بازگشت

تأثيرات چهار فصل


در زمستان حرارت در باطن درخت و نباتات پنهان مي گردد تا ماده ميوه در آن ها متولد گردد. و به واسطه سرما، ابر و باران در هوا به وجود مي آيد، و بدن حيوانات محكم مي شود. در بهار مواد اشجار و نباتات به حركت مي آيد و كم كم آشكار مي گردد، گل ها و شكوفه ها مي رويند و حيوانات براي فرزند به هم رسانيدن به حركت مي آيند. در تابستان به سبب شدت حرارت ميوه ها پخته مي شود؛ و رطوبت هاي زيادي بدن حيوانات تحليل مي رود، و رطوبت روي زمين كم مي شود تا مردم بتوانند ساختمان و كارهاي ديگر خود را به آساني انجام دهند. در پاييز هوا صاف مي شود تا بيماري ها برطرف و بدن ها سالم گردد. اگر كسي بخواهد فايده اين چهار فصل را بيان كند سخن به طول مي انجامد.


حرية الكلام عند الامام الصادق


لم يكن من السهل الهين لأصحاب المبادي ء الباطلة أن يصرحوا - عند الناس - بعقائدهم المزيفة، و اذا تكلم أحدهم بالباطل، أو سأل سؤالا حول ما يعتقده من الأفكار الضالة كان جزاؤه من المجتمع: اسكت! اخسأ! كافر! مشرك! خبيث! رجس! و أمثال ذلك من كلمات التكفير و التضليل، المنافية لعفة المنطق، و أدب الاحتجاج.

فهل هذه الكلمات و أمثالها تحل المشاكل؟!!

و هل تعتبر اجابات صحيحة مقنعة علي شبهات أهل الباطل؟!!

و هل السب و الشتم هما العلاج لهذه المفاسد؟!!

و لكن الامام الصادق (عليه السلام) كان يسمح لهم بالكلام، و يستمع الي أباطيلهم و ترهاتهم، ثم يزيف عقائدهم، و يفند أفكارهم.

و لماذا لا يمسح لهم أن يبوحوا بمعتقداتهم و هو يعلم أنه مسلح بأقوي سلاح علمي لابطال تلك المعتقدات و نسفها علميا؟!

و لهذا كان (عليه السلام) يعطيهم فرصة الحديث و حرية الكلام.

و ستعرف موقف الامام مع أبي شاكر الديصاني الذي كان يحمل



[ صفحه 388]



عقيدة المانوية [1] .

و هكذا مع نظرائه - كابن أبي العوجاء و ابن المقفع و أمثالهما - من الذين كانوا يعترضون علي المعتقدات الاسلامية، و الأحكام الدينية، و كان اسلوب كلام بعضهم لا يخلو من خشونة و سوء ادب.

فكان الامام الصادق (عليه السلام) يسمح لأصحاب المذاهب الباطلة أن يبدوا آرائهم، فكان يستمع الي نقاشهم و اعتراضهم علي الأحكام الاسلامية، ثم يجيب عليها و يفحمهم و يلقمهم الحجر.

و ربما أمر الامام الصادق (عليه السلام) بعض تلاميذه أن يقوم بهذه المهمة، فكان الهدف يتحقق.

بينما الآخرون لم يكونوا يسمحون للمعترضين أن يتفوهوا بآرائهم، بل كانوا يرمونهم بكلمات منافية لعفة المنطق، و ادب الاحتجاج، - كما ذكرنا قبل قليل.



[ صفحه 389]




پاورقي

[1] و هم أتباع ماني بن فاتك الفارسي، و قد ظهر في أيام الملك سابور الساساني، و من مبتدعاته أن للعالم أصلين: الظلمة و النور، و هما أزليان، و زعم أن عيسي (عليه السلام) جاء ليبشر بظهور ماني، و قد دان قسم من الجهال بمذهبه، و قد أباح كل ما حرمته الشرائع السماوية.


چرا مكتب تشيع به نام امام صادق نامگذاري شد


از سؤالاتي كه براي انسان مطرح مي شود يكي اين است كه چرا مكتب تشيع به نام امام صادق عليه السلام ناميده شد و به مذهب جعفري مشهور گرديد با اينكه شيعه معتقد است بايد به گفتار تمامي ائمه ي معصومين عليهم السلام از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام تا امام غايب عجل الله تعالي فرجه الشريف عمل كنيم، زيرا آنان علم و دانش را به طور يكسان از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به ارث برده اند و دانش آنان به گونه اي زنجيره وار است كه پسر از پدر ارث مي برد بدون اينكه در آن اعمال نظر نمايد و در فرا گرفتن و نقل آن ها تحريف كند. ولي با اين همه چرا شيعه را «جعفري» ناميده و اين مذهب را فقط به ايشان نسبت داده اند؟

در پاسخ مي توان گفت فرصتي كه براي امام صادق عليه السلام در آشكار ساختن آنچه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نزد آنها به امانت گذاشته بود پيدا كرد، براي هيچ يك از ائمه ي ديگر پيدا نشد و موقعيت هايي پيش آمد كه زمينه ساز پخش معارف و احكام الهي از طريق آن بزرگوار شد كه چند مورد را يادآور مي شويم:

1. دوران امامت امام صادق عليه السلام متجاز از سي سال به طول انجاميد. گرچه دوران امامت جدش امام زين العابدين و فرزندش امام كاظم و نواده اش امام علي النقي عليهم السلام هم طولاني بود و در مجموع بيش از سي سال طول كشيد اما موقعيتي كه براي امام صادق عليه السلام فراهم آمد، براي



[ صفحه 307]



آنان پيش نيامد.

2. عصر امام صادق عليه السلام عصر شكوفايي دانش، فقه، كلام، مناظره، حديث و روايت و عصر بدعت ها، گمراهي ها، آراء و عقيده ها و مذهب هاي مختلف بود و اين خود فرصت خوب و مناسبي بود كه انسان عالم علم خود را ظاهر كند و ريشه ي گرايش ها و مذهب هاي باطل را بخشكاند و حق را آشكار و حقيقت را منتشر كند.

3. در زمان امامت امام صادق عليه السلام بني هاشم تا حدودي در آسايش و رفاه بسر مي بردند، اما در دوران ائمه ي ديگر اين گونه نبود، بلكه آنان در دوران زندگي خود تحت فشار حكومت هاي وقت بودند و حكام ستمگر مردم را از ملاقات با آن ها باز مي داشتند. هيچ يك از ائمه ي معصومين عليهم السلام جز اميرالمؤمنين عليه السلام قدرت و حكومت ظاهري را به دست نگرفتند. آن حضرت هم در آن مدت كوتاه حكومت خويش درگير جنگ هاي داخلي و مبارزه با بدعت ها و گمراهي ها گرديد كه راهي جز آن براي حكومت وجود نداشت. گذشته از اين در زمان آن حضرت علم و دانش مانند زمان امام صادق عليه السلام انتشار نيافته و درگيري بين آراء و مذاهب و مكاتب مختلف به وجود نيامده بود، اما امام صادق عليه السلام در عصر دو دولت مرواني و عباسي زندگي مي كرد و برهه اي پيش آمد كه از اواخر حكومت مروانيان شروع شد و تا اوايل حكومت عباسيان ادامه داشت. چون امويان و شاميان بر وليد بن يزيد شوريدند و او را كشتند، در گوشه و كنار شهرهاي اسلامي مردم به پا خاستند و سرانجام اركان حكومت مروانيان فروپاشيد و منقرض شدند.

از طرف ديگر مردم را در اطراف كشورهاي اسلامي دعوت به حكومت بني هاشم مي كردند و همه ي اين كارها سبب شد كه فكر بني مروان را از اينكه امام صادق عليه السلام به پرورش شاگردان و نشر معارف اسلام مشغول است، باز دارد و پس از سقوط بني مروان، بني عباس حكومت را به دست گرفتند و تا آنجا كه توانستند، زمين را از بني اميه پاك كردند و آنان را از بين بردند و به تأسيس دولت و حكومت جديد خود پرداختند. البته شكي نيست كه



[ صفحه 308]



پايه گذاري يك سلطنت و استقرار آن نيازمند زماني نسبتا طولاني است، از اين رو مشغول شدن بني عباس به تأسيس يك چنين حكومتي به آنها فرصت نمي داد كه تا مدتي به اين فكر بيفتد كه متعرض امام صادق عليه السلام شوند و براي حضرت ايجاد مزاحمت كنند. امام هم از اين فرصت مناسب حداكثر استفاده را برد و به نشر علوم و معارف پرداخت. گرچه سفاح امام صادق عليه السلام را فراموش نكرده بود اما از آن حضرت چندان هراسي نداشت، بلكه بيشتر از بني اميه و بني مروان مي ترسيد تا اينكه دوران منصور فرا رسيد و سلطنت عباسيان مستقر شد و او گاهي بر امام سخت مي گرفت و گاهي حضرت را به حال خود مي گذاشت [1] .

علامه ابن شهر آشوب در احوال امام صادق عليه السلام مي نويسد: مفضل ابن عمر گفت چندين بار منصور تصميم گرفت امام صادق عليه السلام را به قتل برساند، اما هرگاه كسي دنبال حضرت مي فرستاد كه ايشان را بياورد، به محض اينكه به امام نگاه مي كرد وحشت او را فرا مي گرفت و از قتل امام صرف نظر مي كرد، ولي از رفت و آمد مردم خدمت امام منع مي كرد، امام را هم نمي گذاشت بنشيند و مردم بيايند مسائل خود را سؤال كنند. او هر چه مي توانست، بر حضرت سخت مي گرفت به گونه اي كه موارد زيادي براي بعضي از شيعيان مسئله اي درباره ي نكاح يا طلاق و... پيش مي آمد كه حكم مسئله ي آن را نمي دانستند از طرفي به امام هم نمي توانستند دسترسي پيدا كنند و در نتيجه مرد از زن خود فاصله مي گرفت و اين گونه مسائل كه پيش مي آمد، زندگي براي شيعيان خيلي سخت و دشوار بود و به زحمت و مشقت مي افتادند تا اينكه خداوند در دل منصور انداخت كه از امام صادق عليه السلام چيزي بخواهد كه به هيچ كس تا آن وقت چنين هديه اي نداده بود. امام صادق عليه السلام چوبي را كه مانند عصا از پيامبر يادگار مانده بود و يك ذرع طول داشت، براي وي فرستاد. منصور خيلي خوشحال شد و دستور داد آن را



[ صفحه 309]



چهار قسمت كردند و آن ها را در چهار جا گذاشت، سپس به امام گفت: در برابر اين هديه ي تو پاداشي ندارم جز اينكه آزادت بگذارم تا علم و دانش خود را براي پيروانت افشا و ظاهر كني و متعرض تو و شيعيانت نشوم. از اين پس بدون ترس و وحشت در مجلس درس بنشين و براي مردم فتوا بده، ولي با اين شرط كه در شهري كه من هستم، نباشي.

امام هم علوم و معارف را در همه جا پخش و منتشر كرد [2] .

اينها عواملي بودند كه سبب شدند علوم امام صادق عليه السلام منتشر شود در حالي كه براي ديگر ائمه عليهم السلام اين موقعيت ها پيش نيامد و شاهد اين مطلب، كتب حديث و فقه و اخلاق و مناظره و غير اين ها از كتب معارف و علومي است كه از امام به جا مانده است.

گذشته از اين، كثرت راويان و رواياتي كه از آن حضرت نقل شده دليلي ديگر بر مدعاي ما است. بعضي از نويسندگان تعداد راويان را چهار هزار و يا متجاوز از چهار هزار نفر نوشته اند كه براي نمونه مي توان ابن عقده را نام برد. پس وقتي كه چهار هزار نفر از ايشان روايت نقل كرده اند، تعداد روايات چقدر خواهد بود و اگر يك راوي سي هزار حديث از امام نقل كند، رواياتي كه ديگران نقل كرده اند، چه اندازه خواهد بود و علوم و معارفي كه به آن بزرگوار نسبت داده شده است، چه مقدار خواهد بود؟

خلاصه علت اينكه مكتب شيعه را «مذهب جعفري» ناميده اند، اين است كه هم علوم و دانش هاي فراواني از وي نقل شده و هم بيشتر احاديث و رواياتي كه در كتب شيعه آمده از ايشان روايت شده است. علاوه بر علماي شيعه، بزرگان معاصر حضرت از اهل سنت نيز از محضر امام كسب علم كرده و احاديث زيادي شنيده اند كه مي توان مالك، ابوحنيفه و... را نام برد.

گذشته از اين، منتسب شدن شيعه به امام در زمان خود حضرت صورت گرفته و خود ايشان در ضمن وصاياي خويش به اصحاب خود فرمود: هر يك



[ صفحه 310]



از شما كه در دين خود تقوا را رعايت كند و در گفتارش راستگو باشد و اداء امانت كند و با مردم نيك رفتار باشد، مردم مي گويند او جعفري است و من خوشحال مي شوم و اگر رفتارتان اين گونه نباشد، مايه ي ننگ و عار من خواهد بود و مردم مي گويند اين تربيت جعفر است [3] .

انتساب شيعه ي اماميه به امام صادق عليه السلام در عصر خود آن حضرت نيز معروف بود كه به عنوان شاهد يك مورد را نقل مي كنيم:

زراره مي گويد: ابو كدينه ي ازدي و محمد بن مسلم ثقفي براي شهادت دادن پيش قاضي اي به نام شريك حاضر شدند. قاضي پس از اينكه مدتي به چهره ي آن ها نگاه كرد، گفت: شما دو نفر جعفري، فاطمي هستيد.

آن دو گريه كردند. قاضي علت گريه ي آن ها را سؤال كرد، گفتند: تو ما را به گروهي نسبت دادي كه راضي نيستند افرادي مانند ما به خاطر كمي تقوا و ورع از آن ها باشيم، و به كسي ما را نسبت دادي كه راضي نيست كساني مانند ما شيعه ي او باشند. اگر تفضل كند و ما را به عنوان شيعه ي خود بپذيرد، بر ما منت نهاده است...

بنابراين شيعه در زمان خود امام صادق عليه السلام به اين اسم معروف بوده است [4] .



[ صفحه 311]




پاورقي

[1] الامام الصادق مظفر، ج 1، ص 184 به بعد.

[2] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 238.

[3] الامام الصادق مظفر، ج 1، ص 187.

[4] بحار الانوار، ج 47، ص 393.


كيفيت قبر رسول خدا


در سنن ابوداود به طريق عمرو بن عثمان از قاسم [1] نقل مي كند كه بر عايشه وارد شدم و گفتم يا اُمَه اجازه بده قبر رسول خدا و دو صحابه اش را از نزديك ببينم. او سه قبر به من نشان داد كه نه چندان مرتفع بودند و نه چسبيده به زمين و روي آنها با شنهاي بياباني قرمز رنگي پوشيده بود (فكشفت لي عن ثلاثة قبور لامشرفة ولا لاطئة مبطوحة ببطحاء العرصة الحمراء). [2] .

اين بود اجمالي از كيفيت ساختمان مسجد رسول الله (صلي الله عليه وآله) تا دوران خليفه سوم، و اين بود كيفيت قبر شريف آن حضرت كه تدريجاً و به تناسب هر دوراني متحول گشته و توسعه و استحكام يافته و زيباسازي مسجد و حرم شريف نبوي (صلي الله عليه وآله) به وضع كنوني رسيده است و امروز اين مسجد از نظر وسعت و زيبايي و از نظر استحكام و ظرافت در



[ صفحه 227]



ميان تمام مساجد و معابد دنيا اولين و يا دومين مسجد مي باشد. همانگونه كه حرم شريف نبوي (صلي الله عليه وآله) با آن عظمت و شكوه و با آن مأذنه هاي سر به فلك كشيده اش و با آن گنبد سبز و فيروزه اي رنگش چشمها را خيره و دلها را به سوي خود جلب نموده است.

خلاصه پاسخ اين كه: اگر سادگي قبور در زمان حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) دليل بر نفي وضع موجود و متداول در حرمهاي شخصيتهاي اسلامي باشد بايد در مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) و همه مساجد و معابد نيز از اين روش و از اين نوع تفكر پيروي نمود و تغيير و تحول اين مسجد را كه در طول چهارده قرن به وسيله بزرگان و شخصيتهاي اسلامي و با نظارت مستقيم علما و دانشمندان تكامل يافته است، تخطئه و بجاي توسعه و زيباسازي اين بناي باشكوه بر تخريب و انهدام آن اقدام و حالت اوليه اش را حفظ نمود.

آيا پيروان ابن تيميه مي توانند اين فكر و انديشه را بپذيرند و اين راه و روش را تأييد نمايند؟!



[ صفحه 231]




پاورقي

[1] وي فرزند محمد بن ابوبكر و برادرزاده عايشه است.

[2] سنن ابي داود، ج 2، كتاب الجنائز، ص 192.


حق الخليط


«و أما حق الخليط فأن لا تغره، و لا تغشه، و لا تكذبه، و لا تغفله، و لا تخدعه، و لا تعمل في انتقاصه، عمل العدو الذي لا يبقي علي صاحبه، و أن اطمأن اليك استقصيت له علي نفسك، و علمت أن غبن المسترسل ربا و لا قوة الا بالله...».

أما الخليط و هو الشريك في المال المختلط فقد ذكر له الامام عليه السلام حقوقا و هي:

1 - أن لا يغر صاحبه فيما اذا باع المال عليه.

2 - أن لا يغش المال اذا باعه عليه.

3 - أن لا يكذبه في ما يدعيه.



[ صفحه 245]



4 - أن لا يغفله في أي شأن من شؤون المبيع بل لا بد أن يكون علي علم به.

5 - أن لا يخدعه في المعاملة التي بينه و بينه.

6 - اذا فوض الي صاحبه أموره فعليه أن يبذل قصاري جهوده في النصيحة و ان غبنه فان ذلك نوع من أنواع الربا الذي يمقته الله.


الشك و الجحود


ان الشك في وجود الله تعالي فاطر السموات و الأرض، و جحوده له مضاعفاته السيئة، و التي منها أنه لا يقبل من الشاك و الجاحد أي عمل خير، و لا ينفعه يوم حشره و نشره، يقول (ع):

«لا ينفع مع الشك و الجحود عمل...» [1] .

و بهذا ينتهي بنا الحديث عن كلمات الامام أبي جعفر (ع) في التوحيد


پاورقي

[1] جامع السعادات 1 / 117.


نيت برتر از عمل است


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

نيت برتر از عمل است. بدانيد كه نيت همان عمل است. [1] سپس آيه ي (قل كل يعمل علي شاكلته) (بگو هر كس بر حسب ساختار (رواني و بدني) خود عمل مي كند.) (اسرا / 84) را قرائت نمودند، (و حضرت فرمودند) يعني بر پايه ي نيت خود. [2] .


پاورقي

[1] اين جمله ي حضرت كه: نيت همان عمل است، اشاره به اتحاد عنوان و معنوي آن دو دارد، تفسير الميزان، ج 13، ص 212.

[2] وسايل الشيعه: 1 / 36 / 5، ميزان الحكمه: ج 13، ح 20952.


فرو خوردن خشم


بسيار دشوار است كه انسان هنگام خشمگين شدن بتواند بر خود مسلط باشد؛ در آن حال سخن خلافي نگويد و عمل ناپسندي مرتكب نشود. اما اگر انسان اين دشواري را تحمل كند و بر خود هموار سازد، ارزش قابل ملاحظه اي خواهد داشت.

ما من عبد كظم غيظا الا زاده الله عزوجل عزا في الدنيا و الاخرة. [1] .

بنده اي نيست كه خشمي فرو خورد، مگر اينكه خداوند عزيز و بزرگ، عزت او را در دنيا و آخرت زياد كند.


پاورقي

[1] اصول كافي. ج 2، ص 110.


سيد حميري


يكي از شعراي امام صادق عليه السلام سيد بن محمد حميري است كه به لقب سيادت نسبت به طايفه حمير اشتهار يافت و سيد جزء اسم او و نامش محمد است و كنيه اش ابوعامر كه وي در اوايل مذهب كيسانيه داشته و بعد به خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد و با آيات باهره و معجزات شافيه آن حضرت تصديق به امامت نمود و از گذشته توبه كرد سيد حميري شاعري بلندپايه و ارجمند و در مرتبه ادب و شعر عرب سرحلقه شعراي اسلام مي باشد هر بيتش گوهري گرانبها و هر شعرش مشعري جان فزا است.

سيد حميري از مداحان معروف اهل بيت عترت است و علامه مجلسي او را از اصحاب تشيع شمرده است و قصيده عينيه او مشهور ادبيات عرب و عجم است كه براي مزيد اطلاع خوانندگان نقل مي كنم.

سيد حميري از بزرگان شعراي عرب و اسلام در قرن دوم است و اول به مذهب كيسانيه بوده و شراب هم مي خورده با مصاحبت امام جعفرصادق عليه السلام هر دو را ترك كرده هم در صف فرقه اماميه درآمد و ترك شرب خمر كرد.

اخباري در مذمت او و شرب خمرش هست كه مربوط به قبل از تشرف حضور امام صادق عليه السلام است و اخباري در مدح او هست كه نمونه قدر منزلت او است و ما براي آنكه خوانندگان



[ صفحه 252]



را به حقيقتي آگاه سازيم حديثي را كه كليني در كافي و علامه مجلسي در بحار نقل كرده از سهل بن ظبيان به نظر خوانندگان مي رسانم.


داروشناسي


يكي از رشته هاي مهم طب و طبابت داروشناسي است كه در اين فن هم امام عليه السلام مانند ساير فنون به علم امامت مي دانست و حديث اهليلجه كه در جلد اول متن و ترجمه آن را آوردم بهترين دليل وقوف به اين حقيقت است و مهم تر از آن صفات طبيه نباتات و صمغيات و گياهان دانه دار و ميوه دار و عقاقير و غيره است كه امام عليه السلام به لطف عام الهي اين اطلاعات را در دسترس مردم گذاشته و كليد فهم آن را به افكار عامه سپرده و طريق نيل و وصول به آن را اعلام فرموده تا خودشان بقيه را به دست آورند و بشناسند.


خلق و تبديل ماده به نيرو


انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا

ما هستيم كه انسان را از نطفه جهنده مرد آفريديم و اين ماده كثيف را تبديل به نيروي لطيف كرديم او را شنوا و بينا ساختيم عقل و فكر و خرد داديم، ما او را به راه كمال مطلوب هدايت كرديم برخي سپاسگزار و شاكر شدند و گروهي كافر و ناسپاس گرديدند.

تكامل اين انسان مانند تحولات و تطورات اين عالم همچنان ادامه دارد.

اگر تربيت و تعليم در اين نشئه عالم طبع كافي نباشد يعني مأمور به ابقاء وظيفه نكند ناگزير در عوالم ديگر روح آدمي را به نشو و ارتقا وامي دارند زيرا منظور كمال نفس است و عبث و معطل نمي گذارند.

و اگر اين تربيت كه شريعت از طهارت تاديات در ابواب فقه تذكر داده و تعليم فرموده از جهت عمل نكردن كافي نشد به جهان ديگر اصول تربيتي ديگر اجرا مي گردد تا كمال حاصل گردد و غلظت جهل و ضلالت تبديل به نور و نيروي لطيف و كمال و فضيلت شود و رذايل تبديل به فضايل و جهالت به علم و دانش مبدل گردد تا لايق سراي ديگر شود.

و سوختن و ساختن در آتش هم طي مراحل كمال است.



يك زماني موج لطفش بال تست

آتش قهرش دمي حمال تست



قهر او را ضد لطفش كم شمر

اتحاد هر دو بين اندر اثر



عقول ناقصه بايد كامل گردد اگر در اين نشئه كامل نگشت در نشئات و عوالم ديگر به كمال تربيت مي رسانند يا با آتش يا با محروميت هاي ديگر



اي ببرده عقل هديه تا اله

عقل آنجا كمتر است از خاك راه



از آيات آفرينش مسلم و مشهود مي شود كه همه آسمان ها در زمين و كرات و ثوابت و سيارات براي رشد عقلي جناب بشر آفريده شده تا او را به كمال مطلوب برساند.

و در اين خلقت هم درس تبديل ماده به نيرو از آغاز خلقت انسان كه علقه و مضغه گوشت



[ صفحه 127]



و پوست و استخوان داده شده تا برسد به نيروي شنوائي، بينائي و ادراكات كلي همه مراحل تكامل است.


مسائل


1- يجوز السجود علي القرطاس - أي الورق - حيث سئل الامام عليه السلام عن السجود علي القراطيس و الكواغد؟ فقال: يجوز.

و قال الشهيد الثاني في اللمعة: «يجوز السجود علي القرطاس، للاجماع و النص الصحيح الدال عليه، و به خرج عن أصله المقتضي لعدم جواز السجود عليه، لأنه مركب من جزأين لا يصح السجود عليهما و هما النورة، و ما ما زجها من القطن و الكتان و غيرهما».

2- هل يصبح السجود علي الخزف، أولا؟

الجواب:

لم يرد بالخصوص في ذلك سلبا و لا ايجابا، و نقل صاحب مفتاح



[ صفحه 171]



الكرامة عن كثير من الفقهاء الجواز، بل قال بعضهم: لا نعلم في ذلك خلافا. و قال آخر: ان هذه المسألة تعم بها البلوي، و مع ذلك لم ينقل عن أحد ممن سلف القول بالمنع.

3- اذا سجد علي شي ء معتقدا جواز السجود عليه، ثم تبين العكس، صحت الصلاة، لحديث: «لا تعاد الصلاة الا من خسمة: الطهور، و الوقت، و القبلة، و الركوع، و السجود». و يأتي الكلام عن هذا الحديث مفصلا ان شاء الله.

4- اذا فقد، و هو في اثناء الصلاة، ما يصح السجود عليه، فما يفعل؟

الجواب:

اذا كان في الوقت سعة، وجب عليه أن يقطعها، و يستأنف الصلاة من جديد، لأن المفروض انه قادر علي صلاة كاملة، فتكون غيرها فاسدة، مأمورا بالاعراض عنها و عدم الاعتداد بها، لأنها لم تشرع من الأساس.

و اذا كان الوقت ضيقا لا يتسع الا للصلاة التي هو فيها، وجب الاتمام، و السجود علي طرف ثوب القطن أو الكتان، و الا فعلي المعادن، لأنهما قريبان من الأرض و ما انبتت مما يصح السجود عليه، و الا سجد علي كفه، و في ذلك رواية عن الامام الصادق عليه السلام قال له رجل: أكون في السفر، فتحضرني الصلاة، و اخاف الرمضاء علي وجهي، كيف أصنع؟. قال الامام: تسجد علي بعض ثوبك. قال الرجل: ليس علي ثوب يمكنني أن أسجد علي طرفه، و لا في ذيله. قال له: أسجد علي كفك، فانها أحد المساجد.



[ صفحه 173]




مستحبات الاحرام


يستحب لمن يريد الاحرام ان ينظف جسده، و يزيل الشعر عنه، و ان يقلم أظافره، و يأخذ من شاربه، و ان يغتسل، حتي و لو كانت امرأة في الحيض أو النفاس، لأن الغرض هو النظافة، و ان يوفر شعر رأسه من أول ذي القعدة اذا اراد حج التمتع، و اذا اغتسل، ثم أكل أو لبس ما لا يحل للمحرم أكله و لبسه، اعاد الغسل استحبابا، و في كل ذلك روايات عن أهل البيت عليهم السلام.

و ايضا روي عنهم أنه يستحب أن يكون الاحرام بعد صلاة الظهر، أو أية فريضة غيرها، و ان لم يصادف ذلك استحب ان يصلي ست ركعات للاحرام يأتي بها ركعتين ركعتين كصلاة الصبح، أو يصلي اربعا، أو اثنتين علي الأقل.

و أيضا يستحب للمحرم أن يشترط علي ربه عند عقد الاحرام، كأن يقول: «اللهم اني أريد ما أمرتني به، فان منعني مانع من اتمامه، و حبسني عنه حابس، فاجعلني في حل».


الخيار مضيق لا موسع


يثبت هذا الخيار علي الفور عند المشهور، أي أنه مؤقت بزمن الرؤية، فاذا انكشف للمتعاقد الخلاف عند الرؤية، و تمكن من الفسخ، و لم يفسخ بطل خياره، تماما كما هو الشأن في خيار الغبن، و التأخير، و الدليل هو الدليل.


الشي ء المعار


قال صاحب الجواهر: «ان ضابط الشي ء المعار أن يصح الانتفاع به شرعا منفعة معتدا بها مع بقاء عينه، كالثوب و الدابة.. لا مثل الأطعمة و الأشربة و نحوها مما تكون المنفعة باتلاف عينها، و لا مثل أواني الذهب و الفضة للأكل و الشرب - حيث يحرم الأكل و الشرب في آنية الذهب و الفضة - و كلب الصيد لاجل اللهو و الطرب بلا خلاف و لا اشكال في ذلك».

و يستفاد من هذه العبارة أن العارية لا تتم الا بقبض العين المعارة، لتوقف الانتفاع عليه.


الوكيل يزوج نفسه


اذا وكلته ان يزوجها من شخص معين، فلا يجوز أن يزوجها من غيره، فان فعل كان فضوليا [1] و ان أطلقت و لم تعين، بل قالت: زوجني من رجل، فقال الفقهاء أو أكثر هم بأن الوكيل لا يجوز له أن يزوجها من نفسه، لأن الحال تشهد بأنها أرادت غيره.. فالعبرة - اذن - بما يستفاد من قولها و يعبر عن ارادتها و لو بالقرائن المقالية أو الحالية.

و اذا أذنت له اذنا صريحا بأن يزوجها من نفسه، مثل أن تقول: زوجني من نفسك، أو اذنا عاما، مثل زوجني بمن شئت فهل له أن يتولي اجراء العقد ايجابا و قبولا، و يقول: زوجت فلانة من نفسي بكذا، قبلت الزواج لنفسي؟



[ صفحه 178]



ذهب جماعة من كبار الفقهاء، منهم صاحب الشرائع، و المسالك، و الجواهر، و العروة الوثقي، ذهبوا الي الجواز و عدم المانع، و يكفي التغاير بين الموجب و القابل باللحاظ و الاعتبار، أما الرواية التي تشعر بعدم الجواز فهي ضعيفة السند، قاصرة الدلالة، كما قال صاحب المسالك، أو محمولة علي الكراهة أو غيرها من المحامل، كما قال صاحب العروة. و قال صاحب الجواهر: «الجواز أشبه بأصول المذهب و قواعده المستفادة من العمومات الشاملة للفرض التي لا تصلح الرواية لقطعها بعد ندرة القول بها، و الطعن في سندها».

و نحن علي هذا الرأي، اذا المفروض أن الموكل حقق ارادة موكلته بكاملها، فكان أشبه بما اذا و كل اثنان رجلا ثالثا أن يجري المعاملة الشكلية بينهما بعد أن اتفقا علي النقط الأساسية.


پاورقي

[1] تقدم في باب الوكالة أن الامام عليه السلام سئل عن رجل قال لآخر: اخطب لي فلانة، فلما خطبها له انكر ذلك؟.. فقال الامام: يغرم الوكيل نصف الصداق، ثم علل الحكم بأن الوكيل قصر في عدم الاشهاد عليه. و قد اعتمد المشهور هذه الرواية، و أفتوا بمضمونها.


تصرفات المريض


أما تصرفات المريض، فان كانت معلقة علي الموت فهي وصية، و حكمها ما أسلفنا في وصية الصحيح، اذ لا فرق في الوصية بين صدورها في حالة الصحة، و حالة المرض، ما دام المريض ثابت العقل، كامل الادراك و الشعور.

و اذا تصرف المريض تصرفا مطلقا غير معلق علي الموت ينظر: فان عاد التصرف الي نفسه، كما لو اشتري ثيابا مثمنة، و تلذذ في مأكله و مشربه، و أنفق علي دوائه و تحسين صحته، و سافر للراحة و الاستجمام، و ما الي ذاك، فكل تصرفاته صحيحة ليس لأحد عليه من سبيل وارثا كان أو غير وارث.

و ان تصرف بدون محاباة، كما لو باع أو أجر، أو استبدل شيئا من ممتلكاته بعوضه الحقيقي ينفذ عمله من اصل المال، و ليس للوارث معارضته، لأنه لم يفوت عليه شيئا.

و اذا تصرف تصرفا منجزا غيرمعلق علي الموت، و كان فيه محاباة كما لو وهب، أو تصدق، أو ابرأ من الدين، أو عفا عن الجناية الموجبة للمال، أو باع بأقل من قيمة المثل، أو اشتري بالأكثر، أو غير ذلك من التصرفات التي تستدعي ضررا ماليا بالوارث - اذا كان تصرفه من هذا النوع فانه يخرج من الثلث، تماما كالوصية. و معني كونه من الثلث أن نوقف التنفيذ الي ما بعد الموت، فان مات في مرضه، و اتسع الثلث للتبرعات المنجزة كشف عن كونها نافذة من أول الأمر، و ان ضاق الثلث عنها كشف عن فساد التصرف بمقدار الزائد عن الثلث، مع عدم اجازة الورثة.

و في ذلك روايات كثيرة صحيحة و صريحة، عمل بها المشهور من المتأخرين، و منهم صاحب الجواهر، و اعتمد عليها أكثر الفقهاء، كما قال صاحب



[ صفحه 178]



المسالك، منها ان الامام الصادق عليه السلام سئل عن رجل حضره الموت، فأعتق مملوكا ليس له غيره، فأبي الورثة أن يجيزوا ذلك؟ قال الامام: ما يعتق منه الا الثلث.. و قال البعض: انها تخرج من الأصل.


من أسرار الموت


و مما ينتقده الجاحدون للعمد و التقدير الموت و الفناء، فإنهم يذهبون إلي أنه ينبغي أن يكون الناس مخلدين في هذه الدنيا، مبرئين من هذه الآفات، فينبغي أن يساق هذا الأمر إلي غايته، فينظر ما محصوله.

أفرأيت لو كان من دخل العالم و يدخله يبقون، و لا يموت أحد منهم، ألم تكن الأرض تضيق بهم، حتي تعوزهم المساكن و المزارع و المعائش، فإنهم - و الموت يفنيهم أولا فأولا - يتنافسون في المساكن و المزارع، حتي تنشب بينهم في ذلك الحروب، و تسفك فيهم الدماء، فكيف كانت تكون حالهم لو كانوا يولدون و لا يموتون، و كان يغلب عليهم الحرص و الشره و قساوة القلوب، فلو وثقوا بأنهم لا يموتون لما قنع الواحد منهم بشي ء يناله، و لا أفرج لأحد عن شي ء يسأله، و لا سلا عن شي ء مما يحدث عليه، ثم كانوا يملون الحياة و كل شي ء من أمور الدنيا كما قد يمل الحياة من طال عمره، حتي يتمني الموت و الراحة من الدنيا.


ليت السياط


المحاصن 229 / ح 165: أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن بعض أصحابنا، عن علي بن أسباط، عن اسحاق بن عمار، قال: سمعت أباعبدالله عليه السلام يقول:...

ليست السياط علي رؤوس أصحابي حتي يفقهوا في الحلال و الحرام.



[ صفحه 120]




الجهاد في سبيل الله


[دعائم الاسلام 1 / 342: عن جعفر بن محمد عليهماالسلام أنه قال:...]

أصل الاسلام الصلاة، و فرعه الزكاة، و ذروة سنامه الجهاد في سبيل الله.



[ صفحه 81]




الشجرة الخبيثة


تفسير العياشي 2 / 225، ح 15...

عن عبدالرحمن بن سالم الأشل عن أبيه، عن أبي عبدالله عليه السلام في قوله تعالي: (ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة) [1] قال:

هذا مثل ضربه الله لأهل بيت نبيه، و لمن عاداهم، هو (و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثة اجتثت من فوق الأرض ما لها من قرار) [2] .


پاورقي

[1] سورة ابراهيم، الآية: 24.

[2] سورة ابراهيم، الآية: 26.


سؤالي پيرامون علم امام بعدي


ابوبصير گويد: به امام صادق - عليه السلام - گفتم: خدا مرا فدايت كند؛ آيا ممكن است امام وعالمي از شما شبي يا روزي يا ساعتي درگذرد، و عالم بعدي به دنبالش بيايد و در همان روز يا ساعت علوم او را بداند؟

فرمود: اي ابومحمد؛ امام قبلي كتابهائي را به امام بعدي به ارث منتقل مي كند، و امام بعدي شب و روز بر دانشش اضافه مي شود، و خدا او را به خودش واگذار نمي كند. [1] .


پاورقي

[1] بصائر الدرجات: 137، بحارالأنوار: ج 26 ص 95 ح 29.


حديث 180


4 شنبه

اصل الرجل عقله.

اساس و ريشه ي آدمي، خردش است.

بحار، ج 75، ص 202


غرسه النوي و انباته، و الرق الذي خرج و المكتوب عليه


عنه: عن محمد بن مسلم، قال: كنت عند أبي عبدالله عليه السلام اذ دخل عليه المعلي بن خنيس باكيا، فقال: و ما يبكيك؟ قال: بالباب قوم يزعمون أن ليس لكم علينا فضل، و أنكم و هم شي ء واحد، فسكت ثم دعا بطبق من تمر، فأخذ منه تمرة، فشقها نصفين، و أكل التمر، و غرس النوي في الأرض فنبت و حمل بسرا، فأخذ منها واحدة فشقها نصفين، و أكل و أخرج منها رقا و دفعه الي المعلي، و قال له: اقرأ، فاذا فيه: بسم الله الرحمن الرحيم لا اله الا الله، محمد رسول الله، علي المرتضي و الحسن و الحسين و علي بن الحسين و عدهم واحدا واحدا الي الحسن العسكري و ابنه [1] .


پاورقي

[1] الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 624 ح 25.


نگهباني از جانب خداوند


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: هر چه محبت همسر در قلب شوهرش زيادتر شود، ايمانش زيادتر مي شود.

عبدالملك بن حكيم در كتابي كه هارون بن موساي تلعكبري از او روايت مي كند، از بشير نبال نقل مي كند كه گفت:

بالاي كوه صفا بودم و حضرت صادق عليه السلام هم آن جا ايستاده بود. با هم از كوه سرازير شديم، منصور دوانقي بر الاغ خود سوار بود و با لشكريانش كه سوار اسب و شتر بودند، آمدند و راه را بر آن حضرت تنگ كردند، به طوري كه ترسيدم آن حضرت را پايمال كنند و من براي حفظ وجود مبارك حضرت مقابلش ايستادم و در دل گفتم: خدايا! اين بنده و بهترين خلق تو در زمين است، و اينها كه از سگ بدترند هميشه او را به رنج و زحمت مي اندازند. پس حضرت نگاهي به من كرد و فرمود: بشير! گفتم: بلي. فرمود: سرت را بالا بگير، ببين چه مي بيني؟ به خدا! ديدم نگهباني از جانب خداوند، بزرگتر از آن كه بتوانم وصف كنم؛ بالاي سر آن حضرت است. فرمود: اي بشير آن چه مي بيني خدا به ما داده ولي ما مأمور به صبريم، لذا صبر مي كنيم.



[ صفحه 273]




مناظرات امام صادق


امام صادق عليه السلام در سال هاي آخر حكومت امويان و اوايل حكومت عباسيان با استفاده از درگيري بني اميه و بني عباس نهضت علمي خود را شروع كرد و آن را گسترش داد؛ به گونه اي كه هزاران پژوهنده و دانشجو با اشتياق فراوان از راه هاي دور به مدينه آمده، در حوزه ي درس حضرت شركت مي كردند و در رشته هاي گوناگون از محضر ايشان بهره مي گرفتند. حتي بسياري از متفكران غير اسلامي نيز براي مناظره و بحث علمي خدمت امام صادق عليه السلام مي رسيدند و حضرت با آنان مناظره مي كرد و از آنجا كه شرح مناظرات آن حضرت با فرقه هاي مختلف به حدي زياد است كه نياز به كتابي جداگانه دارد، از باب نمونه چند مورد را يادآور مي شويم:


مخول بن راشد


أبوراشد مخول - علي وزن محمد - النهدي المتوفي سنة 141.

خرج حديثه البخاري و مسلم و الترمذي و النسائي و ابن ماجة. و روي عنه سفيان الثوري و شعبة، و شريك و غيرهم و هو من تلامذة الامام الباقر عليه السلام.

قال ابن حجر أبوراشد النهدي ثقه نسب الي التشيع [1] وثقه ابن معين و ابن سعد و قال أحمد ما علمت الا خيرا و سئل عنه أبوحاتم فقال يكتب حديثه [2] .


پاورقي

[1] التقريب 336: 2.

[2] الجرح و التعديل 398: 4 ق 1.


مصدر العيش


قال عليه السلام: و اعلم يا مفضل ان رأس معاش الانسان و حياته الخبز و الماء، فانظر كيف دبر الأمر فيهما، فان حاجة الانسان الي الماء أشد من حاجته الي الخبز، و ذلك أن صبره علي الجوع أكثر من صبره علي العطش، و الذي يحتاج اليه من الماء أكثر مما يحتاج اليه من الخبز، لأنه يحتاج اليه لشربه و وضوئه و غسله و غسل ثيابه و سقي أنعامه و زرعه، فجعل الماء مبذولا لا يشتري لتسقط عن الانسان المؤنة في طلبه و تكلفه، و جعل الخبز متعذرا لا ينال الا بالحيلة و الحركة، ليكون للانسان في ذلك شغل يكفه عما يخرجه اليه الفراغ من الأشر [1] و العبث، ألا تري أن الصبي يدفع الي المؤدب و هو طفل لم يكمل ذاته للتعليم كل ذلك ليشتغل عن اللعب و العبث اللذين ربما جنيا عليه و علي أهل المكروه العظيم، و هكذا الانسان لو خلا من الشغل لخرج من الأشر و العبث و البطر [2] الي ما يعظم ضرره عليه و علي من قرب منه، و اعتبر ذلك بمن نشأ في الجدة و رفاهية العيش و الترفه و الكفاية و ما يخرجه ذلك اليه. [3] .


پاورقي

[1] الأشر: الفرح البطر. مجمع البحرين 207:3.

[2] البطر: الطغيان عند النعمة. لسان العرب 68:4.

[3] بحارالأنوار 87:3.


الميمونية


الملل و النحل 116:1.

هم أصحاب ميمون بن خالد ، كان من جملة العجاردة ، و ان الميمونية يجيزون نكاح بنات البنات و بنات أولاد الاخوة و الأخوات . وعدها الاسفرائيني [1] من جملة الغلاة الخارجين ، و لم يذكرها من فرق العجاردة .


پاورقي

[1] الفرق بين الفرق:113.


اعلام السنة


أخذ عنه عدة من أعلام السنة و أئمتهم، و ما كان أخذهم عنه كما يأخذ التلميذ عن الاستاذ، بل لم يأخذوا عنه الا و هم متفقون علي امامته و جلالته و سيادته، كما يقول الشيخ سليمان القندوزي في «الينابيع» [1] و النووي في «تهذيب الأسماء و اللغات» [2] ، بل عدوا أخذهم عنه مقبة شرفوا بها، و فضيلة اكتسبوها، كما يقول الشافعي في «مطالب السؤول»، و نحن بدورنا نورد لك شطرا من اولئك الأعلام.


پاورقي

[1] الينابيع: 360.

[2] تهذيب الأسماء و اللغات1 : 150 - 149، الرقم 106.


ابو عبد الله


محدث لم أقف علي تفاصيل أحواله.

روي عنه سيف بن عميرة.

المراجع:

رجال الطوسي 340. تنقيح المقال 3: قسم الكني 25. معجم رجال الحديث 21: 226. جامع الرواة 2: 399. مجمع الرجال 7: 61. منهج المقال 390.


سلمة بن مهران الكوفي


سلمة بن مهران الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 212. تنقيح المقال 2: 51. خاتمة المستدرك 809. معجم رجال الحديث 8: 213. نقد الرجال 158. جامع الرواة 1: 373. مجمع الرجال 3: 155. أعيان الشيعة 7: 292. منتهي المقال 151. منهج المقال 171.


محمد بن أبي زيد الكوفي


محمد بن أبي زيد الكوفي.

محدث إمامي. روي عنه أبو إسحاق الخفاف.

المراجع:

رجال الطوسي 306. تنقيح المقال 2: قسم الميم: 60. خاتمة المستدرك 839. معجم رجال الحديث 14: 243. نقد الرجال 284. جامع الرواة 2: 48. مجمع الرجال 5: 106. منتهي المقال 252. منهج المقال 275.