بازگشت

سفرهاي صادق آل محمد ع




سفرهاي معصومين عليهم السلام از مهمترين فرازهاي درخشان زندگي وتاريخ اهل بيت عليهم السلام است. اين سفرها در بردارنده حوادثتاريخي و معارف الهي مهمي هستند. هجرت پيامبر(ص) و اهل بيت ازمكه به مدينه، حجهالوداع رسول خدا(ص)، غدير خم و سفر تاريخيسيدالشهداء به كربلا از سفرهاي پر بار تاريخ اسلام هستند.

اينك به مناسبت ويژه نامه ميلاد صادق آل محمد(ص)، به بررسيسفرهاي آن حضرت ميپردازيم .

امام صادق(ع) در سال83 ه. ق. تولد يافت و در سال 114 ه. ق.

به امامت رسيد و در سال 148 شهيد شد. دوران امامت آن حضرت بادوران ضعف امويان (114 132 ه. ق.) و با ساليان آغازين حكومتعباسيان (132 148 ه. ق.) همراه بود.

در عصر امويان، سراسر عمر آن حضرت در مدينه سپري شد. آن حضرتدر عهد امامت پدرش همراه وي از طرف هشام بن عبدالملك اموي بهشام احضار و از مدينه خارج شد.

سفرهاي امام صادق(ع) در دوره عباسيان آغاز ميگردد كه بيانگراوج تحولات سياسي در اين دوره است.

خلفاي عباسي گر چه با شعار اهل بيت عليهم السلام به قدرت رسيدندو در مقايسه با بني اميه، به اهل بيت عليهم السلام و علوياننزديكتر بودند اما در ظلم بر معصومين عليهم السلام و علويان ازامويان جلوتر و يا همانند آنها بودند. (1)

يكي از مهمترين ظلمها و آزارهاي خلفاي عباسي كه نسبتبه ائمهعليهم السلام روا داشتند اجبار ائمه عليهم السلام به سفر ازمدينه به مراكز حكومت، به منظور اذيت آنها بود.

سفرهاي اجباري ائمه عليهم السلام از عصر امام صادق(ع) شروع شد وتا شهادت امام عسگري(ع) تداوم يافت و زمينه ساز غيبت امامزمان(ع) گرديد.

اهداف سفرها

محمد بن عبدالله اسكندري، از نديمان خاص منصور دوانقي ميگويد:

روزي از منصور كه غرق غم و تفكر بود، پرسيدم چرا ناراحتي؟ اوگفت: از اولاد فاطمه حدود صد نفر و يا بيشتر را كشتم اما هنوزسيد و پيشواي آنان، جعفر بن محمد(ع) زنده است. گفتم: عبادتجعفر بن محمد او را از توجه به خلافت و ملك باز داشته است.

منصور گفت: اما ملك عقيم است و تا از او خلاص نشوم، احساس راحتينميكنم. (2) همين احساس خطر از موقعيت ديني، علمي و اجتماعيامام صادق(ع) باعثشد كه وي بارها به سفرهاي اجباري به مراكزحكومتي برود.گر چه تعداد اين سفرها و احضارها زياد بود ولي ازجزئيات آنها اطلاعات دقيق در دسترس نيست. به ناچار ضمن دو عنوانكلي، به بررسي اين سفرها ميپردازيم.

الف سفرهاي امام صادق(ع) در دوران خلافتسفاح

سفاح اولين خليفه عباسي است كه شهر حيره واقع در نزديكي كوفهرا پايتخت قرار داد. او چهار سال بيشتر حكومت نكرد. سفاحبيشتر دوران حكومتش را به پاكسازي مخالفان و جنگهاي پراكنده باامويان پرداخت. او به شدت از امام صادق(ع) بيم داشت. لذا دراواخر حكومتخود، آن حضرت را به حيره احضار كرد.

كوفه پايگاه تاريخي تشيع بود. حدود 900 راوي حديث در مسجد كوفهسرود حدثني جعفر بن محمد (3) ميسرودند. كوفه پايگاه اصحاب خاصامام صادق(ع) و پدرش بود، پايگاه زراره، جابر جعفي، محمد بنمسلم، ابان بن تغلب و... . امام صادق(ع) هنگام ورود به كوفه بااستقبال عظيممردم مواجه شد. يكي از اصحاب آن حضرت در اين بارهميگويد: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفيابشوم تا اين كه در روز چهارم ورود آن حضرت به كوفه، ايشان مرادر ميان جمعيت ديد و مرا به نزد خود فراخواند. (4)

سفر امام صادق(ع) به درازا كشيد. آن حضرت در آغاز سفر در فضايآزادتري بودند; به گونهاي كه ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاعرا كاملا به ضرر حكومت نوپاي عباسيان پايان بخشيد. متاسفانهاطلاعاتي از اين سفر به دست ما نرسيده است. منصور در مجلس سفاحاز امام صادق(ع) پرسيد:

اي ابو عبدالله، چرا شيعيان به راحتي در بين مردم شناختهميشوند؟ امام فرمود: به خاطر حلاوت و شيريني ايماني كه درسينههاي آنها ست، آنرا آشكار ساخته، زود شناخته ميشوند. (5) از ويژگيهاي اين سفر اين است كه: امام صادق(ع) در دوره سفاح كهخفقان كمتر بود، نيز در تقيه بسيار شديد قرار داشتند. حضرتفرمود: مرا نزد سفاح در حيره بردند او از من پرسيد: در بارهروزه امروز چه ميگويي؟ گفتم: شما پيشواي جامعه هستيد، اگر روزهبگيري ما هم روزه ميگيريم و اگر افطار كني ما هم افطار ميكنيم.

پس او افطار كرد و من هم مجبور به افطار شدم، با اين كه به خداقسم! ميدانستم آن روز، رمضان بود آن افطار و قضاي آن برايمسهلتر بود از اين كه گردنم زده شود و خدا عبادت نگردد. (6)

سفاح در اواخر حكومتش امام صادق(ع) را تحت نظر شديد قرار داد.

يكي از شيعيان به حيره آمده بود تا پاسخ سوالي شرعي را از آنحضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شديد بود. و او در مانده بود كهاز چه راهي نزد آن حضرت برود.ناگهان چشمش به خيار فروش پشمينهپوش افتاد. با مبلغي قابل توجه همه خيارها را خريد و لباسش راامانت گرفت و بدين ترتيب نزد امام صادق(ع) رفت. (7) سرانجامسفاح مجبور شد امام را به مدينه باز گرداند، تا ايشان را ازمركز شيعه دور كند.

امام صادق(ع) و زيارت عتبات

بيشتر زيارتهاي ائمه عليهم السلام به ويژه زيارت اميرالمؤمنين وسيدالشهداء عليمهاالسلام و روايات بسيار در فضيلت زيارت آنها ازامام صادق(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) بارها همراه برخي ازاصحاب خاص خود به زيارت مرقد مطهر اميرالمؤمنين مشرف شد. (8) محدث بزرگوار شيخ عباس قمي در مفاتيح الجنان مينويسد: امامصادق(ع) فرمود: «چون زيارت كني جانب نجف را، زيارت كني عظامآدم و بدن نوح عليمهاالسلام و پيكر علي بن ابي طالب(ع) را. زيرابا اين كار زيارت كردهاي پدران گذشته و محمد(ص) خاتم پيغمبرانو علي(ع) و بهترين اوصيا را» (9)

در مفاتيح الجنان آمده است: سيد بن طاووس ميگويد: صفوان جمالروايت كرده است! «چون با حضرت صادق(ع) وارد كوفه شديم آنگاهكه آن حضرت نزد منصور دوانيقي ميرفتند، فرمود كه اي صفوان شتررا بخوابان كه اين نزديك قبر جدم اميرالمؤمنين(ع) است. پس فرودآمدند و غسل كردند و جامه را تغيير دادند و پاها را برهنهكردند و فرمودند: تو نيز چنين كن. پس به جانب نجف روانه شدند وفرمودند كه گامها را كوتاه بردار و سر را به زير انداز كه حقتعالي براي تو به عدد هر گامي كه بر ميداري صدهزار حسنهمينويسد و صدهزار گناه محو ميكند و... پس آن حضرت ميرفتند و منميرفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبيح و تنزيه وتهليل خدا، تا رسيديم به تلها (تپههاي مورد نظر) پس ايشان بهجانب راست و چپ نظر كردند و با چوبي كه در دست داشتند خطيكشيدند. پس فرمودند: جستجو نما. پس طلب كردم اثر قبري يافتم.

پس آب ديده بر روي مباركش جاري شد و گفت: انا لله و انا اليهراجعون و گفت: السلام عليك ايها الوصي... سپس خود را به قبرچسبانيده و گفتند: بابي انت و امي يا اميرالمؤمنين و... پسبرخاست و بالاي سر آن حضرت چند ركعت نماز خواند و فرمود:....

صفوان ميگويد: به آن حضرت گفتم: اجازه ميدهيد اصحاب خود را خبردهم از اهل كوفه و نشان دهم به آنها اين قبر را. فرمودند: بليو درهمي چند هم دادند كه من قبر را مرمت و اصلاح كردم.

همچنين سيف بن عميره ميگويد: پس از خروج امام صادق(ع) از حيرهبه جانب مدينه، همراه صفوان بن مهران و جمعي ديگر از شيعيان بهسوي نجف رفتيم. پس از اينكه از زيارت اميرالمؤمنين(ع) فارغشديم، صفوان صورت خود را به كربلا برگرداند و گفت: از كنار سرمقدس اميرالمؤمنين زيارت كنيد حسين(ع) را كه اينگونه با ايما واشاره امام صادق زيارت كرد او را. پس صفوان همان زيارت عاشوراءرا كه علقمه از امام باقر(ع) روايت كرده بود، با نمازش خواند وسپس با اميرالمؤمنين(ع) وداع كرد و سپس به جانب قبر حسين(ع)اشاره كرد و ايشان را هم وداع كرد به دعاء بعد از زيارتعاشورا.

پس از ختم دعا به صفوان گفتيم: اما علقمه ديگر اين را روايتنكرده بود. صفوان گفت: هر چه انجام دادم و خواندم چيزي است كهامام صادق(ع) انجام داده بود و مرا به آن سفارش كرده بود. (10)

امام صادق(ع) در خلافت منصور

تعداد ملاقاتهاي امام صادق(ع) با منصور را از هفت تا حدود بيستمرتبه شمردهاند.كه برخي از آنها در سفر حج منصور بود. منصورچند بار امام صادق(ع) را به كوفه و بغداد احضار كرد. اينك چندمورد از آنها را ذكر ميكنيم:

پس از شهادت محمد و ابراهيم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبداللهمحض) مردي قريشي به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمدغلامش، معلي بن خنيس را براي جمع آوري اموال نزد شيعيانشفرستاده است، تا با آنها به ياري محمد بن عبدالله بشتابد.منصور از شدت غضب، به حاكم مدينه دستور داد كه به سرعت امام رابه مركز بفرستد و هيچ ملاحظه مقام يا نسبت او را نكند. حاكممدينه با تهديد امام را مجبور به سفر كرد. صفوان جمال ميگويد:«امام مرا طلبيده، فرمود: وسايل سفر را آماده كن كه فردا عازمميشويم و همان ساعتبرخاست در حالي كه همراهش بودم بهمسجدالنبي(ص) رفت، چند ركعت نمازخواند و دستبه دعا بلند كردكه: يا من ليس له ابتداء و انقضاء...، و فردايش عازم عراق شديمو...» (11)

امام صادق(ع) درباره اين سفر فرمود: پس از شهادت ابراهيم بنعبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهلبيت را مجبور به سفر بهكوفه كردند. آنها را يك ماه آن جا به گونهاي نگه داشتند كه هرروز منتظر قتل خود بودند، تا اين كه روزي به آنها گفتند: دونفر از شما به نمايندگي از بقيه به ديدن خليفه بيايد، پس من(امام صادق(ع» و حسن بن زيد رفتيم و... (12)

دربار منصور

در تمام موارد احضارهاي امام، ماموري در كنار منصور يا درراهروي قصر آماده بودند تا با ديدن علامت منصور و يا قبل ازرسيدن امام به مجلس او، آن حضرت را بكشد. (13) اين نقشه هيچگاهپياده نشد. علت آن را چنين نوشتهاند:

ربيع خادم و مامور منصور ميگويد: روزي منصور مرا مامور آوردنجعفر بن محمد كرد. من نزد آن حضرت رفته، گفتم: اگر وصيتي ياعهدي داري انجام بده. منصور تو را براي قتل طلبيده است. ايشانرا به مجلس منصور بردم. جعفر بن محمد قبل از مواجهه با منصورمشغول ذكر گفتن بود. تا منصور ايشانرا ديد، بلند شد و احترام عجيبي كرد. آن حضرت را كنار خودنشاند و پس از اندكي صحبت، با احترام ايشان را مرخص نمود. دربازگشت از جعفر بن محمد سر اين تحول را پرسيدم او فرمود: دعاييخواندم. از ايشان خواستم كه آن دعا را به من هم بياموزد. آنحضرت هم ياد داد. (14)

آن حضرت در هر مرتبه احضار، ابتدا به درگاه خداوند متوسل ميشدو آن گاه نزد منصور ميرفت. اين توسل يا در خانه، قبل از حركتبه سوي دربار بود و يا در مسير راه و يا در راهرو قصر. در همينزمينه دعاهاي كوتاه و بلند و متنوعي از آن حضرت در دفع بلايا وشرور رسيده است كه يك نمونه از آنها را كه به فرموده جدش، امامحسين(ع) در شدائد خوانده ميشود، نقل ميكنيم:

يا عدتي عند شدتي و يا غوثي عند كربتي; احرسني بعينك التيلاتنام و اكفني بركنك الذي لايرام. (15) سيد بن طاووس در مهجالدعوات تمام اين دعاها را آورده است.

منصور بارها امام صادق(ع) را به قصرش احضار كرد و اتهاماتي بهآن حضرت وارد آورد، همانند اينكه غائله و فتنه به پاميكند، (16) از مردم براي خود بيعت ميگيرد تا خروج كند، (17) عليه منصور توطئه چيني ميكند، (18) مدعي است علم غيب ميداندو... (19)

منصور در موارد متعددي افراد گوناگوني كه مامور سعايتياخبرچيني بودند، را در ضمن اتهاماتش به عنوان شاهد معرفي ميكرد.

بعضي از آنها مامور رسمي خليفه بودند و برخي نيز براي تقرب بهمنصور خبرچيني ميكردند. امام صادق(ع) هميشه منكر اتهامهاميشدند. امام براي اين كه حق را اظهار كرده وباطل را معرفيكرده باشد، در اين موارد شيوهاي بديع داشتند. امام به مدعي كهقسم خورده بود ميفرمود: اين قسم كافي نيست. در قسم خود ابتداقسم بخور كه بيرون هستي از حول و قوه الهي و متكي هستي به حولو قوه خود، اگر حرفت دروغ باشد.

سعايتگران از قسم خوردن امتناع ميكردند اما با تهديد منصور،مجبور به قسم خوردن ميشدند. پايان قسم پايان عمر طبيعي آنهابود (خود به خود ميمردند) و آغاز ترس و وحشت منصور و عذرخواهياز امام كه او را ببخشد. (20)

در تمام موارد احضار، منصور سرانجام از قتل امام منصرف ميشد.

تحول طبيعي شخص منصور، (21) ترس ماموران از كشتن امام و دچارشدن به فرجام شوم و نديدن امام (22) كه بر اثر ادعيه كارگشايامام صادق(ع) بود.

منصور پس از شكستشيوههاي فوق به راه ديگر متوسل شد. او يك بار70 ساحر را از منطقه بابل فراخواند تا از راه سحر حيواني راتصوير و تصور كنند. سپس امام صادق(ع) را دعوت كرد تا او رامسخره و رسوا كند اما امام صادق(ع) تمام سحرها را باطلساخت. (23) منصور يك بار ابوحنيفه، فقيه معروف اهل سنت را دعوتكرد و از او خواست تا سؤالهاي مشكلي را از امام صادق(ع) بپرسد.

ابوحنيفه 40 مسئله مشكل طرح كرده بود، اما در لحظه نخسترويارويي با امام صادق(ع) از هيبت امام برخود لرزيد. منصور بهامام گفت: اي ابوعبدالله! اين مرد ابوحنيفه است. امام گفت: اوگهگاه نزد ما ميآيد. (بدين گونه منصور و ابوحنيفه رسوا شدند.)منصور به ابوحينفه دستور داد تا سوالات را از امام بپرسد. امامبه يكايك آن سؤالها اين گونه جواب ميداد:

شما (اهل سنت عراق) چنين ميگوييد: اهل مدينه (اهل سنتحجاز)چنين ميگويند: و ما چنين ميگوييم. آن حضرت در پايان بهابوحنيفه ميفرمود: آيا از ما نشنيدهاي كه داناترين مردم كسياست كه داناترين فرد به اختلاف (اقوال) مردم باشد. (24)

منصور بارها امام صادق(ع) را مجبور به سفر طولاني به عراق كرد،به او اتهام زد و اذيتها و اهانتها روا داشت اما هيچ گاهنتوانست نور الهي را خاموش كند.

او بارها قصد قتل امام را در سر ميپرورد. اما هيبت امام مانعميشد. او سرانجام سعي كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دوركند و مجلس درس او را تعطيل نمايد اما باز هم ناموفق بود و بهناچار اجازه تدريس به آن حضرت داد; به شرط اين كه تدريس وي درپايتختحكومت نباشد و فقط براي شيعه باشد (نه جميع فرقهها). (25)

اين سفرهاي امام صادق(ع) را با داستاني از آنچه كه در مسيربازگشت آن حضرت از بغداد به مدينه، در كوفه روي داد به پايانميبريم:

سيد حميري، از شعرا و مديحه سرايان اهلبيت عليهم السلام اماپيرو فرقه كيسانيه (امامت محمدبن حنفيه) بود. او در بستربيماري افتاده زبانش بند آمده، چهرهاش سياه، چشمانش بي فروغو... شده بود. امام صادق(ع) تازه وارد كوفه شده بود و خود رابراي عزيمتبه مدينه آماده ميكرد. يكي از اصحاب امام صادق(ع)شرح حال سيد حميري را به آن حضرت گفت; امام به بالين سيد آمد،در حالي كه جماعتي هم آنجا گرد آمده بودند. امام سيد حميري راصدا زد. سيد چشمانش را باز كرد، اما نتوانست، حرفي بزند، درحالي كه به شدت سيمايش سياه شده بود. حميري گريهاش گرفت.التماس گرايانه به امام صادق(ع) نگاه ميكرد. امام زير لب دعائيميخواند. سيد حميري گفت: خدا مرا فدايتان گرداند. آيا بادوستداران اينگونه رفتار مينمايند؟ امام فرمود: سيد! پيرو حقباش تا خداوند بلا را رفع كند و داخل بهشتي كه به اوليائش وعدهداده است، شوي. او اقرار به ولايت امام صادق(ع) نمود و همانلحظه از بيماري شفا يافت. (26)

پاورقي

1- اگر جنايت عباسيان را با جنايات امويان بدون در نظرگرفتن فاجعه كربلا مقايسه كنيم در بسياري از موارد عباسيان درمرتبه اول قرار دارند، مثلا شش امام توسط آن ها به شهادت رسيد،در حالي كه امويان تنها 4 امام را شهيد كردند.

2- بحارالانوار، ج 47، ص 201.

3- رجال نجاشي، ص 28.

4- موسوعه الامام الصادق(ع)، قزويني، ج 3، ص 231.به نقل ازفرحه الغري، ص 59.

5- بحارالانوار، ج 47، ص 166.

6- كافي، ج 4، ص 82، حديث 7.

7- بحارالانوار، ج 47 ص 171.

8- كافي، ج 6، ص 347.

9- مفاتيح الجنان، باب زيارات مخصوصه اميرالمؤمنين.

10- همان، زيارت سوم مطلقه اميرالمؤمنين و ذيل زيارت عاشورا.

11- كافي، ج 6، ص 445.

12- مقاتل الطالبين، ص 232.

13- بحارالانوار، ج 47، ص 170.

14- الخرائج، ج 2، ص 763.

15- ارشاد مفيد، ج 2، ص 182.

16- ارشاد مفيد، ج 2، ص 182.

17- الخرائج، ج 2، ص 763.

18- كافي، ج 2، ص 446.

19- امالي طوسي، ص 461.

20- الخرائج، ج 2، ص 763 و بحارالانوار، ج 47، ص 201 و 164.

21- بحارالانوار، ج 47، ص 162.

22- همان، ص 169.

23- دلائل الامامه، ص 299 و اختصاص، ص 246.

24- تهذيب الكمال، المزي، ج 5، ص 79 و الكامل في ضعفاء الرجال،ج 2، ص 556.

25- بحارالانوار، ج 47، ص 180.

26- همان، ص 327.