...].

مثل الدنيا كمثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتي يقتله.


تقسيم و اعتذار


فروع الكافي 1 / 550، ح 5: علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن بعض أصحابه، عن عنبسة بن مصعب، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: سمعته يقول:...

أتي النبي صلي الله عليه و آله و سلم بشي ء فقسمه فلم يسع أهل الصفة جميعا، فخص به



[ صفحه 151]



أناسا منهم، فخاف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أن يكون قد دخل قلوب الآخرين شي ء، فخرج اليهم فقال: معذرة الي الله عزوجل، واليكم يا أهل الصفة، نا أوتينا بشي ء فأردنا أن نقسمه بينكم فلم يسعكم، فخصصت به أناسا منكم، خشينا جزعهم و هلعهم.


اهل بيت قبل از آفريدن آسمانها و زمين كجا بودند؟


قبيصه بن يزيد جعفي گويد: بر امام صادق - عليه السلام - وارد شدم در حالي كه نزد او دوس بن ابي دوس و ابن ظبيان و قاسم صيرفي حضور داشتند، سلام عرض كردم و نشستم، وعرض كردم: اي فرزند رسول خدا؛ براي استفاده خدمتتان رسيدم.

حضرت فرمود: بگو، و مختصر كن.

عرض كردم: قبل از اينكه خداوند آسمان برافراشته و زمين بيضوي و نور و تاريكي را بيافريند شما كجا بوديد؟

حضرت فرمود: اي قبيصه؛ چرا اين سؤال را در اين وقت و شرائط از ما كردي. مگر نمي داني كه محبت ما (از ترس) كتمان مي شود، و بغض و دشمني با ما انتشار پيدا كرده است. و ما دشمناني از جن داريم كه اين حديث ما را به دشمنان ما از بشر منتقل مي كنند، و ديوارها مانند گوش انسانها گوش دارد.

عرض كردم: ديگر پيش آمد، و سؤال كردم.

حضرت فرمود: اي قبيصه؛ ما اشباح (و موجودات نوراني) بوديم پيرامون عرش تسبيح مي گفتيم پيش از اينكه خداوند آدم را به پانزده هزار سال بيافريند.

و هنگامي كه خداوند آدم را آفريد، و انوار ما را در صلب و پشت او نازل كرد، و همچنين از صلب و پشت پاكي به رحم پاك و مطهري منتقل مي ساخت، تا وقتي



[ صفحه 222]



كه محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - را مبعوث نمود.

پس ما عروة الوثقا (و ريسمان متين) خدا هستيم، هر كس به ما چنگ بزند و متمسك به حبل ما بشود نجات مي يابد، و هر كس از ما تخلف كند سقوط خواهد نمود، و هر كس از ما پيروي كند او را به راه ضلالت نمي كشانيم و از راه هدايت خارج نمي كنيم.

ما پاسداران آفتاب (دين) خدا هستيم، ما عترت و اهل بيت و خويشان رسول خدا محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - هستيم، ما خيمه ي (اسلام) هستيم كه فضاي او بسيار وسيع، و طنابهاي او قوي و طولاني است، هر كس زير لواي ما بيايد به بهشت مي بريم و هر كس از ما تخلف كند در جهنم سقوط مي كند.

عرض كردم: حمد و ستايش مي كنم خدا و پروردگارم را. [1] .


پاورقي

[1] تفسير فرات: 207، بحارالأنوار: ج 25 ص 2 ح 4.


حديث 252


جمعه

كن لكتاب الله تالياً.

خواننده ي قرآن باش.

بحار، ج 75، ص 204



[ صفحه 44]




علمه بالآجال 05


و عنه: باسناده عن أبي بصير، قال: دخلت علي أبي عبدالله عليه السلام قال: يا أبامحمد، ما حال أبي حمزة الثمالي؟ فقلت له: جعلت فداك، خلفته صالحا. قال: اذا رجعت من المدينة فأقرئه مني السلام، و قل له: انك تموت في يوم الجمعة في شهر رمضان من السنة الداخلة فقلت: جعلت فداك، لقد كان للشيعة فيه أنس، و كان لكم نعم الشيعة. قال: صدقت، يا أبامحمد، و ما عند الله و عندنا خير له. قلت: جعلت فداك، شيعتكم معكم؟ قال: نعم، اذا هم خافوا الله و راقبوه و اتقوه و أطاعوه و توقوا الذنوب، فاذا فعلوا ذلك كانوا معنا في درجتنا. قال أبوبصير: فلما رجعت أبلغت أباحمزة كل ما قاله أبو عبدالله عليه السلام، فلما كانت السنة الداخلة توفي أبوحمزة - رحمه الله تعالي - في يوم الجمعة من شهر رمضان [1] .


پاورقي

[1] الهداية الكبري ص 253.


دعاؤه في عيد الغدير


«ربنا، اننا سمعنا مناديا ينادي للايمان، أن آمنوا بربكم، فآمنا؛ ربنا فاغفرلنا ذنوبنا، و كفر عنا سيئاتنا، و توفنا مع الأبرار، ربنا و آتنا ما وعدتنا علي رسلك، و لا تخزنا يوم القيامة، انك لا تخلف الميعاد...» [1] .


پاورقي

[1] اقبال الأعمال: 476.


ابو بكر أحمد بن بشير المخزومي (العمري)


أبو بكر أحمد بن بشير المخزومي، الكوفي، العمري مولي عمرو بن حريث، القرشي، وقيل: الهمداني. محدث يعده بعض العامة من الضعفاء والمتروكين، وقال آخرون منهم في حقه بأنه كان صدوقا حسن الفهم. كان كوفيا قدم بغداد، روي عنه الكوفيون والبغداديون كسلمة بن جنادة، والحسن بن عرفة، وأبو سعيد الأشج وغيرهم. كان عارفا بأيام الناس، ومن الذين يفضلون العجم علي العرب. توفي في المحرم سنة 197.

المراجع:

رجال الطوسي 142. تنقيح المقال 1: 52. نقد الرجال 18. جامع الرواة 1: 43. معجم رجال الحديث 2: 56. أعيان الشيعة 2: 484. خاتمة المستدرك 779. منهج المقال 32 وفيه اسم أبيه بشر بدل بشير. الجرح والتعديل 1: 1: 42. هدي الساري 383. التاريخ الكبير 2: 1 وفيه مولي آل عمرو بن حريث. المجروحين 1: 140. تاريخ بغداد 4: 46. لسان الميزان 1: 140 في ترجمة أحمد بن بشير البغدادي. ميزان الاعتدال 1: 85. تقريب التهذيب 1: 12. تهذيب التهذيب 1: 18. خلاصة تذهيب الكمال 4. الضعفاء الكبير 1: 128. المغني في الضعفاء 1: 34.


سورة بن مجاشع الأسدي


سورة بن مجاشع الأسدي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 216. تنقيح المقال 2: 72. خاتمة المستدرك 810. معجم رجال الحديث 8: 323. نقد الرجال 164. جامع الرواة 1: 391. مجمع الرجال 3: 175. منتهي المقال 158 وفيه اسم أبيه مشاجع بدل مجاشع. منهج المقال 176.


محمد بن ضمرة بن مالك العنزي


أبو مالك محمد بن ضمرة بن مالك العنزي، الكوفي.

إمامي حسن الحال.

المراجع:

رجال الطوسي 291 وفيه: أسند عنه. تنقيح المقال 3: قسم الميم 133. خاتمة المستدرك 844 وفيه ضباري بدل ضمرة. معجم رجال الحديث 16: 193. نقد الرجال 312. منهج المقال 301. توضيح الاشتباه 271. جامع الرواة 2: 132. مجمع الرجال 5: 237. منتهي المقال 277. إتقان المقال 229. الوجيزة 48.