بازگشت

زنبور عسل


زنبور عسل با مهارتي خانه هاي شش گوشه براي خود مي سازد كه هيچ مهندسي با اين دقت نمي تواند ساختماني بكند؛ و عسلي تهيه مي نمايد كه سرآمد تمام شيريني هاست، و از موم آن منافع ديگري عايد انسان مي شود. اين حيوان كار خود را در منتهاي خوبي و شگفت انجام مي دهد، و چيزي را كه عمل مي آورد بي اندازه لطيف و گرانبهاست.

از همه عجيب تر اين است كه موجودي كه اين همه عجايب به وسيله او انجام مي شود، نمي تواند حتي به وجود خود پي ببرد، چه رسد به چيزهاي ديگر. پس اين امر دليل واضحي است بر اينكه اين صنعت از زنبور نيست، بلكه خداوندي كه دانا به همه چيز است و همه چيز به فرمان او موجود مي شود، اين حيوان را خلق كرده، و براي منفعت انسان، به انجام اين امور وادارش نموده است.


هشام بن الحكم


هذا العالم الجليل الذي تخصص في علم الكلام و العقائد و كانت له اليد الطولي في الحوار و المناظرة، مع المنحرفين و المخالفين.

و كان الامام الصادق (عليه السلام) يرتاح اليه و يستأنس به، و قد منحه و ساما معنويا قيما، هو أغلي من تيجان الملوك و اوسمة المتفوقين،



[ صفحه 379]



حينما قال (عليه السلام) له: «ناصرنا بيده و لسانه و قلبه».

هذا... و قد ذكرنا بعض مناظراته، في هذا الكتاب، كما قد تحدثنا عنه بالتفصيل في الجزء الخاص بأصحاب الامام الصادق (عليه السلام) من الموسوعة.


جبريگري و تخدير افكار عمومي


راه ديگري كه منصور براي گول زدن مردم در پيش گرفت ادعاي خليفه ي خدا بودن در روي زمين بود كه مي گفت من هر كاري انجام مي دهم، به مشيت و اراده ي خدا انجام مي دهم و اگر او نخواهد و اراده ي پروردگار بر آن تعلق نگيرد، من از پيش خود كاري نمي كنم. به همين جهت روز جمعه خطبه اي ايراد كرد و گفت: اي مردم، تنها من از طرف پروردگار حاكم شما در روي زمين هستم و با توفيق و عنايت او شما را رهبري مي كنم و از طرف او نگهبان مال او هستم، زيرا خداوند مرا قفل اموال خويش قرار داده است و اگر بخواهد بر در اموال قفلي بزند، خواهد زد تا روزي كه بخواهد. بنابراين به سوي خدا تضرع كنيد و از او بخواهيد كه در اين روز شريف (جمعه) از لطف خود به شما ببخشد و مرا



[ صفحه 291]



موفق بدارد تا در كارها نلغزم و اشتباه نكنم و به من الهام كند تا نسبت به شما رأفت داشته باشم و نيكي كنم. [1] .

از اين سخنان بخوبي روشن مي شود كه منصور خود را خليفه ي خدا در روي زمين مي دانست و هر كاري كه مي خواست، انجام مي داد و در مورد استفاده از بيت المال، تمام اختيارات را مخصوص به خود مي دانست و خويش را كليددار و خزانه دار اموال خدا معرفي مي كرد.


پاورقي

[1] عقد الفريد، ج 4، ص 161.


يك اشكال و پاسخ آن


در اينجا مطلبي است كه ممكن است پيروان ابن تيميه آن را مستمسك خويش قرار دهند و انديشه و عمل خود را با آن توجيه نمايند:

و آن اين كه: گرچه عملكرد رسول خدا (صلي الله عليه وآله) در حفظ قبر ابن مظعون و ابراهيم از نظر حديث و تاريخ مسلم و ثابت است و جاي انكار نيست وليكن عمل آن حضرت يك كار بسيط و ساده اي بيش نبوده است؛ زيرا پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) بر روي قبر خاكي و معمولي قطعه سنگي نصب نمود و يا با ريختن آب بر استحكام آن افزود ولي در اين قبرها نه از گچ و آجر خبري بود و نه از گنبد و بارگاه و نه از شمع و چراغ، بنابراين، وضع موجود در حرمها و زيارتگاهها كجا؟ و آن عمل رسول خدا و قبرهاي موجود در



[ صفحه 223]



زمان آن حضرت كجا؟

پاسخ: پس از ثابت شدن مشروعيت حفظ قبور و ابقاي آثار شخصيتهاي مذهبي و بلكه استحباب آن به وسيله عمل رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و تحقق اصل موضوع از نظر حديث و تاريخ، كيفيت و جزئيات آن قهراً تابع شرايط زمانها و مكانها خواهد بود و از اينجاست كه در دوران سخت اقتصادي آن روز، نيل به اين هدف بيش از آنچه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) انجام داد متصور نيست؛ زيرا در شرايطي كه بجاي كفن كردن بر پيكر تك تك شهداي اُحد پيكر دو شهيد را در يك قطعه كفن مي پيچند. [1] در جايي كه براي پيكر شخصيتي مانند حضرت حمزه (عليه السلام) تنها از يك قطعه نمد كوچك استفاده مي كنند و در اثر كوتاه بودن آن پاهاي مباركش را با علفهاي بياباني مي پوشانند. [2] .

هنگامي كه ميهماني به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) وارد مي شود، تمام همسران آن حضرت اظهار مي دارند: در حجره آنان غذايي بجز آب وجود ندارد و آنگاه كه اين مهمان با دعوت بعضي از صحابه به خانه او وارد مي شود منحصراً با غذاي مختصري كه جهت اطفال تهيه شده است، پذيرايي و براي اختفاي اين سر، چراغ منزل خاموش مي شود و همه اعضاي خانواده با شكم گرسنه شب را سحر مي كنند. و آيه شريفه: (وَيُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ) بهمين مناسبت نازل مي گردد و... [3] .

آري در اين شرايط سخت اقتصادي كه در دوران حيات رسول خدا بر مردم مدينه حاكم بود، پرداختن به جزئيات بيشتر، امكان پذير نبود، همانگونه كه در مورد مسجدالنبي (صلي الله عليه وآله) و قبر شريف آن حضرت كه از اهميت بالايي برخوردار بودند توجه به جزئيات امكان پذير نبوده است.



[ صفحه 224]




پاورقي

[1] عن جابر بن عبدالله ان رسول الله (صلي الله عليه وآله) «كان يجمع بين الرجلين من قتلي أحد في ثوب واحد». صحيح البخاري، كتاب المغازي، ح 3851.

[2] و كفن حمزة في نمرة إذا تركت علي رأسه بدت رجلاه و اذا غطي رجلاه بدارأسه فجعلت علي رأسه و جعل علي رجليه شئ من الأذخر. اسدالغابه، ج 2، ص 49.

[3] صحيح بخاري، كتاب فضائل الصحابه، حديث 3587.


حق الصاحب


«و أما حق الصاحب فان تصحبه بالفضل ما وجدت اليه سبيلا، و الا فلا أقل من الانصاف، و أن تكرمه كما يكرمك، و تحفظه كما يحفظك، و لا يسبقك في ما بينك و بينه الي مكرمة، فان سبقك كافأته، و لا تقصر به عما يستحق من المودة، تلزم نفسك نصيحته، و حياطته، و معاضدته علي طاعة ربه، و معونته علي نفسه في ما لا يهم به من معصية ربه.

ثم تكون عليه رحمة، و لا تكون عليه عذابا، و لا قوة الا بالله...» و عرض الامام عليه السلام الي حقوق الصاحب علي صاحبه، و هي.

1 - أن تقوم المصاحبة علي الفضل و المعروف.

2 - أن يحفظ كل منهما صاحبه.

3 - أن تقوم المصاحبة علي المودة و الحب و الاخاء.

4 - أن يسدي كل صاحب لصاحبه النصيحة.

5 - أن يعضد كل منهما صاحبه علي طاعة الله تعالي، و التجنب عن معاصيه.

6 - أن تكون الصحبة رحمة و نعمة لا عذابا و نقمة.


النهي عن الكلام في ذات الله


و نهي الامام أبوجعفر (ع) عن الحديث و الخوض في ذات الله تعالي لأن ذلك مبني علي فلسفة عميقة لا تتحملها عقول البسطاء الذين لا يملكون رصيدا من العلم، فانهم يقعون في حبائل الشيطان، و يخرجون من حضيرة الايمان الي حضيض الشرك، يقول (ع):

«تكلموا في كل شي ء، و لا تتكلموا في ذات الله...» [1] .

و قال (ع): تكلموا في خلق الله: و لا تتكلموا في الله فانه لا يزداد صاحبه الا تحيرا...» [2] .

ان الحديث عن ذات الله تعالي لا يزيد الانسان الا تحيرا و القاء في المهالك و الشبهات، اما التفكر في مخلوقات الله، و التأمل في دقائق هذا الكون فانه يدعو الي حتمية الايمان بالله، فان كل مخلوق بحسب صنعته و تركيبه يدال علي الخالق العظيم، يقول دارون: «اني أري فيما يظهر لي ان الاحياء التي عاشت علي هذه الارض جميعها من صورة واحدة ازلية نفخ الخالق فيها نسمة الحياة» [3] و ان من الخرافة القول بأن هذه العوالم وجدت من باب الصدفة، فان من غير الممكن ان توجد الصدفة نظاما دقيقا قائما علي العلم، فلماذا لم تخلق الصدفة الطائرة أو الآلات الحديثة التي أوجدها الفكر و العلم؟


پاورقي

[1] اصول الكافي 1 / 92.

[2] اصول الكافي 1 / 92.

[3] النشوء و الارتقاء (ص 47).


پرخوابي و بيكاري


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

خداوند عزوجل، از پرخوابي و بيكاري زياد نفرت دارد. [1] .


پاورقي

[1] كافي: 5 / 84 / 1، ميزان الحكمه: ج 13، ح 20921.


توجه به نعمت


چنانكه مشهور است و مي گويند: « ماهي تا در آب است قدر آب را نمي داند و به اهميت آن توجهي ندارد. » ما هم تا غرق در نعمت هستيم به اهميت و ارزش نعمتها توجهي نداريم. اگر درباره ي



[ صفحه 133]



موهبتهاي پروردگار انديشه كنيم، آن گاه مي فهميم كه بخشش خداوندي نسبت به ما تا چه پايه و اساسي است. همين توجه، كار را آسان مي كند و سبب مي شود كه منعم حقيقي باشيم يعني خدا را فراموش نكنيم. به اين دليل است كه اين توجه را پروردگار به جاي شكر و سپاس از ما مي پذيرد.

من انعم الله عليه بنعمة فعرفها بقلبه فقد ادي شكرها. [1] .

كسي كه خداوند نعمتي به او داد و او با قلب خود، آن نعمت را درك كرد، شكر آن نعمت را به جا آورده است.


پاورقي

[1] اصول كافي. ج 2، ص 96.


شعر غزلي در عصر امام ششم


در اين فن شعر عصر امام ششم شهرتي بسزا يافت و شعرائي بودند كه اشعار بسيار در تغزل و تغني و تشبيب مي سرودند و گاهي در ملاعت و استمتاع و اوصاف و اقسام لهو و لعب شعر مي سرودند و اكثر آنها



[ صفحه 247]



شعراي بني اميه بودند به شرحي كه جنايات خلفاي اخير اموي يعني آل مروان را در تاريخ مفصل اسلام جلد اول شرح داديم آنها بودند كه قريحه شعرا را بر اين تمايل شهوات جلب مي كردند و ادامه به هوس بازي مي دادند و عمر بن ابي ربيعه كه در شرح حال حضرت سكينه بنت الحسين عليه السلام در كتاب فاطمه زهرا (س) نوشتيم از اشعر شعراي هجائي و تصنيف ساز مسخره و هزال بود كه رائيه او مشهور است.



أمن آل نعم انت غاد فمبكر

غداة غدام رائح فمهجر



و برخي از آنها اين اشعار را تعميم نمي دادند بلكه براي محبوب خاصي مي گفتند و احساسات خود را در دوستي منعكس مي كردند كه از شعراي معروف عاشق پيشه جميل بن معمر و قيس بن ذريح و مجنون ليلي بود كه در كتاب اغاني و تاريخ ادبيات عرب شرح حال هر يك مفصل ضبط است و حكيم نظامي گنجه اي داستان ليلي و مجنون را به فارسي با بهترين فرض تصور در نهايت اتقان و استحكام سروده است.

از شعراي غزل سراي آن عصر كثير غره و يزيد بن طثريه و وضاح اليمن و ذوالرمه و غيره بود كه داستان پرداز و قصه گوي منظوم هم بوده اند.

با مراجعه به تاريخ نظم و نثر قرن دوم اين حقيقت به دست مي آيد كه عاليترين عصر شعر عربي بوده است.


صورت استخوان هاي بدن انسان بنا بر تشريح امام صادق


كف دست 35

بازو 2

ساعد 2

عضد 1

كتف 3

جمع هر دست 41 مجموع دو دست 82

قدم 35

ساق 2

ركبه 3

نشيمن گاه 1

ورك 2

جمع هر پا 43 مجموع دو پا 86

صلب فقرات 18

اضلاع 9

گردن 8

سر 36

دهن: دندان ها 32

جمع 103

در تشريح توحيدي



ببين تا يك انگشت از چند بند

به صنع خدائي بهم در فكند



تأمل كن از بهر رفتار مرد

كه چند استخوان پي زد و وصل كرد



دو صد مهره بر يكديگر ساخته است

كه گل مهره اي چون تو پرداخته است



بديعي كه نقش آفريند ز گل

روان و خرد بخشد و هوش و دل



ترا آنكه چشم و دهان داد و گوش

اگر عاقلي در خلافش نكوش



نزيبد تو را با چنين سروري

كه سر جز به طاعت فرود آوري





[ صفحه 295]



در اين درس مراد به وصل اعضاء بزرگ و متصل به هم مي باشد كه دوازده قسمت است و اين بيان كه اطلاع از استخوان بندي بدن و شماره اعضاي استخوان هاي قسمت هاي مختلف است امروز پس از دوازده قرن اين بررسي نسبت به عضلات و شرائين واورده و اعصاب و استخوانها به اعتراف و اقرار رسيده كه امام ششم فرموده است و قبل از امام صادق و پس از او تا ايجاد وسيله كامل عكس برداري و تشريح هيچكس نتوانسته اين علم را به اين استحكام و اتقان و يقين بيان كند مگر امام صادق كه از زبان وحي گرفته است.


حضرت علي و حركات گوناگون زمين


اينك خلاصه آراء بزرگان جهان و حركات گوناگون زمين را به طور فهرست از لحاظ خوانندگان ارجمند مي گذارند:

1 - حركت وضعي زمين كه در 23 ساعت و 58 دقيقه و 49 ثانيه زمين به دور خودش گردش مي كند.

2 - حركت ساليانه يا انتقالي زمين كه 365 روز و شش ساعت و 8 دقيقه و 38 ثانيه زمين به دور مركزش «مستقرش» (خورشيد) در ضمن يك دائره بيضي مي چرخد.

3 - حركت اقباليه زمين كه دائره استوائي آن اقبال به سوي دائرةالبروج دارد و در 670 سال يك درجه جلو مي آيد.

4 - حركت دو نقطه اوج و حضيض كره ي زمين است بر وفق محيط دائرةالبروج و دوره ي كامله اش 20931 سال تمام است.

5 - حركت تقديم اعتدال بهاري و پائيزي است كه به واسطه آن ثوابت را در هر 26 هزار سال يك بار متحرك مي بينيم.

6 - حركت رقصي يا ارتعاشي قمري است كه بر دو محور زمين عارض مي شود و در هر 29 سال يك بار زمين به سوي دائرةالبروج متمايل مي گردد.

7 - حركت ارتعاشي شمسي است كه به واسطه ي جاذبيت آفتاب محور زمين در دو جهت قطبين مرتعش مي گردد و در هر سال شمسي يك حركت را تمام مي كند و نهايت آن يك دفعه فلكي است.

8 - حركت تبعي است كه زمين با ساير سيارات به تبعيت آفتاب به طرف ستاره اي (وگا) از مجموعه چنگ روانند.

9 - حركات ارتعاشي دروني.

10 - حركات ارتعاشي موضعي.

11 - حركات ارتعاشي عمقي يا سطحي.

اينك كه آخرين تحقيقات دانشمندان فلكي نسبت به حركات متعدده زمين از نظر خوانندگان محترم گذشت شايسته و سزاوار است كه جهانيان به دقت در اين جمله كوتاه



[ صفحه 119]



حضرت مرتضوي (خداوند حركات زمين را به واسطه ي كوه هاي محكم كه از جنس سنگ است تعديل نمود) نگريسته، سپس سر تعظيم و تكريم به پايگاه منيع فرزند برومند ابوطالب فرود آورده اقرار و اعتراف كنند كه فهم چنين مسائل غيرمحسوس در 14 قرن پيش با نبودن ابزارهاي امروزي براي شخص آموزشگاه نديده بزرگ شده در محيط توحش فراهم نبوده جز استفاده از دستگاه گيرنده ربوبي و فرستنده نبوت و دهنده وصايت و خلافت.


مكان المصلي


قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: جعلت لي الأرض مسجدا و طهورا. و في حديث آخر: جعلت لي الأرض مسجدا، و ترابها طهورا، اينما ادركتني الصلاة صليت.

و قال الامام الصادق عليه السلام: الأرض كلها مسجد الا بئر غائط أو مقبرة. أو حمام. و استثني الامام عليه السلام هذه الثلاثة علي سبيل الكراهة، لا التحريم.


الفقهاء 02


اتفقوا علي أنه لا يجوز الاحرام قبل الميقات الا في صورتين:

1- أن يريد العمرة المفردة لرجب، و لكنه يخاف ان أخر الاحرام الي الميقات أن ينتهي رجب، و يدخل شعبان، فيجوز له، و الحال هذه، أن يحرم قبل



[ صفحه 162]



الميقات، و ينوي عمرة رجب ما بقي منه يوم أو بعض يوم، فقد سئل الامام عليه السلام عن الرجل يجي ء معتمرا، ينوي عمرة رجب، فيدخل عليه هلال شعبان قبل أن يبلغ الميقات، أيحرم قبله، و يجعلها لرجب، أو يؤخر و يجعلها لشعبان؟ قال: يحرم قبل الميقات، و تكون العمرة لرجب، و له فضله، و هو الذي نوي.

2- ان ينذر الاحرام قبل الميقات، فقد سئل الامام الصادق عليه السلام عن رجل جعل لله شكرا ان يحرم من الكوفة؟ فقال: فليحرم من الكوفة، و ليف لله بما قال.. و بديهة أن تخصيص المورد لا يخص الوارد، أي لا خصوصية للكوفة بالذات.


شرطان


يعتبر في هذا الخيار شرطان:

1- أن يكون محل العقد عينا موجودة في الخارج بالفعل، بحيث يمكن رؤيتها و الاشارة اليها حين العقد، ولكنها غائبة عن محلها، كأن يقول البائع للمشتري: بعتك داري الموجودة في بلد كذا، و التي صفتها كذا، فيكون المبيع هذا الدار بالذات، أما الصفات فمن توابع المبيع و عوارضه، و بتخلفها عنه يوجد سبب الخيار، أما لو باعه كليا موصوفا في الذمة فلا يكون محلا لهذا الخيار:

أولا: لتعذر رؤيته و الاشارة اليه.

ثانيا: للفرق بين وصف المبيع الموجود في الخارج، و بين وصف المبيع الموجود في الذمة، فان الوصف الاول من عوارض المبيع، لا من مقوماته، و الوصف الثاني من مقوماته، لا من عوارضه. و تظهر نتيجة الفرق بينهما حين الوفاء بالعقد، حيث يصح البيع مع الخيار في المبيع الموجود خارجا، و يلزم



[ صفحه 209]



البائع - في المبيع بالذمة - بابدال العين بما يحقق الوفاء بالعقد.

2- ان يذكر العين المبيعة بلفظ يدل بوضوح و صراحة علي جنسها و صفاتها التي تختلف فيها الرغبات، بحيث يقوم الوصف مقام الرؤية و المشاهدة، و ترتفع به الجهالة الموجبة للغرر، و اذا انتفي الوصف الرافع لهذه الجهالة بطل البيع من أساسه، لمكان الغرر، كما تقدم في فصل شروط العوضين.

ثم ان المعيار لتطابق الوصف مع المبيع الموجب لسقوط الخيار، و عدم هذا التطابق الموجب لثبوت الخيار، ان المعيار هو فهم العرف، و لا ضابط سواه.


شرعيتها


العارية مشروعة بالكتاب و السنة و الاجماع، قال تعالي: (فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراءون، و يمنعون الماعون).. فقد قرن الله سبحانه تارك العارية بتارك الصلاة، و نسبهما معا الي الويل، أي الهلاك، و المراد هنا بالسهو الترك لا النسيان.



[ صفحه 212]



و جاء في الحديث الشريف: «من منع الماعون جاره منعه الله خيره يوم القيامة، و وكله الي نفسه».

و كلامنا في الوديعة يتناول العقد، و المعير، و المستعير، و الشي ء المعار، و مسائل تتصل بها، و بعض صور التنازع.


التقديم و التأخير


الأصل أن يكون الايجاب من المخطوبة، و القبول من الخاطب، فتقول هي أو وكيلها: زوجت، و يقول هو أو وكيله: قبلت، ولكن المشهور أجازوا تقديم القبول علي الايجاب، و ان يقول: زوجتني نفسك بكذا، فتقول: زوجتك، أو قبلت. قال الشهيد الثاني في شرح اللمعة: «لأن العقد هو الايجاب و القبول، و التركيب كيف اتفق غير مخل بالمقصود، و يزيد الزواج علي غيره من العقود أن الايجاب من المرأة، و هي تستحي غالبا من الابتداء به، فاغتفر هنا.. و من ثم ادعي بعضهم الاجماع علي جواز تقديم الايجاب هنا».



[ صفحه 174]



و يكفي أن يكون بلفظ نعم، لرواية ابان بن تغلب عن الامام الصادق عليه السلام: اذا قالت المرأة: نعم، بعد قول الرجل: أتزوجك متعة بكذا الي كذا فهي امرأتك و أنت أولي الناس بها.

بل يكفي من المتعاقدين النطق بما يحسنان مع العجز عن التلفظ بالزواج و النكاح، كان يقول أحدهما: جوزت بدلا عن زوجت، علي شريطة أن يكون كل منهما علي يقين من مقصود الآخر. قال صاحب الشرائع و الجواهر: «اذا عجز أحد المتعاقدين عن النطق بلفظ الزواج و النكاح تكلم بما يحسنه بعد فرض علم كل منهما بمقصود الآخر».


اقرار الوصي


اذا أقر الوصي بدين أو عين علي الميت فلا ينفذ اقراره بحق الصغير و لا بحق غيره من الورثة، لأنه اقرار بحق الغير، ولدي الخصومة بعتبر الوصي شاهدا يشترط فيه ما يشترط في الشاهد اذا لم يكن هو أحد طرفي الدعوي.

و اذا شهد الوصي للاطفال، أو للميت فلا تقبل شهادته، لأنه يثبت لنفسه ولاية التصرف فيما يشهد به.


الاستغناء يطغي الإنسان


فإن قالوا: أوليس قد يكون من الناس من يركن إلي ما نال من خير،



[ صفحه 156]



و إن كان لا يستحقه، فما الحجة في منع من رضي أن ينال نعيم الآخرة علي هذه الجملة؟ قيل لهم: إن هذا باب لو فتح للناس لخرجوا إلي غاية الكلب، و الضراوة علي الفواحش، و انتهاك المحارم، فمن كان يكف نفسه عن فاحشة، أو يتحمل المشقة في باب من أبواب البر لوثق بأنه صائر إلي النعيم لا محالة، أو من كان يأمن علي نفسه و أهله و ماله من الناس لو لم يخف الحساب و العقاب، فكان ضرر هذا الباب سينال الناس في هذه الدنيا قبل الآخرة، فيكون في ذلك تعطيل العدل و الحكمة معا، و موضع للطعن علي التدبير بخلاف الصواب و وضع الأمور في غير مواضعها.


انصحوا لأنفسكم


كنزالكراجكي 2 / 23: قال الصادق عليه السلام:..

أحسنوا النظر فيما لا يسعكم جهله، و أنصحوا لأنفسكم، و جاهدوا في طلب ما لا عذر لكم في جهله، فان لدين الله أركانا لا ينفع من جهلها شدة اجتهاده في طلب ظاهر عبادته، و لا يضر من عرفها، فدان به حسن اقتصاده، و لا سبيل لأحد الي ذلك الا بعون من الله عزوجل.


المهلكتان


[تحف العقول 369: قال عليه السلام:...]

خصلتان مهلكتان: تفتي الناس برأيك، أو تدين بما لاتعلم.



[ صفحه 80]




الكفار في القرآن


تأويل الآيات الظاهرة 522: قال محمد بن العباس رحمةالله حدثنا علي بن أسباط، عن علي بن محمد، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام أنه قال:...

قال الله عزوجل: (فلنذيقن الذين كفروا) بتركهم ولاية علي عليه السلام (عذابا شديدا) في الدنيا (و لنجزينهم أسوأ الذي كانوا يعملون) في الآخرة



[ صفحه 92]



(ذلك جزاء أعداء الله النار لهم فيها دار الخلد جزاء بما كانوا بايتنا يجحدون) [1] و الآيت الأئمة عليهم السلام.


پاورقي

[1] سورة فصلت، الآيتان: 28-27.


آيا زمين بدون امام مي ماند؟


ابوحمزه گويد: به امام صادق عرض كردم: آيا زمين بدون امام مي ماند؟

فرمود: اگر زمين بدون امام باشد حتما فرو رود (و نظمش از هم بپاشد). [1] .



[ صفحه 150]



2- ابان بن عثمان از حسن بن زياد روايت كند كه گفت: از امام صادق - عليه السلام - سؤال كردم: آيا ممكن است زمين باشد ولي در آن امام نباشد؟

امام - عليه السلام - فرمود: چنين چيزي نباشد، بايد در زمين امامي باشد براي بيان حلال و حرام مردم و آنچه به آن نياز دارند. [2] .


پاورقي

[1] اصول كافي: ج 1 ص 252 ح 10، علل الشرائع: ج 1 ص 76.

[2] اكمال الدين: 129، بحارالأنوار: ج 23 ص 40 ح 73.


حديث 176


شنبه

لا تستعن بكذاب.

از دروغگو ياري و كمك مخواه.

تحف، ص 315


علمه بما في النفس، و اخراج الدنانير


الراوندي: قال: عن بعض أصحابنا، قال: حملت مالا الي أبي عبدالله عليه السلام فاستكثرته في نفسي، فلما دخلت عليه دعا بغلام و اذا طشت في آخر الدار، فأمره أن يأتي به، ثم تكلم بكلام لما أتي بالطشت فانحدرت الدنانير من الطشت حتي حالت بيني و بين الغلام، ثم التفت الي، و قال: أتري نحتاج الي ما في أيديكم؟ انما نأخذ منكم ما نأخذ لنطهركم به [1] .


پاورقي

[1] الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 614 ح 12.


اكنون عمويم كشته شد


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: سه چيز از روش انبياء الهي است: استعمال بوي خوش، كوتاه كردن مو، و زياد پاسخ گفتن به نياز جنسي زن.

نقل شده كه: روزي آن حضرت فرمود:

انا لله و انا اليه راجعون، علت را پرسيدند؛ فرمود: اكنون عمويم زيد كشته شد. تاريخ را نوشتند و هنگامي كه خبر قتل زيد از عراق رسيد، ديدند مطابق تاريخ است.



[ صفحه 268]




موقعيت هشام در نظر ائمه


هشام بن حكم، علم فقه، حديث و تفسير را از محضر امام صادق عليه السلام كسب كرد و از اول زندگي در خدمت ايشان بود. احاديث زيادي درباره ي احكام مختلف از آن بزرگوار نقل كرده است. امام صادق عليه السلام او را احترام مي كرد و مقدم وي را گرامي مي داشت.

هشام پس از رحلت امام صادق عليه السلام از محضر امام هفتم، موسي بن جعفر عليهماالسلام، علوم زيادي آموخت و چون مورد توجه و عنايت اين بزرگان بود، به او اجازه مي دادند كه با مخالفان اسلام مناظره كند، با اين كه امام صادق عليه السلام به تمام شاگردان خود اين اجازه را نداده بود. به هر حال برخي از ائمه ي معصومين عليهم السلام درباره ي او تعابيري دارند كه به چند مورد آن ها اشاره مي شود:

امام هشتم عليه السلام فرمود: هشام با دل و زبان و دست خود (با تمام نيرو) ما را ياري مي كند. [1] .

در جايي فرموده است: هشام بن حكم پرچمدار حق ما و كسي است كه سخن ما را بر كرسي مي نشاند و صدق ما را تأييد مي كند و سخنان و دليل هاي باطل دشمنان ما را رد مي كند. متابعت از او متابعت ما و مخالفت با او دشمني و مخالفت با ماست. [2] .

و نيز فرمود: هشام بنده ي صالح شايسته اي بود. [3] .

امام جواد عليه السلام فرمود: خدا بيامرزد هشام را، چقدر از اهل بيت دفاع



[ صفحه 255]



كرد. [4] .


پاورقي

[1] تأسيس الشيعه لعلوم الاسلام، ص 361.

[2] تنقيح المقال، ج 3، ص 295.

[3] الامام الصادق عليه السلام، ج 2، ص 171.

[4] همان.


محمد بن جحاده


محمد بن جحادة الاودي الايامي الكوفي المتوفي سنة 131.

خرج حديثه البخاري، و مسلم، و الترمذي، و ابوداود، و النسائي و ابن ماجة و روي عنه ابنه اسماعيل، و شعبة، و اسرائيل، و همام، و عمران القطان و السفيانان و زهير بن معاوية و شريك و غيرهم.

و قال أحمد بن حنبل: جحادة من الثقات. و وثقه النسائي، و العجلي و ابن ابي شيبة، و قال يعقوب بن ابي سفيان، قال ابوعوانة: كان يغلو في التشيع. [1] .

و قال ابن حجر في هدي الساري: محمد بن جحادة الكوفي رمي بالتشيع.


پاورقي

[1] انظر تهذيب التهذيب 92: 8.


مع المنجم اليماني


روي الشيخ الطبرسي قدس سره عن أبان بن تغلب أنه قال: كنت عند أبي عبدالله عليه السلام اذ دخل عليه رجل من أهل اليمن، فسلم عليه، فرده أبو عبدالله عليه السلام فقال له: مرحبا يا سعد!

فقال الرجل: بهذا الاسم سمتني أمي، و ما أقل من يعرفني به.

فقال له أبو عبدالله عليه السلام: صدقت يا سعد المولي!

فقال الرجل: جعلت فداك، بهذا كنت ألقب!

فقال له أبو عبدالله عليه السلام: لا خير في اللقب، ان الله تبارك و تعالي يقول في كتابه: (و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الايمان) [1] ، ما صناعتك يا سعد؟

فقال: جعلت فداك، انا من أهل بيت ننظر في النجوم، لا يقال: ان باليمن أحدا أعلم بالنجوم منا.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: فكم يزيد ضوء الشمس علي ضوء القمر درجة؟

فقال اليماني: لا أدري.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: صدقت.

قال: فكم ضوء القمر يزيد علي ضوء المشتري [2] درجة؟



[ صفحه 153]



قال اليماني: لا أدري!

قال أبو عبدالله عليه السلام: صدقت. قال: فكم يزيد ضوء المشتري علي ضوء عطارد [3] درجة؟

قال اليماني: لا أدري!

فقال له أبو عبدالله عليه السلام: صدقت. قال: فكم ضوء عطارد يزيد درجة علي الزهرة؟

قال اليماني: لا أدري!

قال أبو عبدالله عليه السلام: صدقت! قال: فما اسم النجم الذي اذا طلع هاجت [4] الابل؟



[ صفحه 154]



فقال اليماني: لا أدري!

فقال له أبو عبدالله عليه السلام: صدقت. قال: فما اسم النجم الذي اذا طلع هاجت البقر؟

فقال اليماني: لا أدري!

فقال أبو عبدالله عليه السلام: صدقت! قال: فما اسم النجم الذي اذا طلع هاجت الكلاب؟

فقال اليماني: لا أدري!

فقال له أبو عبدالله عليه السلام: صدقت في قولك لا أدري! فما زحل [5] عندكم في النجوم؟

فقال اليماني: نجم نحس.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: لا تقل هذا! فانه نجم أميرالمؤمنين [6] صلوات الله عليه، و هو نجم الأوصياء عليهم السلام، و هو النجم الثاقب الذي قال الله تعالي في كتابه. [7] .

فقال له اليماني: فما معني الثاقب؟

فقال: ان مطلعه في السماء السابعة، فانه ثقب بضوئه حتي أضاء في السماء الدنيا، فمن



[ صفحه 155]



ثم سماه الله النجم الثاقب.

ثم قال: يا أخا العرب! أعندكم عالم؟

فقال اليماني: نعم جعلت فداك! ان باليمن قوما ليسوا كأحد الناس في علمهم.

فقال أبو عبدالله عليه السلام: و ما يبلغ من علم عالمهم؟

فقال اليماني: ان عالمهم ليزجر الطير، و يقفو الأثر في ساعة واحدة مسيرة شهر للراكب المحث. [8] .

فقال أبو عبدالله عليه السلام: فان عالم المدينة أعلم من عالم اليمن!

قال اليماني: و ما يبلغ من علم عالم المدينة؟!

قال: ان علم عالم المدينة ينتهي الي أن لا يقفو [9] الأثر، و لا يزجر الطير [10] ، و يعلم ما في اللحظة الواحدة مسيرة الشمس، تقطع اثني عشر برجا، و اثني عشر برا، و اثني عشر بحرا، و اثني عشر عالما.



[ صفحه 156]



فقال له اليماني: ما ظننت أن أحدا يعلم هذا، و ما يدري ما كنهه!

قال: ثم قام اليماني فخرج! [11] .


پاورقي

[1] الحجرات: 11.

[2] المشتري (Jupiter): أكبر الكواكب السيارة و خامسها من حيث البعد عن الشمس. كتلته أكبر من كتلة الأرض ب 318 مرة. متوسط بعده عن الشمس يبلغ نحوا من 777 مليون كيلومتر، و يقع مداره بين مدار المريخ و مدار زحل. قطره الاستوائي 750 / 142 كيلومترا. يدور حول محوره مرة كل تسع ساعات و خمسين دقيقة و ثلاثين ثانية، و يدور حول الشمس مرة كل اثنتي عشرة سنة تقريبا، (و بكلمة أدق، كل احدي عشرة سنة و ستة و ثمانين جزءا من المئة من السنة). و المشتري يبدو لمن يرصده بالتلسكوب و كأنه قرص أصفر تحيط به أطواق أو أحزمة بنية، محاذية لخط استوائه، ضارب لونها الي الحمرة في الأعم الأغلب، و هو مكسو بالسحب، و يميل العلماء الي الاعتقاد بأن جوه مولف من غازات مضغوطة أو مكثفة. و المشتري اثنا عشر قمرا، و بذلك يكون أكثر الكواكب السيارة أقمارا. و الواقع أن أربعة من هذه الأقمار كبيرة و ساطعة الي درجة تمكن من رؤيتها بواسطة تلسكوب صغير. و قد اكتشف غاليليو هذه الأقمار عام 1610 و كانت بذلك أول الأجرام السماوية التي اكتشفت تلسكوبيا. المورد: 12432.

[3] عطارد: كوكب لا يفارق الشمس. كتاب العين 327:2؛ و في المورد: 8237: عطارد (Mercury): أصغر الكواكب السيارة و أقربها الي الشمس. كتلته لا تزيد علي 5 / 5 درصد من كتلة الأرض. متوسط بعده عن الشمس نحو من 000 / 000 / 58 كيلومتر. قطره الاستوائي 025 / 3 ميلا (حوالي 870 / 4 كيلومترا). و هو يدور حول الشمس مرة كل 88 يوما تقريبا، و يدور حول محوره مرة كل 59 يوما.. و ان لعطارد غلافا جويا رقيقا جدا، و أن هذا الغلاف يتألف في المقام الأول من الهليوم (Helium)، و أنه خلو - في ما يبدو - من الأكسجين، و ثاني أكسيد الكربون، و النيتروجين. و بالنظر الي ارتفاع الحرارة الشديد علي سطح عطارد و فقدان الأكسجين في غلافه الجوي، يستبعد العلماء أن تكون علي سطحه أيما حياة نباتية أو حيوانية شبيهة بتلك التي علي سطح الأرض. و ليس لعطارد أقمار معروفة. و هو يعد، بسبب من قربه من الأرض، واحدا من أشد الكواكب السيارة سطوعا.

[4] هاج الفحل..: هدر و أراد الضراب. لسان العرب 395:2.

[5] زحل: اسم كوكب من الخنس.. و قيل للكوكب: زحل لأنه زحل أي بعد، و يقال: انه في السماء السابعة. لسان العرب 303:11؛ و في المورد: 6158: زحل (Saturn) سادس الكواكب السيارة من حيث البعد عن الشمس، و ثانيها من حيث الضخامة. متوسط بعده عن الشمس 000 / 000 / 428 / 1 كيلومتر. كتلته أكبر من كتلة الأرض خمسا و تسعين مرة. قطره الاستوائي 119600 كيلومتر. يدور حول محوره مرة كل عشر ساعات و أربع عشرة دقيقة، و يدور حول الشمس مرة كل تسع و عشرين سنة و نصف السنة تقريبا. له عشرة أقمار أكبرها تيتان الذي يعتبر - بعد غانيميد (و هو من أقمار المشتري) - أضخم أقمار النظام الشمسي كلها. و زحل يتميز بالحلقات التي تحيط به و التي تتألف من جسيمات تدور حوله كما تدور الأقمار، ولكنها تبدو و كأنها طوق جامد يضفي علي هذا الكوكب جمالا خاصا. و قد ذهب بعض الباحثين الي أن هذه الحلقات هي بقايا قمر اقترب من زحل أكثر مما ينبغي فانفجر و تناثر!.

[6] لقد وجه تسمية الكوكب بزحل، لكونه بعيدا، لأن زحل أي بعد، و كذلك الامام أميرالمؤمنين، يعسوب الدين، مولي المتقين، علي بن أبي طالب عليه السلام، فانه بعيد عن تناول هذه العقول الناقصة القاصرة، لكونها غير قادرة أن تدرك حقيقة مقامه السامي، و تستوعب عمق عظمة شخصيته.

[7] اشارة الي قوله تعالي: (النجم الثاقب). الطارق: 3.

[8] و في نسخة: المجد.

[9] أي لا يتبع.

[10] قال العلامة المجلسي قدس سره: «لعل المراد بقفو الأثر الحكم بأوضاع النجوم و حركاتها، و بزجر الطير ما كان بين العرب من الاستدلال بحركات الطيور و أصواتها علي الحوادث». (البحار 54: 343). و قال أيضا: «قال الجزري الزجر للطير هو التيمن و التشؤم بها و التفؤل بطيرانها كالسانح و البارح، و هو نوع من الكهانة و العيافة انتهي، و المراد بقفو الأثر اما ما كان شائعا عند العرب من الاستدلال برؤية أثر القدم علي تعيين الذاهب و أنه الي أين ذهب، كما فعلوا ليلة الغار، أو الاستدلال بالعلامات و الآثار و الأوضاع الفلكية علي الحوادث، و قوله: في ساعة واحدة مسيرة شهر أي يحكم في ساعة واحدة بتلك الأمور علي حدوث الحوادث في مسافة و ناحية تكون مسيرة شهر، قوله عليه السلام: الي أن لا يقفو الأثر أي: لا يحتاج في علمه بالحوادث الي تلك الأمور، بل يعلم في لحظة واحدة، بما أعطاه الله من العلم ما يقع فيما تطلع عليه الشمس و تقطعه، و هي مقدار اثني عشر برجا في السماء في يوم أو أصل البروج في سنة و اثني عشر نوعا من أنواع البراري و بحرا من أنواع البحور و اثني عشر عالما من أصناف الخلق.. فلفظة ما زائدة، و يحتمل أن يكون المراد يعلم ما يحدث في اللحظة الواحدة في جميع تلك العوالم، و يحتمل أن يكون يقطع بالياء أي يقطع العالم تلك العوالم بعلمه أو بطي الأرض». البحار 221:55.

[11] الاحتجاج 250:2 / 224؛ و انظر: الخصال 489:2 / 68؛ الاختصاص: 319؛ المناقب 255:4؛ فرج المهموم: 98؛ بحارالأنوار 112:26 / 12؛ و 219:55 / 1 و 216 / 56.


ذكر الخلفية


هم أتباع خلف الذي قاتل حمزة الخارجي ، و الخلفية لا يرون القتال الا مع امام منهم ، و صارت الخلفية الي قول الأزارقة في شي ء واحد ، و هو دعواهم أن أطفال مخالفيهم في النار .


يحيي بن سعيد


قال النجاشي [1] يحيي بن سعيد القطان، أبوزكريا، عامي، ثقة، روي عن أبي عبدالله الصادق عليه السلام.

و قال الميرزا [2] باتحاد «يحيي بن سعيد» الذي ذكره النجاشي مع «يحيي ابن سعيد» الذي ذكره الشيخ [3] في رجاله في أصحاب الصادق عليه السلام قائلا: يحيي ابن سعيد فروخ القطان أبوسعيد الهروي كان من أئمة الحديث.

و ذكره العلامة [4] في القسم الثاني قائلا: يحيي بن سعيد القطان، أبوزكريا، عامي ثقة.



[ صفحه 460]



و قال العجلي: بصري ثقة نقي الحديث، كان لا يحدث الا عن ثقة.

قال عمرو بن علي: سمعت يحيي بن سعيد يقول: ولدت سنة عشرين و مئة في أولها.

قال الغلامي [5] قلت ليحيي بن سعيد في مرضه: يعافيك الله ان شاء الله، قال: أحبه الي أحبه الي الله.

و قال الذهبي: قال محمد بن أبي صفوان: كان ليحيي القطان نفقة من غلته، ان دخل من غلته حنطة أكل الحنطة، و ان دخل عليه شعير، أكل شعيرا، و ان دخل عليه تمر، أكل تمرا.

و قال علي بن المدني: ما رأيت أحدا أعلم بالرجال من يحيي بن سعيد.

مات يحيي بن سعيد في صفر سنة ثمان و تسعين و مائة عن عمر ناهز الثماني و السبعين.


پاورقي

[1] رجال النجاشي: 443، الرقم 1196.

[2] منهج المقال: 373.

[3] رجال الطوسي: 332، الرقم 6.

[4] رجال العلامة: 265، الرقم 6.

[5] سير أعلام النبلاء:9 : 181.


ابو صامت الحلواني


أبو صامت الحلواني.



[ صفحه 93]



محدث إمامي، روي عن الإمام الباقر عليه السلام أيضا. روي عنه عبد الله بن مسكان، ومعلي بن خنيس، وأبو عبد الله الرياحي وغيرهم.

المراجع:

رجال الطوسي 141 و 339. تنقيح المقال 3: قسم الكني 20. خاتمة المستدرك 867. معجم رجال الحديث 21: 188 و 189. رجال البرقي 15. نقد الرجال 390. جامع الرواة 2: 394. مجمع الرجال 7: 54. منهج المقال 389.


ابو المستهل سلمة الكوفي


أبو المستهل سلمة الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 212. تنقيح المقال 2: 48. خاتمة المستدرك 808. معجم رجال الحديث 8: 201. نقد الرجال 157. جامع الرواة 1: 371. مجمع الرجال 3: 151. أعيان الشيعة 7: 288. منتهي المقال 151. منهج المقال 170.


محمد بن زيد الثمالي


محمد بن زيد الثمالي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 287. تنقيح المقال 3: قسم الميم 118. خاتمة المستدرك 843. معجم رجال الحديث 16: 97. نقد الرجال 307. جامع الرواة 2: 114. مجمع الرجال 5: 213. منتهي المقال 266. منهج المقال 296.



[ صفحه 78]