بازگشت

پوشش حيوانات


تأمل كن، مفضل، چگونه خداوند از مو و كرك و پشم، بدن حيوانات را پوشانده تا از سرما و آفت محفوظ بمانند، و سم به آن ها عطا نمود تا پاهاي آن ها ساييده نشود؛ زيرا حيوانات دست و انگشتاني ندارند كه بتوانند پنبه يا پشم براي خود بريسند و جامه ببافند، يا نعل و كفش براي خود تهيه نمايند، پس لباس و كفشي به آن ها عطا كرده كه هيچ گاه عوض كردن نمي خواهد. ولي انسان چون هوش و ذكاوت دارد و خداوند دست و انگشتان به او عطا نموده و مي تواند لباس براي خود تهيه نمايد مثل حيوانات او را خلق ننموده كه محتاج به لباس نباشد، از اين گذشته تهيه لباس باعث مي شود عده اي از مردم مشغول به كسب شوند، و از دسترنج خود امور خانوده شان را مرتب نمايند.


الامام لا يأكل اللحم الحرام


22- عن سعد الاسكاف، [قال:] كنت عند أبي عبدالله (عليه السلام) ذات يوم، اذ دخل عليه رجل من [أهل] الجبل بهدايا و ألطاف [1] فكان - فيما اهدي اليه - جراب من قديد وحش [2] فنثره أبوعبدالله (عليه السلام) ثم قال: خذها فأطعمها الكلاب.

فقال الرجل: لم؟

قال: ليس بذكي...

فقال الرجل: اشتريته من رجل مسلم، ذكر أنه ذكي. فرده أبوعبدالله (عليه السلام) في الجراب، و تكلم عليه بكلام لم أدر ما هو؟

ثم قال للرجل: قم، فأدخله ذلك البيت، وضعه في زاوية البيت.

ففعل، فسمع [الرجل] القديد يقول: يا عبدالله! ليس مثلي يأكله الامام، و لا أولاد الأنبياء لست بذكي!

فحمل الرجل الجراب، و خرج [من ذلك البيت] فقال أبوعبدالله (عليه السلام) [له]: «ما قال؟».

قال: أخبرني بما أخبرتني به: أنه غير ذكي.

فقال أبوعبدالله (عليه السلام): «أما علمت - يا أباهارون! أنا نعلم ما لا يعلمه الناس؟!».

قال: بلي. فخرج و ألقاه علي كلب لقيه [3] .



[ صفحه 364]




پاورقي

[1] ألطاف - جمع لطف: من طرف التحف (أقرب الموارد).

[2] قديد وحش: أي كان من لحوم الحيوانات الوحشية.

[3] بحارالأنوار: ج 47 ص 95.


فعاليت هاي سياسي


در اينجا تذكر اين نكته لازم است كه برخلاف تصور عمومي، حركت امام صادق عليه السلام در زمينه هاي علمي (با تمام وسعت و گستردگي آن) خلاصه نمي شد بلكه امام فعاليت سياسي نيز داشت ولي اين بعد حركت امام بر بسياري از گويندگان و نويسندگان مخفي مانده است. در اينجا براي اينكه بي پايگي اين تصور كه امام صادق عليه السلام بنا به ملاحظه ي اوضاع و احوال آن زمان حركت مي كرد، روشن گردد، نمونه اي از فعاليت هاي سياسي امام را يادآور مي شويم.


نماز رسول خدا بر ابراهيم


گرچه روايتي كه در سنن ابو داود از عايشه نقل شده، كه: «رسول خدا بر جنازه



[ صفحه 207]



ابراهيم نماز نخوانده است.» [1] ولي مضمون روايات ديگري كه خود ابوداود و ساير محدثان و مورخان و در منابع حديثي و تاريخي آورده اند، اين است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) بر پيكر فرزند صغيرش ابراهيم همانند اشخاص بزرگ نماز ميت بجاي آورده و سپس به خاك سپرده است. [2] .

در سنن ابن ماجه اين حديث چنين نقل شده است: «لما مات ابراهيم ابن رسول الله صلي عليه رسول الله و قال: ان له مرضعاً في الجنة».

در ضمن حديثي در سنن ابي داود، محل اقامه ي اين نماز نيز تعيين گرديده است: «لما مات ابراهيم ابن النبي (صلي الله عليه وآله) صَلي عَلَيْهِ رسول الله في المقاعد». [3] .

ابن كثير از مسند ابوعلي از ابن ابي اوفي نقل مي كند كه «صلي رسول الله (صلي الله عليه وآله) علي ابنه وصليت خلفه و كبر عليه أربعاً». [4] .


پاورقي

[1] سنن ابي داود، ج 2، باب الصلاة علي الطفل.

[2] سنن ابن ماجه، ج 1، كتاب الجنائز باب «ما جاء في الصلاة علي ابن رسول الله، ح 1511؛ سنن ابي داود، ج 2 كتاب الجنائز باب في الصلاة علي الطفل، المصنف، ج 3، ص 532؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ق 1، ص 9؛ استيعاب، ج 1، ص 45؛ اسدالغابه، ج 1، ص 40.

[3] از گفتار ياقوت حموي در معجم البلدان معلوم مي شود كه در مدينه چند محل بعنوان «مقاعد» يعني ميدان و محل نشست عمومي شناخته مي شد و معروفترين آنها مقاعدي بود كه در مقابل دكانهايي در نزديكي خانه عثمان بن عفان واقع شده بود.

[4] البداية و النهايه، ج 5، ص 310.


حق المملوك


«و أما حق رعيتك بملك اليمين فأن تعلم أنه خلق ربك، و لحمك و دمك و أنك تملكه [1] لا أنت صنعته دون الله، و لا خلقت له سمعا و لا بصرا، و لا أجريت له رزقا، ولكن الله كفاك ذلك بمن سخره لك، و أئتمنك عليه، و استودعك اياه لتحفظه فيه، و تسير فيه بسيرته فتطعمه مما تأكل، و تلبسه مما تلبس، و لا تكلفه ما لا يطيق، فان كرهته خرجت الي الله منه، و استبدلت به، و لم تعذب خلق الله، و لا قوة الا بالله...».



[ صفحه 234]



لقد نظر الامام العظيم الي المملوك نظرة مستمدة من جوهر الاسلام و واقعه، فالمملوك كالحر قد صنعه الله، و خلق له السمع و البصر، و أجري له الرزق، كما صنع ذلك للحر، و ليس للمالك أن يتجبر أو يتكبر عليه، و ليس له أن يرهقه، أو يحمله فوق طاقته، و انما عليه أن يعامله بالحسني، فيطعمه مما يأكل، و يلبسه مما يلبس، و ينظر اليه كما ينظر الي أفراد عائلته، و بهذا فقد حفظ الاسلام للرق مكانته، و نفي عنه كل منقصة أو حزازة.


پاورقي

[1] في رواية «و أنك لم تملكه».


البسملة جزء من سور القرآن


و ذهب الامام ابوجعفر (ع) و سائر أئمة اهل البيت (ع) الي ان البسملة جزء من سور القرآن الكريم، و تبعهم علي ذلك جمهور غفير من علماء المسلمين، و قراؤهم [1] و قد كتب يحيي بن أبي عمران



[ صفحه 178]



الهمداني رسالة الي الامام أبي جعفر (ع) جاه فيها «جعلت فداك ما تقول في رجل ابتدأ: ببسم الله الرحمن الرحيم في صلاته وحده في أم الكتاب، فلما صار الي غير أم الكتاب من السورة تركها؟ فقال العباسي: ليس بذلك بأس» فأجابه (ع) برسالة جاء فيها «يعيدها مرتين علي رغم آنفه - يعني العباسي -» [2] و تظافرت الاخبار من الفريقين بجزئيتها، و قد شذ من انكر ذلك.


پاورقي

[1] تفسير الآلوسي 1 / 39، تفسير الشوكاني 1 / 7.

[2] فروع الكافي 3 / 312، و معني قوله (ع): «يعيدها مرتين» يعني انه كرر لفظ الاعادة من باب التأكيد.


سخن چين قاتل است


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

سعايت كننده قاتل سه نفر است: قاتل خودش و قاتل كسي كه از او سعايت مي كند و قاتل كسي كه پيش او سعايت مي كند. [1] .


پاورقي

[1] خصال شيخ صدوق: 108 / 73، ميزان الحكمه: ج 13، ح 20683.


ترس از زبان


گويي بعضي از مردم نمي توانند جلو زبان خود را بگيرند و خوب يا



[ صفحه 125]



بد، آنچه مي خواهند مي گويند. گاهي بدون علت فحش مي دهند، غيبت مي كنند، تهمت مي زنند و شماتت مي نمايند. از طرفي، مردم آبرو دارند و از صدمه رسيدن به آبروي خود مي ترسند و نمي خواهند مورد هجوم اين گونه اشخاص واقع شوند و اصلا از چنين اشخاصي هراس دارند. از اين نظر بايد محافظه كاري نمايند و ملاحظه كنند تا مبادا اين اشخاص بدزبان، به آنان حمله كنند.

من خاف الناس لسانه فهو في النار. [1] .

كسي كه مردم از زبان او مي ترسند، در آتش دوزخ است.


پاورقي

[1] اصول كافي. ج 2، ص 327.


ادب و ادبيات در عصر امام صادق


اين مقاله در رساله اشعة من حيات الصادق به قلم استاد انيس المقدس استاد دانشگاه بيروت نگارش يافته كه با اختصار ترجمه و نقل شده است ص 76.

عصر امام صادق عليه السلام عصر حوادث و انقلابات سياسي و فكري و ادبي بوده است كه از دوره عبدالملك بن مروان در شام تا اواسط عهد منصور عباسي كه بغداد را ساحت و در آنجا مركز خلافت را تشكيل داد عصري است كه آبستن به حوادثي عظيم بود كه نتيجه آن تغيير خلافت شد و اين كار در آن عصر اول اسلام كار آساني نبود خاصه كه امويان براي حفظ حكومت جابرانه خود خلق را مي دوشيدند و به هواخواهان خود پول ها مي دادند و چنانچه در كتاب جهان اسلام و تاريخ مفصل اسلام راجع به ثروت اواخر عهد اموي و عمال آن دولت نوشتيم بني اميه و آل مروان عمال خود را در انواع جور و ستم آزاد گذاشته بودند تا هر كاري بخواهند بكنند و بر گردن مردم سوار شوند ولي حكومت آنها را كه خود سهيم در اين منافع هستند حفظ كنند و در اين صورت قطع دست اين عمال از آن ممالك پهناور حجاز - عراق - ايران - افريقا - كار آساني نبود و لذا انقلاب عظيمي برپا كرد تا به همت ايرانيان هواخواه علويين دست امويين از كار كوتاه شد نهايت چون علويين قبول نكردند بني عباس به زمامداري رسيدند و باز هم فتنه و آشوب و انقلاب روي حب و بغض معزول و منصوب ادامه داشت.

رجال كشوري و لشكري از يك طرف اعمال نفوذ مي كردند و متفكرين و مقتدايان علمي و مفتيان مذهبي از طرفي ديگر حامي زمامداران خود بودند مثلا قتيبة بن مسلم و حجاج بن يوسف و موسي بن نصير و طارق بن زياد و مختار و ابومسلم خراساني هر يك براي خود و امام خود سخت فعاليت داشتند.

اما رجال علم و ادب از روات و نحاة و شعراء و فقها نيز در همين خلال از فرصت اشتغال سياسيون با هم استفاده كرده و دور محور وجود امام باقر و صادق (ع) را گرفته علم ادب را



[ صفحه 228]



توسعه دادند و ادبيات عرب را روشن كردند و يك صورت معنوي به آن دادند - اباعمرو بن العلاء - اباعبيده اصمعي - حماد و مفضل الضبيي - سيبوبه - خليل ابن احمد - كسائي و افراد ديگري كه طبقه ادباء را تشكيل مي دهند همه از بزرگان اهل لغت و علم و ادب و روايت و شعر و فرهنگ بوده و شعراء و گويندگاني چون اخطل و جرير و فرزدق و عمر بن ابي ربيعه و ذي الرمه و بشار و مروان و سيد حميري و نويسندگان و منشياني مانند عبدالحميد كاتب - عبدالله بن المقفع - محدثين بزرگي مانند ربيعة الراي - ابي حنيفه مالك بن انس - عاصم بن سليمان - شعبة بن الحجاج و غيره.

ستارگان برازنده علم و ادب قرن دوم مي باشند و اكثر اين علماء در علم لغت مشترك و پايه علمي و لغوي آنها بسيار محكم و قوي بوده و لغت عرب را تجزيه و تركيب و تحليل و تفكيك از هم كردند و به يك صورت مهذب و مبوبي درآوردند.


طب و طبابت امام صادق


مكتب جعفري سرمشق مكتب هاي تربيتي جهان است - و همان - طور كه معمول است شاگردان مكتب هاي قديم هر گونه فساد و گرفتاري روحاني و يا امراض نفساني هم پيدا كردند به استاد و رئيس حوزه علميه خود مي گفتند و او يا خود معالجه مي كرد يا طبيبي در اختيار داشت براي معالجه فرزندان روحاني خود مأمور مي كرد و اين سنت مرضيه هنوز در نجف و كربلا و قم و غيره معمول است مكتب امام صادق كه بيش از چهار هزار شاگرد كامل داشت در مشكلات مادي و معنوي زندگي به رئيس و سرپرست و ولي نعمت خود مراجعه مي كردند و امام (ع) كه در تمام علوم تخصصي به سزا داشت هر كس را به نحوي در خور رعايت آب و هوا و محل نشو و نما و محيط تربيت و كمال او معالجه مي فرمود.

در كافي از ابن عمير از ابن اذنيه روايت مي كند كه مردي به خدمت امام صادق عليه السلام آمد و از مرضي شكايت نمود و گفت مرض شقاق دارم و شقاق ترك خوردن دست و پا را گويند.

امام جعفر صادق (ع) فرمود قطعه اي پنير بگير و قدري بان در ميان آن بريز و آن را در سوراخ ناف شكم بگذار تا خوب شود.

اسحاق بن عمار حاضر بود عرض كرد يابن رسول الله پنير و بان در ناف چه ربطي به شقاق و تركيدن دست و پا دارد چه نفعي به آن مي رساند - فرمود اي اسحاق تو بان را در ناف خويش بريز كه بزرگ است تا حالت بهبودي يابد - ابن اذينه گفت مدتي بعد آن مرد را ديدم احوالش را پرسيدم گفت دستور امام صادق را عمل كردم يكبار بيشتر نگذاشتم آن مرض به كلي زائل شد.

نگارنده گويد مرض شقاق گويا همان خشكه قديم و اگزماي امروزي است و بان در لغت به بر وزن خان تخم غاليه و لادن كه گل زردي است و درخت حب البان گويند و ترديدي نيست كه تمام بدن به هم مرتبط و پيوسته است و يقينا اثري دارد كه امام دستور داده است و ما درباره طب و طبابت افكار و عقايدي تجربي بسيار داريم كه جدا با اوضاع معالجات معموله ايران مخالف است و به قدري از اين دكترها و داروسازهاي عصر اتمي اين كشور مأيوس و بيزاريم كه معتقديم بايد به اطباي مسيحي مراجعه كرد زيرا آنها طب را جزو عقايد ديني



[ صفحه 278]



خود مي دانند شايد بهتر براي نفوس بشري ارزش قائل شوند و اين همه تلفات براي تمايلات نفساني و شهوات ندهند.


ترجمه آيه ي 44 سوره نور


آيا نمي بيني كه خداوند آهسته آهسته ابري را مي راند پس از آن دسته دسته ابرها را به هم پيوسته مي نمايد آنگاه آنها را بالاي هم مانند پينه روي هم متراكم بر هم سوار نموده و در فشار هم قرار مي دهد كه ودق و باران از پالايشگاه ابرها خارج شده و از بالا به زمين مي ريزد و كوه هاي بلند اول از آن سيراب شده و ذخيره مي گيرند و سپر بلا مي شوند يعني برف و تگرگ و سرما را مي گيرند تا به مواليد پائين تر ضرر نرساند و از برق و رعد و صاعقه كوه ها سپر بلا شده از آدميان و حيوانات و نباتات دفاع مي كنند تا زيان و ضرري به كسي نرسد و تابش برق چشم هاي مردم را خيره و خراب نسازد.

آن خداوند است كه با اين تحولات و انقلابات جوي به اضافه شب و روز كه تحولات را حل نمايد و اين نشانه هاي قدرت پروردگار است.

و موضوعي كه جلب توجه موحدين را كرده اين است تمام اين ابرها تحت فرمان حق قرار دارند و نمي بارند مگر در موارد خاصي و نقاط معين به اندازه كافي و به قدر نياز ساكنين محل و علم امروز نمي تواند بگويد كدام ابر بارنده است و به چه مقدار و كي خواهد باريد؟!



[ صفحه 102]




طريق المعرفة الي القبلة


قال الامام الصادق عليه السلام: «يجزي التحري أبدا اذا لم يعلم اين وجه القبلة» أي اذا جهل القبلة اجتهد و تحري لمعرفتها، و أخذ مما أدي اليه اجتهاده مهما كان.



[ صفحه 151]



و قال الامام الصادق عليه السلام في قوله تعالي: (فول وجهك شطر المسجد الحرام): ان معناه نحوه ان كان مرئيا، و بالدلائل و الأعلام ان كان محجوبا، فلو علمت القبلة لوجب استقبالها و التولي و التوجه اليها، و اذا لم يكن الدليل عليها موجودا، حتي تستوي الجهات كلها، فله حينئذ أن يصلي باجتهاده، حيث أحب و اختار، حتي يكون علي الدلائل المنصوبة و العلامات المثبوتة، فان مال عن هذا التوجه، مع ما ذكرناه، حتي يجعل الشرق غربا، و الغرب شرقا، زال معني اجتهاده، و فسد حال اعتقاده.


الفقهاء 01


و استنادا الي هاتين الروايتين و غيرهما، قسم الفقهاء الحج الي تمتع، و افراد، و قران.


لا أرش


اذا تبين الغبن تخير المغبون بائعا كان أو مشتريا بين رد ما غبن فيه أو امساكه، و ليس له أن يطالب الغابن بالارش، أعني التفاوت بين قيمة السوق و الثمن المسمي. كما أن الغابن اذا بذل التفاوت الي المغبون لا يجب عليه القبول و الامساك، بل يبقي علي خياره، لأنه بعد أن ثبت بالدليل لا يسقط الا برضاه و ارادته.


التنازع


1 - اذا اختلفا في صحة العقد و فساده فعلي مدعي الفساد البينة، لأن الأصل صحة العقد، حتي يثبت العكس.

2 - اذا اختلفا في مقدار حصة العامل، فقال العامل: هي النصف، و قال المالك: بل الثلث فالقول قول المالك، لأن الأصل تبعية النماء للملك.

3 - اذا اختلفا في أن المساقاة وقعت لسنة أو أكثر فالقول قول من ينفي الزيادة، لأن الأصل عدمها.

4 - اذا ادعي المالك التفريط أو التعدي علي العامل، و أنكر العامل فالقول قوله بيمينه، لأنه منكر بموافقة قوله للاصل، سواء أكان أمينا أو لم يكن، كما



[ صفحه 193]



قال صاحب الجواهر.

و اذا ادعي المالك الخيانة و الاختلاس علي العامل فهل تسمع دعواه مطلقا، حتي ولو لم يعين المقدار الذي اختلسه، أو لا تسمع الا مع تعيين المبلغ المختلس، لأن الدعوي بالمجهول يجب ردها، و لا يجوز سماعها؟

قال صاحب العروة الوثقي، و صاحب الجواهر: تسمع و لو لم يعين، لعموم حديث: «البينة علي من ادعي، و اليمين علي من أنكر».


الفسق بعد الشهادة و قبل الحكم


اذا طرأ علي العدلين أو احدهما بعد الشهادة، و قبل الحكم، هل يجوز الأخذ بشهادتهما و الحكم بموجبها؟

اتفقوا بشهادة صاحب الجواهر و المسالك علي عدم جواز الحكم اذا كان المشهود به حقا من حقوق الله، كحد الزنا و اللواط و شرب المسكر لوجود الشبهة الدارئة للحدود.

و اختلفوا فيما اذا كان المشهود به حقا من حقوق الناس، كالدين و ما اليه، و نحن علي رأي صاحب المسالك و الجواهر، حيث قال بعد جواز الحكم تماما كالحال السابقة، لأن الأدلة التي منعت من الحكم بموجب شهادة الفاسق تشمل هذا الفرض، و لو اعتمد الحاكم علي شهادته لصدق عليه أنه حكم بشهادة الفاسق.



[ صفحه 164]




معناها


معني الوصاية أن يعهد انسان لآخر بتنجيز وصاياه و تنفيذها بعد موته، كوفاء ديونه و استيفائها، و رعاية أطفاله و الانفاق عليهم، و المحافظة علي أموالهم، و يعبر عنها بالولاية، و بالوصية العهدية، و يسمي الشخص المعهود اليه الوصي المختار.

و عرفها صاحب الجواهر «بأنها ولاية علي اخراج حق - أي وفائه و اخراجه من تركته - أو استيفائه، أو علي طفل، أو مجنون يملك الموصي الولاية عليه بالاصالة كالأب و الجد، أو بالواسطة كالوصي المأذون في الايصاء».

و لما كانت الوصاية بعد ثبوتها نوعا من الولاية فلا يجوز للوصي أن يتنازل عنها، و يستقيل منها، لأنها حكم لا يسقط بالاسقاط... أجل، يجوز له أن يوكل من يشاء أن يقوم بعمل يدخل تحت وصايته، تماما كما هو الشأن في الأصيل.


حدايق الجنان (در تاريخ امام جعفر صادق)


محمد حسن بن محمد ابراهيم.



[ صفحه 235]



ر.ك: نسخه هاي خطي فارسي، ص 4452.


النباتات الزاحفة


فكر يا مفضل في حمل اليقطين الضعيف مثل هذه الثمار الثقيلة من الدباء و القثاء و البطيخ و ما في ذلك من التدبير و الحكمة، فإنه حين قدر أن يحمل مثل هذه الثمار جعل نباته منبسطا علي الأرض، و لو كان ينتصب قائما كما ينتصب الزرع و الشجر، لما استطاع أن يحمل مثل هذه الثمار الثقيلة، و لتقصف قبل إدراكها و انتهائها إلي غاياتها، فانظر كيف صار يمتد علي وجه الأرض ليلقي عليها ثماره فتحملها عنه فتري الأصل من القرع و البطيخ مفترشا للأرض، و ثماره مبثوثة عليها و حواليه كأنه هرة ممتدة، و قد اكتنفتها جزاؤها لترضع منها.


العالم و المتعلم


بصائرالدرجات 5، ب 2، ح 15: حدثنا أحمد، عن البرقي، عن سليمان الجعفري، عن رجل، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

العالم و المتعلم في الأجر سواء.


حرمة الربا


[كشف الغمة 2 / 372 و 412:...]

سئل عليه السلام لم حرم الله الربا؟ قال:

لئلا يتمانع الناس المعروف.


القياس لماذا؟


تفسير العياشي 2 / 230، ح 46: عن اسحاق بن عمار، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

انما مثل علي و مثلنا من بعده من هذه الأمة كمثل موسي النبي عليه السلام و العالم حين لقيه و استنطقه و سأله الصحبة، فكان من أمرهما ما اقتصه الله



[ صفحه 82]



لنبيه صلي الله عليه و آله و سلم في كتابه، و ذلك أن الله قال لموسي: (اني اصطفيتك علي الناس برسالتي و بكلامي فخذ ما ءاتيتك و كن من الشاكرين) [1] .

ثم قال: (وكتبنا له في الألواح من كل شي ء موعظة و تفصيلا لكل شي ء) و قد كان عند العالم علم لم يكتب لموسي في الألواح، و كان موسي يظن أن جميع الأشياء التي يحتاج اليها في تابوته، و جميع العلم قد كتب له في الألواح، كما يظن هؤلاء الذين يدعون أنهم فقهاء و علماء و أنهم قد أثبتوا جميع العلم و الفقه في الدين مما تحتاج هذه الأمة اليه وصح لهم عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و علموه و لفظوه، و ليس كل علم رسول الله علموه و لا صار اليهم عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و لا عرفوه، و ذلك أن الشي ء من الحلال و الحرام و الأحكام يرد عليهم فيسألون عنه و لا يكون عندهم فيه أثر عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، و يستحيون أن ينسبهم الناس الي الجهل، و يكرهون أن يسألوا فلا يجيبوا فيطلبوا الناس العلم من معدنه فلذلك استعملوا الرأي و القياس في دين الله و تركوا الآثار و دانوا الله بالبدع، و قد قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: «كل بدعة ضلالة» فلم أنهم اذا سألوا عن شي ء من دين الله فلم يكن عندهم منه أثر عن رسول الله ردوه الي الله و الي الرسول و الي أولي الأمر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم من آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم، والذي منعهم من طلب العلم من العداوة والحسد لنا، و لا والله ما حسد موسي العالم - و موسي نبي الله يوحي اليه - حيث لقيه و استنطقه و عرفه بالعلم، و لم يحسده كما حسدتنا هذه الأمة بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم علي ما علمنا و ما ورثنا عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و لم يرغبوا الينا في علمنا كما رغب موسي الي العالم و سأله الصحبة ليتعلم منه العلم و يرشده، فلما أن سأل



[ صفحه 83]



العالم ذلك علم العالم أن موسي لا يستطيع صحبته و لا يحتمل عليه و لا يصبر معه، فعند ذلك قال العالم: (و كيف تصبر علي ما لم تحط به خبرا). [2] .

فقال له موسي و هو خاضع له يستعطفه علي نفسه كي يقبله (ستجدني ان شاء الله صابرا و لا أعصي لك أمرا) و قد كان العالم يعلم أن موسي لا يصبر علي علمه، فكذلك والله يا اسحاق بن عمار حال قضاة هؤلاء وفقهائهم و جماعتهم اليوم لا يحتملون والله علمنا و لا يقبلونه و لا يطيقون و لا يأخذون به و لا يصبرون عليه كما لم يصبر موسي علي علم العالم حين صحبه، و رأي ما رأي من علمه، و كان ذلك عند موسي مكروها و كان عندالله رضا و هو الحق، و كذلك علمنا عند الجهلة مكروه لا يؤخذ و هو عندالله الحق.


پاورقي

[1] سورة الأعراف، الآية: 144.

[2] سورة الكهف، الآية: 68.


مقصود از حكمت در قرآن چيست؟


ابوبصير گويد: از امام صادق - عليه السلام - راجع به كلام خدا كه مي فرمايد: (و من يؤت الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا) [1] «به هر كه حكمت داده شد خير بسيار داده شده» شنيدم.

فرمود: مقصود (از حكمت) معرفت امام و دوري از گناهان كبيره است كه خدا براي آنها دوزخ را واجب فرموده است. [2] .


پاورقي

[1] سوره ي بقره آيه ي 269.

[2] اصول كافي: ج 3 ص 383 ح 13، و ص 388.


حديث 163


1 شنبه

لا يسود سفيه.

هيچ ابله و ساده لوحي، سروري نمي يابد.

الفقيه، ج 4، ص 394


علمه بالغائب 13


أبوعلي الطبرسي في كتاب اعلام الوري: رواه من كتاب نوادر الحكمة: عن محمد بن أبي حمزة، عن أبي بصير، قال: دخل شعيب العقرقوفي علي أبي عبدالله عليه السلام و معه صرة فيها دنانير فوضعها بين يديه، فقال له أبو عبدالله عليه السلام: أزكاة أم صلة؟ فسكت، ثم قال: زكاة وصلة. قال: فلا حاجة لنا في الزكاة. قال: فقبض أبو عبدالله عليه السلام قبضة فدفعها اليه، فلما خرج قال أبوبصير: قلت له: كم كانت الزكاة من هذه؟ قال: بقدر ما أعطاني، و الله لم يزد حبة، و لم ينقص حبة [1] .


پاورقي

[1] المصدر نفسه.


دعايي براي رفع شكنجه


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: خرد را شايسته نيست كه در هيچ حالي اين سه را فراموش كند: فنا و نابودي دنيا را، دگرگوني احوال و آفات بي امان.

و از رزام: غلام خالد قسري نقل شده كه گفت:

پس از خروج محمد بن خالد از مدينه، مرا شكنجه مي دادند و نگهبان مرا به سقف مي آويخت و در را مي بست و به خانه ي خود مي رفت. به خدا! روزي به اين حال بودم، ناگاه از روزنه ي كوچه كاغذي كه به ريگ بسته بود به طرف من افتاد. خط حضرت صادق عليه السلام را شناختم. حضرت نوشته بود: اي رزام! بگو: اي كه قبل از هر چيز بودي، و اي كه بعد از هر چيز هستي، و اي ايجاد كننده ي هر چيز، زره محكم خود را به من بپوشان و مرا از شر همه خلق خود حفظ فرما. رزام گفت: هنگامي كه اين كلمات را گفتم، ديگر شكنجه نديدم.



[ صفحه 255]




تواضع


وارد شده كه محمد بن مسلم مردي مالدار و جليل بود. امام باقر عليه السلام به او فرمود: اي محمد! تواضع كن، پس در كوفه زنبيلي پر از خرما برداشت و ترازويي بر دست گرفت و بر در مسجد نشست و مشغول خرما فروشي شد.

مردم قوم او به نزدش آمدند و گفتند: اين كار تو باعث فضيحت ماست. گفت: مولاي من، به من امر فرموده به چيزي كه من دست از آن بر نخواهم داشت.

گفتند: اگر لاعلاج خواهي كسبي كني، پس در دكان آرد فروشي بنشين، پس براي او سنگ آسياب و شتري مهيا كردند كه گندم و جو آرد كند و بفروشد، محمد قبول كرد؛ به همين دليل او را «طحان» گفتند. [1] .


پاورقي

[1] اختيار معرفة الرجال، ص 165.


الصلاة اليومية


لا خلاف بين المسلمين بان الصلاة اليومية خمس، و عدد ركعاتها سبع عشرة ركعة: الصبح ركعتان، و الظهر أربع، و العصر مثلها، و المغرب ثلاث، و العشاء أربع، و في السفر و الخوف تقصر الرباعية، فتكون ركعتين.

هذا ما عليه اجماع المسلمين في عدد الركعات الواجبة، و الفرائض الموقتة الا ما ينقل عن أبي حنيفة، بأنه يذهب الي وجوب صلاة الوتر، و هي عنده ثلاث ركعات بتسليمة واحدة، و وقتها بعد العشاء مرتبة عليها، فلا يجوز اتيانها قبل العشاء و آخر وقتها ما لم يطلع الفجر، و يجب فيها القنوت، و لا تتعين فيها قراءة، و بهذا تصبح الصلاة اليومية الواجبة عند أبي حنيفة ست صلوات.

و قد اختلفت الروايات عنه في ذلك، فروي يوسف بن خالد عن أبي حنيفة أنه قال: صلاة الوتر واجبة. و روي حماد بن زيد عنه بانه قال: ان الوتر فرض. و فرق بين الواجب و الفرض عندهم.

و روي نوح بن أبي مريم: أن أباحنيفة قال: بأن الوتر سنة و بهذا أخذ أبويوسف، و قال: ان الوتر سنة مؤكدة آكد من سائر السنن الموقتة.

و اما سقوط الركعتين في السفر فعليه اجماع المسلمين، الا أن الخلاف واقع في كيفية سقوطهما، هل هو علي سبيل الوجوب كما تقول به الشيعة، و وافقهم أبوحنيفة و جميع الكوفيين، أم أنه غير واجب، بل هو علي سبيل الرخصة لا العزيمة كما سنذكره؟.



[ صفحه 272]




علي بن المنذر


ابوالحسن علي بن المنذر بن زيد الأودي و يقال الأسدي الكوفي الطريقي المتوفي سنة 256.

خرج حديثه الترمذي، و النسائي، و ابن ماجة، و هو من شيوخهم. و روي عنه الهيثم بن خلف، و احمد بن الحسين و خلق كثير ذكر منهم ابن حجر أكثر من عشرين من الحفاظ. [1] .

قال ابن ابي حاتم: سمعت منه مع ابي و هو صدوق ثقة سئل عنه ابي فقال: محله الصدق. و قال النسائي شيعي محض ثقة. و قال ابن نمير: هو ثقة صدوق و قال ابن ماجة سمعت علي بن المنذر يقول، حججت ثمانيا و خمسين حجة اكثرها راجلا و قال ابن قاسم كان يتشيع. [2] .


پاورقي

[1] تهذيب التهذيب 386: 7.

[2] نفس المصدر و ميزان الاعتدال 239: 2.


الأسنان


و قال عليه السلام: فكر يا مفضل في هذه الطواحن [1] التي جعلت للانسان، فبعضها حداد لقطع الطعام و قرضه، و بعضها عراض لمضغه و رضه [2] ، فلم ينقص واحد من الصفتين اذ كان محتاجا اليهما جميعا. [3] .



[ صفحه 135]




پاورقي

[1] الطواحن: الأضراس. مجمع البحرين 376:6.

[2] الرض: الدق الجريش. مجمع البحرين 206:4.

[3] توحيد المفضل: 70؛ بحارالأنوار 76:3؛ و 328:58.


الثوبانية


الفرق بين الفرق:213.

هؤلاء أتباع أبي ثوبان المرجي ء الذي زعم أن الايمان هو الاقرار و المعرفة بالله و برسله و بكل ما يجب في العقل فعله ، و ما جاز في العقل أن لا يفعل فليست المعرفة به من الايمان ، و فارقوا اليونسية و الغسانية بايجابهم في العقل شيئا قبل ورود الشرع بوجوبه .

و قال الشهرستاني [1] و من القائلين بمقالة أبي ثوبان هذا:أبومروان غيلان ابن مروان الدمشقي ، و أبوشمر ، و مويس بن عمران ، و الفضل الرقاشي ، و محمد ابن شبيب ، و العتابي ، و صالح قبه .



[ صفحه 559]




پاورقي

[1] الملل و النحل 127:1.


مسمع كردين


قال النجاشي [1] مسمع بن عبدالملك بن مسمع بن مالك، أبوسيار، الملقب كردين، شيخ بكر بن وائل بالبصرة و وجهها و سيد المسامعة، روي عن أبي جعفر عليه السلام رواية يسيرة، و روي عن أبي عبدالله عليه السلام و أكثر و اختص به، و قال له أبوعبدالله عليه السلام: اني لاعدك لأمر عظيم يا أباسيار، و روي عن أبي الحسن موسي عليه السلام، له نوادر كثيرة.

و عده الشيخ رحمه الله في رجاله [2] تارة في أصحاب الباقر عليه السلام قائلا: مسمع كردين، يكني أباسيار، كوفي. و اخري [3] في أصحاب الصادق عليه السلام.

و قال الكشي [4] قال محمد بن مسعود: سألت أباالحسن علي بن الحسن ابن فضال عن مسمع كردين؟ فقال: هو ابن مالك من أهل البصرة، و كان ثقة.



[ صفحه 437]



و قال المامقاني [5] وثاقة الرجل لا ينبغي التأمل فيها.

و له أخبار كثيرة تشهد بتمسكه الشديد بأهل البيت عليهم السلام و اطاعته لامامه، و اخراجه لحقوق أمواله علي كثرتها، بل أراد أن يجمع كل ماله و يحمله الي الامام و لكن الامام أبي عليه ذلك.


پاورقي

[1] رجال النجاشي: 420، الرقم 1124.

[2] رجال الطوسي: 136، الرقم 23.

[3] رجال الطوسي: 321، الرقم 657.

[4] رجال الكشي: 310، الرقم 560.

[5] تنقيح المقال3 : 215، الرقم 11787.


مقدمة


دافع الصادق عن العقيدة من الشكاك و الزنادقة و المخالفين، مستخدما العقل و المنطق، مقارعا الحجاج باسلوب علمي مقنع.

و كما نعلم فقد اسس مدرسة ثقافية متشعبة الفروع، ينشر دعوته الروحية بين طلابه مدافعا عن العقيدة و اصولها بكل ما اوتي من حجة و قوه، معتمدا علي استاده القرآن في كل قضية...

و له مناظرات و احتجاجات مع الزنادقة و المخالفين تتعلق بالتوحيد و الوجود الالهي و الصفات الالهية، و اثبات حدوث العالم و غيرها من الآراء الكلامية، التي نراها واردة من دون تبويب بيد أنها جامعة لكل ما نوهت عنه.

و قد تحدث بعض العلماء عن آراء الصادق الثقافية مما يدل علي اهمية نتاجه الفكري عبر التاريخ المتطور، أذكر منهم علي سبيل الحصر الذين خصوا الصادق و تحدثوا عن هذه الاحتجاجات التي بين ايدينا، و قد ذكرت بعضها لا ضعها في متناول طلاب الحقيقة، هذه الاحتجاجات و ان قربت أو بعدت تاريخيا فانها واحدة مجموعة هنا تشكل خلاصة آراء الصادق الاعتقادية في علم الكلام.

و قد خصها «الكليني» في كتابه: الاصول من الكافي، الجزء الأول في باب مفصل عرف بالتوحيد و يتناول آراء الصادق في حدوث العالم و اثبات المحدث.



[ صفحه 336]



و كذلك «ابن الحراني» في كتابه: تحف العقول، ذكر بعضا من آراء الصادق و التي تتعلق بتركيب الانسان و الطبيعة.

كما ذكر بعضا من هذه الاحتجاجات «الطبرسي» صاحب كتاب: الاحتجاج الجزء الثاني في باب خاص يتعلق باحتجاج الصادق علي الزنادقة، و واضح من عنوانه...

و كذلك «الصدوق» في كتابه التوحيد. ذكر بعض آراء الصادق الكلامية التي تتعلق بالصفات الالهية.

و اخيرا «محمدباقر المجلسي» في كتابه بحارالانوار، الجزء العاشر، و قد خص الصادق بباب واسع يتعلق باحتجاجات الصادق علي الزنادقة و المخالفين و مناظراته معهم، تتضمن آراء الصادق في التوحيد و حدوث العالم و تركيب الانسان و اثبات الرسل و غيرها من الآراء الكلامية التي بحثها الصادق بالتفصيل.

اليكم هذه الاحتجاجات المجموعة و المتعلقة بآراء الصادق الكلامية و التي تحمل هذا العنوان: «احتجاجات الصادق علي الزنادقة و المخالفين و مناظراته معهم».



[ صفحه 337]




ابو سعيد الخراساني


أبو سعيد الخراساني.

محدث إمامي، صحب الإمام الرضا عليه السلام أيضا. روي عنه أحمد بن هلال، وعبد الله بن القاسم. كان حيا قبل سنة 203.



[ صفحه 89]



المراجع:

رجال الطوسي 397. رجال البرقي 43. تنقيح المقال 3: قسم الكني 19. معجم رجال الحديث 21: 168. جامع الرواة 2: 388. نقد الرجال 389. مجمع الرجال 7: 48. منهج المقال 388.


سلمة بن خالد الكوفي


سلمة بن خالد الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 212. خاتمة المستدرك 808. معجم رجال الحديث 8: 203. نقد الرجال 157. جامع الرواة 1: 372. مجمع الرجال 3: 152. منهج المقال 170. جامع المقال 71.


محمد بن رزين بن علي الأزدي


محمد بن رزين بن علي الأزدي.



[ صفحه 73]



المراجع:

رجال الطوسي 287. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 116. خاتمة المستدرك 843. معجم رجال الحديث 16: 82. نقد الرجال 306. جامع الرواة 2: 113. مجمع الرجال 5: 210. منهج المقال 296.