بازگشت

در خلقت هر يك از اعضاي بدن حكمتي نهفته است


درباره هر يك از اعضاي بدن كه دقت كني، متوجه مي شوي كه در آن فايده و حكمتي است: دستها براي كار كردن، پاها براي راه رفتن، چشمها براي ديدن، دهان براي غذا خوردن، معده براي هضم غذا، جگر براي جدا كردن مواد سمي از چيزهايي كه براي بدن فايده دارد؛ و چون خداوند عالم تمام اينها را با سبب و مقدمه خلق كرده، ممكن است كساني بگويند كه اينها همه كار طبيعت است. بايد از آنان پرسيد: طبيعتي كه شما مي گوييد داراي شعور و قدرت هست يا نيست؟ اگر مي گويند هست، معلوم مي شود از روي غرض ورزي و بي ديني، به جاي نام خداوند، نام طبيعت را ذكر مي كنند. و اگر مي گويند شعور و اراده ندارد، چطور ممكن است از يك چيز بي شعور و بي اراده اين همه اعمال حكيمانه كه در هر يك از آن ها هزاران حكمت و فايده نهان است، سر بزند.


قانون المعجزات


توجد في موسوعات الأحاديث، روايات حول معاجز الامام الصادق (عليه السلام) و غيره من أئمة أهل البيت (عليهم السلام) و قد ذكرنا في كتابنا: (الامام الهادي (عليه السلام) من المهد الي اللحد) كلمة وافية حول قانون المعجزات: و نري من المناسب ان نلخصها و نذكرها هنا بصورة مختصرة، لئلا يصعب علي القارئ الذكي قبول الروايات التي سنذكرها حول معجزات الامام الصادق (عليه السلام) فنقول:

للناس - حول الكون و ما فيه - مبدآن، أو مدرستان:

الأولي: مدرسة الماديين، و هم الذين يقولون، بأن الكائنات تتكون من المادة، و لا يمكن أن يوجد شي ء من غير المادة، و علي هذا فانهم يؤمنون بالمادة فقط، و لا يؤمنون بغيرها، و المقصود من المادة - هنا - كل ما يحس و يدرك بالحواس الخمس، و هي: الباصرة و السامعة و الشامة و الذائقة و اللامسة.

فكل ما يري، أو يسمع، أو يلمس، أو يشم، أو يذاق يعتقدون به، و كل ما كان غير هذه الأمور، و وراء المادة لا يؤمنون به و لا يعتقدونه.



[ صفحه 336]



المدرسة الثانية: مدرسة الالهيين، و هم الذين يؤمنون بالغيب.

و الغيب: خلاف الشهادة، أي خلاف المحسوس، فينطبق معني الغيب علي ما لا يقع عليه الحس، أي الذي لا يدرك بالحواس، و هو الله تعالي، و آياته الغائبه عن حواسنا، مثل الوحي.

و هذا بحث فلسفي لا داعي للخوض فيه، لعدم ارتباطه بالكتاب.

و انما ذكرت هذه المقدمة حتي يسهل علينا الدخول في صميم البحث، و هو قانون المعجزات.


يونس بن يعقوب


يونس بن يعقوب بجلي دهني اهل كوفه و از شاگردان و راويان امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام است. او در زمان حضرت رضا عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و آن حضرت حنوط و كفن و تمام وسايل مورد نياز را براي دفن او فرستاد و از غلامان [و دوستان] پدر و جد خود و غلامان [و دوستان] خود خواست تا براي تشييع او حاضر شوند و دستور داد او را در بقيع دفن كنند و كرامتي بزرگ تر از اين برايش يافت نمي شود.

او از اعلام فقها و بزرگاني بود كه مردم، مسايل حلال و حرام دين را از آنان گرفته اند.

وي همچنين وكيل حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بود و نزد ائمه عليهم السلام حرمت و آبروي خاصي داشت.

احاديثي نيز در ستايش او بيان شده كه دلالت بر جلالت و منزلت او نزد معصومين عليهم السلام دارد و آنان عنايت خاصي به او داشته اند؛ مانند اين كه امام كاظم عليه السلام فرمود: «فنحن لك حافظون» و يا امام صادق يا امام كاظم عليهماالسلام به او مي فرمايند: «انما أنت منا أهل البيت فجعلك الله مع رسوله و أهل بيته و الله فاعل ذلك ان شاء الله» امثال اين سخنان نشانگر جلالت و مقام والاي او است كه نيازي به اثبات امانتداري او باقي نمي ماند.



[ صفحه 490]



در اينجا سخن درباره ي اصحاب و شاگردان معروف امام صادق عليه السلام كه [از بزرگان ديني و علمي و صاحب مكارم اخلاق بودند و] معالم دين و مكارم اخلاق و علوم ديگر را از آن حضرت گرفته بودند، به پايان رسيد. آنچه بيان كرديم، قدر و منزلت راويان حديث و ارزش نقل روايت و علوم و فنوني را كه از معصومين عليهم السلام گرفته شده است، براي همگان روشن نمود.



[ صفحه 491]




شكوفايي فقه و فرهنگ


بخشي از زمان امامت امام صادق عليه السلام به دوران سراشيبي امويان بازگشت دارد كه در اين دوران حاكمان اموي سلطه كافي به محدوده حكومت خويش نداشتند. جريان هاي اجتماعي و فرهنگي از هر سو آنان را محاصره نموده بود. يكي از جريان هاي مهم اجتماعي همان تشكل همسوي اهل بيت (عليهم السلام) بود كه موجب شكوفايي فرهنگي شد. امام باقر عليه السلام از فرصت پيش آمده به خوبي بهره برد و فقه و فرهنگ تشيع را شكوفا ساخت.

اكنون كه زمان امام صادق عليه السلام فرا رسيده و ضعف حكومت اموي بيشتر آشكار شده - به گونه اي كه به آشفتگي سياسي انجاميده است - امام صادق عليه السلام از اين فرصت بهترين بهره را در جهت شكوفايي فقه و فرهنگ اسلامي يعني تشيع مي برد.

از جانب ديگر در زمان عباسيان كه هم زمان با بخش ديگر امامت امام صادق عليه السلام است، عباسيان تلاش فراوان بر رواج و توسعه فقه و فرهنگ فرقه هاي چالشگر اهل بيت عليه السلام داشتند كه شرح آن گذشت.

اكنون امام صادق عليه السلام بايد همت گمارد در برابر اين جريان هاي بزرگ فرهنگي به چالش برخيزد تا فقه و فرهنگ اسلام و تشيع را شكوفا نموده و در برابر هجمه هاي فرهنگي و فقهي مقاومت نمايد.



[ صفحه 247]



بدين خاطر است كه مشاهده مي شود امام صادق عليه السلام تلاش وافر به داير نمودن مراكز علمي و حوزوي دارد. بر اين امر پافشاري مي كند تا حوزه فقه و فرهنگ هر چه بيشتر توسعه يافته و شكوفا شود.

اين تلاش ها از دو بعد توسعه مي يابد، هم از لحاظ كمي و هم از لحاظ كيفي؛ از لحاظ كمي بيش از چهار هزار نفر در حوزه فقه و فرهنگ امام صادق عليه السلام گرد هم مي آيند؛ [1] از محضر امام بهره مي برند. اين افراد گروه گروه در موضوعات گوناگون مانند اعتقادي، فقهي، حقوق، طب، نجوم، ستاره شناسي و حتي فيزيك و شيمي بهره مند مي شوند.

كيفيت فقه و فرهنگ در حوزه امام صادق عليه السلام آن گونه بارور و شكوفا مي گردد كه بيشترين نگاه فقهي و فرهنگي معارف را سخنان امام صادق عليه السلام شكل مي دهند و اين امر تا آنجا پيش مي رود كه مذهب تشيع و پيروان امام صادق عليه السلام را «مذهب جعفري» عنوان مي دهند.

اكنون كه قريب چهارده قرن از زمان امام صادق عليه السلام سپري شده است تمام حوزه هاي فقهي شيعه به پشتوانه احاديث امام صادق عليه السلام داير مي باشند. بسياري از مدارك و احكام فقهي از سخنان امام باقر عليه السلام به ويژه فرزند برومندش صادق آل محمد تامين مي شوند. از هيچ امامي به مقدار امام صادق عليه السلام سخن و سند در حوزه فقه و فرهنگ صادر نشده است.

امام صادق عليه السلام با داير نمودن حوزه بزرگ و با پرورش شاگردان فراوان متخصص در رشته هاي گوناگون به ويژه فقه و حقوق توانست افزون بر شكوفا سازي فقه و فرهنگ تشيع، در برابر هجمه حاكمان بني عباسي مقابله نمايد. امام صادق عليه السلام از اين فرصت بهره وري مي نمايد و دانشگاهي را بنيان مي نهد كه بازدهي آن تا ابد پايدار مي ماند. اين دانشگاه همواره تشنه كامان را از سرچشمه كوثر صادق آل محمد عليه السلام سيراب مي سازد.



[ صفحه 248]




پاورقي

[1] الارشاد، ج 2، ص 179؛ روضة الواعظين، ص 207.


بريد بن معاويه ي عجلي


او نيز از اصحاب و شاگردان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام است و رواياتي از آن دو بزرگوار نقل كرده و نزد اهل بيت از وثاقت و مقام والايي برخوردار بود و در روايات از او تمجيد شده است تا آنجا كه آنچه از او نقل مي شود، از نظر شيعه مورد قبول است و چون در نشر حديث اهل بيت پيامبر عليهم السلام نقش به سزايي داشت، دشمنان به خاطر اينكه در نظر مردم از موقعيت و مقام وي بكاهند و احاديث او را بي پايه جلوه دهند، احاديثي در مذمت و نكوهش او جعل كردند. اما با تمام اين توطئه ها و جعل احاديث، بريد



[ صفحه 223]



ابن معاويه از ادامه ي راه خود باز نايستاد و درباره ي كار خود هيچ گونه تشويش و ناراحتي به خود راه نداد. او جزء شش نفري است كه به فقيه ترين مردم (در عصر خود) معروف شدند و آن ها عبارتند از:

1. زرارة بن اعين

2. معروف بن خر بوذمكي

3. ابوبصير اسدي

4. فضيل بن يسار

5. محمد بن مسلم طائفي

6. بريد بن معاويه ي عجلي [1] .

بريد بن معاويه از كساني است كه امام صادق عليه السلام فرمود: محبوب ترين مردم در دوران حيات و مماتشان نزد من چهار نفرند: زرارة بن اعين، محمد بن مسلم، بريد بن معاويه و احول (مؤمن الطاق) [2] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 46، ص 345.

[2] الامام الصاق مظفر، ج 2، ص 164.


مهرباني با نامهربانان


نحوه ي معاشرت با كساني كه در جامعه رفتارهاي نامناسب دارند (مثلا، بدزبانند، بي ادبند، ظلم مي كنند، حقوق ديگران را رعايت نمي كنند و...) نيز داراي مراتب مختلفي مي باشد. بهترين رفتار در مقابل اين گونه افراد، مقابله به احسن مي باشد. با اين كار، در درجه ي اول، مشكلات دنيوي ما حل مي شود؛ زيرا خوش رفتاري با كسي كه در صدد آزار و اذيت ما است، اولا موجب درامان ماندن از شر او مي گردد و ثانيا، فرد دشمن را تبديل به دوست مي كند: فاذا الذي بينك و بينه عداوة كأنه ولي حميم. [1] هم چنين اين كار موجب مي شود تا انسان به تدريج كارهايش را فقط به خاطر كسب رضايت الهي، كه از مراتب عاليه ارزش ها است، انجام دهد. انسان نمي تواند هيچ انگيزه اي را بالاتر از كسب رضايت خدا تصور كند و اسلام و امامان معصوم عليهم السلام مي خواهند انسان را طوري تربيت كنند كه به اين حد از معرفت و كمال دست يابد.

از همين رو است كه امام صادق عليه السلام در اين فراز از كلام خود خطاب به عبدالله بن جندب مي فرمايند: پيوند خود را با فاميل و دوستان و همسايگاني كه با تو قطع رابطه كرده اند محكم تر نما و با ايشان به مانند خودشان رفتار مكن. هم چنين اگر به كمك و ياري كسي نياز داشتي، اما او از اين كار دريغ ورزيد، به هنگام احتياج وي محرومش منما. رفتار بد ديگران را با خوشرفتاري پاسخ بده، حتي اگر به تو دشنام داد، تو به او احترام بگذار، در مقابل ناجوانمردي ديگران، مردانگي به خرج بده و ظلم ديگران را



[ صفحه 218]



ناديده بگير: صل من قطعك واعط من حرمك و احسن الي من اساء اليك و سلم علي من سبك و انصف من خاصمك و اعف عمن ظلمك. سپس حضرت براي ايجاد انگيزه در شيعيانشان، بر اين نكته تأكيد مي كنند و مي فرمايند: آيا هيچ يك از شما هستيد كه انتظار نداشته باشيد خداوند از گناهانتان درگذرد؟ كما انك تحب ان يعفي عنك. به جز حضرات معصومان عليهم السلام كسي نيست كه از عفو خدا بي نياز باشد. البته آنها هم در مقامي كه قرار دارند براي خودشان گناهاني قايلند كه بسيار بيش از ما از خدا ترس دارند و طلب عفو مي كنند. حال چگونه ما كه انتظار عفو خدا را داريم، حاضر نيستيم از اشتباه ديگران درگذريم؟! قرآن در اين باره مي فرمايد: و ليعفوا و ليصفحوا ألا تحبون أن يغفر الله لكم؛ [2] و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟

در روايات هم آمده است، كساني كه نسبت به ديگران گذشت مي كنند، روز قيامت از گناهانشان گذشت مي شود. براي مثال، كساني كه در معامله بسيار آسان مي گيرند و گذشت مي كنند، خداوند هم در روز قيامت در محاسبه اعمالشان سخت نمي گيرند. اما آنهايي كه در معامله سخت گيري مي نمايند كه مبادا يك ريال كم تر سود كنند، روز قيامت خداوند هم بر آنها سخت مي گيرد.

بنابراين اگر ما مي خواهيم خدا از ما بگذرد، بايد سعي كنيم نسبت به ديگران خوش رفتاري كنيم و از اشتباهات آنها درگذريم. در اين باره ان شاءالله در جلسه بعد بيش تر صحبت خواهيم كرد.


پاورقي

[1] فصلت (41)،34.

[2] نور (24)،22.


سر ريچارد بورتون


[SIR RICHARD BURTON]

يكي از جهانگردانِ غربي كه به مكه و مدينه مسافرت نموده [1] و در سياحتنامه خود از آثار و ابنيه حجاز و از اخلاق و رسوم مسلمانان در موسم حج و از جزئيات زندگي



[ صفحه 178]



مردم حجاز سخن گفته است. از جمله حرمها و گنبدها و بارگاههاي موجود در بقيع را معرفي و با قلم خود ترسيم و تصوير نموده است. «سِر ريچارد بورتون» جهانگرد انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي ـ تقريباً 139 سال قبل ـ بقيع را از نزديك مشاهده نموده و در باره بيت الأحزان چنين گفته است: «در بقيع مسجد كوچكي است كه در سمت جنوبي گنبد عباس بن عبدالمطلب واقع گرديده و اين مكان را بيت الأحزان نيز مي نامند؛ زيرا فاطمه زهرا آخرين روزهاي عمر خويش را در اين محل بسر مي برد و براي از دست دادن پدر عزيزش نوحه سرايي مي نمود. [2] .

مطالبي كه از آقاي بورتون نقل شد، دليل روشني بر مشخص بودن ساختمان بيت الأحزان در زمان وي و اشتهار وجه تسميه و انگيزه ايجاد آن مي باشد كه يك جهانگرد انگليسي و غيرمسلمان در اندك زمان و با مختصر تماس با مسلمانان توانسته است همه اين مطالب را همانگونه كه در منابع محكم تاريخي و حديثي آمده است، دريافت و در سياحتنامه خود منعكس نمايد.


پاورقي

[1] در طول تاريخ تعداد زيادي از جهانگردان غربي در قيافه مسلمانان و در زي حجاج وارد مكه و مدينه گرديده اند و اكثر آنان نيز كه از نويسندگان بوده اند، توانسته اند مشاهدات و برداشتهاي خود را به صورت كتاب و سفرنامه در اختيار ديگران قرار دهند، گرچه بعضي از اين نوشته ها و برداشتها توأم با مطالب خلاف واقع و نادرست و همراه با اغراض و تعصب است، ولي در عين حال، مي توان مطالب و نكات ارزشمند و پر بها نيز از آنها بدست آورد كه يكي از جهانگردان همان «ريچارد بورتون» انگليسي است كه در سال 1853 ميلادي به صورت يك مسلمان افغاني به نام «عبدالله» به مكه و مدينه مسافرت كرده و در تمام مراسم حج شركت و از همه اماكن و بقاع متبركه ديدن نموده و به همه جزئيات پرداخته است و سفرنامه خود را در دو جلد بزرگ منتشر ساخته است. موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 260.

[2] موسوعة العتبات المقدسه، ج 3، ص 285.


المناجاة 10


و تعرف بمناجاة المتوسلين، و قد توسل و تضرع فيها الي الله تعالي سائلا الرحمة و الرضوان.

«الهي ليس لي وسيلة اليك الا عواطف رأفتك، و لا لي ذريعة اليك الا عوارف رحمتك، و شفاعة نبيك نبي الرحمة، و منقذ الأمة من الغمة فاجعلهما لي سببا الي نيل غفرانك، و صيرهما لي وصلة الي الفوز برضوانك، و قد حل رجائي بحرم كرمك، و حط طمعي بفناء جودك، فحقق فيك أملي، و اختم بالخير عملي، و اجعلني من صفوتك الذين أحللتهم بحبوحة جنتك، و بوأتهم دار كرامتك، و أقررت أعينهم بالنظر اليك يوم لقائك، و أورثتهم منازل الصدق في جوارك، يا من لا يفد الوافدون علي أكرم منه، و لا يجد القاصدون أرحم منه، يا خير من خلابه وحيد، و يا أعطف من آوي اليه طريد، الي سعة عفوك مددت يدي، و بذيل كرمك اعلقت كفي، فلا تولني الحرمان، و لا تبلني بالخيبة و الخسران، يا سميع الدعاء، يا أرحم الراحمين...» لقد توسل الامام عليه السلام الي الله تعالي - في هذه المناجاة - أن يرزقه عواطف رحمته، و شفاعة نبيه (صلي الله عليه و آله و سلم) و يصيرهما وسيلة للفوز برضوانه و مغفرته، و أن يختم حياته المعطرة الكريمة بخير، و يبوئه في الآخرة دار كرامته، و يجعله من صفوة عباده المصطفين الأخيار.


كثرة صلاته


و كان كثير الصلاة فكان - فيما يقول الرواة - يصلي في اليوم و الليلة مائة و خمسين ركعة [1] و لم تشغله شؤونه العلمية، و مرجعيته العامة للأمة عن كثرة الصلاة، فقد كانت اعز شي ء عنده لانها الصلة بينه



[ صفحه 128]



و بين الله.


پاورقي

[1] تذكرة الحفاظ 1 / 125، تأريخ ابن عساكر 51 / 44، حلية الاولياء 3 / 182.


سه شرط نگهداري نعمت ها


حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

نعمت ها ماندگار نمي شوند مگر بعد از سه كار: شناخت جايگاه شايسته ي خداوند در نعمت ها، گزاردن شكر آنها و رنج و زحمت كشيدن در آنها. [1] .



[ صفحه 101]




پاورقي

[1] تحف العقول: 318 همان، همان، 2383.


شايستگي


اگر كسي احتياج مادي يا معنوي داشته باشد و بخواهد نزد شخصي احتياج خود را اظهار كند و از او كمك بگيرد، بايد صلاحيت آن شخص براي كارگشايي محرز باشد. زيرا بعضي از مردم نمي توانند يا نمي خواهند كاري براي كسي انجام دهند، در آن صورت اگر كسي در برابر چنين افرادي مطلب خود را عرضه كند دو ضرر به او مي رسد:

اول آنكه با خواهش كردن، خود را كوچك كرده و آبروي خويش را ريخته است. دوم آنكه نتيجه اي نگرفته و خواسته ي او عملي نشده است. بنابراين انسان از بيان مطلب خود صرف نظر كند بهتر است تا اينكه در مقابل مردم بي خاصيت، دست حاجت دراز نمايد. زيرا چشمپوشي از كار مورد نظر و عملي نشدن آن، فقط متضمن يك ضرر است يعني از دست رفتن مقصود.

فوت الحاجة خير من طلبها من غير اهلها. [1] .

انجام نشدن منظور، بهتر است از تقاضا كردن آن منظور از كسي است كه شايسته نباشد.


پاورقي

[1] تحف. ص 359.


كرامات امام جعفرصادق


از جمله اموري كه دلالت دارد بر اينكه جعفر بن محمد خليفه الله است قضيه اي است كه ربيع حاجب منصور دوانقي نقل كرده است. مي گويد روزي منصور عباسي مرا احضار كرد كه جعفر ابن محمد را حاضر كنم وقتي كه چشم منصور به حضرت افتاد گفت خدا بكشد مرا اگر تو را نكشم در سلطنت من اخلالگري مي كني؟ و مردم را بر من مي شوراني؟ حضرت فرمود به خدا سوگند چنين قصد و چنين كاري نبوده است اگر چيزي در اين خصوص به شما رسانده باشند به دروغ گفته اند و اگر بر فرض چنين امري ثابت شده باشد حضرت يوسف را برادرانش ظلم كردند ولي در مقابل يوسف آنان را عفو كرد حضرت ايوب در مقابل مصائب و مشكلات صبر نمود حضرت سليمان را سلطنت عطا شد شكرگذاري كرد. اينان پيغمبرانند و نسبت شما نيز به آنها مي رسد.

ربيع مي گويد وقتي كه حضرت به طرف مجلس منصور مي آمد در راه لبهاي حضرت حركت مي كرد و مشغول دعا خواندن بود وقتي كه وارد



[ صفحه 215]



مجلس شد غضب منصور آرامتر شد. منصور گفت كه حضرت به طرف بالاي مجلس تشريف ببرند و ايشان نيز چنين كردند منصور گفت آن نسبت هايي كه به تو دادم فلان و فلان به من خبر داده اند و خودشان نيز حاضرند. حضرت فرمود آنان را با من روبرو كنيد تا حقيقت نسبت آشكار گردد منصور دستور داد آن مرد به آن نسبت هايي به حضرت داده اقرار كند آن مرد گفت: بلي.

حضرت صادق عليه السلام فرمود قسم ياد كن مرد شروع به قسم خوردن نمود و حضرت فرمود آنچنان قسم ياد كن كه من مي گويم اين گونه بگو از حول و قوه ي خدا بيزارم و به حول و قوه ي خود پناهنده ام كه اين چنان كار (يعني به وسيله تو در سلطنت خليفه اخلالگري) بوده است. آن حضرت با حال مخصوصي فرمود اين فرد دور از رحمت خدا را بگيريد و از پايش بيرون بكشيد.

كمي نگذشت ديدند كه آن مرد از جانب پايش گرفتار شد و چون خليفه چنين حال را ديد حضرت را نزد خود نشاند و حضرت را احترام كرد. حضرت از آن مجلس فارغ شد. پشت سر حضرت روانه شدند و به حضورش گفتند (خليفه) شديدترين غضب را در حق شما داشت. ولي وقتي كه داخل مجلس شديد مشغول دعا خواندن بوديد و غضب منصور سبك تر گرديد حضرت فرمود دعاي جدم حضرت حسين عليه السلام را مي خواندم. عرض كردم فدايت شوم آن دعا كدام است؟ حضرت فرمود: «يا عدتي عند شدتي و يا غوثي عند كربتي احرسني بعينك لاتنام و اكنفني بركتك الذي



[ صفحه 216]



لا يرام؛ اي خدايي كه در تمام شدايد مايه ي اميدواري و در تمام غصه ها پناهگاه مني با آن نظر بدون غفلت خود و با آن قدرت پاينده ات نگهدارم باش.»

ربيع مي گويد من اين دعا را حفظ كردم و به بركت آن دعا هميشه از گرفتاري ها نجات يافتم. وي مي گويد به حضرت عرض كردم چرا نگذاشتي آن مرد سخن چين به اختيار خود قسم ياد كند؟ حضرت فرمود: دوست نداشتم كه خدا را با لفظ توحيد و تمجيد قسم بخورد شايد خدايتعالي از او بگذرد يا عقوبت وي را به تأخير اندازد و با آن لفظي كه شنيدي قسم دادم تا خداي عزوجل شديدا گرفتارش كند. حضرت جعفر بن محمد مي فرمود: كلام من كلام پدرم و جدم است و كلام جدم كلام پدرش و علي بن ابيطالب عليه السلام است و كلام علي عليه السلام كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و كلام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم كلام خدا است. حضرت جعفر بن محمد مي فرمود: علم ما خانواده غابر و مزبور و نكت في القلوب و نقر في الاسماع است و جفراحمر و ابيض كه تمام مردم به علم آن محتاجند در نزد ما است.

از حضرت تفسير اين كلمات را پرسيدند. حضرت فرمود: اما غابر علم آينده و مزبور علم گذشته است «اما نكت في القلوب الهامات الهي و نقر في الاسماع» شنيدن سخن فرشتگان است ما كلام ملائكه را مي شنويم ولي شخص آنها را نمي بينيم اما جفراحمر آن ظرفي است كه اسلحه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در آن است و بيرون نيايد تا قائم ما ظهور كند و اما جفرابيض آن ظرفي است كه تورات موسي و انجيل عيسي و زبور داوود و كتابهاي الهيه



[ صفحه 217]



در آن است و مصحف فاطمه عليهاالسلام در آن و آيه آينده و اسامي پادشاهان تا روز قيامت در آن است و اما جامعه آن نوشته اي است كه از زبان مبارك حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم خارج شده و با دست علي بن ابيطالب عليه السلام نوشته شده است به خدا سوگند هر آن چيزي كه تا روز قيامت مردم به آن احتياج دارند در آن نوشته شده است.


مؤاسات الاخوان


امام جعفرصادق عليه السلام براي تربيت نفوس اصحاب و شاگردانش مانند جدش رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم دست روي حساسترين نقطه اخلاقي مي گذارد و آن را تعريف و تشريح و توصيف و ترغيب در عمل آن مي فرمايد - يكي از شرايط برادري مواسات بود كه در حق سوم تعريف فرموده و بعد براي برخي ديگر از شاگردانش مواسات را معني مي فرمايد.

فقال (ع) انظر ما اصبت فعدبه علي اخوانك

فرمود هر كس با تو اصابت نمود به دوستان خود معرفي كن و او را در دوره حزب مؤمنين در شرايط برادري ببر - و با او هر چه داريد در ميان نهيد به دوستي بگيريد تا دوست شود.

فقال (ع) تقربوا الي الله بمواساة اخوانكم

فرمود براي تقرب به خدا با برادران مواسات كنيد از جان و مال و ادب و زبان و قلم و قدم در راه آنها دريغ نداريد - كه اثري عميق در تحكيم مباني دوستي مي نمايد.

قال (ع) و ان من اشد ما افترض الله علي خلقه ثلاثا انصاف المؤمنين من نفسه حتي لا يرضي لاخيه المؤمن من نفسه الابما يرضي لنفسه و مواساة الاخ المؤمن في المال و ذكر الله علي كل حال و ليس سبحان الله والحمدلله ولكن عندما حرم الله عليه فيدعه. [1] .

فرمود وقتي، شديدترين فرايض بر خلق سه چيز است:



[ صفحه 182]



اول انصاف مؤمنين در نفوس خود و نشانه اش اين است راضي نشود براي برادر مؤمنش مگر آنچه را براي خود رضا داده است.

دوم مواساة با برادران در مال است كه هر چه دارد از مال دنيا نسبت به برادر خود در ميان نهد و مشكلات زندگاني برادران را با مال خود حل و تحليل نمايد.

سوم خدا را به ياد او آورد در هر حال باشد به ياد خدا باشد و خدا را به ياد او آورد نه تنها به گفتن سبحان الله - الحمد لله بلكه در مواقع مبادرت به حرام و انحراف و لغزش خدا را به ياد او آورد.

نكته لطيف اينجا است كه مي فرمايد به ذكر زباني شما حق او ادا نشده هزار بار سبحان الله گفتن با يك بار دوست برادر مؤمن را از لغزش حفظ كردن قابل مقايسه نيست - بايد عملا برادران را از خطايا و لغزشها اجتناب دهند تا شرط برادري را انجام داده باشند والحق اين سه شرط در نفس مردان مشكل و انجام آن موجب رفعت مقام و مرتبت و باعث تهذيب و تملك نفس مي گردد - اكنون اين راه و رسم، مرد باش برو؟!


پاورقي

[1] وسايل الشيعه ص 205 ج 2 باب استحباب مواساة الاخوان.


اقسام علوم طبيعي


ابوعلي سينا در كتاب شفا اقسام علوم طبيعي را بهشت فن تقسيم نموده:

1- فن اول سماع طبيعي

2- فن دوم آسمان و جهان كه امروز به فيزيك و هيئت تقسيم شده

3- فن سوم كون و فساد

4- فن چهارم فعل و انفعالات كه امروزه فيزيك و شيمي گويند

5- فن پنجم در كائنات جو و بيان معادن است كه امروز معرفة الارض و جغرافياي طبيعي و معدن شناسي و نيز قسمتي از فيزيك را تشكيل مي دهد.

6- فن ششم معرفت نفس است كه امروز قسمتي از آن معرفة الحيوة و تاريخ طبيعي و قسمتي مربوط به فلسفه شده و علم النفس به انواع مختلف تربيتي و وجداني و غيره تقسيم گشته.

7- فن هفتم معرفت النبات است نبات شناسي

8- فن هشتم معرفة الحيوان است كه معرفت الحيوة و كليه شعب آن مي باشد جانورشناسي به طور عموم.


انواع ابرها در قرآن


سحاب و عارض و مزن - غمام ابر است و ظل سايه حيا و وابل و وسمي و مدرار و مطر باران

نصاب ابونصر فراهي

در قرآن مجيد ابرها به 9 قسم تعريف و توصيف شده است.

الم تر ان الله يزجي سحابا ثم يؤلف بينه ثم يجعله ركاما فتر الودق يخرج من خلاله و ينزل من السماء من جبال فيها من برد فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء يكاد سنا برقه يذهب بالابصار.

آيه ي 44 سوره نور

1 - سحاب در چندين سوره مانند نور - احقاف - نحل - ابرهاي پوششي پنبه اي شكل دسته دسته بي پايان.

2 عارض ممطر سوره احقاف - ابرهاي اشك ريز و باران خيز.

3 - مزن سروه واقعه - ابرهاي شيشه اي و متبلور و مطبق.

4 - غمام سوره بقره ابرهاي تيره و تاريك - قيفي و گردباد.

5 - صيب سوره بقره سوره 17 ابرهاي مهيب و مدهش و طوفان خيز.



[ صفحه 80]



6 - معصر سوره عم - ابرهاي با فشار دور و باران ريز ريز.

7 - ودق سوره نور - ابرهاي كوه پيكر تاريك مطبق كياني كه از بالا سرچشمه گرفته و پراكنده مي شود.

8 - ظله - درباره شعيب ابرهاي سايه انداز و تيره و حايل.

9 - غيم - ابرهاي ضخيم باصدا و طوفان خيز ثابت.


مس الميت


سئل الامام الصادق عليه السلام: هل يجب الغسل علي من مس ميتا؟ قال: أما



[ صفحه 119]



بحرارة فلا بأس: انما ذاك اذا برد.

و قال الامام الصادق عليه السلام: مس الميت بعد غسله، و القبلة ليس بها بأس.

و قال الامام الصادق عليه السلام: اذا قطع من الرجل قطعة، فهي ميتة، فاذا مس انسان، فكل ما فيه عظم فقط وجب علي من مسه الغسل، فان لم يكن فيه عظم فلا غسل عليه.


الحج و نذر الزيارة يوم عرفة


تدارس فقهاء عصرنا هذه المسألة، و كثر كلامهم حولها، و هي اذا نذر الانسان ان يزور الحسين عليه السلام في كل سنة يوم عرفة، أو في السنة القادمة بالذات، و لم يكن مستطيعا حين النذر، و بعده حدثت الاستطاعة، فهل يقدم الوفاء بالنذر، أو يقدم الحج؟

قال السيد صاحب العروة الوثقي، و شارحها السيد صاحب المستمسك: يقدم الوفاء بالنذر، «لأن العذر الشرعي كالعقلي في المنع من الوجوب»، أي أن الشرع أوجب علي هذا الناذر الكون في كربلاء يوم عرفة، و هذا يستدعي ان الشرع قد منعه عن الكون في عرفة هذا اليوم، و عليه فلا يكون مستطيعا لاداء الحج، فيتعين الوفاء بالنذر، و اذا استطاع للحج، ثم أنشأ هذا النذر قدم الحج بلا ريب، لنفس السبب، و بكلمة ان السابق يرفع موضوع اللاحق.


الحيوان


المراد بالحيوان كل ما يصدق عليه هذا الاسم عند العرف، فيعم الحيوانات التي تمشي علي أربع، و الطيور بشتي أنواعها، و لا تشمل السمك، و ما اليه، لانصراف لفظ الحيوان عنه، و لأن المقصود من شرائه هو لحمه، لا اقتناؤه، و أيضا لا يشمل الحيوان الكلي، بل يختص بالحيوان المعين في الخارج، فمن اشتري حيوانا في ذمة غيره بأوصاف معينة لا يدخل في هذا الخيار.


شرط النفع زيادة عن الحصة


قال صاحب العروة الوثقي: «اذا اشترط أحدهما علي الآخر في ضمن عقد المضاربة مالا أو عملا، كما لو اشترط المالك علي العامل أن يخيط له ثوبا، أو يعطيه درهما، أو نحو ذلك: أو اشترط هذا العامل علي المالك فالظاهر صحة الشرط. و كذا اذا اشترط احدهما علي الآخر بيعا أو قرضا أو قرضا، أو بضاعة أو نحو ذلك صح. و دعوي أن القدر المتيقن ما اذا لم يكن من المالك الا رأس المال، و من العامل الا التجارة مدفوعة بأن ذلك من حيث متعلق العقد - أي أن العقد لا يوجب ذلك من حيث هو، و من غير شرط، أما مع الشرط فانه يقتضيه، و لا ينافيه - و يكفي في صحته عموم أدلة الشرط».



[ صفحه 158]




تحمل الشهادة و اداؤها


معني تحمل الشهادة أن يدعوك انسان لتشهد له علي شي ء، فيجب عليك أن تلبي و لا يجوز لك الرافض من غير عذر، قال تعالي: (و لا يأبي الشهداء اذا ما دعوا).. [1] و قال الامام الصادق عليه السلام: اذا دعاك الرجل لتشهد علي دين أو حق فلا يسعك أن تتقاعس عنه.. و قال: اذا دعيت الي الشهادة فأجب.. لا ينبغي لأحد اذا دعي الي شهادة ليشهد عليها أن يقول: لا أشهد لكم.

و معني اداء الشهادة أن تؤديها و تدلي بها أمام الحاكم اذا دعيت لذلك، و هذا الادلاء واجب، تماما كالتحمل، قال تعالي: (و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه). [2] و قال (و من أظلم ممن كتم شهادة عنده).. [3] و قال الامام عليه السلام: من كان في عنقه شهادة فلا يأبي اذا دعي لاقامتها، و ليقمها، و لينصح فيها، و لا تأخذه فيها لومة لائم، و ليأمر بالمعروف، و لينه عن المنكر.



[ صفحه 138]



و اتفق الفقهاء علي أن كلا من تحمل الشهادة و أدائها واجب علي سبيل الكفاية، لا العين، فاذا قام به البعض سقط عن الكل، و ان امتنع الكل أثموا جميعا.

و يجوز للشاهد أن يتخلف عن أداء الشهادة مع خوف الضرر علي نفسه، أو علي غيره من الأبرياء، لأنه لا ضرر في الاسلام، قال الامام عليه السلام: أقم الشهادة لله و لو علي نفسك، أو الوالدين و الأقربين فيما بينك و بينهم، فان خفت علي أخيك ضيما فلا.

قال صاحب الجواهر: «بلا خلاف أجده».


پاورقي

[1] البقرة: 282.

[2] البقرة: 283.

[3] البقرة: 140.


صيغة اليمين


اتفق فقهاء المذاهب علي أن اليمين تكون بالله جل و عز، لا بالقرآن، و لا بالرسل و اليوم الآخر، و لا بالكعبة و الملائكة، و لا بغيرها. فلقد ثبت في الحديث الشريف: «لا تحلفوا الا بالله، و من حلف بالله فليصدق، و من حلف له بالله فليرض، فان لم يرض فليس من الله». و في آخر: «من حلف فليحلف بالله، أو ليصمت».

و ذكروا لليمين صيغا، و كلها في معني واحد، منها «و الله» مقتصرا علي اسم الجلالة، و منها «و الله الذي لا اله الا هو» أو يتبع ذلك بالسميع العليم.

و غير المسلم يؤدي اليمين وفقا للاوضاع المقررة في ديانته. و يقبل منه اذا اختار الحلف بالله.



[ صفحه 137]



و يستحب التغليظ في اليمين عند الامامية، و هو أن يكون اللفظ مرهبا و مخوفا للحالف نحو «و الله المهلك المدرك الطالب الغالب المنتقم الجبار».

هذه هي صيغة الشرعية، و يس للخصم أن يفرض الصيغة التي يشاء.


ادعية الامام الصادق


سيد حسن اشبال معروف به صلوات (1381-1312)

ر.ك: خطباء المنبر الحسيني، ج 1، ص 205.


حكمة ابتعاد الأرض


أرأيت لو كانت الشمس و القمر و النجوم بالقرب منا، حتي يتبين لنا سرعة سيرها بكنه ما هي عليه، ألم تكن تستخطف الأبصار بوهجها و شعاعها كالذي يحدث أحيانا من البروق إذا توالت و اضطرمت في



[ صفحه 131]



الجو؟ و كذلك أيضا لو أن أناسا كانوا في قبة مكللة بمصابيح تدور حولهم دورانا حثيثا لحارت أبصارهم حتي يخروا لوجوههم.

فانظر كيف قدر أن يكون مسيرها في البعد البعيد، لكيلا تضر في الأبصار، و تنكأ فيها، و بأسرع السرعة لكيلا تتخلف عن مقدار الحاجة في مسيرها، و جعل فيها جزءا يسيرا من الضوء، لسيد مسد الأضواء إذا لم يكن قمر، و يمكن فيه الحركة إذا حدثت ضرورة، كما قد يحدث الحادث علي المرء فيحتاج إلي التجافي [1] في جوف الليل، فطن لم يكن شي ء من الضوء يهتدي به لم يستطع أن يبرح مكانه.

فتأمل اللطف و الحكمة في هذا التقدير، حين جعل للظلمة دولة و مدة لحاجة إليها، و جعل خلالها شي ء من الضوء للمآرب التي وصفنا.


پاورقي

[1] التجافي: من تجافي أي لم يلزم مكانه.


لولا الاعتقاد القلبي


المحاسن 249 - 248، ب 29، ح 255: أحمد بن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عن ابن سنان، عن ابن بكير، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...

لو أن العباد و صفوا الحق و عملوا به، و لم يعقد قلوبهم [علي] أنه الحق ما انتفعوا.


الكعبة و فريضة الحج


[علل الشرائع 2 / 396 ب 132 ح 1: أبي عن محمد بن يحيي العطار، عن محمد بن أحمد، عن الحسن بن الحسين اللؤلؤي، عن الحسين بن علي بن فضال، عن أبي المغراء، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام قال:...]

لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة.


هكذا ينبغي الدعاء


بحارالأنوار 94 / 93، من خط الشيخ الشهيد رحمةالله عن الصادق عليه السلام:...

اللهم ان كانت الذنوب تكف أيدينا عن انبساطها اليك بالسؤال والمداومة علي المعاصي تمنعنا عن التضرع و الابتهال، فالرجاء يحثنا الي



[ صفحه 61]



سؤالك يا ذاالجلال فان لم يعطف السيد علي عبده، فمن يبتغي النوال، فلا ترد أكفنا المتضرعة الا ببلوغ الآمال.


حثه علي العمل و الرزق الحلال


و من جملة تعاليمه حثه علي طلب المال من حله و يدعو أصحابه الي التكسب في الأسواق و يري ذلك عزا لهم.

يقول المعلي بن خنيس: رآني أبوعبدالله عليه السلام و قد تأخرت عن السوق، ما لي أراك و قد تركت غدوك الي عزك؟!.

فهو عليه السلام يدعو الي الكسب الحلال لينال المرء عزة له و لا يكون عائلا علي الناس فيهان. و لقد أخبر عن رجل قال: لأقعدن و لأصلين، و لا صومن و لأعبدن الله، فأما رزقي فيأتيني... فقال الامام عليه السلام: هذا أحد الثلاثة الذين لا يستجاب لهم.

و قال له رجل: انا لنطلب الدنيا و نحب أن نؤتاها. قال عليه السلام: ماذا تحب أن تصنع بها؟ فقال الرجل أوسع بها علي نفسي و عيالي، و أصل بها قرابتي، و أتصدق و أحج و أعتمر. فقال عليه السلام: ليس هذا طلب الدنيا، هذا طلب الآخرة.



[ صفحه 314]



و كان الامام الصادق يطلب الرزق الحلال بنفسه.

قال أبوعمر الشيباني: رأيت أبا عبدالله الصادق و بيده مسحاة يعمل في حائط له و العراق يتصبب، فقلت: جعلت فداك، أعطني أكفك.

فقال لي: اني أحب أن يتأذي الرجل بحر الشمس في طلب المعيشة.

و قال المفضل بن قرة: دخلنا علي أبي عبدالله في حائط له (بستان) و بيده مسحاة يفتح بها الماء و عليه قميص، و كان يقول: اني لأعمل في بعض ضياعي و ان لي من يكفيني ليعلم الله أني أطلب الرزق الحلال.


دعاء حضرت يوسف در چاه چه بود؟


ابوبصير گويد: به امام صادق - عليه السلام - گفتم: دعاي حضرت يوسف در چاه چه بود، زيرا در اين مورد ما با هم اختلاف داريم؟

حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند: هنگامي كه يوسف - عليه السلام - در چاه بود، و از زندگي مأيوس شد گفت:



[ صفحه 115]



بارالها، اگر گناهان و خطاها چهره ي مرا نزد تو كريه كرده است و سبب شده است صداي مرا به سوي خود بالا نبري، و دعائي برايم اجابت نفرمائي، من تو را به حق آن پيرمرد يعقوب مسألت مي نمايم، و قسم مي دهم، پس رحم كن به ضعف و ناتواني او، و بين من و او را جمع نما، به تحقيق تو از حزن و اندوه او به خاطر من، و از شوق من به او آگاه هستي.

راوي گويد: سپس امام گريه نمودند و فرمودند: من نيز مي گويم:

بارالها، اگر گناهان و خطاها چهره ي مرا نزد تو كريه كرده است و سبب شده است تا صداي مرا به سوي خود به بالا نبري به ذات خودت مسألت مي نمايم و قسم مي دهم كه مانند تو هيچ چيز نيست، و به پيامبرت محمد - صلي الله عليه و آله و سلم - پيامبر رحمت نزد تو متوسل مي شوم اي الله... اي الله... اي الله... اي الله.

راوي گويد: حضرت صادق - عليه السلام - فرمودند: اين دعا را بخوانيد، و بسيار آن را تكرار كنيد، زيرا بسيار شده به هنگام گرفتاري هاي بزرگ آن را خوانده ام. [1] .


پاورقي

[1] امالي صدوق، ص 403 ح 4.


حديث 134


شنبه

الشفاعة زكاة الجاه.

ميانجي گري، زكات آبرو است.

تحف، ص 381


اخراج البحر و السفن و الخيم


و عنه: قال: أخبرني أبوالحسين محمد بن هارون بن موسي قال: حدثنا أبي قال: حدثنا أبوعلي محمد بن همام الكاتب قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال: أخبرنا أحمد بن مدين، عن محمد بن عمار، عن أبيه، عن أبي بصير قال: كنت عند أبي عبدالله عليه السلام فركض الأرض برجله، فاذا بحر و فيه سفن من فضة، قال: فركب و ركبت معه حتي انتهي الي موضع فيه خيم من فضة فدخلها ثم خرج، فقال لي: رأيت الخيمة التي دخلتها أولا؟ قلت: نعم، قال: تلك خيمة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و الأخري خيمة أميرالمؤمنين، و الثالثة خيمة فاطمة، و الرابعة خيمة خديجة، و الخامسة خيمة الحسن، و السادسة خيمة الحسين، و السابعة خيمة جدي و الثامنة خيمة أبي و هي التي يكتب فيها، و التاسعة خيمتي، و ليس أحد منا يموت الا و له خيمة يسكن فيها [1] .



[ صفحه 152]




پاورقي

[1] دلائل الامامة: ص 135.


در شهري كنار دجله


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: هر خوبي نزد خدا پذيرفته است مگر آن عمل كه در آن ريا باشد.

حسن بن سليمان بن خالد در كتاب مختصر البصائر از مفضل بن عمر در حديثي طولاني نقل مي كند كه گفت:

به حضرت صادق عليه السلام عرض كردم: سرور من! حضرت مهدي عليه السلام در هنگام تولد ديده مي شود؟ فرمود: آري به خدا! از ساعت تولد تا ساعت وفات پدر بزرگوارش كه دو سال و نه ماه است، ديده مي شود و تولد او هنگام طلوع فجر از شب جمعه در ماه شعبان سال 257 است، و وفات پدرش روز جمعه ي هشتم ربيع الاول در سال 260 در شهري كنار دجله كه متكبر گردنكشي به نام جعفر گمراه، ملقب به متوكل بنا مي كند واقع خواهد شد.

سپس قسمت ديگري از حالات حضرت مهدي عليه السلام در زمان غيبت و در حال ظهور را بيان مي كند.



[ صفحه 223]




حسن الختام


أحمد بن محمّد بن خالد عن عبد الرّحمان بن حمّاد الكوفيّ عن عمرو بن مصعب عن فرات بن الأحنف [1] عن أبي عبدالله عليه السلام قال:

مَهما تَرَكتَ مِن شَي ءٍ فلا تَترُك أن تقولَ في كُلِّ صَباحٍ وَمَساءٍ: اللّهمَّ إنّي أصبَحتُ أستَغفِرُكَ في هذا الصَّباحِ وَفي هذا اليَومِ لِأهلِ رَحمَتِكَ وَأبرأُ إلَيكَ مِن أهلِ لَعنَتِكَ.

اللّهمَّ إنّي أصبَحتُ أبرأُ إلَيكَ في هذا اليَوم، وَفي هذا الصَّباحِ مِمَّن نَحنُ بَينَ ظَهرانيهِم مِنَ المُشرِكينَ وَمِمّا كانوا يَعبُدونَ إنَّهُم كانوا قَومَ سَوءٍ فاسِقينَ.

اللّهمَّ اجعَل ما أنزَلتَ مِنَ السَّماءِ إلي الأرضِ في هذا الصَّباحِ وَفي هذا اليَومِ بَرَكَةً علي أوليائِكَ وَعِقاباً علي أعدائِكَ.

اللّهمَّ والِ مَن وَالاكَ وعادِ مَن عاداكَ.

اللّهمَّ اختِم لي بِالأمنِ وَالإيمانِ، كُلَّما طَلَعَت شَمسٌ أو غَرُبَت.

اللّهمَّ اغفِر لي وَلِوالِدَيَّ وَارحَمهُما كَما رَبَّياني صَغيراً.

اللّهمّ اغفِر للمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ، وَالمُسلِمينَ وَالمُسلماتِ، الأحياءِ مِنهُم وَالأمواتِ.

اللّهمَّ إنَّكَ تَعلَمُ مُنقَلَبهُم وَمَثواهُم.

اللّهمَّ احفَظ إمامَ المُسلِمينَ بِحِفظِ الإيمانِ، وَانصُرهُ نَصراً عَزيزاً، وَافتَح لَهُ فَتحاً يَسيراً وَاجعَل لَهُ وَلَنا مِن لَدُنكَ سُلطاناً نَصيراً.

اللّهمَّ العَن فُلاناً وَفُلاناً، وَالفِرَقَ المُختَلِفَةَ علي رَسولِكَ، وَوُلاةَ الأمرِ بَعدَ رَسولِكَ وَالأئِمَّةَ مِن بَعدِهِ شيعَتَهُم.

وَأسألُكَ الزِّيادَةَ مِن فَضلِكَ، وَالإقرارَ بِما جاءَ مِن عِندِكَ وَالتَّسليمَ لِأمرِكَ، وَالمُحافَظَةَ علي ما أمَرتَ بِهِ، لا أبتَغي بِهِ بَدَلاً وَلا أشتَري بهِ ثَمَناً قَليلاً.

اللّهُمَّ اهدِني فيمَن هَدَيتَ، وَقِني شَرَّ ما قَضَيتَ، إنَّكَ تقضي وَلا يُقضي عَلَيكَ، وَلا يَذِلُّ مَن وَالَيتَ تبارَكتَ وَتعالَيتَ سُبحانَكَ رَبَّ البَيتِ تَقَبَّل مِنّي دُعائي وَما تَقَرّبتُ بهِ إلَيكَ مِن خَيرٍ فَضاعِفهُ لي أضعافاً مُضاعَفَةً كَثيرةً، وَآتِنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً وَأجراً عَظيماً.

رَبِّ ما أحسَنَ ما ابتَلَيتَني! وَأعظَمَ ما أعطَيتَني! وَأطوَلَ ما عافَيتَني! وَأكثَرَ ما سَتَرتَ عَلَيَّ! فَلَكَ الحَمدُ يا إلهي كثيراً طَيّباً مُبارَكاً عَلَيهِ مِل ءَ السّماواتِ وَمِل ءَ الأرضِ وَمِل ءَ ما شاءَ رَبّي، كَما يُحِبُّ وَيَرضي، وَكَما يَنبَغي لِوَجهِ رَبّي ذي الجَلال وَالإكرامِ. [2] .

وفي موضع آخر: محمّد بن عليّ عن عبد الرّحمان بن أبي هاشم عن أبي خديجة عن أبي عبد الله عليه السلام قال:

إنّ الدّعاء قبل طلوع الشّمس وقبل غروبها سنّة واجبة مع طلوع الفجر والمغرب تقول: لا إلهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ وَلَهُ الحَمدُ يُحيي وَيُميتُ وَيُميتُ وَيُحيي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَموتُ، بِيَدِهِ الخَيرُ وَهُوَ علي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ - عَشرَ مَرّاتٍ - وَتقولُ: أعوذُ بِالله السّميعِ العَليمِ مِن هَمَزاتِ الشّياطينِ وَأعوذُ بِكَ رَبّ أن يَحضُرونِ، إنّ اللهَ هُوَ السَّميعُ العَليمُ عَشرَ مَرّاتٍ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ وَقَبلَ الغُروبِ، فإن نَسيتَ قَضَيتَ كَما تَقضي الصّلاةَ إذا نَسيتَها. [3] .

وعن محمّد بن عليّ عن أبي جميلةعن محمّد بن مروان عن أبي عبد الله عليه السلام قال:

قل: أستَعيذُ بِالله مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ، وَأعوذُ بِالله أن يَحضُرونِ إنَّ اللهَ هُوَ السَّميعُ العَليمُ، وَقُل لا إلهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شريكَ لَهُ، يُحيي وَيُميتُ وَهُوَ علي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ.

قال: فقال له: رجل مفروض هو؟

قال: نَعَم مَفروضٌ مَحدودٌ تَقولُهُ قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ وَقَبلَ الغُروبِ - عشر مرّات - فإن فاتَكَ شَي ءٌ فَاقضِهِ مِنَ اللّيلِ وَالنَّهارِ. [4] .

وعن إسماعيل بن مهران عن رجل عن إسحاق بن عمّار عن العلاء بن كامل قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:

إنّ مِنَ الدُّعاءِ ما يَنبَغي لِصاحِبِهِ إذا نَسِيَهُ أن يَقضيهِ، يَقولُ بَعدَ الغَداةِ: لا إلهَ إلّا اللهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ المُلكُ وَلَهُ الحَمدُ، يُحيي وَيُميتُ وَيُميتُ وَيُحيي، وَهُوَ حَيٌّ لا يَموتُ بِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ، وَهُوَ علي كُلِّ شَي ءٍ قَديرٌ - عشر مرّات -.

وَيَقولُ: أعوذُ بِالله السَّميعِ العَليمِ - عَشرَ مَرّاتٍ - فإذا نَسِيَ مِن ذلِكَ شَيئاً كانَ عَلَيهِ قَضاؤهُ. [5] .

وَآخِرُ دَعوانا: «سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ - وَ سَلامٌ عَلَي الْمُرْسَلِينَ - وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالمِينَ».


پاورقي

[1] يرمي بالغلوّ والتفريط في القول، عدّه الشيخ من أصحاب عليّ بن الحسين عليهما السلام علي قوله: فرات بن الأحنف العبديّ، يرمي بالغلوّ والتّفريط في القول، وعدّه من أصحاب محمّد بن عليّ بن الحسين عليهم السلام مقتصراً علي قوله: فرات بن أحنف، وفي أصحاب الصادق عليه السلام قائلاً: فرات بن أحنف الهلاليّ، أبو محمّد، أسند عنه. (رجال الطوسي: ص 119 الرقم 1206 و ص 143 الرقم 1550 و ص 270 الرقم 3892 وراجع: رجال ابن داوود: القسم الثاني ص 492 الرقم 379).

[2] الكافي: ج2 ص529 ح23.

[3] الكافي: ج 2 ص 532 ح 31، بحار الأنوار: ج 86 ص 268 ح 38.

[4] الكافي: ج 2 ص 533 ح 32، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 45 ح 137، بحار الأنوار: ج 86 ص 262 ح 31.

[5] الكافي: ج2 ص533، ح 33، بحار الأنوار: ج 86 ص 284.


عمي (ماني) عن دلائل الحكمة و ادعاؤه علم الاسرار


اعجب يا مفضل من قوم لا يقضون علي صناعة الطب بالخطأ، و هم يرون الطبيب يخطي ء، و يقضون علي العالم بالاهمال، و لا يرون شيئا منه مهملا، بل اعجب من أخلاق من ادعي الحكمة، حتي جهلوا مواضعها في الخلق، فأرسلوا ألسنتهم بالذم للخالق جل و علا... بل العجب من المخذول (ماني) حين ادعي علم الاسرار و عمي عن دلائل الحكمة في الخلق حتي نسبه الي الخطأ و نسب خالقه الي الجهل تبارك الحكيم الكريم.



[ صفحه 161]




عطار نيشابوري


عطار از عارفان بزرگ سده ي هفتم درباره ي حضرتش چنين نوشته است: آن سلطان مصطفوي، آن برهان حجت نبوي، آن صديق، آن عالم تحقيق، آن ميوه ي دل اوليا، آن جگر گوشه ي انبيا، آن ناقد علي، آن وارث نبي، آن عارف عاشق، جعفر الصادق رضي الله عنه، گفته بوديم كه اگر ذكر انبيا و



[ صفحه 194]



صحابه و اهل بيت كنيم كتابي جداگانه بايد ساخت. اين كتاب شرح اولياست كه بعد از ايشان بوده اند، اما به سبب تبرك به صادق ابتدا كنيم.

چون از اهل بيت بيشتر سخن طريقت، او گفته است و روايت از او پيش آمد، كلمه اي چند از آن حضرت بياورم كه ايشان همه يكي اند. چون ذكر او كرده اند، ذكر همه بود. نبيني كه قوم مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند. يعني يكي دوازده است و دوازده يكي. اگر تنها صفت او گويم به زبان، عبارت من راست نيايد كه در جمله علوم و اشارات و عبادات بي تكليف به كمال بود. و قدوه ي جمله مشايخ بود و اعتماد همه بر او بود. و مقتداي مطلق بود. و همه ي الهيان را شيخ بود، و همه ي محمديان را امام بود. هم اهل ذوق را پيشرو بود و هم اهل عشق را پيشوا. هم عباد را مقدم بود و هم زهاد را مكرم. هم در تصنيف اسرار حقايق خطير بود، هم در لطايف اسرار تنزيل و تفسير بي نظير. [1] .


پاورقي

[1] تذكرة الأولياء، ج 1، ص 15 - 9.


المناقب


لعل من أهل المشاكل التي تقف أمامنا و نحن في طريق البحث عن حياة أبي حنيفة هي مشكلة المناقب، فانها متضخمة الي أبعد حد، و لا نستطيع ان ندرس حياة أبي حنيفة دراسة صحيحة الا بعد الفراغ من مشكلة المناقب لأنها أهم شي ء في الباب.

و ان كتب المناقب تعرقل سير الباحث بينه و بين الوصول الي الهدف لأن فيها الاغراق في المدح، و المبالغة في الوصف، و نقل أخبار و حكايات بعيدة عن مقاييس الصحة، و لا نريد التعرض لكل ما قيل بل نقتصر علي مناقشة ما يدعي وروده علي سبيل البشارة و طريقة التعيين لأهلية الإتباع.

و كيف كان فقد قال أصحاب المناقب ينبغي لكل مقلد إمام ان يعرف حال إمامه الذي قلده، و لا يحصل ذلك إلا بمعرفة مناقبه و شمائله و فضائله، و سيرته في أحواله و صحة أقواله، ثم لابد من معرفة اسمه و كنيته و نسبه و عصره و بلده، ثم معرفة أصحابه و تلامذته.

و قد ألف من علماء المذاهب كتبا في مناقب إمامهم فألف الحنفية كتبا في مناقب أبي حنيفة. منها «عقود المرجان في مناقب ابي حنيفة النعمان»، و مختصره «قلائد عقود الدرر و العقيان» لأبي جعفر الطحاوي و «مناقب أبي حنيفة» لموفق الدين بن أحمد المكي الخوارزمي المتوفي سنة 567 ه رتبه علي أربعين بابا، و «البستان في مناقب النعمان» للشيخ محيي الدين عبدالقادر ابن ابي الوفاء، و «شقائق النعمان في مناقب النعمان» للزمخشري المتوفي سنة 538 ه و «مناقب أبي حنيفة» لمحمد بن الكردري المعروف بالبزاز المتوفي سنة 782 ه و قد ترجم إلي اللغة التركية و غيرها.



[ صفحه 285]



و توجد مناقب كثيرة في بطون الكتب علي اختلاف نزعات المؤلفين و أهوائهم.

يقول الدكتور أحمد أمين: كما أن العصبية المذهبية حملت بعض الأتباع لكل مذهب أن يضعوا الأخبار لإعلاء شأن امامهم، و من هذا الباب ما رووا من الأحاديث بتبشير النبي صلي الله عليه و آله و سلم لكل إمام من مثل ما روي ان النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال في أهل العراق: «ان الله وضع خزائن علمه فيهم» و مثل: «يكون في أمتي رجل يقال له النعمان بن ثابت، ويكني بأبي حنيفة يحيي الله علي يديه سنتي في الاسلام» الخ؛ حتي لقد زعموا أن اباحنيفة بشرت به التوارة.

و كذلك فعل بعض الشافعية في الشافعي، و المالكية في مالك، و ما كان أغناهم عن ذلك. و من أجل ذلك صعب علي الباحث معرفة التاريخ الصحيح لكن إمام، فقد كان كلما اتي جيل زاد في فضائل إمامه.

و قد وضع احمد بن الصلب بن المفلس أخبارا في مناقب ابي حنيفة و كان يحكي ذلك عن بشر بن الحارث و يحيي بن معين و ابن المديني. [1] .

لذلك نري من اللازم البحث عن بعض المناقب التي أصبح التسليم بصحتها أمرا مفروغا منه عند بعضهم، و ترسل في معرض المدح و الثناء ارسال المسلمات.

و ها نحن نضع بين يدي القراء أهم المناقب في ابي حنيفة و نعطيه عنها صورة صادقة من حيث الصحة و البطلان، فالعلم هو الكاشف لذلك، و التحقيق في البحث يحل تلك المشاكل، و لا غرض لنا بهذا الا تجريد شخصية أبي حنيفة من ابراد الغلو لنأخذ له صورة طبق الأصل.


پاورقي

[1] انظر المنتظم 156 - 5.


حديث أمهات المؤمنين


زينب بنت جحش سنة 20 ه، لها 11 حديثا.

صفية بنت حيي بن أخطب المتوفاة سنة 50 ه اتفق مسلم و البخاري علي حديث واحد.

سودة بنت زمعة المتوفاة في خلافة عمر انفرد البخاري لها بحديث.

هند بنت أمية المخزومية و هي آخر أزواج النبي وفاة، لها 378 حديثا.

حفصة بنت عمر بن الخطاب المتوفاة سنة 41 ه لها 60 حديثا.

جويرية بنت الحرث المتوفاة سنة 56 ه لها أحاديث انفرد لها البخاري بحديثين.



[ صفحه 613]



رملة بنت أبي سفيان المتوفاة سنة 44 ه لها 65 حديثا.

ميمونة بنت الحرث الهلالية المتوفاة سنة 51 ه لها 40 حديثا.

عائشة بنت أبي بكر الصديق المتوفاة سنة 57 ه لها 2210 أحاديث، فارتفاع هذا الرقم و حصول تلك الطفرة في الكثرة يستوجب التريث و التثبت و عدم الإسراع في قبول ذلك، و لا حرج علي المفكر لو أعطي النظر حريته مع حصول أشياء تؤيد هذا التفكير من شغلها و شواغلها، و صغر سنها و لعبها باللعاب و منادمة صويحباتها [1] و القيام بخدمة البيت إلي كثير من ذلك.

فالوقوف هنا لاستجلاء الحقيقة لا يوجب الطعن علي أمهات المؤمنين ليستوجب الكفر و الخروج عن الدين، علي أن هناك شيئا يدعو إلي التثبت و هو أمر رواة أحاديثها، فإنهم اتخذوا الرواية عنها سببا للتقرب إلي بني أمية، و قد طعن علي هشام بن عروة و غيره. ممن تقربوا للأمويين بوضع الأحاديث عن عائشة خدمة لمصالحهم.

و لا نطيل نقاشنا للأحاديث الواردة عنها التي فيها من الدخل الشائن لروح الإسلام و المنافية لمقام النبي الأعظم، كما يروي البخاري عنها في الأدب المفرد، أنها قالت: كنت آكل حيسا مع النبي صلي الله عليه و آله و سلم فمر عمر فدعاه فأكل فأصابت يده إصبعي فقال عمر: خس لو أطاع فيكن ما رأتكن عين. [2] .

أليس في ذلك حط لمقام النبي صلي الله عليه و آله و سلم و نقصه؟ و هو الإنسان الكامل و المثل الأعلي لمكارم الأخلاق، أكانت داره أطروقة للذاهب و الجايي؟!! أم كان يأكل هو و زوجته علي قارعة الطريق؟؟ أم أن عمر كان لا يحترم النبي صلي الله عليه و آله و سلم فيدخل عليه دخول عابر سبيل؟؟ كل هذا نسكت عنه لا خوفا من القول بأنه طعن علي ما يروي عن عائشة، و الطعن عليه خروج عن ملة المسلمين كما يقولون! ولكن ضيق المجال يحول دون بسط القول في ذلك.

أليس لنا حق التثبت بما يروي عن عائشة؟ أن رجلا سأل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عن الرجل يجامع أهله ثم يكسل هل عليهما الغسل؟ و عائشة جالسة، فقال صلي الله عليه و آله و سلم: إني لأفعل ذلك أنا و هذه ثم نغتسل. [3] .

كيف يصح هذا؟ و رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مثال الغيرة و مجمع الفضائل و الإنسان الكامل، فالعقل يتوقف عن قبوله احتراما لمقام الرسول الأعظم صلي الله عليه و آله و سلم، و إن كان من وراء عدم قبول ذلك اتهام بالكفر و رمي بالزندقة.



[ صفحه 614]



كما يحق لنا أن نناقش ما يرويه مسلم في صحيحه عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة: إن النبي كان مسحورا يخيل إليه أنه يفعل الشي ء و ما يفعله [4] .

فسل صحيح مسلم عن صحة ذلك، و سل عروة و ابنه إن كنت رجلا لا تخاف الإتهام بالزندقة، و إلا فاترك مسؤولية البحث لمن لا يتقيد بالأوهام و لا يخضع لسطان العاطفة العمياء و لا يبالي بتوجيه التهم ما دمنا محافظين علي كرامة النبي صلي الله عليه و آله و سلم و إن طعنا بألف صحابي و صحابي و كذبنا ألف صحيح و صحيح، حاشا للنبي الأعظم و منقذ الإنسانية و هو الإنسان الكامل في كل صفاته، و هو المثل الأعلي لكل مكرمة، كيف يعتريه النقص و يخيل إليه أنه يفعل الشي ء و لا يفعله؟!

ليت شعري أيتم نظام العالم و هو مصلحه مع اتصافه بهذه الصفة؟ كلا إنه (ما ينطق عن الهوي إن هو إلا وحي يوحي).

فلنترك مناقشة كثير من الأحاديث و لا نمضي في هذا الموضوع بأكثر مما ذكرناه، و نكتفي بذكر ما دعت الحاجة إلي عرضه بدون استقصاء في البحث و لا تتبع شامل لنقاط الموضوع، و غرضنا من ذلك إعطاء صورة عن تلك الإتهامات التي وجهت للشيعة بأنهم لا يأخذون برواية الصحابة. نعم الشيعة لا يأخذون إلا عن الصادقين في القول، و يتشددون في قبول الرواية أكثر من غيرهم.


پاورقي

[1] البخاري في الأدب المفرد ص 54.

[2] الأدب المفرد ص 152.

[3] البخاري في الأدب المفرد ص 54.

[4] صحيح مسلم ج 4 ص 24.


نهيه عن مذهبه القديم


ان من أهم الظواهر التي لاحظناها عند دراستنا لحياة الشافعي هي نهيه عن الأخذ بمذهبه القديم الذي أفتي فيه ببغداد فأصبح المعول علي ما أفتاه في مصر، و مثل هذا التطور يوجد لنا احجاما عن تحقيق ذلك التكامل في تلك المدة القصيرة، التي لا تسمح لمثله من البشر ان يبلغ تلك الدرجة التي أدعيت له في بلوغ أعلي منزلة علمية، مع وجود شواغل و موانع تحول بينه و بين استخدام قوته و استعمال فطنته، لاستنتاج مسائل تكون شاملة لاحكام قرون متوالية.

لقد كان الشافعي في مصر مشغولا بمرضه الذي اعتوره مدة طويلة، مع وجود مشاحنات و مقابلات بين اصحابه و بين خصومهم من المالكية، بالاضافة الي ما وصفوه به من طول العبادة و التهجد. يضاف الي ذلك ما كان يعلوه من دين لعسر حاله، فيقال: انه مات و عليه من الديون ستون ألف دينارا، و هذا له أثره في الطبيعة البشرية، اذ هو بحكم الطبع الانساني شاغل مجهد، مع ان الشافعي معروف ببلاغته و معرفته بلغة العرب و اشعارهم، وكان هو ينظم الشعر الرائق أيضا، و قد التف حوله كثير من طلاب مصر لمعرفة الاداب و اكتسابها منه. الي آخر الأمور التي وصفوه بها، و بطبيعة الحال ان ذلك يوجب التوقف عن اعطاء الحكم بما يدعونه له، و كان اللازم ان نوفق بين تلك الروايات الدالة بمنطوقها علي تكامله و استعداده و تفوقه الاجتهادي من صغر سنه، و بين نهيه و تحريمه لمذهبه القديم، لأن هذا التطور الغريب يستلزم الاستغراب في تحقيق ذلك التكامل. و نظرا لضيق المجال أرجأنا الكلام حول هذا الموضوع الي محل آخر.



[ صفحه 262]




غسل المس


أوجب الشيعة الغسل علي من مس ميتا من الناس بعد برده و قبل تطهيره، و ذهب بقية المذاهب الي الاستحباب، و قال الشافعي في الجديد: الغسل من غسل الميت آكد من غسل الجمعة، لأن غسل الجمعة غير واجب، و الغسل من غسل الميت متردد بين الوجوب و غيره.

و قال البويطي: ان صح الحديث قلت بوجوبه [1] و هو ما رواه أبوهريرة عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم أنه قال: من غسل ميتا فليغتسل، و من حمله فليتوضأ، أخرجه الجماعة، و لم يذكر ابن ماجة الوضوء.

و قد وقع الاختلاف في صحة هذا الحديث، فحسنه الترمذي، و الحافظ ابن حجر، و قال الذهبي: هو أقري من عدة أحاديث احتج بها الفقهاء، و ذكر الماوردي: أن بعض أصحاب الحديث خرج لهذا الحديث مائة و عشرين طريقا.

و الحديث يدل علي وجوب الغسل. و في الباب عن علي عليه السلام عند أحمد أنه قال: من غسل ميتا فليغتسل. و رواه أبوداود، و النسائي، و أبو يعلي و البزاز، و البيهقي.

و عن مكحول أن حذيفة سأله رجل مات أبوه. فقال حذيفة اغسله، فاذا فرغت فاغتسل.

و عن عائشة عن النبي صلي الله عليه و آله و سلم قال: يغتسل من أربع: من الجمعة، و الجنابة و الحجامة، و غسل الميت.

و قد ورد عن أهل البيت ذلك قال الامام الصادق عليه السلام: من غسل ميتا فليغتسل. فقال له حريز: فمن مسه؟ قال عليه السلام: فليغتسل.



[ صفحه 240]



و قال عليه السلام: من مسه (أي ميت الانسان) و هو سخن فلا غسل عليه: فاذا برد عليه الغسل. الي غير ذلك من النصوص المتواترة في وجوب الغسل علي من مس ميتا، و هو المشهور عند الشيعة، بل قيل انه اجماع. الا ما ذهب اليه السيد المرتضي من القول بالاستحباب.

و لا يعارض هذه الادلة ما ورد عن اسماء بنت عميس أنها غسلت أبابكر فلما فرغت قالت لمن حضرها من المهاجرين: اني صائمة، و ان هذا يوم شديد البرد. فهل علي من غسل؟ قالوا: لا، و غير ذلك مما يمكن أن يتمسك به المانعون.

فان حديث أسماء بعد التسليم بانها تولت غسل الخليفة دون غيرها من المهاجرين و الانصار، و أقربائه من الصحابة، فان ذلك لا يثبت للمانعين به شيئا، لأن الراوي له هو القاضي عبدالله بن أبي بكر بن عمرو بن حزم و لا يصح ذلك عنه لأنه ولد سنة 65 من الهجرة، و كانت هذه القضية سنة 13 من الهجرة أي سنة وفاة أبي بكر فكيف تصح روايته عن أسماء بنت عميس و هو لم يولد بعد!!! و القضية قبل ولادته باثنتين و خمسين سنة.

و حديث أسماء هو عمدة ما في الباب، و هو كما تري من عدم الصحة علي ما فيه من موهنات أخري.

و الحاصل أن بعضهم حمل أحاديث الباب علي المعني المجازي، لما فيه من الجمع بين الادلة بوجه مستحسن عندهم، و هو الاستحباب، و به قال مالك و أصحاب الشافعي، [2] و الحنابلة.

و قال أبوحنيفة و أصحابه: أنه لا يجب و لا يستحب، لحديث (لا غسل عليكم من غسل الميت). كما أخرجه البيهقي عن ابن عباس، و لم يرفعه الي النبي صلي الله عليه و آله و سلم، و لا حجة في ذلك، و لا يصلح لصرف تلك الأحاديث الصحيحة عن معناها الحقيقي، و هو الوجوب، و لو حملها علي الاستحباب كغيره لكان أليق.

و علي كل حال: فان مس ميتة الانسان توجب الغسل علي الماس، اختيارا كان المس أم لا، سواء كان صغيرا أم كبيرا، و كذلك يجب الغسل بمس القطعة المبانة من الحي أو الميت، اذا كانت مشتملة علي العظم دون الخالية منه، و دون العظم المجرد من الحي هذا هو المشهور عند الشيعة [3] .



[ صفحه 241]



و هم يعتبرون مس الميت كحكم الحدث الأصغر، فيمنع من الأعمال التي يشترط فيها الوضوء فقط، فيجوز لمن عليه غسل المس دخول المساجد، و المكث فيها، و قراءة العزائم، و لا يجوز مس كتابة القرآن و نحوها، مما لا يجوز للمحدث.


پاورقي

[1] المهذب ج 1 ص 129.

[2] نيل الأوطار ج 1 ص 238.

[3] غاية المنتهي ج 1 ص 48.


شريك بن عبدالله


بوعبدالله شريك بن عبدالله بن أبي شريك النخعي الكوفي المتوفي سنة 177.

خرج حديثه مسلم، و الترمذي، و ابوداود، و النسائي، و ابن ماجة، و البخاري تعليقا.

و روي عنه ابن أبي مهدي، و وكيع، و يحيي بن آدم، و يونس بن محمد المؤدب و الفضل بن موسي السيناني، و عبدالسلام بن حرب، و هشيم و ابوالنظر هاشم بن القاسم، و ابوأحمد الزبيري، و اسحاق الازرق، و ابنا أبي شيبة، و قتيبة بن سعيد، و خلق كثير. [1] .

و ذكر له الخطيب عددا آخر ممن روي عنه. و كذلك ابن أبي حاتم في الجرح و التعديل.

و قد وثقه غير واحد. قال يحيي بن معين: شريك ثقة. و قال العجلي: شريك كوفي ثقة، و كان حسن الحديث، و كان اروي الناس عنه اسحاق الازرق، و قال الطبري: كان فقيها عالما. و قال ابوداود ثقة. و قال ابن سعد: كان شريك ثقة مأمونا و كان يغلط. [2] و قال ابن العماد: سمع منه اسحاق الأزرق تسعة آلاف حديث. [3] .

و قال ابن المبارك: شريك اعلم بحديث اهل الكوفة من سفيان و مثله عن اسحاق بن اسرائيل.



[ صفحه 544]



و قال محمد بن عيسي: رايت شريكا و قد أثر السجود في جبهته. و قال الساجي كان ينسب الي التشيع المفرط. [4] .

وعده ابن قتيبة من رجال الشيعة و ذكر الذهبي قول عبدالله بن ادريس بأنه أقسم بالله أن شريكا لشيعي [5] و وصفه الجوزجاني بأنه مائل. و هذا هو تعبيره عن الشيعة.

و لا جدال بأن شريكا كان يروي فضائل علي عليه السلام و يراه أفضل الخلق بعد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم.

روي ابوداود الرهاوي أنه سمع شريكا يقول: علي خير البشر فمن ابي فقد كفر.

و جاء اليه عتاب و رجل آخر فقال له: الناس يقولون: انك شاك...؟

فقال شريك: يا احمق كيف اكون شاكا؟! لوددت اني كنت مع علي عليه السلام فخضبت يدي بسيفي من دمائهم!! [6] .

و ذكر قوم معاوية بن سفيان عند شريك فقيل كان معاوية حليما. فقال: ليس بحليم من سفه الحق. [7] .

و روي الخطيب قال: استأذن شريك علي يحيي بن خالد، و عنده رجل من ولد الزبير بن العوام، فقال الزبيري ليحيي: اصلح الله الامير ايذن لي في كلام شريك. فقال: انك لا تطيقه. قال: ايذن لي. قال: شأنك.

فلما دخل شريك و جلس، قال له الزبيري: يا أباعبدالله ان الناس يزعمون انك تسب ابابكر و عمر.

قال فاطرق (شريك) مليا، ثم رفع رأسه فقال: والله ما استحللت ذاك من ابيك، و كان اول من نكث في الاسلام. [8] .

تولي شريك القضاء بواسط سنة 155 و عزله المهدي العباسي كما ذكر الخطيب قال:

دخل شريك علي المهدي فقال له: ما ينبغي أن تقلد الحكم علي المسلمين. قال شريك: و لم؟

قال: لخلافك علي الجماعة، و قولك بالامامة.



[ صفحه 545]



قال شريك: أما قولك بخلافك علي الجماعة فعن الجماعة اخذت ديني فكيف اخالفهم! و هم اصلي و ديني؟! و أما قولك: و قولك بالامامة فما أعرف الا كتاب الله تعالي و سنة رسوله صلي الله عليه و آله و سلم. و اما قولك مثلك ما يقلد الحكم بين المسلمين فهذا شي ء انتم فعلتموه فان كان خطأ فاستغفروا الله منه، و ان كان صوابا فامسكوا عليه.

قال المهدي: ما تقول في علي بن ابي طالب؟

قال شريك: (اقول) ما قال فيه جدك العباس و عبدالله.

قال المهدي: ما قالا فيه؟

قال: فأما العباس فمات و علي عنده أفضل الصحابة، و قد كان يري كبراء المهاجرين يسألونه عما ينزل من النوازل، و ما احتاج هو الي احد حتي لحق بالله.

و أما عبدالله فانه كان يضرب بين يديه بسيفين و كان في حروبه رأسا متبعا، و قائدا مطاعا، فلو كانت امامته علي جور كان أول من يقعد عنها ابوك، لعلمه بدين الله، و فقهه في احكام الله. فسكت المهدي و لم يمض بعد هذا المجلس الا قليل حتي عزل شريك [9] .

و علي اي حال فان شريكا من العلماء، و وثقه جماعة و حمل عليه آخرون لتشيعه، و كان من اوعية العلم، حمل عنه اسحاق الازرق تسعة آلاف حديث. [10] .


پاورقي

[1] تهذيب التهذيب 334: 4 و تاريخ بغداد 279: 9.

[2] المصدر السابق.

[3] الشذرات 287: 1.

[4] تهذيب التهذيب 337: 4.

[5] ميزان الاعتدال 446: 1.

[6] نفس المصدر.

[7] نفس المصدر.

[8] تاريخ 387: 9.

[9] تاريخ بغداد 29، 39.

[10] ميزان الاعتدال 446: 2.


محرم كسر رباعية ظبي!


قال ابن خلكان: حكي كشاجم في كتاب المصايد و المطارد: أن جعفر الصادق سأل أباحنيفة، فقال: ما تقول في محرم كسر رباعية ظبي؟

فقال: يابن رسول الله، ما أعلم ما فيه شيئا!

فقال له: أنت تداهي، أو لا تعلم أن الظبي لا تكون له رباعية، و هو ثني أبدا! [1] .


پاورقي

[1] وفيات الأعيان 128:1؛ شذرات الذهب 216:2؛ مناقب أهل البيت: 269.


المعلي بن خنيس


كان المعلي بن خنيس بن موالي أبي عبدالله عليه السلام الذين يعتمد عليهم في تدبير شؤونه، و من الثقات الذين قد يفضي اليهم بسره، و كان من مشاهير الثقات من رواته، كما ذكرناه فيهم.


المحمدية


الفرق بين الفرق:75 ، الرقم 55.

هؤلاء ينتظرون محمد بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب ، و لا يصدقون بقتله ، و كان المغيرة بن سعيد العجلي يقول لأصحابه:ان المهدي المنتظر محمد بن عبدالله بن الحسن .


عبدالسلام بن سالم


قال النجاشي [1] عبدالسلام بن سالم البجلي، كوفي، ثقة، روي عن أبي عبدالله عليه السلام، و له كتاب يرويه ثقات الرواة، و كان من فقهاء أصحاب الصادقين عليهماالسلام.

و ذكره العلامة [2] في القسم الأول قائلا: ثقة.

و عده الشيخ المفيد رحمه الله من فقهاء أصحاب الصادقين عليهماالسلام و الرؤساء الأعلام المأخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتيا و الأحكام، و الذين لا يطعن عليهم، و لا طريق الي ذم أحد منهم.

و قد وثقه المجلسي [3] ، و كذلك في البلغة، و غيرهما.


پاورقي

[1] رجال النجاشي: 245، الرقم 644.

[2] رجال العلامة: 117، الرقم 3.

[3] الوجيزة: 237، الرقم 1011.


دعاؤه عند اجابة دعائه


وكان الامام عليه السلام، إذا دعا الله تعالي، واستجاب له دعاءه، حمده ودعا بهذا الدعاء:

«يا أجود من أعطي، وياخير من سئل، ويا أرحم من استرحم، يا أحد، يا صمد، يامن لو يلد ولم يولد، ولم يكن له كفوا أحد، يامن لم يتخذ صاحبة ولا ولدا، يامن يفعل ما يشاء، ويحكم ما يريد، ويقضي ما أحب، يامن يحول بين المرء وقلبه، يامن هو بالمنظر الاعلي، يامن ليس كمثله شيي يا سميع يا بصير.»


في الموعظة


قال الصادق: أحسن الموعظة ما لا تجاوز القول حد الصدق و الفعل حد الاخلاص.

فان مثل الواعظ و المتعظ كاليقظان و الراقد. فمن استيقظ عن رقدة غفلته و مخالفاته و معاصيه، صلح أن يوقظ غيره من ذلك الرقاد، و أما السائر في مفاوز الاعتداء و الغائص في مراتع الغي و ترك الحياء باستحباب السمعة، و الرياء و الشهرة و التصنيع [1] الي الخلق المتزي بزي الصالحين المظهر [2] عمارة، و باطنه في الحقيقة خال عنهما قد غمرتها وحشة حب المحمدة، و غشيتها ظلمة الطمع. فما افتنه بهواه و أضل الناس بمقاله. قال الله تعالي: «لبئس المولي، و لبئس العشير» [3] و اما من عصمه الله بنور التأييد و حسن التوفيق، فطهر قلبه من الدنس، فلا يفارق المعرفة و التقي، فيسمع الكلام من الأصل و يترك قائله كيف ما كان.

قالت الحكماء: خذ الحكمة من أفواه المجانين. قال عيسي عليه السلام:



[ صفحه 276]



جالسوا من يذكركم الله رؤيته و لقاؤه فضلا عن الكلام، و لا تجالسوا من توافقه ظواهركم و تخالفه بواطنكم، فان ذلك المدعي بما ليس له ان كنتم صادقين في استفادتكم. فاذا لقيت من ثلاث خصال فاغتنم رؤياه و لقاه و مجالسته، و لو كان ساعة. فان ذلك يؤثر في دينك و قلبك و عبادتك بركاته. فمن كان كلامه لا يتجاوز فعله، و فعله لا يجاوز صدقه و صدقه لا ينازع ربه، فجالسه بالحرمة، و انتظر الرحمة و البركة، و احذر لزوم الحجة عليك، و راع وقته كيلا تلومه فتخسر، و انظر اليه بعين فضل الله عليه و تخصيصه له و كرامته اياه...



[ صفحه 277]




پاورقي

[1] التصنع.

[2] بكلامه.

[3] سورة الحج: الآية 13.


ابو بكر بن محمد


محدث لم يذكره أكثر أصحاب كتب الرجال والتراجم في كتبهم روي عنه الحسين بن سيف عن أخيه عن أبيه عنه.

المراجع:

معجم رجال الحديث 21: 67. جامع الرواة 2: 370.


سلام الأزدي


أبو سلمة سلام الأزدي، الكوفي.

إمامي.

المراجع:

رجال الطوسي 210. تنقيح المقال 2: 43. خاتمة المستدرك 808. معجم رجال



[ صفحه 60]



الحديث 8: 170. نقد الرجال 156. جامع الرواة 1: 369. مجمع الرجال 3: 136. أعيان الشيعة 7: 274. منتهي المقال 149. منهج المقال 166.


محمد بن حمران الفهري


محمد بن حمران الفهري بالولاء، الكوفي.

إمامي.



[ صفحه 62]



المراجع:

رجال الطوسي 322. تنقيح المقال 3: قسم الميم: 110. معجم رجال الحديث 16: 42. رجال البرقي 20. نقد الرجال 304. جامع الرواة 2: 105. مجمع الرجال 5: 202. منتهي المقال 260. منهج المقال 294. نضد الايضاح 290.