بازگشت

جهاد در راه خدا


جهاد يكي از فروع دين مقدس اسلام، و دري از درهاي بهشت كه بر روي اولياء مخصوص پروردگار باز شده، و لباس تقوي است. هر كس جهاد را ترك كند خدا به او لباس ذلت بپوشاند. [1] .

پيغمبر اكرم (ص) فرمود: تمام خير و خوبيها زير سايه شمشير است، مردم را مستقيم و منظم نمي كند مگر شمشير، و كليدهاي بهشت و دوزخ [2] شمشيرهاست. [3] .

روزي اميرالمؤمنين (ع) خطبه مي خواند و مردم را به جهاد ترغيب مي كرد. جواني برخاست و عرضه داشت: يا اميرالمومنين (ع)، از فضيلت جهاد در راه خدا برايم بفرما. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: من در رديف پيغمبر اكرم (ص) بر شتر غضبآء سوار بودم. از غزوه ذات السلاسل بر مي گشتيم، مثل سؤال تو را من از آن حضرت نمودم، فرمود: هنگامي كه جنگجويان عازم جنگ مي شوند خداوند بر آنان برائت از آتش جهنم را خواهد نوشت.

تا آن كه فرمود: هنگامي كه شهيد از اسبش به زير آيد، قبل از آن كه بدن به زمين برسد، همسرش، حوريه بهشتي، مي آيد و او را به بهشت بشارت مي دهد. همين كه بدن روي زمين افتاد، زمين به او مي گويد: مرحبا به روح و روان پاك كه از كالبد پاكي خارج شده، تو را



[ صفحه 383]



بشارت باد به نعمت هايي كه چشمي نديده و گوشي نشنيده و به قلب بشري خطور نكرده.

مجاهد در روز قيامت كه از قبرش بيرون مي آيد، با شمشير كشيده، از رگ هاي گردنش خون جاري است، خوني كه رنگش رنگ خون اما بويش بوي مشك، در عرصه محشر قدم مي گذارد؛ قسم به آن كه جانم در قبضه قدرت اوست، اگر در مسير آنان انبياء هم باشند به احترام آنان پياده شوند. [4] .

جهاد دو مرحله دارد: جهاد اصغر و جهاد اكبر. جهاد اصغر را فقيه در پيرامونش بحث مي كند و در كتب فقهيه، در كتاب جهاد، احكام و شرايط آن ذكر شده است.

اما مرحله دوم آن جهاد با نفس كه به فرموده پيامبر اكرم (ص) جهاد اكبر است [5] مبارزه با نفس بدين جهت در مرتبه برتر قرار مي گيرد كه در زندگي انسان ها تغيير محور ايجاد كرده، ارزش هاي مادي را تبديل به ارزش هاي معنوي مي سازد. هواهاي نفساني و خوي حيواني را از بين برده به جاي آن ملكات نفساني و سجاياي اخلاقي جانشين مي گرداند. و از اين رو است كه مبارزه با نفس و خودسازي اساسي ترين پايه براي جهاد با دشمن بيروني و ديگر سازي است. انساني كه در صحنه بارزه با خود شكست مي خورد نمي تواند اميدي به پيروزي واقعي در مبارزه با ديگران داشته باشد؛ زيرا كه تا نفس در كنترل انسان قرار نگيرد اهداف مبارزه با ديگران هرگز جنبه مقدس والهي پيدا نخواهد كرد.


پاورقي

[1] آغاز خطبه 27، نهج البلاغه (فيض) ص 85.

[2] در صورتي كه بدون رهبري امام معصوم، و در جهتي نادرست به كار گرفته شود.

[3] ثواب الاعمال، ص 256 - 225 - وسائل الشيعه، ج 11، ص 5.

[4] بحارالانوار، ج 100، ص 13 - 12.

[5] وسائل الشيعه، ج 11، ص 122.


الامام الصادق و التقية


قبل كل شي ء... نذكر كلمة موجزة عن التقية... ثم ندخل في صلب الموضوع:


شرح حال ابوسفيان و عقيل


ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، پسر عموي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و برادر رضاعي و جزء اصحاب و ياران آن حضرت است. بعضي از مورخان نام او را مغيره گفته اند، ليكن اكثريت برآنند كه نام او همان كنيه او است. [1] .

در منابع تاريخي آمده است: او از جمله كساني است كه از نظر قيافه، شباهت به رسول خدا داشت. همانگونه كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله) علاقه شديد نسبت به ابوسفيان داشت و بر وي مژده بهشت داده بود و به وي مي فرمود: «أرجو أن تكون خلفاً من حمزة» [2] ؛ «اميدوارم جايگزين حمزه باشي.»

ابوسفيان قبل از فتح مكه اسلام را پذيرفت در فتح مكه، و جنگ حنين جزء لشكريان اسلام و از فداكاران مخلص رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بود. به طوري كه در يك درگيري شديد و عقب نشيني مسلمانان، حفاظت از جان رسول خدا (صلي الله عليه وآله) را به همراه اميرمؤمنان (عليه السلام) به عهده گرفت. وفات او در سال بيستم هجرت واقع شد و در قبري كه از پيش در خانه عقيل آماده كرده بود به خاك سپرده شد. نقل شده است كه ابوسفيان به هنگام مرگش توصيه نمود كه بر من گريه نكنيد؛ زيرا از روزي كه اسلام را پذيرفته ام مرتكب هيچ گناهي نشده ام. [3] .

در علت مرگ او مي نويسند كه در سفر حج به هنگام حلق غده اي كه در سر او بود در اثر برخورد با تيغ زخمي شده و همين عارضه تشديد و موجب مرگ او گرديد.



[ صفحه 254]




پاورقي

[1] در كتابهايي كه اخيراً نوشته شده، بجاي «ابوسفيان»، «سفيان بن حارث» آمده است كه در اثر عدم توجه نويسنده مي باشد.

[2] اسد الغابه، ج5، ص213؛ الاصابه، ج4، ص90.

[3] اسد الغابه، ج6، ص146؛ و سير اعلام النبلاء، ج1، ص 203 و ص 204.


ثواب المتعلم


و تحدث الامام عليه السلام عن الثواب الجزيل الذي يمنحه الله تعالي لطالب العلم قال: «طالب العلم اذا خرج من منزله لم يضع رجلا علي رطب، و لا يابس من الأرض الا سبحت له الي الأرضين السابعة» [1] .


پاورقي

[1] الامام زين العابدين: (ص 23).


الصلاة: علي آل النبي في التشهد


و ذهب اكثر فقهاء المسلمين الي وجوب الصلاة علي النبي (ص) في التشهد، و قد روي جابر الجعفي في الامام أبي جعفر (ع) أنه قال: قال رسول الله (ص)، «من صلي صلاة لم يصل فيها علي، و لا علي أهل بيتي لم تقبل منه [1] .

هذه بعض المسائل الفقهية التي أدلي بها الامام أبوجعفر (ع) و معظم أبواب الفقه اصولا و فروعا قد اخذت عنه، كما ذكرنا ذلك.


پاورقي

[1] الخلاف 1 / 131.


دام ابليس


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

شيطان آدمي را همه جا مي گرداند و چون خسته اش كرد، در بزنگاه دارايي برايش كمين مي كند و گردنش را مي گيرد. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 2 / 315 / 4: ميزان الحكمه: ج 13، ح 19323.


مغز و كاسه سر


فرمود اي مفضل دماغ و مغزي كه در سر است اگر براي تو گشوده شود خواهي ديد كه چگونه آن را پيچيده اند و به حجابي محفوظ نموده به چند حجاب پوشيده شده كه باز و بسته مي شود و مانند كتاب يا طوماري كه نوشته شده و به هم پيچيده گرديده و هر وقت مطلبي را گذشته كه امروز به نام وجدانيات منعزله مي خوانند به اراده باز مي شود و به اراده بسته مي گردد و از محفوظات آنچه بخواهند در نظر مي آورند و مانند فيلمي از پيش چشم مي گذرانند.

و كاسه سر را خداوند براي محافظت صومعه سراي حواس و مخزن ادراكات قرار داده تا آسيبي بدانها نرسد و بر روي كاسه سر مو رويانيد كه به مثابه پوستيني باشد و سر را از گرما و سرما و آفات فشار هوا حفظ فرمايد و از خلل و فرج موها هواي بيشتري بر مغز برسد آيا اين همه دقايق و الطاف و علم و قدرت از آثار طبيعت بي شعور است يا از خداي واحد احد قادر تواناي دانا - و آيا سزاوار سپاس و شايسته شكر و نعت و حمد نيست؟!


كذب: دروغ


دروغ انحراف نفس از راستي است و شانه خالي كردن از اداء وظيفه واجب است اين مرض فردي و اجتماعي بيماري خطرناكي است كه موجب صدها مرض ديگر نيز مي گردد مانند غش - نفاق - مداهنه - غدر - خيانت - رياء - خلف وعده - نقض عهد و غيره كه اكثر مولود دروغ و كذب است.

دروغ يك صفت ناپسندي است كه لايق مقام انسانيت نيست و آدم معتدل المزاج دروغ نمي گويد آدم دروغ گو عضو فاسد و مفسد و مهلكي است كه به حدود و حقوق ديگران هم تعدي و اجحاف مي كند و از مرض او به ديگران هم سرايت مي نمايد - و لذا امام عليه السلام چنين مي فرمايد:

قال عليه السلام لاداء ادوي من الكذب [1] هيچ دردي بدتر از دروغ نيست.

قال عليه السلام من كثر كذبه ذهب بهائه [2] دروغگو ارزش ندارد.

قال عليه السلام من صدق لسانه زكا عمله [3] عمل خوب نمونه صدق لسان است.

قال عليه السلام ان الله خلق لبشر اقفالا و مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب [4] .



[ صفحه 317]



فرموده خداوند عالم براي شرور قفلهائي قرار داده كه بدان باز مي شود و قفل همه آنها شراب است و بدتر از شراب دروغ است.

قال عليه السلام اياك و صحبة الكذاب فان الكذاب يريدان ينفعك فيضرك و يقرب لك البعيد و يبعدلك القريب [5] .

فرمود بر شما باد كه با دروغگويان مصاحبت نكنيد دروغ گو مي خواهد نفع برساند ضرر مي رساند و مي خواهد تو را نزديك به مقصد سازد دور مي كند و مي خواهد دور دارد نزديك مي سازد.


پاورقي

[1] حلية الاولياء ص 196 ج 7.

[2] وسائل الشيعه.

[3] كافي كليني.

[4] جامع السعادات.

[5] كتاب العشرة به نقل طب الامام الصادق ص 86.


درخت زر «طلا»




ميل جان در حكمت است و در علوم

ميل تن در باغ و راغ است و كروم (زر)



ميل تن در سبزه و آب روان

زان بود كه اصل او آمد از آن



ميل جان اندر حيات و در حي است

رنگ جان لامكان اصل وي است



در ادبيات قديم نام درخت زر و طلا و وجود تبديل ماده به ماده و فلز به فلز مورد بحث علماي شعراي قديم بوده است و معلوم مي شود كه اگر چه به ندرت و بسيار كم هم بوده در ميان مسلمين اين فن مورد عمل داشته و همه از سرچشمه علوم علوي استفاده مي كردند و ما اين سوابق را فقط به منظور آنكه علوم طبيعي در مدرسه جعفري شايان توجه بود نقل كرديم تا نسل آينده مغرور تبليغات فرنگي مآبان نشوند و نظري به عقب كرده بدانند كه به منطوق الفضل للمقدم پيشينيان خود قدرت علمي و فني و صنعتي داشته اند.

حضرت امير عليه السلام علم كيميا را به فضه خادم خود كه دختر يكي از ملوك هند بود آموخت و او پياله مسين را طلا كرد و برد خدمت مولايش كه فرمود نظرت كيميا باشد و تكسيل يعني طلا ساختن از كارهاي علماي طبيعي بود كه به نيروي ماده و رياضت استفاده مي كردند و امروز با حرارت قوي بهره برداري مي نمايند.

نفوس قدسيه طلا ساختن را به ولايت موهبتي الهي به دست مي آوردند و نفوس جسميه به سبب نفوذ و روش علمي به اين صنعت دست يافته اند.

در كلمات امام صادق عليه السلام بسيار ديده مي شود كه مس و نقره و حتي ريگ را طلا نموده.

مناظرات امام صادق عليه السلام درباره نور و بحث فيزيكي نشان مي دهد كه روش علمي و رياضت هر دو را امام صادق عليه السلام آموخته است كه پس از آن حضرت به صورت فلسفه اشراقي و مشائي تعبير شده.



[ صفحه 178]



برخي از علماء مي خواستند از هر دو راه وارد شوند شرايط زمان و مكان كامل نبود موفق نشده اند رياضت شرعي و خلوص نيت نبود يا مقدار حرارت براي تكسيل به دست نمي آمده گمان مي كردند با چراغ روغني و فتيله اي ضعيف مي توانند تكسيل نمايند و علت عدم موفقيت نقص علم و رياضت و فقدان شرايط بوده است.

و لذا ديده ايم كه مرتاضين كامل طلا ساخته اند و علماي طبيعي و تجربي هم طلا ساخته اند و اين توفيق نشان مي دهد و اگر شرايط موجود نبوده به ناكامي مرده اند.

و ما اكنون خبري كه در سوئد از ساختن طلا منتشر شد و در جرايد دنيا و اطلاعات ايران نوشت براي مزيد اطلاع خوانندگان نقل مي كنيم تا بدانند كه درس امام صادق عليه السلام پس از 12 قرن با اصول علمي عملي شد و ساختن طلا و تبديل فلز به فلز ديگر را اعلام نمودند.

اطلاعات دوشنبه 7 آذر 1338


الترتيب و الموالاة


جميع أجزاء الصلاة مرتبة ترتيبا شرعيا، فلكل جزء مكانه الخاص، لا يجوز تقديم المؤخر، و لا تأخير المقدم، فيبدأ بالتكبير، ثم القراءة، ثم الركوع، ثم السجود... الخ.

و أيضا تجب الموالاة بين الأجزاء، بحيث يباشر باللاحق فور الانتهاء من السابق بلا فاصل يعتد به.


الضرس


سئل الامام الصادق عليه السلام عن المحرم يؤذيه ضرسه، أيقلعه؟ قال: نعم.


النسيئة


من معاني النسيئة التأخير، و منه انسأ الله أجلك، أي أخره، و منه قوله تعالي:(انما النسي ء زيادة في الكفر) فانه اشارة الي ما كان يفعله العرب من تأخير بعض الأشهر الحرم الي غيرها من الشهور، و الاشهر الحرم أربعة: ذوالعقدة، و ذوالحجة، و المحرم، و رجب... و معني انسأ البيع أخر ثمنه.

و سبق في فصل شرط العوضين أن الثمن و المثمن ركنان لعقد البيع، و ان احدهما اذا كان مجهولا بطل العقد، و نتكلم في هذا الفصل عن الثمن باعتبار التعجيل و التأخير، و ان التأجيل مع عدم ضبطه يستدعي الجهل و الغرر.


طرق اثبات الوكالة


تثبت الوكالة بالطرق التالية:

1 - اقرار الموكل.

2 - الكتابة المفيدة للعلم، و منها الصك المنظم عند كاتب العدل و غيره من الدوائر الرسمية.

3 - شهادة عدلين.. و لا تثبت بشاهد و امرأتين، و لا بشاهد و يمين، لأن الوكالة من حيث هي ليست من الحقوق المالية.. أجل، تثبت الاجرة علي الوكالة بذلك، لانها من الحقوق المالية.

و اذا اختلفت شهادة الشاهدين في الزمان و المكان ينظر: فان شهدا بالاقرار، لا بانشاء الوكالة، فقال أحدهما: أقر زيد يوم الجمعة أن عمرا وكيله، و قال الآخر: أقر بذلك أمامي يوم السبت قبلت الشهادة، لأن الاختلاف في زمان الاقرار، أو مكانه لا يستدعي الاختلاف في صدور الوكالة.

و اذا شهدا بانشاء الوكالة، فقال أحدهما: و كله يوم الجمعة، و قال الآخر: بل و كله يوم السبت تسقط الشهادة عن الاعتبار، لعدم توافق قول الشاهدين علي معني واحد، و يأتي التفصيل في باب الشهادات ان شاء الله.

و لا تثبت الوكالة بموافقة الطرف المقابل في المعاملة، أو في الخصومة لان اقراره حجة علي نفسه، لا علي الموكل.


الاحرام


المحرم للحج أو للعمرة وجوبا أو ندبا لا يحل له أن يتزوج أو يزوج رجلا



[ صفحه 208]



كان أو امرأة، وكيلا كان أو أصيلا أو وليا، فان حصل عقد الزواج حين الاحرام بطل العقد، سواء أكان العاقد عالما بالتحريم أو جاهلا.. هذا، بالقياس الي العقد. أما بالقياس الي التحريم فينظر: فان كان العاقد جاهلا بالتحريم حرمت المرأة المعقود عليها مؤقتا، فاذا أحلا، أو أحل الرجل أن تكن المرأة محرمة جاز له استئناف العقد عليها، و ان كان عالما بالتحريم فرق بينهما، و حرمت مؤبدا. قال الامام الصادق عليه السلام، المحرم لا ينكح و لا ينكح. و لا يخطب، و لا يشهد النكاح، و ان نكح فنكاحه باطل.

قال الشهيد الثاني في شرح اللمعة: هذا هو المشهور.. و لا تحرم الزوجة بوطئها في الاحرام مطلقا، سواء أكان الواطي ء عالما بالتحريم أو جاهلا.. و سبق الكلام علي ذلك في الجزء الثاني فصل تروك الاحرام، فقرة «الزواج».


حجب الحرمان


و الضابط لحجب الحرمان هو مراعاة الأقرب، حيث يقدم في الارث علي من دونه في القرابة، و استدلوا علي ذلك بقوله تعالي: (و أولوا الارحام بعضهم أولي ببعض في كتاب الله). [1] حيث فسروا الآية الكريمة بأن الأقرب الي الميت أولي بميراثه ممن هو دونه في القرابة. و لحجب الحرمان الصور.

1- الولد، و لو كان أنثي، يحجب ولد الولد و لو كان ذكرا، فالبنت تحجب ابن الابن عن الميراث، و لا شي ء له معها، قال صاحب الجواهر، بلا خلاف أجده فيه نصا و فتوي، بل الاجماع عليه، بل لعله من ضرورات مذهبنا.. و ابن الابن يشارك الأب في الميراث عند عدم الابن، لأن الشارع نزله منزلة أبيه».

2- كل من الأب و الأم و الولد و ولد الولد، و ان كان أنثي يمنع الأجداد و الجدات، و الأخوة و الأخوات، و الأعمام و الأخوال، و بالأولي أولادهم.

3- كل من الجد و الجدة، و لو لام، و كل من الأخ و الأخت، و لو لام أيضا يمنع الأعمام و الأخوال و أولادهم.

4- من يتقرب بالأبوين يمنع من الارث من يتقرب بالأب وحده مع المساواة في الحيز، فالأخت لأبوين تمنع الأخ لأب، و العمة لأبوين تمنع العم



[ صفحه 200]



لأب، و كذلك الخالة، و لا يمنع المتقرب من الأعمام بالأبوين المتقرب بالأب فقط من الأخوال، لاختلاف الحيز، و لا فرق بين الذكور و الاناث في أن أولاد الأولاد يقومون مقام الأولاد عند فقدهم، سواء أكانوا أبناء ابن أو بنت، أو أولاد أخ أو أخت، أو أولاد خال أو خالة.

و بهذا يتبين معنا أن للارث مراتب ثلاث: الأولي الأبوان، و الأولاد و ان نزلوا. الثانية الأجداد و الأخوة. الثالثة الأعمام و الأخوال، و اذا وجد واحد من المرتبة الأولي و لو أنثي منع المرتبة الثانية بكامل أفرادها، و كذلك اذا وجد واحد من المرتبة الثانية يمنع المرتبة الثالثة بأجمعها.


پاورقي

[1] الانفال: 75.


لا يشبهه شي ء


بحارالأنوار 3 / 290، ح 4: عن الصادق عليه السلام أنه قال لهشام:....

إن الله تعالي لا يشبه شيئا، و لا يشبهه شي ء، و كل ما وقع في الوهم فهو بخلافه.


مواصفات الفقيه


الخصال 1 / 40، ح 27: حدثنا أبي رضي الله عنه، قال: حدثنا محمد بن يحيي العطار، عن محمد بن أحمد، عن علي بن السندي، عن محمد بن عمرو بن سعيد، عن موسي بن أكيل، قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...

لا يكون الرجل فقيها حتي لا يبالي أي ثوبيه ابتذل؟ و بما سد فورة الجوع.


الصناعات المكروهة


[علل الشرائع 2 / 530 ب 314 ح 1: حدثنا محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد، عن جعفر بن يحيي الخزاعي، عن يحيي بن أبي العلا،...]

عن اسحاق بن عمار قال: دخلت علي أبي عبدالله عليه السلام فخبرته أنه ولد لي غلام. فقال:

ألا سميته محمدا؟

قلت: قد فعلت.

قال: فلا تضرب محمدا و لا تشتمه، جعله الله قرة عين لك في حياتك، و خلف صدق بعدك.

قال: قلت: جعلت فداك و في أي الأعمال أضعه؟

قال: اذا عزلته عن خمسة أشياء فضعه حيث شئت: لاتسلمه الي صيرفي فان الصيرفي لا يسلم من الربا، و لا الي بياع الأكفان فان صاحب الأكفان يسره الوبا، و لا الي صاحب طعام فانه لا يسلم من الاحتكار،



[ صفحه 90]



و لا الي جزار فان الجزار تسلب منه الرحمة، و لا تسلمه الي نخاس فان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قال: شر الناس من باع الناس.


الحقد الأموي


أمالي الشيخ الطوسي 2 / 285-284، ب 36، ح 25: حدثنا الشيخ أبوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن الطوسي - رحمةالله - قال: أخبرنا أبو عبدالله أحمد بن عبدون، عن علي بن محمد بن الزبير، عن علي بن الحسن بن فضال، عن العباس بن عامر، عن أحمد بن رزق،...

عن مهزم بن أبي بردة الأسدي قال: دخلت المدينة حدثان صلب زيد رضي الله عنه قال: فدخلت علي أبي عبدالله عليه السلام فساعة رآني قال:...

يا مهزم ما فعل زيد؟

قال: قلت: صلب.

قال: أين؟

قال: قلت: في كناسة بني أسد.

قال: أنت رأيته مصلوبا في كناسة بني أسد؟

قال: قلت: نعم.

فبكي حتي بكت النساء خلف الستور، ثم قال: أما والله لقد بقي لهم عنده طلبة ما أخذوها منه بعد.

قال: فجعلت أفكر و أقول: أي شي ء طلبتهم بعد القتل و الصلب؟

فودعته وانصرفت: حتي انتهيت الي الكناسة فاذا أنا بجماعة فأشرفت عليهم فاذا زيد قد أنزلوه من خشبته، يريدون أن يحرقوه.

قال: قلت: هذه الطلبة التي قال لي.



[ صفحه 109]




آيا بعد از قائم كسي ديگر هست؟


ابوبصير گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم: يابن رسول الله؛ از پدر شما شنيدم كه فرمود: بعد از قائم - عليه السلام - دوازده مهدي مي باشند (و حكومت مي كنند).

حضرت فرمود: (آن حضرت) فرمود: دوازده مهدي، و نفرمود: دوازده امام، ولي آنها گروهي از شيعيان ما هستند كه مردم را به ولايت ما (محبت و پيروي ما) و شناخت حق ما دعوت مي كنند. [1] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار: ج 53 ص 145 ح 1.


حديث 205


1 شنبه

للامور بغتات فكن علي حذر.

هر كاري ممكن است ناگهان پيش آيد، پس همواره به هوش باش.

تحف، ص 367


علمه بمنطق الطير 07


ابن شهرآشوب: عن معتب، قال: قلت لأبي عبدالله عليه السلام و رآه يضحك في بيته: جعلت فداك، لست أدري بأيهما أنا أشد سرورا، بجلوسك في بيتي أو لضحكك؟ قال: انه هدر الحمام الذكر علي الأنثي فقال: أنت سكني و عرسي، و الجالس علي الفراش أحب الي منك، فضحكت من قوله.

و هذا المعني رواه الفضيل بن يسار في حديث برد الاسكاف أن الطير قال: يا سكني و عرسي، ما خلق الله خلقا أحب الي منك، و ما حرصي عليك هذا الحرص الا طمعا أن يرزقني الله منك ولدا يحبون أهل البيت.

و روي سالم مولي أبان بياع الزطي، قال: كنا في حائط لأبي عبدالله عليه السلام نتغدي أنا و نفر معي فصاحت العصافير، فقال: أتدري ما تقول؟ فقلت: جعلت فداك، لا و الله ما أدري ما تقول. فقال: تقول: اللهم انا خلق من خلقك لا بد لنا من رزقك اللهم فاسقنا.

و روي داود بن فرقد و عبدالله بن سنان و حفص بن البختري، عن أبي عبدالله عليه السلام أنه سمع فاختة تصيح في داره، فقال: تدرون ما تقول هذه الفاختة؟ قلنا: لا. قال: تقول: فقدتكم فقدتكم، فافقدوها قبل أن تفقدكم. و روي عمر الأصفهاني، عنه عليه السلام مثل ذلك في صوت الصلصل، و روي أنه عليه السلام قال: يقول الورشان: قدستم قدستم.

و روي عبدالله بن فرقد، قال: خرجنا مع أبي عبدالله عليه السلام متوجهين الي مكة حتي اذا كنا بسرف [1] استقبلنا غراب ينعق في وجهه، فقال: مت جوعا، ما تعلم من شي ء الا و نحن نعلمه الا أنا أعلم منك [2] .



[ صفحه 209]



أبوجعفر محمد بن جرير الطبري: قال: أخبرني أبوالحسن علي بن هبة الله، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسي، عن أبيه، عن سعد بن عبدالله، عن أبي عبدالله محمد بن خالد البرقي، عن النضر بن سويد، عن يحيي الحلبي، عن ابن مسكان، عن أبي عبدالله عليه السلام، قال: كنت معه في طريق مكة، فنزلنا بسرف فاذا نحن بغراب ينعق في وجهه فقال له: مت جوعا، فبالله ما تعلم شيئا الا نحن نعلمه، و نحن أعلم بالله منك، ثم قال: انه يقول: سقطت ناقة بعرفات [3] .


پاورقي

[1] سرف: موضع علي ستة أميال من مكة، من طريق مرو، و قيل: سبعة و تسعة و اثناعشر، بني به رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بميمونة بنت الحارث، و فيه ماتت.

[2] مناقب ابن شهرآشوب: ج 4 ص 217.

[3] دلائل الامامة: ص 135.


فضيلت رقت قلب و گريه


امام صادق عليه السلام فرمود: در روز قيامت همه چشم ها گريان است مگر سه چشم: ديده اي كه پوشيده شده باشد از آنچه خدا حرام كرده است، ديده اي كه بيداري كشيده باشد در طاعت الهي، و ديده اي كه گريسته باشد در دل شب از ترس حق تعالي. [1] .

از اسحاق بن عمار روايت شده است كه گفت: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: مي خواهم بگريم، ولي نمي توانم، گاهي بعضي از مردگان خود را ياد مي كنم كه مرا رقت حاصل شود و گريه بيايد، آيا اين گونه جايز است؟ فرمود: بلي، ايشان را ياد كن، و چون به گريه درآمدي، خدا را بخوان. [2] .

در حديث ديگر مي فرمايد: اگر تو را گريه نيايد خود را به گريه بدار، پس اگر به اندازه ي سر مگس، اشك بيرون آيد، چه بسيار خوب است. [3] .


پاورقي

[1] بحارالأنوار، ج 93، ص 329.

[2] عين الحيات، ج 1، ص 453.

[3] بحارالأنوار، ج 93، ص 334.


الزرافة


و قال عليه السلام: فكر في خلق الزرافة، و اختلاف أعضائها، و شبهها بأعضاء أصناف من الحيوان، فرأسها رأس فرس، و عنقها عنق جمل، و أظلافها أظلاف بقرة، و جلدها جلد نمر، و زعم ناس من الجهال بالله عزوجل أن نتاجها من فحول شتي، قالوا: و سبب ذلك أن أصنافا من حيوان البر اذا وردت الماء، تنزو علي بعض السائمة، و ينتج مثل هذا الشخص الذي هو كالملتقط من أصناف شتي، و هذا جهل من قائله، و قلة معرفته بالبارئ جل قدسه، و ليس كل صنف من الحيوان يلقح كل صنف، فلا الفرس يلقح الجمل، و لا الجمل يلقح البقر، و انما يكون التلقيح من بعض الحيوان فيما يشاكله و يقرب من خلقه، كما يلقح الفرس الحمارة فيخرج بينهما البغل..

فأما طول عنقها، و المنفعة لها في ذلك، فان منشأها و مرعاها في غياطل [1] ذوات أشجار شاهقة [2] ذاهبة طولا في الهواء، فهي تحتاج الي طول العنق لتناول بفيها أطراف تلك الأشجار، فتتقوت من ثمارها. [3] .


پاورقي

[1] الغيطل و الغيطلة: الشجر الكثير الملتف، و كذلك العشب. و قيل: هو اجتماع الشجر و التفافه. لسان العرب 497:11.

[2] أي مرتفعة.

[3] توحيد المفضل: 97؛ بحارالأنوار 97:3؛ و 58:61.


اليونسية


قال الشهرستاني:هؤلاء أصحاب يونس بن عبدالرحمن [1] القمي مولي آل يقطين ، و هو من مشبهة الشيعة ، و قد صنف لهم كتبا في ذلك ، و لم يعتبره الاسفرائيني من الغلاة .


پاورقي

[1] ذكره الطوسي في رجاله في أصحاب الكاظم عليه السلام:364 ، الرقم 11 ، و قال:ضعفه القميون و هو ثقة ، و كذلك ذكره الطوسي في أصحاب الرضا عليه السلام.


من كلمات الامام و وصاياه العامة


نقل ابن شعبة الحراني في كتابه «تحف العقول: 313 «رسالة للامام أبي عبدالله عليه السلام، رواها الكليني رحمه الله في روضة الكافي باسناده، أنه عليه السلام كتبها الي أصحابه و أمرهم بمدارستها و النظر فيها و تعاهدها و العمل بها. و كان أصحابه و بعض شيعته يضعونها في ماسجد بيوتهم، فاذا فرغوا من الصلاة نظروا فيها. جاء في الرسالة:

أما بعد، فسلوا ربكم العافية، و عليكم بالدعة و الوقار، و السكينة و الحياء، و التنزه عما تنزه عنه الصالحون منكم...

ثم يواصل الامام عليه السلام رسم المنهج الذي ينبغي للمؤمن الرسالي أن يسير وفق تعاليمه و توجيهاته، خاصة فيما يتعلق بالتعامل مع الآخرين، فان الدين المعاملة كما ورد في الأثر، ثم يقول:

أكثروا من الدعاء؛ فان الله يحب من عباده الذين يدعونه، و قد وعد عباده المؤمنين الاستجابة، و الله مصير دعاء المؤمنين يوم القيامة لهم عملا يزيدهم به في الجنة، و أكثروا ذكر الله ما استطعتم في كل ساعة من ساعات الليل و النهار، فان الله أمر بكثرة الذكر له، و الله ذاكر من ذكره من المؤمنين، ان الله لم يذكره أحد من عباده المؤمنين الا ذكره بخير.

و عليكم بالمحافظة علي الصلوات و الصلاة الوسطي و قوموا لله قانتين، كما أمر الله به المؤمنين في كتابه من قبلكم، و عليكم بحب المساكين المسلمين، فان من حقرهم و تكبر عليهم فقد زل عن دين الله، و الله له حاقر ماقت، و قد قال



[ صفحه 526]



أبونا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: أمرني ربي بحب المساكين المسلمين منهم. و اعلموا أن من حقر أحدا من المسلمين ألقي الله عليه المقت منه و المحقرة حتي يمقته الناس أشد مقتا فاتقوا الله في اخوانكم المسلمين المساكين؛ فان لهم عليكم حقا أن تحبوهم، فان الله أمر نبيه صلي الله عليه و آله و سلم بحبهم، فمن لم يحب من أمر الله بحبه فقد عصي الله و رسوله، و من عصي الله و رسوله و مات علي ذلك مات و هو من الغاوين.

و اياكم و العظمة و الكبر، فان الكبر رداء الله، فمن نازع الله رداءه قصمه الله و أذله يوم القيامة.

و اياكم أن يبغي بعضكم علي بعض، فانها ليست من خصال الصالحين، فانه من بغي صير الله بغيه علي نفسه، و صارت نصرة الله لمن بغي عليه، و من نصره الله غلب و أصاب الظفر من الله.

و اياكم أن يحسد بعضكم بعضا، فان الكفر أصله الحسد.

و اياكم أن تعينوا علي مسلم مظلوم، يدعو الله عليكم و يستجاب له فيكم، فان أبانا رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: «ان دعوة المسلم المظلوم مستجابة».

و اياكم أن تشره نفوسكم الي شي ء مما حرم الله عليكم، فانه من انتهك ما حرم الله عليه ها هنا في الدنيا حال الله بينه و بين الجنة و نعيمها و لذتها و كرامتها القائمة الدائمة لأهل الجنة أبد الآبدين.


ابو عمر المدني


أبو عمر المدني، وقيل المديني.

المراجع:

رجال الطوسي 338. تنقيح المقال 3: قسم الكني 29. خاتمة المستدرك 867. معجم رجال الحديث 21: 260. جامع الرواة 2: 407. مجمع الرجال 7: 79.


سلمان بن عبد الرحمن العنزي


سليمان، وقيل سلمان بن عبد الرحمن العنزي، وقيل العبدي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 208. تنقيح المقال 2: 63. معجم رجال الحديث 8: 182 و 272. جامع الرواة 1: 381. نقد الرجال 161. مجمع الرجال 3: 140. منتهي المقال 154. منهج المقال 174.


محمد بن سلمة البناني (النصيبي)


محمد بن سلمة البناني، وقيل النباتي، الكوفي، النصيبي.

محدث إمامي حسن الحال، ترك بعض العامة حديثه وقالوا: كان ضعيفا لا تحل الرواية عنه. كان كوفيا نزل نصيبين فنسب إليها. روي عنه عبد الله بن عصمة النصيبي.

المراجع:

رجال الطوسي 288 وفيه: أسند عنه. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 121. خاتمة المستدرك 843. معجم رجال الحديث 16: 120. نقد الرجال 309. توضيح الاشتباه 270. جامع الرواة 2: 119. مجمع الرجال 5: 218. منتهي المقال 274. منهج المقال



[ صفحه 90]



297. إتقان المقال 228. لسان الميزان 5: 183 وفيه الشامي ويقال له النباتي. ميزان الاعتدال 3: 568. المجروحين 2: 266. المغني في الضعفاء 2: 587. الضعفاء والمتروكين لابن الجوزي 3: 67.