بازگشت

يحيي بن سابور القائد


شاپور، (رجال كبير، ص 370) - سابور معرب شاپور است.

مرحوم شيخ طوسي او را از اصحاب امام صادق (ع) شمرده است [1] ، و جمعي از بزرگان او را توثيق كرده اند. [2] .

روايت شده كه يحيي بر امام صادق (ع) وارد شد كه با حضرت وداع كند، حضرت فرمود: به خدا سوگند كه شما بر حق مي باشيد و هر كس با شما مخالفت كند بر باطل است. به خداسوگند! من درباره ورود شما به بهشت شك ندارم، و من اميدوارم كه خداوند به همين زودي چشم شما را روشن گرداند. [3] .


پاورقي

[1] رجال الطوسي، ص 334.

[2] رجال كبير، ص 370 - تنقيح المقال، ج 3، ص 316، رديف 13028.

[3] روضه كافي، ج 119، ص 128 - محاسن، ج 1، ص 146 - بحارالانوار، ج 47، ص 342.


مروان الحمار


مروان بن محمد بن مروان بن الحكم - المعروف بالحمار - و امه ام ولد من الاكراد اسمها لبابة، ولي الحكم في صفر سنة 127 ه الي أن قتل ببوصير من أرض مصر لثلاث عشرة ليلة خلت من ربيع سنة 132 ه. و به انتهي الحكم الاموي و انتقل الأمر الي بني العباس. و تفرق الامويون في البلاد، و كانوا طعمة للسيف و زالت دولتهم بعد أن حكمت البلاد احدي و تسعين سنة، و تسعة أشهر.

و أول من ولي الحكم من بني العباس هو: أبوالعباس السفاح عبدالله ابن محمد بن علي بن عبدالله بن العباس، بويع في ربيع الآخر سنة 132 ه. و مات في ذي الحجة سنة 136 ه [1] .



[ صفحه 533]



أيها القاري ء الكريم: كانت هذه لمحة سريعة عن تاريخ الحكام الأمويين (المروانيين)، و قد عرفت أن استيلاءهم علي منصة القيادة الاسلامية لم يكن بانتخاب المسلمين، و لا بالشوري و لا بالمؤهلات اللازمة للخليفة و لا بالنص الشرعي، و لا.. و لا...

بل كان يكفي أن يوصي السابق الي اللاحق، و علي المسلمين أن يطيعوا، و الا فهم خوارج، مفسدون، يشقون عصا المسلمين، و يثيرون الفتنة.. و امثال هذه الكلمات التي كانوا يلصقونها بكل من لا يخضع لتلك الأنظمة العفنة.



[ صفحه 534]




پاورقي

[1] الامام الصادق و المذاهب الأربعة:ج 1 ص 131 و 132.


مناظره مالك با منصور دوانيقي در توسل به رسول خدا


قاضي عياض در شفاء، از ابن حميد، يكي از شاگردان برجسته امام مالك نقل مي كند: در سفري كه ابو جعفر منصور به مدينه نمود، در كنار قبر رسول خدا (صلي الله عليه وآله) با امام مالك پيرامون مسأله اي بحث كردند. منصور در اين بحث گاهي با صداي بلند صحبت مي كرد. مالك گفت: يا امير المؤمنين در اين مسجد نبايد با صداي بلند سخن بگويي: زيرا خداوند گروهي را با اين آيه نكوهش كرد:

«يا أَيُهَا الَذِينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَبِيِ...»

و گروه ديگر را با اين آيه مدح و تعريف نمود:

(إِنَ الَذِينَ يَغُضُونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ...)

و باز گروه ديگر را با اين آيه مورد ملامت قرار داد:

(إِنَ الَذِينَ يُنادُونَكَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ)

مالك سپس گفت: احترام پيامبر (صلي الله عليه وآله) پس از مرگش، مانند حال حياتش، بر همه مسلمانان لازم است. منصور گفتار مالك را پذيرفت و سكوت اختيار كرد. سپس پرسيد: اي ابوعبدالله، به هنگام دعا كردن رو به قبله بايستم يا رو به سوي قبر پيامبر (صلي الله عليه وآله)؟ مالك



[ صفحه 296]



پاسخ داد: اي امير مؤمنان، چرا از پيامبر رو بر مي گرداني در حاليكه او در قيامت وسيله شفاعت و آمرزش تو و پدرت آدم خواهد بود! آري رو به سوي او كن و او را به پيشگاه خدا شفيع قرار ده تا خدا هم شفاعت او را درباره تو بپذيرد؛ زيرا خودش فرموده است:

(وَلَوْ أَنَهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَواباً رَحِيماً). [1] .

امام مالك در چهاردهم ربيع الاول سال يكصد و هفتاد و نه در هشتاد و پنج سالگي و بقولي در نود سالگي در مدينه بدرود حيات گفت و در بقيع دفن گرديد. [2] .



[ صفحه 299]




پاورقي

[1] وفاء الوفا، ج4، ص 1376.

[2] در شرح حال امام مالك به تهذيب التهذيب، ج10، صص 10 ـ 5 تنوير الحوالك في شرح موطأ مالك و كوثر المعاني في كشف خبايا صحيح البخاري مراجعه شود.


جابر بن محمد


ابن أبي بكير عده الشيخ من أصحاب الامام السجاد عليه السلام [1] .



[ صفحه 279]




پاورقي

[1] رجال الطوسي.


الشيعة الأوائل


و اشاد الامام أبوجعفر (ع) بالشيعة الأوائل، و بين معالي اخلاقهم و ما اتصفوا به من الصفات الرفيعة و الخيرة فقال (ع):

«اولياءونا، و شيعتنا فيما مضي خير من كانوا فيه، ان كان امام مسجد في الحي كان منهم، و ان كان مؤذن في القبيلة كان منهم، و ان كان صاحب وديعة كان منهم، و ان كان صاحب امانة كان منهم، و ان كان عالم في الناس يقصدونه لدينهم و مصالح أمورهم كان منهم..» [1] .



[ صفحه 250]



و ألمت هذه الوصية بما اتصفت به الشيعة الأوائل من النسك و الورع و التقوي و الحريجة في الدين حتي نالوا ثقة الناس فأتموا بهم في صلاتهم، و ائتمنوهم علي اموالهم و دينهم، و قد عرفوا بهذا السمت من الورع و الصلاح، و ذاع عنهم ذلك، و من طريف ما ينقل ان شيعيا مثل شاهدا أمام القضاء فرد القاضي عليه شهادته لأنه من الرافضة، فاغرق في البكاء فبهر القاضي، و توهم ان بكاءه لرد شهادته، و سأله عن ذلك فاجابه بما مضمونه انك حدت عن الحق فنسبتني الي طائفة لا ينتسب اليها الا الأنبياء و المتقون.


پاورقي

[1] دعائم الاسلام 1 / 71.


عشق و عاشقي گنجشك


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

سليمان عليه السلام گنجشك نري را ديد كه به جفت خود مي گويد: چرا خودت را از من دريغ مي كني؟ اگر بخواهي (يا بخواهم) قبه سليمان را با منقار خود برمي دارم و آن را به دريا مي افكنم. سليمان در حالي كه لبخند مي زد به آن گنجشك گفت: آيا براستي مي تواني اين كار را بكني؟ گنجشك گفت: نه، اي پيامبر خدا، اما گاهي اوقات مرد براي همسرش خودنمايي مي كند و خودش را پيش او بزرگ نشان مي دهد و عاشق را بر آن چه مي گويد ملامتي نيست. سليمان به گنجشك ماده گفت: چرا خودت را از او دريغ مي داري، در حالي كه او عاشق توست؟ گفت: اي پيامبر خدا، او عاشق نيست بلكه لاف عشق مي زند؛ چون در كنار من غير مرا هم دوست دارد. سخن ماده گنجشك در دل سليمان اثر كرد و بشدت گريست و چهل روز از مردم كناره گرفت و در اين مدت از خداوند مسألت مي كرد كه دل او را براي محبت خودش خالي گرداند و محبتش را با محبت غير خود نياميزد. [1] .


پاورقي

[1] بحار: 14 / 95 / 3، ميزان الحكمه: ج 12، ح 19693.


ماه


فرمود اي مفضل به نور ماه بنگر كه چه دلالتي است نمايان بر وجود خداوند عالميان كه عامه مردم در معرفت ماه و شناسائي آن به كار و فعاليت مي پردازند و سال قمري را به آن مي شناسند و با سال شمسي تميز مي دهند حركت ماه



[ صفحه 359]



با سير خورشيد متفاوت است سال قمري فصول ندارد و نشو و نماي اثمار و اشجار در آن مدت تمام نمي شود و لذا سالهاي قمري با شمسي تطابق ندارد و چون بناي عبادات و فروع دين شريعت اسلام براساس محاسبه ماه هاي قمري است خداوند نسبت به اين ماه ها وظايف شرعي براي مكلف معين فرموده است اگر بنا بود همه مردم در تير ماه روز بگيرند يا زمستان به حج بروند يا نماز را در اوقات شمسي بخوانند آيات الهي را فراموش مي كردند - (درباره نور ماه و اثر وضعي آن در آبها و زمين و خاك و عناصر در علوم اسلامي اخباري فراوان است)

فرمود اي مفضل تفكر كن در روشني و تابش ماه و در ظلمت شب سياه و منفعت آن زيرا با مصلحتي كه گفتيم تاريكي شب براي استراحت حيوانات است و سردي هوا براي بهبود حال آنهاست اگر قرار بود هميشه ظلمت باشد نباتات رشد نمي كرد زيرا محتاج به نور است و حيوانات به راه رفتن و گردش و سير و كسب رزق و روزي موفق نمي شدند و مردم در غفلت خواب خرگوشي مي گذرانيدند و لذا نور ماه را در برابر نور خورشيد مطلوب تر قرار داد تا سير و سفر كنند و برخي از شبها يا مقداري از شب را گردش نمايند.

فرمود اي مفضل در تغيير احوال ماه تفكر بنما كه گاه بدر و گاهي هلال است و گاهي در بوته محاق و گاهي در عقده خسوف و وبال و در حيني زايد و زماني ناقص است و اين تنبهي است براي معرفت قدرت الهي كه از حركات آن حاصل مي گردد و وفق مصالح بندگان است تا هر نحو كه مي خواهند عمل كنند و خدا را شكر نمايند.


علوم رياضي مدرسه جعفري


وقتي به تاريخ علوم اسلامي مي نگريم مي بينيم كه قسمتي از علوم اسلامي تا حمله مغول در كشورهاي اسلامي معمول بوده و تاخت و تاز آن قوم وحشي همه چيز ما را برد كه من جمله كتب و رشته هاي تعليم و تعلم بوده كه با پنج ميليون مردمي كه كشتند از بين رفت و پس از مغول ديگر آن كتب و آن علوم مطرح و تدريس نمي شد و از اطراف آن قدر كسر شد كه منحصر به فقه اصول و مقداري بسيار محدود ادبيات زبان عرب شد.

از يك طرف ديگر ديديم كه در فهرست كتب كتابخانه هاي اروپائي و امريكائي نام بسياري از كتب علماي اسلام كه ايراني و شيعه اماميه بوده اند و در فنون مختلفه علوم تأليف و تصنيف داشته و آثارشان باقي است رياضييات و طبعيات و ادبيات و غيره موجود است كه سرمايه تمدن غربي ها شد و به اين رشد و رقاء كنوني رسيده اند و ما روز به روز خط سير و منزل و انحطاط را پيموده تا اين حد كه رسيده ايم.

در اين تحول اخير و ارتباط دنيا با هم و تحقيقات عميقه دانشمندان مي بينيم كه در مواد تدريس امام صادق عليه السلام در طول 35 سال فنوني تدريس شده كه به گفته جابر بن حيان پانصد رشته علم بوده و هزار ورق او نوشته و بيشتر آن علوم در فنون مختلفه غير از فقه و اصول بوده است كه اساس ترقي ملل غربي روي آن مباني نهاده شده و بيش از 120 جلد كتب جابر بن حيان در اروپا به زبانهاي مختلف ترجمه و طبع و نشر گرديده كه متأسفانه حتي يكي از آن ها در ايران چاپ نشده و اگر هم امروز آن نسخه وجود داشته باشد شناخته نمي شود و جزو مهملات سوفسطائيه محسوب مي گردد - اكنون آنچه به نظر نگارنده رسيده است اين است كه اكثر ادعيه و تعويذها و اذكار و طلسمات و معوذات و علم الحروف و اوفاق و اعداد و همچنين علوم طبيعي - كيميا - ريمييا- ليما - ميميا - شيميا كه مردم مسلمان در پايان دولت اموي و آغاز دولت عباسي از فتوحات روم و ايران و هند به دست آورده بود و از امام صادق مي پرسيدند با بياني رسا و اوفي آموخته است كه امروز از آن كيمياي آن به علوم فيزيك و شيمي و مكانيك تقسيم و تعبير شده و علم حروف را در تجويد و علم ارقام و اعداد را در نجوم و افلاك و شناختن كعبه و عقود و انامل را كه يك شعبه از آن امروز انگشت نگاري است مثلثات را چنانچه ميرداماد از ابونصر فارابي و او از جابر بن حيان نقل كرده در بيان مثلث قائم الزاويه و تعيين قبله و طريق شناختن شرق و غرب از ستاره ها در آن روزها كه اين



[ صفحه 365]



سلاح مجهز امروزي نبوده و علم جواهر شناسي را در حديث هليله و موضوع ساعات نحس و سعد ايام را از اخبار امام صادق در ترتيب طلسمات و جفر و استفاده از آن و مشهورتر اخبار مغيبات است كه از حساب و ارقام و اعداد و حروف استخراج مي شود و همه منتسب به امام صادق عليه السلام مي باشد و در كشور ما جز فال گيري و رمالي و غيره از آن چيزي باقي نمانده اما ملل آزاد حساب ابعاد منظومه هاي شمسي را روي آن مباني و سرعت نور و فاصله اقمار و كواكب را با همين حساب گرفته اند.

و همچنين حساب - جمل - حساب نفوذ - و پولها كه يك دينار شش دانگ و هر دانگي چهار نسوج و هر يك چهار شعير تا برسد به خردلي و فلسي و نقيري و قطميري و ذره كه تقريبا جزء لايتجزي را به تقسيم ثابت نموده - همه اينها از علوم و فنوني است كه به شاگردان مستعد و لايق و با ذوق فني خود تعليم فرموده است و احاديث مشكل مرويه در مشكلات العلوم و خزائن تراقي و نهايت الطلب جابر بن حيان و رسائل طلسماتي كه است كه در مقدمه غالب قرآن هاي بزرگ چاپ شده است و طلسماتي كه در كتب ادعيه و اذكار و تعويذ است جفري و رملي كه نقل شده مانند اقبال و مصباح و مفاتيح و علومي كه شيخ بهائي اكثر آنها را مي دانست و همه از اين سرچشمه برداشته شده است.

علماي نجوم و حكماء از پيش معتقد بوده اند همان طور كه انسان داراي مزاج و تحولات نفساني و روحاني مي باشد عالم هم داراي همان امزجه و تحول مي باشد و اين تحول در عالم كون و فساد يا درجات بحراني و اعتدال باقي و برقرار و حكمفرماست مي گويند روز بحران اگر هوا صاف باشد آن متغير گردد و اگر متغير شود آن صاف و فلك را كه هشت قسم كرده اند مثمن ساخته و داراي زوايائي شده است و صورت و اشكال آن موجب تحول و تغيير آن مي گردد و مركز و زواياي آن دليل بر آثار مترتب بر آن است كه در علوم نجوم و هيئت شرح داده شده است [1] و هر يك از كواكب هفتگانه را در زوايا و بروج دوازده گانه



[ صفحه 366]



محلي است كه قرب و بعد آن دليل طالع مي گردد.

و گفته اند هر برجي نر و ماده يا مذكر و مؤنث دارد نهاري و ليلي هم گويند:

كتاب نهايت الطلب جابر بن حيان كه نسخه آن در كتابخانه نويسنده موجود است در ترتيب حروف و انطباق حروف با اعداد و تنظيم نتايج مكانيكي است كه در فن كيميا بيان فرموده و اسامي مختلفي هم غير از آنچه مشهور است به آن داده اند بشرحي كه در كتب مربوطه رياضيات و طلسمات و نيز نجات و غيره مشروحا ضبط شده است.


پاورقي

[1] كتيبه ي كه در علم اعداد نوشته شده.

سنجنجل - محبوب - دائره سبلبه - كشف المعارف - اكبر و اصغر و تعليقه كبري صغري - لمعه نورانيه - لمحه روحانيه - ختمات سور قرآني - الواح الذهب تأليف شيخ شرف الدين - ابوالعباس احمد بن علي قرشي - تيسر المطالب تأليف ابوعبدالله محمد بن محمد بن يعقوب تونسي مغربي - كتاب المدخل محي الدين محمد بن علي عربي - اللمحه تقي الدين عبدالله بن علي بن الحسن مجتبي - سرالفنون - الجواهر المكنون ابوحامد غزالي دارالتنظيم في منافع القرآن تأليف ابوالسعادت عفيف الدين عبدالله بن اسعد تميمي نافعي - خواص اسماء الله تأليف يعقوب چرخي سرالايات يكي از شاگردان ابن عباس است.

كتاب هياكل و تماثيل تأليف ابوبكر علي بن وحشيه - كنه المراد في علم الوفق و الاعداد تأليف شرف الدين علي يزدي شمس الافاق في علم الحروف و الاوفاق شمس المعارف الكبري مشكلات العلوم نراقي - خزائن نراقي - مفتاح السعاده و مصباح السياده بطاش - كنوز المعزمين بوعلي سينا - ضياء العيون منضم بقران ركن الملكي - شرف العلوم نادي شطاري - كشف الظنون حاجي خليفه - التفهيم ابوريحان بيروني - سي فصل خواجه نصيرالدين طوسي.


ترجمه آخرين نامه امام صادق به سوي پيروان و شاگردان و اصحاب شيعه اماميه


قريب بدين مضمون مي فرمايد [1] از پروردگار خود عافيت بخواهيد و پيوسته او را بخوانيد سنگين و باوقار باشيد - سكينه و سكونت و آرامش و حياء طلب كنيد همان تنزه و صفائي كه صلحاي شما داشتند آن را از خدا بخواهيد و براي خود ايجاد كنيد - با اهل باطل و ريا و نفاق كمتر معاشرت نمائيد بلكه به مجامله و باري به هر جهت با آنها مماشات كنيد و اگر ناپسندي از منافقين ديديد تحمل نمائيد و مبادا شما بر آنها ناملايمي حمل كنيد يا كل بر آنها شويد و مورد سوءظن آنها گرديد با آنها مخاصمه و منازعه و ستم نكنيد بگذاريد آنها شماها را خوب و نيكوكار بشناسند و واقعا اين چنين باشيد آنچه بين شماها و آنها هست از ديون مادي و اخلاقي ادا كنيد و چون كنار آنها نشستيد و با آنها رفت و آمد نموديد نزاع نكنيد زيرا ناگزير آنها هم با شما رفت و آمد مي كنند و به نزاع و مناقشه مي كشد بهتر آن است كه به تقيه و حسن خلق و مماشات برگزار شود.

تقيه امري است كه خداوند عالم به شما دستور فرموده در مواقعي كه ابتلائي براي شما رخ مي دهد كه شما را مي شناسند و احتمال داده مي شود اذيت كنند و آزار برسانند تقيه كنيد خداوند شر آنها را از سر شما مي گرداند و آنچه در دلهاي شما از دشمني آنها است ظاهر و آشكار نسازيد - زيرا اصل آفرينش بندگان تسليم و بندگي و عبادت بوده علل و اسباب ظاهري انحراف داده است.

و شايد اين انحراف را اگر شدت نكند بتوان برگردانيد و لذا غلظت و شدت با دشمن به صلاح آدمي نيست - انسان خردمند و بنده مؤمن نخواهد مرد مگر آنكه از شر و انحراف و بدي عدول و برگشت نمايد پس اصل فطرت سلامتي نفس و صحت است بايد از خدا بخواهيد



[ صفحه 220]



اين صحت و عافيت فطري براي شما مصون بماند و اگر برادران شما منحرف شدند با حسن معاشرت آنها را به راه صلاح و نجاح برگردانيد.

البته جبريون برخلاف اين عقيده هستند آنها مي گويند نفس منحرف منحرف بوده ولي اين طور نيست نفس داراي صفاي ذاتي است حسن و قبح و خير و شر از عوارض اين نشئه عالم طبيعت است و لذا اسلام پيروان خود را به سكينه و وقار و خشوع و خضوع و ورع و پارسائي و اجتناب از حرام پرهيز از غضب و سخط و غيره امر فرموده است - خداوند دوستي خلق را روزي مردم كند تا همه با هم دوست و برادر و شريك احساسات و ادراكات و مقامات گردند.

اسلام امر كرده كه در خصومات مجامله كنيد ترك دعوي نمائيد - جبريون مي گويند اصل خلقت كفر است ولي به خطا رفته اند زيرا هدف رقاء عقلي و صفاي نفس است ولي اگر در خلقت كفر باشد كه نفس اين همه عوامل قوي مادي غضب و شهوت قسي القلب مي گردد اخلاقش تند و خشن و زبانش عادت به دشنام و فحش مي كند و هميشه خشمناك غضب آلوده و در نتيجه زندگي جز تلخ كامي چيزي ندارد.

خداوند عالم امر فرموده از حلال استفاده كنيد و از حرام اجتناب نمائيد و مرتكب معاصي نشويد تا به كمال خود برسيد و اگر چنين نباشد بين مؤمن و كافر چگونه فرق مي توان نهاد بنابراين از خداوند تعالي عافيت مسئلت كنيد تا راه تكامل و رشد عقلي را به شما الهام فرمايد كه جز نيروي ذات پروردگار قوه و نيروئي نيست.

بيشتر دعا كنيد كه خداوند دوست مي دارد بندگان هميشه از او چيزي طلب كنند و وعده هم فرموده هر كس از پيشگاه حق چيزي بخواهد عنايت فرمايد و دعايش را مستجاب كند.

خداوند عالم براي راهنمائي مؤمنين مسير دعا را راه بهشت قرار داده تا بخواهند و عمل كنند و بهشت بروند.

تا مي توانيد خدا را فراموش نكنيد و در هر ساعتي از ساعات شب و روز به ياد خدا باشيد خداوند امر فرموده به كثرت ذكر و ياد حق تعالي و در قبال هر چه شما خدا را ياد كنيد او هم چندان برابر شما را ياد مي فرمايد - ممكن نيست كسي خدا را ياد كند و خداوند او را فراموش نمايد.

بر شما باد بر مواظبت و محافظت نمازها به خصوص نماز ظهر و براي خدا قنوت كنيد



[ صفحه 221]



و در قنوت دعا كنيد هر چه مي خواهيد مسئلت نمائيد - چنانچه امر فرمود شما و پيشينيان را كه دعا كنيد و مساكين را پذيرائي نمائيد - هر كس فقر را تحقير كند و تكبر به آنها نمايد خداوند آنها را از دين خود و مزاياي انسانيت دور مي گرداند و كساني را بر آنها مسلط مي كند كه تحقير نمايند و مبغوض نمايند.

امام صادق مي فرمايند جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است كه پروردگار مرا امر به دوستي مساكين مسلمين فرموده و بدانيد هر كس يكي از مسلمين را تحقير كند خداوند او را به غضب خود مبتلا مي سازد و چنان تحقير مي نمايد كه مافوق نخواهد يافت - بنابراين اي دوستان ما از تحقير مساكين مسلمين بترسيد درباره برادران بي بضاعت خود رعايت نمائيد كه آنها بر شما حقي دارند با شما در عقيده و ايمان مشتركند فقط تهيدست مي باشند و شما بر آنها حقي داريد حق شما دوستي و حق آنها دستگيري شما است چنانچه پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود بايد مساكين را دوست بداريد و آنها را دستگيري كنيد - فرمود هر كس فقراء مسلمين را دوست ندارد از امر خدا و رسول تمرد كرده و هر كس امر خدا و رسول را تمرد كند مرده است بر مردن غاوين - غاوين گمراهان و كينه توزان - جهالت پيشه گانند.

فرمود بر شما باد به عظمت و تعظيم حق و خودداري از كبر و خودستائي زيرا اين صفت مخصوص ذات پروردگار است كه كبريائي به او مي برازد و بس - هر كس بخواهد در اين لباس شركت كند خداوند او را روز قيامت ذليل گرداند.

فرمود مبادا شما بر يكديگر حقد و حسد و كينه توزي نمائيد - كه اين خصال صلحا نيست هر كس كينه ورزد خداوند آن كينه را به خودش برمي گرداند و هر كس بر نفس خود و تمايلات ظفر يابد خداوند او را پيروزي مي بخشد.

فرمود مبادا حسد ورزيد نسبت به ديگران زيرا كفر ريشه اش حسد است يعني حسود به كفر مي رسد.

فرمود بر شما باد كه مسلمانان مظلوم را حمايت و رعايت كنيد زيرا او پيوسته خدا را مي خواند و خداوند هم دعاي او را مستجاب مي كند پس اگر مظلومي در حق ظالمي دعا كند يقينا به وبال خود گرفتار مي گردد.

جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده است دعاي مسلمان مظلوم مستجاب است فرمود بر شما باد كه دل هاي برادران ايماني را فرحناك و مسرور سازيد - و از حرام بپرهيزيد هر كس از



[ صفحه 222]



حرام پرهيز كند خداوند بين او و بهشت فاصله نمي اندازد و به عكس كسي كه با حرام و منهيات مبادرت نمايد بين او و بهشت فاصله و حائلي قرار دهد - و از نعيم و لذت و كرامت اهل بهشت براي هميشه محروم خواهد ماند.


پاورقي

[1] تحف العقول ص 313.


فضل الجماعة


قال الامام الصادق عليه السلام: أول جماعة كانت أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كان يصلي و أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام معه، اذ مر أبوطالب و جعفر معه، فقال: يا بني صل جناح ابن عمك. فلما أحس رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم تقدمهما، و انصرف أبوطالب مسرورا.

و قيل للامام الصادق عليه السلام: ان الناس يقولون: ان الصلاة في جماعة أفضل من صلاة الرجل و حده بخمس و عشرين صلاة. فقال: صدقوا.

و قال: من تركها رغبة عنها، و عن جماعة المؤمنين من غير علة، فلا صلاة له. أي لا صلاة كاملة له.


العمرة المفردة


قال الامام الصادق عليه السلام: المعتمر عمرة مفردة اذا فرغ من طواف الفريضة، و صلاة الركعتين خلف المقام، و السعي بين الصفا و المروة حلق أو قصر.. و ليس علي النساء حلق، و عليهن التقصير.

و استنادا الي هذه الرواية و غيرها اتفق الفقهاء علي أن المعتمر بعمرة مفردة مخير بين الحلق، و التقصير، و لا يتعين عليه أحدهما، علي شريطة أن يأتي به بعد السعي، لا قبله.



[ صفحه 210]




ربا القرض


ربا القرض أن يقرض الانسان شيئا، أي شي ء كان، و يشترط علي المستقرض المنفعة من وراء القرض، سواء أكانت المنفعة من جنس المال، كمن اقرض عشرة دراهم بشرط أن يردها أحد عشر، أو من غير جنسه، كما لو اشترط أن يعمل المستقرض له عملا أو يعيره شيئا، قال النبي صلي الله عليه و اله و سلم:«كل قرض حر نفعا فهو حرام». و سئل الامام الصادق عليه السلام عن رجل اعطي رجلا مئة درهم علي أن يزيده خمسة دراهم، أو أقل، أو أكثر؟ فقال الامام عليه السلام: هذا هو الربا المحض.

و لو تبرع المستقرض بالزيادة من تلقائه، و من غير شرط كان له ذلك، فقد سئل الامام عنه؟ فقال: لا بأس ما لم يشترط... الربا يأتي من قبل الشرط، و انما تفسده الشروط... ان النبي صلي الله عليه و اله و سلم اقترض بكرا، فرده بازلا رباعيا، ان خير الناس احسنهم قضاء.



[ صفحه 279]



و لا جل هذا النص، و كثير غيره اتفق الفقهاء كلمة واحدة علي أن الربا يثبت في الدين بشرط الزيادة و المنفعة اطلاقا، سواء أكانت العين من نوع المكيل أو الموزون أو المعدود أو المذروع، و سواء أكانت المنفعة من نوع المال، أو من غيره. و بكلمة ان ربا القرض لا فرق فيه بين عين و عين، و لا بين منفعة و منفعة، فاذا قال الفقيه: هذا الشي ء من الاعيان الربوبية، دون ذاك، أو قال: يحرم التفاضل بين مكيلين أو موزونين، و لا يحرم بين معدودين و مذروعين فانما يريد تحديد ربا غير القرض، لان ربا القرض حده الزيادة فقط، أية زيادة تكون علي أية عين من الاعيان.


ولاية الملتقط


اذا توافرت الشروط في اللقيط و الملتقط تثبت الولاية للثاني علي الأول، و الولاية هنا هي أن الملتقط أحق و أولي الناس جميعا بحفظ الطفل و رعايته و حضانته و تربيته و تنشئته، حتي يبلغ و يملك أمره، لا يزاحمه أحد في ذلك الا اذا ظهر من له حق الولاية و الحضانة عليه، كأحد الأبوين، أو الأجداد: أو الأقارب الذين تنتقل اليهم الحضانة عند عدم الأبوين و الأجداد، حيث يخرج الطفل مع وجود واحد من هؤلاء عن عنوان اللقيط الذي لا كافل له.

و اذا عجز الملتقط عن حضانة الطفل و رعايته بالمعروف سلمه الي الحاكم لأن العجز يسقط التكليف، و الحاكم ولي من لا ولي له.

و اذا تزاحم اثنان علي التقاط الطفل قدم السابق، و مع عدمه يقدم الأصلح للطفل، و مع التساوي في الشروط و المصلحة يقرع بينهما، فمن خرج اسمه كان هو المستحق، قال تعالي: (و ما كنت لديهم اذ يلقون أقلامهم أيهم يكفل مريم) آل عمران: 44. و القاء الأقلام هو القرعة بالذات.



[ صفحه 314]



و اللقيط حر، فاذا بلغ ملك أمره، و لا سبيل لأحد عليه، قال الامام الصادق عليه السلام: «اللقيط لا يشتري و لا يباع.. فان أحب أن يوالي غير الذي رباه و الاه».

أي أن اللقيط بعد بلوغه اذا أحب أن يتخذ وليا بضمان الجريرة [1] يرث كل منهما الآخر كان له ذلك، قال صاحب الجواهر: «لا ولاء للملتقط علي اللقيط، بل هو سائبة - أي لا سلطان لأحد عليه - يتولي من شاء.. و الاجماع علي ذلك، للأصل و النصوص، و حصر الولاء في المعتق بقول الامام عليه السلام: انما الولاء لمن أعتق».


پاورقي

[1] اذا لم يكن للانسان وارث فله أن يتعاقد مع آخر مثله لا وارث له، و يقول له: دمك دمي و ثأرك ثأري، اعقل عنك، أي اتحمل دية جنايتك، و تعقل عني، و ترثني وارثك، فاذا تم بينهما هذا التعاقد سمي كل منهما ضامنا لجريرة الآخر، و يكون أولي بميراث صاحبه من بيت المال.


القرن والعفل والافضاء والرتق


القرن شي ء يبرز في الفرج كقرن الشاة، و العفل لحم فيه لا يخلو من رشح علي ما قيل، و في بعض روايات أهل البيت عليهم السلام أن القرن و العفل شي ء واحد، و الافضاء اختلاط المسلكين، و الرتق انسداد مدخل الذكر من الفرج، بحيث يتعسر معه الجماع.

و هذه العيوب الأربعة - كما تري - مختصة بالمرأة، و قد ورد النص علي القرن و العفل والافضاء، و لا نص علي الرتق بالذات، ولكن أكثر الفقهاء الحقوه بالقرن، لأنه مثله يمنع من الوطء، قال صاحب الجواهر: «المشهور أن الرتق من العيوب». و قال الشهيد الثاني في اللمعة: «و فيه قوة».

و الخلاصة أن أكثر الفقهاء عدوا عيوب النساء سبعة و بعضهم ثمانية، و آخر ستة، و عدها الشهيد الأول في الروضة تسعة: الجنون، و الجذام و البرص، و العمي، و العرج، و القرن، و الافضاء، و العفل، و الرتق. و قد تعرضنا لكل واحد من هذه التسعة.. و لا ترد المرأة بواحد من هذه العيوب اذا حدث بعد العقد، سواء أكان قد دخل، أو لم يدخل بعد، و أيضا لا ترد بشي ء منها اذا كانت سابقة علي العقد، و اقدم مع علمه بالحال، او كان جاهلا ولكن رضي بالزواج بعد الاطلاع علي العيب و علمه به.. و اذا فسخ الزوج حيث يجوز له فلا شي ء لها من المهر ان لم يكن قد دخل بها. و اذا فسخ بعد الدخول فلها تمام المهر المسمي ان كان قد ذكر لها مهرا في متن العقد، و مهر المثل ان اجر العقد بلا مهر. فقد سئل الامام الصادق عليه السلام عن رجل تزوج امرأة فوجد بها قرنا؟ قال: هذه لا تحبل، و ينقبض زوجها عن مجامعتها، و ترد علي أهلها. قال السائل: فان كان دخل بها؟ قال: ان علم بها قبل أن يجامعها فقد رضي بها، و ان لم يعلم بها الا بعد ما جامعها فان شاء



[ صفحه 257]



أمسك، و ان شاء سرحها الي أهلها، و لها ما أخذت - أي المهر - بما استحل من فرجها.


كيفية التوارث


كيفية التوارث أن يفرض أن الزوج مات قبل الزوجة و يخرج من تركته نصيبها و تقتسم ورثتها أموالها التي كانت لها في قيد الحياة و نصيبها المتصل اليها بالارث من زوجها، ثم يفرض أن الزوج مات بعد الزوجة، و يخرج من تركتها نصيب الزوج، و يقتسم ورثته أمواله التي كانت له و هو حي و نصيبه المتصل اليه بالارث من زوجته و لا يرث أحدهما من الأموال التي ورثها منه صاحبه فاذا كانت الزوجة تملك مئة ليرة و الزوج يملك ألفا فترث الزوجة من الألف فحسب، و الزوج من المئة فقط لأنه لو ورث أحدهما من الأموال التي ورثها صاحبه منه لأدي ذلك الي أن الانسان بعد موته يرث من مال نفسه! و من المحال أن يرث الانسان شيئا ورثه هو لغيره.



[ صفحه 244]



و الخلاصة اذا مات اثنان بسب الغرق أو الهدم، و كان بينهما توارث و اشتبه المتقدم من المتأخر و لم يعلم تاريخ وفاة أحدهما يرث بعضهم من بعض من تلاد المال دون طارفه [1] عن الامامية فقط.



[ صفحه 245]




پاورقي

[1] تلاد المال هو ما كان للميت حال حياته، و طارفه هو ما ورثه من ميت معه.


ازلي أبدي


التوحيد 57، ب 2، ح 15: حدثنا علي بن أحمد بن عمران الدقاق رحمةالله، قال: حدثنا محمد بن أبي عبدالله الكوفي، قال: حدثنا محمد بن إسماعيل البرمكي، قال: حدثنا علي بن العباس، قال: حدثنا الحسن بن محبوب،....

عن حماد بن عمرو النصيبي، قال: سألت جعفر بن محمد عليه السلام عن التوحيد، فقال:

واحد، صمد، أزلي، صمدي، لا ظل له يمسكه، و هو يمسك الأشياء بأظلتها، عارف بالمجهول، معروف عند كل جاهل، فرداني لا خلقه فيه و لا هو في خلقه، غير محسوس و لا مجسوس، و لا تدركه الأبصار، علا فقرب، ودنا فبعد، و عصي فغفر، و أطيع فشكر، لا تحويه أرضه، و لا تقله سماواته، و أنه حامل الأشياء بقدرته، ديمومي أزلي، لا



[ صفحه 193]



ينسي و لا يلهو، و لا يغلط و لا يلعب، و لا لإرادته فصل، و فصله جزاء، و أمره واقع، لم يلد فيورث، و لم يولد فيشارك، و لم يكن له كفوا أحد.


مؤهلات الخلافة


تفسير القمي 2 / 239 - 238: حدثني أبي، عن أحمد بن محمد، عن أبي نصر [بصير خ ل]، عن عبدالله بن القاسم، عن أبي خالد القماط، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

قالت بنواسرائيل لسليمان عليه السلام: استخلف علينا ابنك، فقال لهم: انه لا يصلح لذلك، فألحوا عليه، فقال: اني أسأله عن مسائل فان أحسن الجواب فيها استخلفته.

ثم سأله فقال: يا بني ما طعم الماء و طعم الخبز؟ و من أي شي ء ضعف الصوت و شدته؟ و أين موضع العقل من البدن؟ و من أي شي ء القساوة و الرقة؟ و مم تعب البدن و دعته؟ و مم تكسب البدن و حرمانه؟ فلم يجبه بشي ء منها.



[ صفحه 142]



فقال أبوعبدالله عليه السلام: طعم الماء الحياة، و طعم الخبز القوة، و ضعف الصوت و شدته من شحم الكليتين، و موضع العقل الدماغ، ألا تري أن الرجل اذا كان قليل العقل قيل له: ما أخف دماغك! و القسوة و الرقة من القلب و هو قوله: (فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله) و تعب البدن و دعته من القدمين اذا تعبا في المشي يتعب البدن، و اذا أودعا أودع البدن، و تكسب البدن و حرمانه من اليدين اذا عمل بهما ردتا علي البدن و اذا لم يعمل بهما لم تردا علي البدن شيئا.


لا تتبع الهوي


[من لايحضره الفقيه 4 / 34 - 33، ح 5019: قال الصادق عليه السلام:...].

ان رجلا جاء الي عيسي ابن مريم عليه السلام فقال له: يا روح الله اني زنيت فطهرني، فأمر عيسي عليه السلام أن ينادي في الناس: لايبقي أحد الا خرج لتطهير فلان، فلما اجتمع و اجتمعوا و صار الرجل في الحفرة نادي الرجل: لايحدني من لله تعالي في جنبه حد، فانصرف الناس كلهم الا



[ صفحه 107]



يحيي و عيسي عليهماالسلام، فدنا منه يحيي عليه السلام فقال له: يا مذنب عظني.

فقال له: لا تخلين بين نفسك و بين هواها فترديك.

قال: زدني.

قال: لا تعيرن خاطئا بخطيئته.

قال: زدني.

قال: لا تغضب.

قال: حسبي.


الرئاسة و شرائطها


معاني الأخبار 179، ح 1: حدثنا أبي رضي الله عنه، قال: حدثنا سعد بن عبدالله، قال: حدثنا محمد بن الحسين، قال: حدثني أبوحفص محمد بن خالد، عن أخيه،...

سفيان بن خالد قال: قال أبو عبدالله عليه السلام:



[ صفحه 144]



يا سفيان اياك و الرئاسة، فما طلبها أحد الا هلك.

فقلت له: جعلت فداك قد هلكنا، اذ ليس أحد منا الا و هو يحب أن يذكر و يقصد و يؤخذ عنه.

فقال: ليس حيث تذهب اليه، انما ذلك أن تنصب رجلا دون الحجة فتصدقه في كل ما قال، و تدعو الناس الي قوله.


در جفر سرخ چيست؟


ابن أبوالعلاء گويد: پرسيدم در جفر سرخ چيست؟

فرمود: اسلحه است، و آن تنها براي خونخواهي گشوده مي شود و صاحب شمشير (امام قائم - عليه السلام -) آن را براي كشتن باز مي كند.

ابن ابو يعفور پرسيد: أصلحك الله؛ آيا پسران حسن (حسنيون) آن را مي شناسند (و از آن اطلاع دارند)؟

فرمود: آري قسم به خدا ، مي شناسند چنانكه روز و شب را مي شناسند و تشخيص مي دهند كه اين روز است و اين شب است، ولي حسد و دنيا طلبي ايشان را به سرپيچي و انكار وا مي دارد، و اگر ايشان حق را از راه حق جويند، برايشان بهتر است. [1] .


پاورقي

[1] اصول كافي: ج 1 ص 347 ح 3.


حديث 240


1 شنبه

اياكم و العظمة و الكبر.

از بزرگي كردن و تكبر بپرهيزيد.

كافي، ج 8، ص 7


نزول العذاب علي المرأة، و علمه بالغائب


ثاقب المناقب: حدث صالح بن الأشعث البزاز الكوفي، قال: كنت بين يدي المفضل اذ وردت عليه رقعة من مولانا الصادق عليه السلام فنظر فيها، فنهض قائما و اتكأ علي، ثم تسايرنا الي باب حجرة الصادق عليه السلام، فخرج



[ صفحه 232]



اليه عبدالله بن وشاح، فقال: أسرع يا مفضل في خطواتك أنت و صاحبك هذا. فدخلنا فاذا بالمولي الصادق عليه السلام قد قعد علي كرسي و بين يديه امرأة، فقال: يا مفضل، خذ هذه الامرأة و أخرجها الي البرية في ظاهر البلد، و انظر ما يكون من أمرها، وعد الي مسرعا.

قال المفضل: فامتثلت ما أمرني به مولاي عليه السلام و سرت بها الي برية البلد، فلما توسطتها سمعت مناديا ينادي: احذر يا مفضل، فتنحيت عن المرأة، و طلعت غمامة سوداء، ثم أمطرت عليها حجارة حتي لم أر للمرأة حسا و لا أثرا، فهالني ما رأيته! و رجعت مسرعا الي مولاي عليه السلام، و هممت أن أحدثه بما رأيت، فسبق الي الحديث، و قال عليه السلام: يا مفضل، أتعرف المرأة؟ فقلت: لا، يا مولاي. قال: هذه امرأة الفضال بن عامر، و قد كنت سيرته الي فارس ليفقه أصحابي بها، فلما كان عند خروجه من منزله قال لامرأته: هذا مولاي جعفر شاهد عليك، لا تخونيني في نفسك. فقالت: نعم، ان خنتك في نفسي أمطر علي من السماء عذابا واقعا، فخانته في نفسها من ليلتها، فأمطر الله عليها ما طلبت. يا مفضل، اذا هتكت المرأة سترها و كانت عارفة بالله هتكت حجاب الله، و قصمت ظهرها، و العقوبة الي العارفين و العارفات أسرع [1] .


پاورقي

[1] الثاقب في المناقب: ص 160 ح 10.


تصريح بر امامت امام كاظم


امام صادق عليه السلام بر امامت امام كاظم عليه السلام وصيت كرد، از عيسي بن عبدالله روايت شده است كه گفت: به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: اگر خداي ناكرده حادثه اي رخ داد به كه رجوع كنيم؟ با دست به حضرت موسي عليه السلام اشاره كرد، گفتم: اگر براي او هم اتفاق افتاد از كه پيروي كنيم؟ فرمود: از پسرش. [1] .

همچنين از فيض بن مختار روايت شده است كه گفت: به امام صادق عليه السلام گفتم: مرا از آتش نجات ده، امام مابعد از شما كيست؟ - اين وقت حضرت كاظم عليه السلام كه در سن كودكي بود وارد شد - فرمود: اين امام



[ صفحه 345]



شما است، به او چنگ بزن. [2] .

محمد بن مسلم مي گويد: ابوحنيفه خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت: فرزندت موسي را ديدم نماز مي خواند، و مردم جلوي او عبور مي كنند و آن ها را منع نمي كند و اين عمل شايسته نيست، حضرت فرمود: موسي را بگوييد بيايد؛ چون آمد فرمود: پسر جان! ابوحنيفه چنين مي گويد. عرض كرد: آري، آن كه من براي او نماز مي گذاشتم به من از عابرين نزديك تر بود، خدا مي فرمايد:

(و نحن أقرب اليه من حبل الوريد) [3] .

و ما از رگ گردن به او نزديك تريم.

امام صادق عليه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم به قربانت، اي گنجينه ي اسرار! [4] .


پاورقي

[1] اثبات الهداة، ج 5، ص 467؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 163.

[2] الكافي، ج 1، ص 307؛ اثبات الهداة، ج 5، ص 368؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 163؛ روضة الواعظين، ص 123.

[3] سوره ي ق، آيه ي 16.

[4] اثبات الهداة، ج 5، ص 479.


رأي مالك في التفضيل


ان لمالك بن أنس رأيا يكاد ينفرد به عن علماء الاسلام ، و ذلك انه يذهب الي تفضيل أبي بكر ثم عمر ثم عثمان ويسكت و يقول هنا يتساوي الناس ، فهو لا يري لعلي عليه السلام ميزة عن سائر الناس و الصحابة ، و قد اشترط المنصور عليه أن لا يروي عن علي عليه السلام فوفي مالك بالشرط ، اذ لم يرو عن علي عليه السلام في موطأه .

فمالك يخالف المسلمين في ذلك ، حتي أباحنيفة فانه يري عليا في مرتبة الراشدين و يقدمه علي عثمان ، و الشافعي يعلن محبته لعلي عليه السلام .



[ صفحه 620]




دعاؤه في ليالي شهر رمضان


«اللهم؛ من طلب حاجته الي أحد من المخلوقين، فاني لا أطلب حاجتي الا منك، أسألك بفضلك و رضوانك، أن تصلي علي محمد و آل محمد، و أن تجعل لي من عامي هذا، الي بيتك الحرام سبيلا، حجة مبرورة، مقبولة زاكية، خالصة لك، تقر بها عيني، و ترفع بها درجتي، و ترزقني أن أغض بصري، و أن أحفظ فرجي، و أن أكف عن جميع محارمك، حتي لا يكون شي ء آثر عندي من طاعتك و خشيتك، و العمل بما أحببت، و الترك لما كرهت و نهيت عنه، و اجعل ذلك في يسر و يسار منك و عافية، و أوزعني شكر ما أنعمت به علي... اللهم اجعل لي مع الرسول سبيلا...» [1] .



[ صفحه 603]




پاورقي

[1] الأقبال: 24.


ابو هلال الرازي


أبو هلال الرازي.

محدث إمامي لم أقف علي تفاصيل أحواله. روي عنه حفص بن البختري، وعبد الله بن مسكان، ويعقوب بن سالم وغيرهم.



[ صفحه 114]



المراجع:

رجال الطوسي 340. تنقيح المقال 3: قسم الكني 38. خاتمة المستدرك 869. معجم رجال الحديث 22: 78 و 79 و 23: 50 وفيه ابن هلال الرازي. رجال البرقي 44. نقد الرجال 401. جامع الرواة 2: 423. هداية المحدثين 301. مجمع الرجال 7: 107. منهج المقال 396.


سنان بن عبد الرحمن الهاشمي


سنان بن عبد الرحمن الهاشمي بالولاء، الكوفي.

من حسان محدثي الإمامية الممدوحين، وقيل من المجهولين.

المراجع:

رجال الطوسي 213. تنقيح المقال 2: 70. خاتمة المستدرك 810. معجم رجال الحديث 8: 311. نقد الرجال 163. رجال الحلي 84. رجال ابن داود 107. جامع الرواة 1: 389. مجمع الرجال 3: 173. معجم الثقات 293. بهجة الآمال 4: 499.



[ صفحه 103]



منتهي المقال 158. منهج المقال 175. إتقان المقال 194.


محمد بن شمعون (النجاشي)


محمد بن شمعون، وقيل شمون النجاشي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 290. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 131. خاتمة المستدرك 844. معجم رجال الحديث 16: 180. نقد الرجال 312. جامع الرواة 2: 131. منتهي المقال 291 وفيه اسم أبيه شعيب بدل شمعون. منهج المقال 300.