بازگشت

موضع امام صادق (ع) در برابر قيامهاي عصر خود





در اين مختصر به بررسي موضع حضرت امام صادق (عليه السلام) پيرامون قيام هاي عصر خود مي پردازيم .


اين مقاله شامل پنج بخش است: موضع آن حضرت در برابر قيام 1ـزيدبن علي 2 ـ محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن (عليه السلام) (نفس زكيه) 3ـابومسلم خراساني 4 ـ حسين بن علي بن حسن مثلث (شهيد فخ) و 5ـدعوت ابوسلمه خلّال.


موضع امام صادق (عليه السلام)در برابر قيام زيد بن علي


زيد فرزند علي (امام چهارم شيعيان) از بزرگان و رجال با فضيلت و عالي قدر خاندان نبوت و مردي دانشمند، زاهد و دلير بود. چنان كه از جهت علمي به او لقب عالم آل محمد و فقيه اهل بيت داده اند. همچنين به خاطر كثرت انس او با قرآن به حليف القرآن مشهور شد و چون اوقات زيادي را در مسجد به عبادت و راز و نياز مي پرداخت از او به عنوان ستوني از ستون هاي مسجد ياد ميكردند.


داستان شهادت او نيز همانند داستان شهادت پدران بزرگوارش ميباشد يعني او نيز از بي وفايي و پيمان شكني مردم كوفه در امان نماند بدين گونه كه در ابتدا 25 هزار نفر با او بيعت كردند اما در جنگي كه ميان زيد و يوسف بن عمر ثقفي (استاندار عراق)- كه از طرف هشام بن عبدالملك خليفه اموي منصوب شده بود ـ در گرفت تعداد كمي از اين افراد به ياري زيد شتافتند در همين جنگ بود كه تيري به پيشاني زيد برخورد نمود و در آن فرو رفت و سرانجام زيد به شهادت رسيد.


قيام زيد در سال 122 هجري قمري به وقوع پيوست.


دقت در چندين روايت كه از ائمه معصومين(عليه السلام) نقل شده مطيع و معتقد بودن زيد به اصل امامت را براي ما ثابت ميكند. مانند روايتي كه از او نقل شده كه ميگفت: جعفر امام ما; در حلال و حرام است.[7] ونيز او ميگفت: در هر زماني يك نفر از ما اهل بيت حجت خدا است وحجت زمان ما برادرزاده ام، جعفر بن محمد است. هر كس از او پيروي كند گمراه نميشود و هركس با او مخالفت ورزد هدايت نمييابد. و نيز روايات ديگري كه اين امر را براي ما روشن ميسازد.


حال كه اطاعت و فرمانبرداري زيد از مقام امامت براي ما ثابت گشت بايد به اين نكته ظريف توجه كرد كه مطمئنا زيد از امام عصر خود اجازه قيام را گرفته و آن حضرت نيز موافقت نمودهاند زيرا اگر غير از اين ميبود (امام(عليه السلام) از قيام او راضي نبود) زيد هرگز دست به قيام نميزد.


امري كه گفته ما را تأييد ميكند روايات بسياري هست كه رضايت ائمه اطهار را از قيام زيد حكايت ميكند و اين كه برخي ميگويند قيام زيد بدون اذن امام صورت گرفته، گفتهاي نادرست و بياساس است زيرا دقت در گفته ها و احاديثي كه براي اثبات حرف خود به آن تمسك ميجويند ضعيف بودن متن يا سند اينگونه روايات را به ما نشان ميدهد.


اولين روايتي كه رضايت امام صادق(عليه السلام) را از قيام زيد براي ما روشن ميسازد اين روايت است كه امام رضا(عليه السلام) از پدر بزرگوارشان موسي بن جعفر(عليه السلام) و ايشان نيز از پدر بزرگوارشان امام جعفر صادق(عليه السلام) نقل ميكنند كه آن حضرت ميفرمود: «زيد براي قيامش با من مشورت كرد من به او گفتم عمو جان اگر دوست داري كه همان شخص به دار آويخته كوي كناسه كوفه باشي راه تو همين است» و موقعي كه زيد از حضور امام صادق(عليه السلام) بيرون رفت امام فرمود: واي به حال كسي كه نداي او را بشنود و به ياري او نشتابد.


روايت ديگري از امام صادق(عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت در گفتگو با يكي از ياران زيد كه در ركاب او شش تن از سپاه امويان را كشته بود فرمود: خداوند مرا در اين خونها شريك گرداند به خدا سوگند عمويم زيد روش علي و يارانش را در پيش گرفت.


امام صادق(عليه السلام) در روايت ديگري چنين ميفرمايد: خدا عمويم زيد را رحمت كند هرگاه پيروز ميشد (به قرار خود) وفا ميكرد. عمويم زيد مردم را به رهبري شخص برگزيدهاي از آل محمد دعوت ميكرد و آن شخص منم.


در روايتي ديگر آن حضرت چنين فرموده اند: «خدا او(زيد) را رحمت كند مرد مومن و عارف و عالم و راستگويي بود. اگر پيروز ميشد به عهد خود وفا ميكرد و اگر قدرت و حكومت را به دست مي آورد، ميدانست آن را به چه كسي بسپارد.


همچنين از آن حضرت نقل شده هنگامي كه فردي شعري در مذمت زيد بن علي گفته بود و حضرت آن را شنيد او را نفرين كرد.


در نقل ديگري آمده است كه حضرت چنين فرمود: «ستايش كنندگان از زيد در بهشتند و شماتت كنندگان شريك خون او.


در روايت ديگري آن حضرت در برابر كساني از شيعيان كه از زيد تبري ميجستند او را تأييد فرموده است.


در روايتي ديگر كه كليني در كافي به نقل از آن حضرت آورده است آن حضرت چنين فرموده است: «نگوييد كه زيد خروج كرد زيرا زيد عالم و راستگو بود و شما را به امامت خويش دعوت نميكرد بلكه به سوي رضاي آل محمد(صلّي الله عليه وآله) ميخواند و چنانچه غالب ميشد، حق را به صاحب حق ميداد جز اين نبود كه عليه حاكم جائري كه اسباب قدرتش فراهم شده بود و ظلم ميكرد قيام نمود تا قدرتش را در هم شكند.


خبر شهادت زيد و يارانش در مدينه اثري عميق و ناگوار داشت و بيش از همه امام صادق(عليه السلام) از اين واقعه متاثر بود. پس از شهادت زيد چنان غم و غصه امام صادق(عليه السلام) را فرا گرفته بود كه هرگاه نام كوفه و زيد به ميان ميآمد، بياختيار اشك از چشمان حضرت سرازير ميشد و با جمله هاي جان سوز و تكان دهنده توأم با تكريم و احترام عميق نسبت به عموي شهيد خود و ياران فداكار وي، خاطره شهادت او را گرامي ميداشت.


يكي از دوستان امام ششم نقل ميكند زماني كه من به محضر آن حضرت رسيدم و به ايشان گفتم كه از كوفه ميآيم، آن حضرت به محض شنيدن نام كوفه به شدت گريه كرد به طوري كه صورت مباركش از اشك خيس شد. وقتي كه من دليل اين گريه شديد را از آن حضرت سئوال كردم، امام فرمود: به ياد عمويم زيد و آن چه بر سر او آوردند افتادم و گريهام گرفت. پرسيدم: چه چيزي از او به ياد شما آمد؟ فرمود: قتل و شهادت او. آن گاه امام چگونگي شهادت زيد را براي آن فرد شرح داد.


شخصي ديگر به نام فضيل ميگويد: پس از شهادت زيد، خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيدم. حضرت گريه كرد و فرمود:«خدا زيد را رحمت كند او عالمي درستكار بود».


قيام زيد حتي مورد تأييد ساير ائمه نيز بوده است. امير مومنان علي(عليه السلام)در ضمن خطبه اي از قيام زيد خبر داد و فرمود: در اين موقع مردي از خاندان ما قيام ميكند. وي را كمك كنيد چون مردم را به سوي حق دعوت ميكند.


امام باقر(عليه السلام) نيز قيام زيد را مورد تأييد قرار داده چنين فرمود: برادرم زيد بن علي قيام ميكند و كشته ميشود او بر حق است واي به حال كسي كه او را ياري نكند واي بر كسي كه با او بجنگد و واي بر كسي كه او را بكشد.


امام هشتم (عليه السلام) درباره قيام زيد چنين فرمود: «زيد از علماي آل محمد(صلّي الله عليه وآله) بود: به خاطر خدا غضب نمود و با دشمنان خدا جهاد كرد تا به شهادت رسيد.


اين دسته از روايات و روايات ديگري رضايت امام صادق (عليه السلام) و ائمه ديگر را از قيام زيد نشان ميدهد. ولي ظاهرا دليل اصلي عدم تصريح امام به موافقت با قيام زيد اين بوده كه مساله خروج زيد مي بايست با رعايت احتياط كامل صورت گيرد و ممكن بود مداخله امام (عليه السلام) و موافقت صريح او با قيام زيد به گوش دشمن برسد و مشكلاتي بر سر قيام زيد پيش آيد.


البته روايات ديگري نيز كه با مضمون اين روايات تعارض دارد نقل شده است. مانند اين روايت كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه آن حضرت چنين فرموده اند: زيد دروغ ميگويد او آن چه ميگويد نيست اگر قيام كند كشته ميشود قبل از اينكه قائم اين امت كه وي فرزند بهترين كنيزان است قيام كند.


و رواياتي ديگر كه در ذم و نكوهش زيد و قيام او منسوب به امام جعفر صادق (عليه السلام) وارد شده است.


بنابراين ميتوان گفت كه حضرت امام صادق عليه السلام با قيام زيد از آن جهت كه قيامي بر ضد ستمگري انجام گرفته موافق بوده است ولي اختلافاتي در اين كه خواسته زيد امامت سياسي بر مردم بوده است (باتوجه به اين كه امامت علمي امام را قبول داشته) و يا اينكه بدون اذن صريح آن حضرت دست به اين قيام زده باشد وجود دارد.


موضع امام صادق (عليه السلام)در برابر قيام نفس زكيه


محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن (عليه السلام) معروف به نفس زكيه يكي از پسر عموهاي امام صادق (عليه السلام) بود از آنجايي كه قيام يحيي بن زيد در خراسان و شهادت او زمينه را براي قيام عباسيان فراهم نمود و عباسيان نيز در مرحله اول زمينه را براي قيام فردي از ميان خود مساعد نمي ديدند به همين علت تصميم گرفتند فردي از آل علي (عليه السلام) را كه در بين مردم از احترام، شخصيت و وجاهت بيشتري برخوردار است مطرح سازند و بعد كه به هدف رسيدند او را از ميان بردارند در پايان به اين نتيجه رسيدند كه محمدبن عبدالله بن حسن بن حسن (عليه السلام)معروف به نفس زكيه را كه يكي از پسرعموهاي امام صادق (عليه السلام)نيز بود به حكومت برسانند.


از طرفي چون نامش هم نام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بود و خال سياهي روي شانه اش بود و نيز بسيار زاهد و عابد بود، عبدالله (پدراو) به عنوان مهدي آل محمد (صلّي الله عليه وآله) از مردم براي او بيعت ميگرفت سرانجام او در سال 145 (هـ . ق) قيام كرد ولي اندكي بعد به دست نيروهاي منصور به قتل رسيد.


موضع امام صادق (عليه السلام) در برابر قيام نفس زكيه به عنوان مهدي آل محمد (صلّي الله عليه وآله) از همان روز اول مخالفت بود زيرا عبدالله محض يعني پدر نفس زكيه معتقد شده بود كه فرزندش مهدي آل محمد است و سكوت امام ميتوانست نوعي صحه گذاردن بر ادعاي آن ها باشد به همين دليل امام صادق عليه السلام با اين قيام مخالف بود.


دليل ديگر اين بود كه امام شكست و كشته شدن او را پيش بيني ميكرد از اين رو است هنگامي كه آنها از امام براي نفس زكيه بيعت ميخواستند چنين فرمود: «آن مساله امام مهدي «عج» است كه پيغمبر خبر داده است، حالا وقتش نيست. و اي عبدالله اگر تو ميپنداري كه اين پسرت (محمد) همان مهدي موعود است، بدان كه او نيست. و نه اكنون زمان خروج مهدي است و اگر ميخواهي به محمد (پسرت) دستور خروج دهي به خاطر امر به معروف و نهي از منكر باشد.


شاهد ديگر در تأييد قيام ضد ظلم نفس زكيه اين است در زماني كه محمد و ابراهيم (برادر محمد) و پدرشان عبدالله محض به همراه چند نفر ديگر در زندان منصور به سر ميبردند و چند تن از آنها در آن جا با سخت ترين وضع به شهادت رسيدند منقول است كه امام صادق (عليه السلام)درباره شهادت آنها گريه سختي نمود.


در روايتي ديگر در تأييد قيام نفس زكيه از خلادبن عمير نقل شده كه در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم و آن حضرت از آل حسن (عبدالله محض و پسرانش) ياد كرد و بسيار گريست به طوري كه من و حاضران از شدت گريه او گريستيم آن گاه آن حضرت فرمود: پدرم از فاطمه دختر امام حسين نقل كرد كه گفت پدرم امام حسين (عليه السلام) فرمود: اي فاطمه چند نفر از فرزندان تو در كنار شط فرات كشته ميشوند كه پيشينيان در فضيلت از آنها سبقت نگرفته و آيندگان به درجه آن ها نخواهند رسيد. آنگاه خود آن حضرت فرمود: اينك از فرزندان فاطمه (دختر امام حسين) جز اينها (عبدالله و پسرانش) كه در زندان كشته شده اند كسي ديگر نيست كه مصداق سخن مذكور امام حسين(عليه السلام)باشد.


چنان كه ميبينيم امام با قيام نفس زكيه به عنوان قيامي ضد ستمگري (نه به عنوان قيام مهدي آل محمد (صلّي الله عليه وآله) موافق بوده است و هر چند آن حضرت اين انقلاب را مورد پشتيباني قرار نداد ولي در عين حال اقدامي نيز عليه آن به عمل نياورد و اين ثابت ميكند كه حضرت با قيام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهي از منكر موافق بوده .


در جايي ديگر امام صادق (عليه السلام) خطاب به كساني كه از او درباره بيعت با نفس زكيه سؤال ميكردند چنين فرمود: از خدا بترسيد زيرا پدرم فرمود: كسي كه شمشير به رخ مردم بكشد و آنها را به سوي خود دعوت كند با اين كه در ميان مسلمين كسي باشد كه از او داناتر است گمراه شده و بي جهت خود را به زحمت انداخته است چون صلاحيت احراز آن مقام را ندارد.


موضع امام صادق(عليه السلام)در برابر قيام شهيد فخ


يكي از دلاور مرداني كه با ياران اندك خود قهرمانانه با حكومت هادي عباسي (چهارمين خليفه عباسي) جنگيد و در سرزمين فخ (حدود يك فرسخي مكه) به شهادت رسيد، حسين بن علي بن حسن مثلث است كه شهادت او در ذي حجه سال 169 هجري قمري رخ داد. با اين كه اوچندين سال بعد از رحلت امام صادق (عليه السلام) قيام نمود ولي امامصادق (عليه السلام) قيام او را پيشگويي نمود و آن را در سطح بسيار عالي دانست.


از جمله در روايتي از آن حضرت منقول است در زماني كه به سوي مكه حركت ميكردند در سرزميني به نام فخ از مركب سواري خود پياده شدند و وضو گرفتند و در آن مكان نماز خواندند و دعا نمودند. سپس سوار بر مركب شدند. در اين زمان همراه آن حضرت سوال كرد آيا اين نماز از اعمال حج بود؟ امام چنين فرمود: ولي در اين سرزمين مردي از اهل بيت من همراه گروهي كشته ميشوند كه روح هاي آنها قبل از جسدهايشان به سوي بهشت پيشي ميگيرند.


اين حديث به وضوح دلالت بر اين دارد كه آن حضرت از قيام فخ كه قيامي بر ضد ستمگري و ظالم بود كاملاً راضي و موافق با آن بودهاند.


موضع امام صادق(عليه السلام) در برابر قيام ابو مسلم خراساني


ظلم وستم و فسق و فجور آشكار حكومت بني اميه و نيز قيام يحيي بن زيد در خراسان عوامل مهمي بودند; كه دست به دست هم دادند تا زمينه يك قيام و انقلاب در خراسان فراهم شود. سه نفر به نامهاي ابراهيم امام و ابوالعباس سفاح و ابوجعفر منصور كه از خاندان بني العباس بودند و نسبت برادري نيز با هم داشتند از اين آمادگي نهايت استفاده را ميبردند و زمينه را براي قيام خود آماده ميكردند تا اين كه ابراهيم امام با جواني به نام ابومسلم آشنا گرديد و او را جواني لايق براي قيام بر ضد حكومت بني اميه يافت به همين دليل او را براي فراهم نمودن مقدمات قيام به خراسان فرستاد.


پس از مرگ ابراهيم امام ابومسلم براي شروع قيام به امام صادق(عليه السلام)چنين نوشت: من مردم را به دوستي اهل بيت دعوت ميكنم اگر مايل هستيد كسي براي خلافت بهتر از شما نيست. امام در پاسخ نوشت: نه تو مرد مكتب من هستي و نه زمان، زمان من است. سپس ابومسلم به كوفه نزد سفاح رفت و به عنوان خليفه با او بيعت نمود.


در روايتي ديگر شخصي به نام فضل بن كاتب ميگويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) بودم كه نامهاي از ابومسلم خدمت آن حضرت آوردند. آن بزرگوار به كسي كه نامه را آورده بود، فرمود: نامه تو را جوابي نيست از نزد ما بيرون شو.


فردي به نام ابوبكر حضرمي نقل ميكند: زماني كه به محضر امام صادق(عليه السلام) رسيديم هنگامي بود كه پرچم هاي سپاه در خراسان برافراشته بود از آن حضرت اوضاع را سؤال كرديم آن حضرت فرمودند:«در خانه هاي خود بنشينيد هر وقت ديديد ما گرد مردي جمع شده ايم با سلاح به سوي ما بشتابيد».


امام(عليه السلام) در بياني ديگر خطاب به ياران خود چنين فرمود:«زبانهاي خود را نگاه داريد و از خانه هاي خود بيرون نياييد زيرا آن چه به شما اختصاص دارد(حكومت راستين اسلامي) به اين زودي به شما نميرسد».


با دقت و تامل در اين روايات موضع مخالفت امام صادق(عليه السلام) را با اين قيام به وضوح ميبينيم. علت اصلي اين موضعگيري اين بود كه امام صادق(عليه السلام) ميدانست كه رهبران قيام هدفي جز رسيدن به قدرت ندارند و زماني كه به هدف خود برسند، آن حضرت را رها خواهند ساخت و حتي اجازه فعاليت را نيز به او نخواهند داد همچنين آن حضرت ميدانست كه سردادن شعار طرفداري از اهل بيت نيز صرفا به منظور جلب حمايت توده هاي شيفته اهل بيت است و بس.


موضع امام صادق(عليه السلام)در برابر دعوت ابوسلمه خلال


يكي از كساني كه به امام پيشنهاد خلافت داد فردي به نام حفص بن سليمان بن خلال همداني مولي سبيع مشهور به ابوسلمه خلال است. او به همراه ابومسلم خراساني از افرادي بودند كه مبلغ و داعي خلافت عباسي بودند يكي در خراسان و ديگري در كوفه.


پس از مرگ ابراهيم (يكي از برادرهاي سفاح و منصور) يك مرتبه سياست ابوسلمه تغيير ميكند و به فكر ميافتد كه خلافت را از آل عباس به آل ابوطالب برگرداند.


مسعودي علت اين تغيير سياست را آگاه شدن ابوسلمه از قتل ابراهيم امام ميداند. به همين دليل او سه نامه به بزرگان علوي آن روز (امام صادق (عليه السلام) ، عبدالله محض و عمربن زين العابدين) مينويسد او در اين نامه ها از اين سه نفر خواست كه خلافت بر مسلمين را قبول نمايند تا خودش از مردم براي آن ها بيعت بگيرد.


زماني كه نامه ابوسلمه به امام صادق (عليه السلام) رسيد آن حضرت (عليه السلام)فرمود : «ابوسلمه شيعه شخص ديگري است » و زماني كه فرستاده جواب نامه را خواست امام نامه را جلوي چراغ گرفت و او را سوزاند و به فرستاده گفت: «جواب ابوسلمه همين است.»


گواه ديگر بر مخالفت آن حضرت با دعوت ابوسلمه خلال اين است. درزماني كه عبدالله محض شادمان از دريافت نامه ابوسلمه به خدمت آن حضرت آمد و به او گفت كه اكنون شرايط خوبي است تا امر خلافت و امامت بر ما برگردد، آن حضرت مخالفت خود را اظهار نموده و روي خوش به حرف هاي عبدالله محض نشان نداد.


آشكارا روشن است كه موضع امام صادق (عليه السلام) در برابر اين دعوت مخالفت بوده است دليلش نيز اين است كه ابوسلمه مردي سياسي بوده است نه شيعه و طرفدار امام صادق (عليه السلام) يعني در كار ابوسلمه به هيچ عنوان مسئله خلوص و دين مطرح نبوده است. و هدفش تنها اين بوده كه فردي را ابزار و وسيله براي رسيدن به هدف خويش قرار دهد. و زماني كه به هدف رسيده او را رها كند. و حتي اگر مزاحمش باشد او را از ميان بردارد. يعني هدف اصلي اش اين بود كه خودش خليفه شود نه امام صادق (عليه السلام). به همين دليل آن حضرت جواب منفي به اين دعوت داده و دست رد به سينه ابوسلمه زدند.

پاورقي



1. نورالله عليدوست :«پرتوي از زندگاني امام صادق (عليه السلام) » ، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ـ 1377.

2. رسول جعفريان : «حيات فكري و سياسي امامان شيعه»، چاپ چهارم ، انتشارا ت انصاريان، قم ـ 1380.

3. ابوعلي فضل بن حسن طبرسي: «اعلام الوري باعلام الهدي»، انتشارات دارالكتب، تهران 1390 هـ. ق.

4. اسد حيدر:«الامام الصادق و المذاهب الاربعه»، انتشارات مكتبه الامام اميرالمومنين، اصفهان.

5. محمدبن يعقوب كليني : «الكافي» ، تحقيق، علي اكبر غفاري، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران ـ 1388 هـ. ق.

6. محمدبن محمدبن النعمان الشيخ المفيد : «الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد» ، انتشارات بصيرتي، قم ـ 1413 هـ. ق.

7. محمدباقر مجلسي : «بحارالانوار»، انتشارات موسسه الوفا ، بيروت ، 1403 ، هـ. ق.

8. كاظم ارفع: «سيره عملي اهل بيت» ، چاپ اول، انتشارات فيض كاشاني، تهران ـ 1379.

9. محمد محمدي اشتهاردي : «سيره چهارده معصوم»، چاپ دوم، نشر مطهر، تهران ـ 1377.

10. مهدي پيشوايي: «سيره پيشوايان» چاپ يازدهم، انتشارات مؤسسه امام صادق(عليه السلام)، قم- 1379.

11. عباس قمي: «منتهي الامال »، جلد دوم، چاپ سيزدهم، انتشارات هجرت ، قم ـ 1378.

12. ابومحمد حسن بن موسي النوبختي: «فرق الشيعه»، انتشارات المكتبه المرتضويه ، نجف ـ 1355 هـ. ق.

13. علي بن عيسي بن ابي الفتح الاربلي : «كشف الغمّه في معرفه الائمه»، انتشارات دارالمكتب الاسلاميه ، بيروت.

14. السيد محسن الامام الامين:«اعيان الشيعه»، انتشارات دارالتعاريف للمطبوعات، بيروت 1403 هـ.ق.

15. علي بن محمد بن احمد المالكي:«الفصول المهمه في معرفه الاحوال الائمه(عليه السلام)»، انتشارات دارالقلب التجاريه، نجف.

16. مومن بن حسن الشبلنجي:«نورالابصار في مناقب آل بيت النبي المختار»، انتشارات دارالكتب العلميه، بيروت.

17. محمد جواد فضل الله:«الامام الصادق»، انتشارات دارالزهرا، بيروت - 1401 هـ.ق.

18. محمد بن علي بن طباطباالمعروف بابن طقطقي :«الفخري»، انتشارات دارصادر، بيروت.

19. ابن انبه:«عمده الطالب في انساب آل ابي طالب»، انتشارات مكتبه الحيدريه، نجف، 1380 هـ.ق.

20. سيد علي خان:«رياض السالكين في شرح صحيفه سيدالساجدين»، انتشارات موسسه آل البيت، قم.

21. ابوالفرج اصفهاني:«ترجمه مقاتل الطالبيين»، مترجم سيد هاشم رسولي محلاتي، چاپ دوم، انتشارات صدوق، تهران

22. هاشم معروف الحسني:«جنبش هاي شيعي در تاريخ اسلام»، مترجم: سيد محمد صادق عارف، چاپ اول، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد، 1371

23. احمد بن محمد بن خالد برقي:«المحاسن»، تصحيح: محدث ارموي، تهران، 1370

24. باقر شريف قريشي:«حياه الامام الباقر»، نجف. ابوالعباس النجاشي:«رجال النجاشي»، تصحيح: آيت الله زنجاني، انتشارات موسسه النشر الاسلامي، قم.

26. حسين كريميان: «سيره و قيام زيد بن علي»، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران ، 1360

27. محمد بن حسن شيخ طوسي:«اختيار معرفه الرجال معروف به رجال الكشي»، تصحيح: مصطفوي، انتشارات دانشگاه ، مشهد.

28. شيخ صدوق: «الامالي»، انتشارات اعلمي، بيروت ، 1980 ميلادي.

29. الشيخ محمد تقي التستري: «قاموس الرجال»، انتشارات مركز نشر الكتاب ، تهران ، 1397 هـ.ق.

30. محمدبن علي بن الحسين بن بابويه الشيخ صدوق : «عيون اخبار الرضا» ، انتشارات اعلمي ، تهران.

31. سيد ابوفاضل اردكاني: «شخصيت و قيام زيدبن علي»، انتشارات علمي و فرهنگي ، تهران ـ 1361.

32. عبدالله ما مقاني : «تنقيح المقال»، انتشارات جهان ، تهران.

33. شيخ عباس قمي: «سفينه البحار»، انتشارات موسسه فراهاني ، تهران.

34. عبدالحسين احمد الاميني النجفي: «الغدير»، انتشارات مكتبه الامام اميرالمومنين ، تهران

35. ابوسعيد آبي: «نثر الدرر»، انتشارات الهيئه العامه المصريه للكتب مصر، 1981 ميلادي

36. تقي الدين المقريزي : «الخطط المقريزيه» ، انتشارات دارصادر، بيروت

37. صلاح الدين الصفدي: «فوات الوفيات» بيروت ـ 1402 هـ. ق.

38. ابن ابي الحديد : «شرح نهج البلاغه»، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، انتشارات دارالاحياء الكتب العربيه ، مصر ـ 1378 هـ. ق.

39. آيت الله خوئي : «معجم رجال الحديث »، انتشارات مدينه العلم، قم.

40. مرتضي مطهري : «سيري در سيره ائمه اطهار»، انتشارات صدرا، تهران ـ چاپ 20 ، 1380.

41. ابوالفرج اصفهاني: «مقاتل الطالبيين» ، انتشارات المطبعه الحيدريه، نجف ـ 1965 ميلادي.

42. الطبرسي: «الاحتجاج»، انتشارات دارالنعمان لطباعه والنشر ، نجف ـ 1386 هـ. ق.

43. قندوزي حنفي: «ينابيع الموده»، انتشارات بصيرتي، قم.

44. سميره مختارالليثي: «جهادالشيعه»، انتشارات البطحاء، قمـ1363.

45. الجشهياري : «الوزراء و الكتاب»، انتشارات مصطفي الحلبي ، مصر، 1357 هـ.ق.