بازگشت

امام صادق(ع)از ديدگاه مذاهب اهل سنّت





شخصيت امام صادق(عليه السلام) همچون اجداد بزرگوارش تنها متعلق به شيعه نيست، بلكه مربوط به كل جهان اسلام و بلكه بشريت است.


هر چند خاورشناسان غير مسلمان به مطالعه ابعاد مختلف زندگي و شخصيت اين امام بزرگوار پرداخته اند، ليكن با كمال تأسف، امام را تنها از زاويه ديد محدود مادي نگريسته اند، و كتاب «مغز متفكر جهان اسلام» ثمره همين شناخت هاي ناقص و بررسي هاي سطحي و مادي است كه «مركز مطالعات اسلامي استراسبورگ» نشر داده است و چون نتوانسته اند امام و شخصيت ملكوتي او را بشناسند، و از طرفي نتوانسته اند آن همه معارف و دانش هاي امام را منكر شوند، دچار لغزش هاي غير قابل گذشت شده اند و او را شاگرد مع الواسطه «بطلميوس» معرفي كردهاند.


اينك، نظراتي كه از دانشمندان و پيشوايان مذاهب اسلامي درباره شخصيت بي مثال ششمين پيشواي معصوم شيعه، امام به حق ناطق حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) ميآوريم، بايد توجه داشت كه اين ديدگاه ها منهاي اعتقاد به مقام امامت و عصمت آن حضرت ابراز شده است. و از همين رهگذر ناقص بوده و اين تعبيرات نميتواند آن طور كه شايسته است سيماي بلند و ملكوتي اين امام همام را ترسيم كند، و گوياي ابعاد وجودي و شخصيت معنوي حضرت امام صادق (عليه السلام)باشند.




شاگرداني كه خود پيشوا شدند




نويسنده توانا آقاي عبدالحليم جندي، مشاور رئيس جمهوري مصر، كه از عالمان ديانت و سياست است. تحت عنوان «شاگرداني كه خود پيشوا شدند» آورده است كه: ابو حنيفه و مالك، هردو در خدمت امام صادق(عليه السلام)تلمذ كرده و چه در فقه و چه در سير و سلوك، آن دو تحت تأثير آن حضرت بوده اند. مالك بن انس استاد شافعي بوده و احمد بن حنبل، مدت ده سال در محضر او كسب علم و دانش كرده است. اينان پيشوايان چهارگانه اهل سنت اند كه مستقيم يا غير مستقيم از شاگردان امام صادق(عليه السلام) بوده اند.


جندي، در جاي ديگر از كتابش ميافزايد: «اگر براي مالك افتخار است كه بزرگترين شافعي بوده و يا براي شافعي افتخار است كه از بزرگترين اساتيد حنبل بوده است، و يا اينكه براي هر دو استاد افتخار است كه در نزد اين دو استاد تلمذ نمايند، اما شاگردي نزد امام صادق(عليه السلام) افتخاري است كه مذاهب چهار گانه اهل سنت، همه در آن شريكاند. بزرگواري امام صادق(عليه السلام) فزوني و كاستي نداشت، امام(عليه السلام)علم و دانش جدش (صلّي الله عليه وآله) را به همه مردم منتقل مي ساخت، امامت مقام و مرتبه او بود و شاگردي پيشوايان اهل سنت در نزد او، آراستگي آنان به سبب نزديكي با چنين شخصيتي والا بوده است.


علاوه، محدثان بزرگ ديگري مانند سفيان ثوري كه در ورع و سنن و فقه پيشواي زمان در همه عراق بود و در برخورد با خليفه وقت موضعي استوار داشت، و همچنين بزرگاني مانند عمرو بن عبيد كه فرقه معتزله را به وجود آورد و محمد بن عبد الرحمان و ابن ابي ليلي همتاي ابو حنيفه و سفيان بن عيينه و رجال بزرگ ديگر فقه و حديث اهل سنت، نيز در محضر آن حضرت تلمذ كردند. چنانكه ابن ابي الحديد معتزلي مي نويسد: فقه مذاهب اربعه اهل سنت به فقه الصادق(عليه السلام)برميگردد.


مالك بن انس ميگويد: «و لقد كنت آتي جعفر بن محمد (عليه السلام) و كان كثير المزاح و التبسم، فاذا ذكر عنده النبي (صلّي الله عليه وآله) اخضر و اصفر و لقد اختلفت اليه زماناً و ماكنت اراه الا علي ثلاث خصال: امّا مصلياً و امّا صائماً و اما يقرء القرآن، و ما رأيته قط يحدث عن رسولالله (صلّي الله عليه وآله) الا علي الطهاره و لايتكلم في مالايعنيه و كان من العلما الزهاد الذين يخشون الله، و ما رأيت الايخرج الوساده تحته و يجعلها تحتي»


مدتي خدمت جعفر بن محمد (عليه السلام) مشرف ميشدم او مزاح ميكرد و لبخند بسيار بر لب داشت، هرگاه نام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نزدش برده ميشد چهره اش تغيير ميكرد، ابتدا به سبزي و سپس به زردي ميگرائيد، در مدتي كه به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم، او را داراي سه ويژهگي يافتم، يا در حال نماز بود، و يا روزه دار بود و يا قرآن تلاوت ميكرد، و هرگز بدون وضو از حضرت رسول خد(صلّي الله عليه وآله) نقل حديث نمي فرمود، و سخني به گزاف نميگفت، وي ازعلما و پرستشگران زاهدي بود كه از خداي خويش بيم داشت و هرگاه به ديدارش ميرفتم زيرانداز (يا بالش) خود را اختصاص به من ميداد. مالك در جاي ديگر مي افزايد: «يك سال با حضرت صادق(عليه السلام) حج به جاي آوردم هنگامي كه سوار بر مركب براي احرام مهيا شد هرچه خواست لبيك بگويد: صدا در گلويش قطع شد و نزديك بود از مركبش به زير افتد، بدو گفتم: «اي پسر رسول خد(صلّي الله عليه وآله) ناگزير بايد لبيك بگويي». فرمود: «چگونه جرأت ميكنم لبيك بگويم ميترسم خداي عزّوجل بفرمايد: لا لبيك و لا سعديك»


و خود مالك نيز هرگاه نام پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را ميبرد رنگش به زردي ميگراييد و آنگاه كه حاضرين جلسه اش سبب آن را سؤال ميكردند ميگفت: اگر آن چه را كه من ديده ام شما هم ديده بوديد شما هم تصديق ميكرديد و آنگاه، احوالات امام صادق (عليه السلام) را برايشان نقل ميكرد.


آري مالك در بيان ديگر چنين ميگويد: «ما رأت عين و لا سمعت اذن، و لا خطر علي قلب بشر افضل من جعفر بن محمد (عليه السلام) علماً و عباده و ورعاً.»


هيچ چشمي نديده و گوشي نشنيده و به دلي خطور نكرده كه كسي با فضيلت تر از امام صادق (عليه السلام) از نظر علم و عبادت و ورع و تقوا باشد.




ابوحنيفه و عظمت علمي امام صادق (عليه السلام)




«ابوحنيفه» نعمان بن ثابت زوطي، پيشواي مشهور فرقه حنفي، آنگاه كه سر تسليم در پيشگاه عظمت علمي امام صادق (عليه السلام) فرود مي آورد ميگويد: «ما رأيت افقه من جعفر بن محمد (عليه السلام) و انه اعلم الامه»


يعني كسي را داناتر و فقيه تر از جعفربن محمد (عليه السلام) نديده ام، و او به طور مسلم اعلم امت اسلامي است. و اين نيز گفته او است چنانكه آلوسي در «مختصر تحفه اثني عشريه» مي نويسد: اين ابوحنيفه كه مايه فخر و مباهات است با صراحت تمام ميگويد كه اگر آن دوسالي كه از محضر جعفر بن محمد(عليه السلام) استفاده علمي كردم نبود، هلاك شده بودم، «لولاالسنتان لهلك النعمان»


وي در مدينه و كوفه با امام صادق (عليه السلام) ديدارهاي پراكنده اي داشت. اما دوسال متوالي در مدينه بود و از دانش سرشار امام (عليه السلام) بهره مند شد، و همين دوسال است كه وي را از هلاك رهايي بخشيد. منصور، امام صادق (عليه السلام) را از مدينه به عراق آورد و كسي را نزد ابو حنيفه فرستاد و بدو گفت: مردم شيفته و فريفته فضايل امام صادق شده اند براي محكوم ساختن او يك سري مسايل دشوار علمي را تدارك ببين...


ابوحنيفه پس از آن درباره ملاقات خود ميگويد:


ابوجعفر منصور دوانيقي در «حيره» بود كه كسي را نزد من فرستاد و من نزد او رفتم، وقتي وارد شدم، ديدم جعفر بن محمد (عليه السلام) سمت راست او نشسته است. هنگامي كه چشمم به او افتاد ابهت او بيش از منصور مرا گرفت، بر او سلام كردم، به من اشاره كرد نشستم، سپس منصور متوجه امام صادق (عليه السلام) شد و گفت:اي ابا عبدالله (كنيه امامصادق(عليه السلام)) اين شخص ابوحنيفه است.


امام صادق(عليه السلام) فرمود: «او قبلاً هم پيش ما آمده است» و او را ميشناسم. آنگاه منصور متوجه من شد و گفت اي ابوحنيفه، مسائل خود را بر ابوعبدالله صادق (عليه السلام) عرضه بدار، و من مسائل خود را بر او عرضه كردم، و آن حضرت همه مسائل مرا پاسخ داد، و فرمود: شما چنين ميگوييد و مردم مدينه چنين ميگويند، و ما چنين ميگوييم، گاهي گفته آنها را مي پذيرفت، و گاهي با همه مخالفت ميكرد تا اينكه چهل مسأله را بر او عرضه داشتم و همه را پاسخ گفت.


پس از پايان مناظره، ابو حنيفه بي اختيار آخرين سخن خود را با اشاره به امام صادق (عليه السلام) چنين ادا كرد: «ان اعلم الناس،اعلمهم باختلاف الناس»


دانشمندترين مردم كسي است كه به آرا و نظرهاي مختلف علما در مسائل احاطه داشته باشد.


مقصود ابوحنيفه ازدانستن آرا و اقوال مختلف مردم، اجتهاد فقهي براي مقارنه و تطبيق بين مذاهب مجتهدين بوده است و ابوحنيفه پيشواي بزرگ اهل سنت اعتراف دارد كه امام صادق (عليه السلام) آشناترين مردم به اختلاف نظر مردم در مدينه است. چه اينكه آن حضرت محدثان را در مدينه و مجتهدين را در كوفه تعليم داده است، مدينه و كوفه به دست مالك و ابوحنيفه به عاليترين موقعيت خود رسيدند و آن دو و همچنين سفيان ثوري پيشواي ديگر عراق از شاگردان امام صادق هستند.


ابوحنيفه از نظر سن از امام صادق (عليه السلام) بزرگتر بود، چند سال قبل از او متولد شد و پس از او هم از دنيا رفت. ابوحنيفه صرفنظر از عمل كردن او به رأي و قياس، در استدلال فقهي قوي پنجه است كه مالك به قدرت استدلال فقهي او اشاره كرده و ميگويد: «ابوحنيفه اگر بگويد ستون مسجد از طلا است، بر آن دليل اقامه خواهد كرد».


بعد از ابوحنيفه پس از يك صد سال «ابوبحر جاحظ» انتقادگر بزرگ و از دانشمندان قرن سوم ميگويد:


«جعفر بن محمد الذي ملأ الدنيا علمه و فقهه و يقال: ان ابا حنيفه من تلامذته و كذلك سفيان الثوري و حسبك بهما في هذا الباب»


جعفر بن محمد كسي است كه دانش و فقه او دنيا را پر كرده و گفته ميشود كه ابوحنيفه و سفيان ثوري از شاگردان او هستند، و تلمذ اين دو نزد آن حضرت در عظمت او كافي است. ابن حجر عسقلاني ميگويد: «جعفرالصادق (عليه السلام) نقل الناس عنه ما سارت به الركبان و انتشر صيته في جميع البلدان»


يعني مردم از آن حضرت علوم مختلف هاي نقل كرده اند كه توسن فكر بشر به آن نرسد. و اين علوم چنان زبانزد مردم گشته كه آوازه آن همه جا پخش شده است. از «عمروبن ابي المقدام» روايت شده است كه ميگويد: «كنت اذا نظرت الي جعفر بن محمد (عليه السلام) علمت انه من سلاله النبيين قد رايته واقفاً عند الجمره يقول: سلوني، سلوني»


يعني هرگاه به جعفر بن محمد (عليه السلام) نگاه ميكردم، در مييافتم كه او از نسل پيامبران است، و او را ديدم كه در «جمره» ايستاده بود و ميگفت: از من بپرسيد، از من بپرسيد. و نيز از صالح بن ابي الاسود روايت شده است كه آن حضرت همانند جدّش علي (عليه السلام)ميفرمود: «سلوني قبل أن تفقدوني، فانه لايحدثكم احد بعدي بمثل حديثي»


يعني قبل از آنكه مرا از دست بدهيد مسائل و مشكلات علمي خود را بپرسيد، و بعد از من كسي نيست كه چون من براي شما حديث بگويد.




دانشگاه بزرگ جعفري




امام صادق (عليه السلام) با توجه به فرصت مناسب سياسي كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نيازمنديهاي شديد جامعه و آمادگي زمينه اجتماعي، دنباله نهضت علمي و فرهنگي پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم (عليه السلام)را گرفت و حوزه وسيع علمي و دانشگاه بزرگ اسلامي به وجود آورد، و مدينه كه مهبط وحي بود مركز دانشگاه خود قرار داد و مسجد پيامبر(صلّي الله عليه وآله) را محل تدريس خويش كرد به طوري كه همه فنون در آن تدريس ميشد در رشته هاي مختلف علوم عقلي و نقلي آن روز شاگردان برجسته اي همچون، هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، زراره، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و... تربيت كرد كه از مورخين و علماي علم رجال و تراجم تعدادشاگردان و فارغ التحصيلان دانشگاه جعفري را بالغ بر چهار هزار نوشته اند.


چنانكه شيخ مفيد در «ارشاد» و فتال نيشابوري در «روضه الواعظين» و طبرسي در «اعلام الوري» و ابن شهر آشوب در «مناقب» و محقق در «معتبر» و شهيد اول در «الذكري» و ديگران آوردهاند دانشهايي كه از امام صادق (عليه السلام)نقل شده از هيچ كس ديگري نقل نشده و تعداد شاگردان آن حضرت را چهار هزار تن دانسته اند.


دانشگاه بزرگ امام صادق خود شامل چندين دانشكده مي باشد كه رشته هاي گوناگون،در فقه، اصول، تاريخ، فلسفه، كلام و معارف مختلف اسلامي در آن تدريس ميگرديد، تا آنجا كه وقتي «عبدالله ديصاني» به مدينه وارد ميشود به امام صادق (عليه السلام) چنين ميگويد: آمدهام تا با تو مباحثه كنم.


امام فرمود در چه موضوعي؟


گفت در فقه، امام (عليه السلام) او را به نزد محمد بن مسلم كه از شاگردان فقيه او بود فرستاد، و هنگامي كه با محمدبن مسلم مباحثه كرد و او توانست ديصاني را شكست دهد، سپس خواستار مباحثه در بخش كلام شد، امام صادق (عليه السلام) فرمود: با هشام بن حكم بحث كن، سپس تقاضاي مباحثه در تاريخ را كرد كه امام او را به يكي ديگر از شاگردانش هدايت كرد، و بدين ترتيب عبدالله ديصاني دريافت كه هريك از شاگردان امام دريايي از علوم هستند.


استاد اسد حيدر در اين خصوص ميگويد: اگر حوزه درس امام صادق (عليه السلام) را دانشگاه بناميم گزاف و دور از واقع نگفته ايم. اين دانشگاه ميراث علمي عظيمي برجاي نهاد و عالمان بسياري تربيت كرد، و برجسته ترين متفكران و نخبه ترين فيلسوفان و زبده ترين عالمان را عرضه كرد.


از اين تعداد در حدود چهار هزار نفر شاگردان ورزيده بودند كه معارف جعفري را در اطراف و اكناف جهان اسلام منتشر كرده و در گفتار خود همواره استناد به فرمايش امام و استاد خود ميكردند و ميگفتند «حدثنا جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام)».


به عنوان نمونه يكي از شاگردان حضرت صادق(عليه السلام) «جابربن حيان» است كه در تمام علوم و فنون مهارت داشته و بيش از دويست جلد كتاب در زمينه هاي علوم گوناگون به خصوص در رشته هاي علوم عقلي و طبيعي و شيمي (كه آن روز كيميا ناميده ميشد) تصنيف كرده كه به همين خاطر او به عنوان پدر علم شيمي مشهور شده است و به اقرار خود همه را از حضرت صادق (عليه السلام) آموخته است زيرا در آثار و رسائل خود مي نويسد: «قال لي جعفر (عليه السلام)- ]أو [القي علي جعفر (عليه السلام)- حدثني مولاي جعفر- اخذت هذا العلم من جعفر بن محمد (عليه السلام) سيد اهل زمانه.»


جابربن حيان با سوگندي كه به نام امام (عليه السلام) در مقدمه كتاب «الاحجار» ياد كرده است ثابت ميكند كه استاد و راهنماي او امامصادق (عليه السلام) بوده است و دانشي كه از او آموخته است، سبب توفيق او گرديده است.


در باب چهار هزار شاگرد امام صادق (عليه السلام) چند نكته قابل ذكر است.


اول اينكه: مورخان و عالمان تراجم اتفاق دارند كه شاگردان امامصادق (عليه السلام) همه اهل مدينه نبودند، بلكه از شهرها و بلاد مختلف از دور و نزديك كه اكثر آنان از عراق و مصر و خراسان، حمص و شام و حضرموت و غير آن بودند كه رو به سوي مدينه آورده و در دانشگاه جعفري مشغول فراگيري علم و دانش گرديدند.


دوم اينكه: همه دانش پژوهان مكتب جعفري داراي يك عقيده و همه از شيعيان آن حضرت نبودند، بلكه داراي عقايد مختلف و مذاهب متفاوت بودند كه از سرتاسر جهان اسلام آن روز گردآمده بودند.


سوم اينكه: مقصود اين نيست كه همه اين چهار هزار نفر در يك زمان و همه روزه در كلاس درس امام صادق شركت داشته اند و حاضر بوده اند بلكه مقصود كساني است كه در مدت افاضه امام به تناوب و تفريق از آن حضرت علم فراگرفتهاند، و حديث نقل كردهاند.


و در ميان آنان بسياري از شخصيت هاي مهم اهل سنت قرار دارند. چنانكه ذهبي در «سير اعلام النبلاء» نام رواتي كه از امام صادق (عليه السلام)نقل كرده اند، آورده است. و اين درحالي است كه بسياري از محدثان جرأت نقل حديث از امام صادق (عليه السلام) را در عهد بني اميه نداشتند، درباره مالك بن انس آمده است كه:«لم يروعن جعفر بن محمد حتي ظهر امر بني العباس»


از امام صادق (عليه السلام) روايت نكرد تا آنكه بني عباس به حكومت رسيدند. ولي ابوحنيفه از امام صادق (عليه السلام) حديث نقل ميكند، چنانكه روايات او از امام صادق (عليه السلام) در كتاب «آلاثار» وي فراوان ديده ميشود.




وسعت دانشگاه امام صادق (عليه السلام)




بالاخره در وسعت دانشگاه امام صادق (عليه السلام) همين قدر بس كه «حسن بي علي بن زياد وشاء» كه از شاگردان امام رضا (عليه السلام) و از محدثان بزرگ بوده و طبعاً سالها پس از امام صادق (عليه السلام) زندگي ميكرده است ميگويد: «ادركت في مسجد الكوفه تسع مئه شيخ، كل يقول: حدثني جعفر بن محمد (عليه السلام)»


يعني در مسجد كوفه نهصد نفر استاد را مشاهده كردم كه همگي از جعفر ابن محمد (عليه السلام) حديث نقل ميكردند. و به تعبير علامه شهيد مرتضي مطهري: جمله قال الصادق (عليه السلام) شعار علم حديث گرديده است.


اين متفكر جهان اسلام در جايي ديگر ميگويد: «تحقيقاً ميتوان گفت حركت هاي علمي دنياي اسلام اعم از شيعه و سني مربوط به امام صادق (عليه السلام) است. حوزه هاي شيعه كه خيلي واضح است. حوزه هاي سني هم مولود امام صادق (عليه السلام) است. به جهت اينكه: رأس و رييس حوزه هاي سني «جامع ازهر» است كه از هزار سال پيش تشكيل شده، و جامع ازهر را هم شيعيان فاطمي تشكيل داده اند، و تمام حوزه هاي ديگر اهل تسنن منشعب از جامع ازهر است و همه اينها مولود استفادهاي است كه امام صادق(عليه السلام) از وضع زمان خويش كرده است.»


و چه زيبا آورده است نويسنده منصف اهل سنت آقاي عبدالحليم جندي، آنجا كه در چند جمله كوتاه موقعيت امام (عليه السلام) را نسبت به اسلام بيان كرده و ميگويد: «امام جعفر صادق (عليه السلام)، به منزله قلب اسلام است. نسب او به رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) و ابوبكر و علي (عليه السلام)ميرسد، او در دين پيشوا، و در علوم طبيعي دريايي بود.»




سخني با امام بخاري




كتاب صحيح بخاري عليرغم اعتباري كه نزد برادران اهل سنت دارد، احاديثي را از افراد ضعيف و غيرموثق و احياناً فاسدالعقيده مانند عمران بن حطان سدوسي كه يكي از سران خوارج است، و ديگر كساني كه از نواصب و خوارج بوده و عداوتشان نسبت به خاندان عصمت و طهارت مسلم است و نيز از كساني كه آشكارا به ساحت مقدس علي (عليه السلام) دشمني داشته اند، و از مخالفان خاندان رسالت به شمار ميروند مانند مروان بن حكم اموي و اكرمه اباضي و همچنين از افرادي حديث نقل و استخراج نموده كه حافظان حديث مانند يحيي بن معين آنان را ضعيف و كذاب دانسته اند.


و اين مطلب مورد اتفاق بسياري از فحول و بزرگان اهل سنت است كه در رجال صحيح بخاري افراد غير موثق و ضعيف زياد وجود دارد و بخاري از آنها حديث نقل كرده است مثلاً از مجموع 5374 حديثي كه از ابو هريره معروف نقل شده، بخاري، در صحيح خود 446 حديث از وي نقل كرده است. ولي در مقابل ميبينيم كه بخاري از امام صادق (عليه السلام) حتي يك حديث هم نقل نكرده، و اين در حالي است كه بخاري از نظر زمان با امام صادق (عليه السلام)نزديك بود، و تقريباً صد سال پس از آن حضرت فوت نموده است.


بخاري 6 سال در حجاز كه مركز نشر علوم امام صادق (عليه السلام) بوده است براي اخذ حديث اقامت نموده و به مركز شيعه در آن روز (بغداد و كوفه) رفت و آمد زيادي داشته است.


ابن حجر از خود بخاري نقل ميكند كه وي ميگفت: من براي اخذ حديث دوبار به شام و مصر و الجزاير و چهار مرتبه به بصره مسافرت نمودم و 6 سال در حجاز رحل اقامت افكندم، و به كوفه و بغداد سفرهاي زيادي نمودم به طوري كه تعداد آنها در نظرم نيست.


البته عدم ذكر حديث امام صادق (عليه السلام) در صحيح بخاري چيزي از شخصيت و عظمت امام صادق (عليه السلام) نمي كاهد، و او كسي است كه تمام امت به صداقتش گواهي داده و به همين دليل او را صادق لقب دادهاند.


شگفت است كه بخاري احاديث شاگردان امام صادق (عليه السلام) را استخراج كرده ولي از آوردن روايات خود امام (عليه السلام) خودداري نموده است.


عدم تخريج احاديث امام صادق (عليه السلام) در صحيح بخاري ربطي به امام صادق (عليه السلام) ندارد، اين فقط مشكل بخاري است. چرا كه نه بخاري و نه كس ديگر نميتواند امام صادق (عليه السلام) را در حديث ضعيف و مجروح بداند.


امام شافعي كه خود وضع كننده قواعد علمي براي قبول روايت است. استخراج و نقل حديث از امام صادق (عليه السلام) را معتبر و مورد اعتبار قرار ميدهد، همچنين دانشمندان جرح و تعديل مانند: يحيي بن معين و ابي حاتم و ذهبي و ابن حنبل و ديگران، روايات آن حضرت را در كتاب هاي خود آورده اند.




شيعه و ارزش احاديث امام صادق




آنكه در اخبار فقه شيعه تتبع كند خواهد ديد كه روايت هاي رسيده از امام صادق (عليه السلام) در مسائل فقهي، كلامي و اخلاقي مجموعه گسترده و متنوعي است و علماي حديث از هيچ يك از اهل بيت رسول خد(صلّي الله عليه وآله) به مقدار آنچه كه از ابوعبدالله (عليه السلام) روايت دارند نقل نكرده اند و روايات هيچ يك از ائمه(عليهم السلام) برابر با روايت هاي رسيده از امام صادق(عليه السلام) نيست.


وقتي كه شمار راويان از آن حضرت چهار هزار نفر باشند، پس رقم روايات مأثوره از آن امام چقدر خواهد شد؟ و آنگاه كه يك راوي مانند ابانبن تغلب حافظ سي هزار حديث، و محمد بن مسلم شانزده هزار حديث را حافظ باشد. مقدار و كميت احاديث آن حضرت و علوم و معارف منسوب به او را ميتوان به دست آورد و به همين دليل است كه مذهب شيعه را «مذهب جعفري» گويند.


در بين چهارهزار شاگرد امام صادق (عليه السلام) كه از وي حديث نقل كرده اند چهارصد نفر نويسنده، آنها را به رشته تحرير درآورده اند و اصول اربعمئه را نوشتند، بدين معني كه احاديث امام را (چه كتبي- چه شفاهي- چه به صورت استفتاء) جمع آوري كرده و به شكل كتاب درآورده اند و اين تصنيفات را «اصل» گويند، و مراد از اصل، آن كتاب مورد وثوق و اعتمادي است كه حديث آن حجت بوده، و راوي آن هم موثق بوده است. و بعضي از آن اصول و تأليفات تا به امروز به همان وضع خود باقي مانده است.


اما محتواي بسياري از اين مصنفات و تأليفات چهارصد گانه توسط علماي شيعه به صورت كتابهاي عمده حديثي تأليف و جمعآوري شده است و مجموعه هاي اوليه حديثي چون محاسن برقي، نوادر الحكمه اشعري، و كتاب جامع بزنطي و كتاب ثلاثين اخوان اهوازي، و مجموعه هاي ثانوي چون كتب اربعه (كافي، تهذيب، استبصار و من لايحضره الفقيه) و مجموعه هاي متأخرين چون «الوافي» فيض كاشاني، «وسائل الشيعه» حر عاملي، و «بحار الانوار» علامه مجلسي و غير آنها گرد آمده و اين مجموعه ها علوم اهل بيت و امام صادق (عليه السلام) را در زمينه هاي مختلف در بر گرفته است.




امام مشايخ روايت ندارد




امام صادق (عليه السلام) روايات خويش را براي شاگردان خود نقل ميكرد و شاگردان او اعم از شيعه و سني، روايات آن حضرت را مي نوشتند با اين تفاوت كه اهل سنت حديث را از امام صادق و از پدرش و او از پدرانش و آنها از رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نقل ميكردند، به عبارت ديگر با ذكر سند ميآوردند.


اما شاگردان شيعه آن حضرت با عنوان «عن ابي عبدالله» بدون ذكر سند نقل ميكردند. زيرا، اعتقاد شيعه به عصمت ائمه و امامت آنها و حجيت قول ايشان، آنها را از ذكر سند بينياز مي ساخت. با اين حال امام تأكيد داشت كه احاديث او همان احاديث رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) است.


«حديثي، حديث ابي، و حديث ابي حديث جدي، و حديث جدي، حديث علي بن ابيطالب و حديث علي، حديث رسول الله و حديث رسولالله، قول الله»


حديث من حديث پدرم، و حديث پدرم حديث جدم، و حديث جدم حديث علي بن ابيطالب و حديث اميرمؤمنان حديث رسول خدا و حديث رسول خدا فرمايش خداوند است.


منبع علم امام صادق (عليه السلام) نه «تابعان» و نه «محدثان» و نه «فقهاي» آن عصر بودند، بلكه او تنها از يك طريق كه اعلا و اوثق و اتقن طرق است نقل ميكرد و آن همان از طريق پدرش امام محمدباقر (عليه السلام) و او از پدرش علي بن الحسين (عليه السلام) و او از پدرش حسين بن علي (عليه السلام) و او از پدرش علي بن ابيطالب (عليه السلام) و او هم از حضرت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) ، كه سلسلهاي از ذهب است. و از همين رهگذر است كه شيعه اعتقاد دارد كه قول و فعل و تقرير ائمه معصومين (عليهم السلام) همانند قول و فعل و تقرير رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بوده و سنت و حجت است.


اين طريق عالي در صورتي است كه ما با برادران اهل سنت مماشات كنيم و به زبان و اصطلاح ايشان سخن بگوييم و گرنه بر طبق مباني اعتقادي شيعه اماميه علوم ائمه اثني عشر (عليهم السلام) علم لدني و از جانب خداست و اين ائمه هدي (عليهم السلام) در مواردي كه روايتي از آباء طاهرين خود نداشته باشند، خود منبع فياض مستقيم احكام الهي هستند، و حاجتي به «حدثنا» و نظاير آن ندارند. همين نكته است كه برادران اهل سنت ما از آن غفلت دارند وچون ميبينند بعضي امامان شيعه اماميه حديثي كه از طريقي كه معروف ايشان است، روايت نكرده اند او را در عداد «علما» قرار نداده اند. و حال آنكه براي به دست آوردن احاديثي كه سلسله روات آن همه ثقه و عادل و حافظ باشند، اين حكم به تصديق همه بزرگان اهل سنت، درباره ائمه شيعه صادق است. بنابراين، روايتي كه سند آن منحصراً امامان شيعه باشند، اعلا و اوثق روايات است تا چه رسد به اينكه خود ايشان به جاي «سند» مستند و اصل باشند.


بنابراين حديث امام صادق از طريقي بود كه هيچ يك از محدثان ديگر آن طريق را نداشتند چون «فقه جعفري» بر مبناي علم مستقيم و مستند به وحي است.


زماني كه از احمد بن حنبل درباره اين سند پرسيدند «حدثني موسي بن جعفر عن جعفر بن محمد عن عليبن الحسين و هكذا الي النبي(صلّي الله عليه وآله) » گفت: «هذا اسناد لوقري علي المجنون افاق.»


اين سندي است كه اگر بر ديوانه خوانده شود، عاقل گردد.




عذر غير موجه




با اين وصف ميبينيم برخي از محدثين اهل سنت مانند بخاري از امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت نكردهاند، زيرا آنان آنچه را در كتب خوانده، نقل كردهاند.


از ابوبكر بن عياش كه از نخستين اساتيد احمد بن حنبل بود سؤال شد «چرا از جعفر صادق (عليه السلام) استماع حديث نكرده اي؟ و حال آنكه آن حضرت را درك كردهاي؟»


گفت: درباره رواياتي كه امام صادق (عليه السلام) نقل ميكردند، از او پرسيدم كه آيا چيزي از آنها را شنيده است؟ (يعني شيوخ حديثي دارد؟)


امام (عليه السلام) فرمود: خير.(ولكنها روايه رويناها عن آبائنا) ولي اينها رواياتي است كه ما از پدرانمان نقل ميكنيم.


برخي از بزرگان اهل سنت، عذر امام بخاري را در عدم نقل احاديث امام صادق (عليه السلام) در صحيح خود، نداشتن شيخ روايت ذكر نموده اند كه حكايت از عدم شناخت واقعي اين بزرگان از امام صادق (عليه السلام) دارد كه متمسك به اعذار غير موجه گرديده اند.


محمد ابوزهره، براساس همين تفكر تلاش ميكند شيوخ روايتي براي امام صادق (عليه السلام) دست و پا كرده و اتصال آن حضرت را از كانال آنها غير از اجداد طاهرينش به رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) مطرح كند، و ازاين نمونه تنها نام قاسم بن محمد بن ابي بكر راذكر نموده است.


بايد گفت كه اگر بنا بود امام صادق (عليه السلام) همانند محدثان معروف آن زمان چنانكه در «تذكره الحفاظ» ميبينيم كه هريك از آنها دست كم ده نفر را به عنوان مشايخ روايت خود ذكر كرده اند، از طريق مشايخ روايتي غير از اجداد طاهرينش از رسول خدا نقل حديث نمايد مي بايستي مشايخ روايت خود را معرفي كند، در حالي كه ميبينيم او تنها از طريق اجداد طاهرين خود حديث نقل ميكند كه آنها را نيز نميتوان به عنوان شيخ روايت به حساب آورد.




ويژگيهاي فقه جعفري




با توجه به اهميت و ارزش احاديث امام صادق (عليه السلام) از حيث سنديت و اعتبار است كه ارزش تعليمات و آموزه هاي فقهي آن حضرت كه مشهور به فقه جعفري است روشن و ارزيابي ميشود. همان فقه صحيح و اصيل اسلامي است كه از مبدأ وحي به وسيله پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) جهت هدايت بشر نازل گرديده است. چون مكتب امام صادق (عليه السلام)همان مكتب پيامبر است كه دست به دست به وسيله جانشينان آن بزرگوار به دست او رسيده است.


با توجه به اين حقيقت است كه فقه جعفري در برابر فقه فقيهان روزگار امام صادق (عليه السلام) فقط يك اختلاف عقيده ديني ساده نبود، بلكه در عين حال دو مضمون متعرضانه را با خود حمل ميكرد.


نخست و مهمتر آنكه، اثبات بينصيبي دستگاه حكومت از آگاهي ديني و ناتواني آن از اداره امور فكري مردم، يعني در واقع عدم صلاحيتش براي تصدي مقام «خلافت».


و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمي كه ناشي از مصلحت انديشي فقيهان در بيان احكام فقهي و ملاحظه كاري آنان در برابر تحكم و خواست قدرت هاي حاكم بود.


امام صادق (عليه السلام) با گستردن بساط علمي و بيان فقه و معارف اسلامي و تفسير قرآن به شيوه اي غير از شيوه عالمان وابسته به حكومت ها عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود و آن حضرت بدين وسيله تمام تشكيلات مذهبي و فقاهت رسمي را كه يك ضلع حكومت خلفا به شمار ميآمد تخطئه ميكرد، و دستگاه حكومت را از بعد مذهبياش تهي ميساخت، و در آموزه هاي امام صادق(عليه السلام) به ياران و نزديكانش بهره گيري از عامل «بي نصيبي خلفا از دانش دين» به عنوان دليلي بر اينكه از نظر اسلام آنان را حق حكومت كردن نيست،به وضوح مشاهده ميشود، يعني اينكه امام صادق (عليه السلام) در حقيقت آن مفهوم سياسي و مضمون معترضانه اي را كه در درس فقه و قرآن دارا بود صريحاً به شاگردان خود مي آموخت.


و در حديثي از آن حضرت چنين آمده است:


«نحن قوم فرضالله طاعتنا و انتم تأتمون بمن لا يعذر الناس بجهالته»


(ما كساني هستيم كه خداوند فرمانبري از آنان را فرض و لازم شناخته است. در حالي كه شما از كسي تبعيت ميكنيد كه مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نيستند) يعني مردم كه بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نا اهل، دچار انحراف گشته، به راهي جز راه خدا، رفتهاند: نميتوانند در پيشگاه خدا به اين عذر متوسل شوند. كه: ما به تشخيص خود راه خطا را نپيموديم، اين پيشوايان و رهبران ما بودند كه از روي جهالت، ما را به اين راه كشاندند. زيرا اطاعت از چنان رهبراني، خود، كاري خلاف بوده است، پس نميتواند كارهاي خلاف بعدي را توجيه كند.




برتري فقه امام صادق (عليه السلام)




برتري فقه اهل بيت(عليهم السلام) مطلبي نيست كه احتياج به دليل داشته باشد، چنانكه در كنگره هاي جهان اسلام فقيهان بزرگ اعتراف دارند كه فقه جعفري بر قوانين فقهي ساير مذاهب برتري دارد.


اعتراف فقيه و عالم جهان تسنن، «استاد شيخ محمود شلتوت» رييس دانشگاه الازهر مصر با كمال صراحت فتواي جواز عمل به فقه جعفري را صادر و اعلام كرد كه اين فقه در بسياري از موارد نسبت به فقه هاي ديگر برتري كامل دارد.


در مجله رساله الاسلام شماره 3 سال 11، مقاله مفصلي راجع به فقه شيعه دارد كه ضمن آن چنين مينويسد:


«ان المذهب الجعفري المعروف بمذهب الشيعه الاماميه الاثني عشريه، مذهب يجوز التعبد به شرعاً كسائر المذاهب اهل السنه».


(يعني مذهب جعفري كه معروف به مذهب شيعه دوازده امامي است. مذهبي است كه جايز است شرعاً مثل ساير مذاهب اهل سنت از آن پيروي شود).


اين فتواي تاريخي به وسيله چنين عالمي كه داراي مقام استادي و رياست دانشگاهي چون الازهر بود، انقلاب عظيمي در جهان تسنن به پا نمود، و سيل اعتراضات و انتقادات از هر طرف به سوي مصر جاري گرديد.


اما استاد شلتوت نه تنها به همه اعتراضات پاسخ قانع كننده داد، بلكه طي مقالات ديگري اعلام داشت و چنين نظر داد: كه فقيه منصف موارد بسياري را در فقه شيعه ميتواند پيدا كند كه از حيث دليل نسبت به پاره از اقوال اهل سنت قوت بيشتري داشته باشد، و ما هدفي جز به دست آوردن حكم صحيح اسلامي از فقه هر يك از مذاهب اسلامي نداريم، و فقط فقه شيعه از اين جهت در صف اول قرار گرفته است.


پس از بيان اين حقيقت توسط مفتي ديار مصر مقرر شد كه كرسي فقه شيعه در دانشگاه الازهر تأسيس و تدريس شود و براي اين منظور، تفسير «مجمع البيان» شيخ طبرسي، و «مختصر النافع» علامه حلي كه در فقه شيعه است، چاپ و منتشر شود و از آن پس، مذاهب، پنج مذهب شد كه در مقام تدريس، ادله همه مذاهب ذكر ميشود، ودانشجو مختار است كه حجت هر مذهبي كه قويتر است بپذيرد.


در شماره 3 و 4 سال 12 مجله «رساله الاسلام»، نامهاي نقل ميكند كه «شيخ بزرگوار شلتوت» در پاسخ پرسش آقاي «ابوالوفامعتمد كردستاني شافعي»، در رد آنهايي كه گمان ميكنند تقليد يكي از مذاهب اربعه واجب است، ميگويد: كه براي هر مسلمان اين حق هست كه ابتدا از هر يك از مذاهب اسلامي تقليد كند، و سپس حق دارد به هر مذهب ديگري از مذاهب اسلامي كه بخواهد منتقل گردد، و معلوم است كه اراده و نظر ما فقط منحصر به مذاهب اربعه اهل سنت نبوده است...


و اما اينكه فتوا دادهايم كه جايز است از مذهب شيعه جعفري پيروي شود اين جايز بودن فقط مربوط به شيعه نيست، بلكه مسلمان سني هم ميتواند از مذهب شيعه جعفري پيروي كند و بالعكس.


سپس ميافزايد: در خاتمه يادآوري ميكنم كه دين و شريعت تابع و محدود به يكي از مذاهب اسلامي نيست. پس همه ائمه مذاهب مجتهد هستند و نزد خداي تعالي مقبول و پذيرفته شده ميباشند، و براي كساني كه اهل فتوي و نظر هستند جايز است كه به مقررات فقهي آنها عمل نمايند. (برادر محمود شلتوت)


آري به تعبير غواص درياي بيكران فقه اهل بيت(عليهم السلام) و جرعه نوش زلال چشمه سار فقه الصادق (عليه السلام) حضرت امام خميني (ره) آنجا كه به عنوان عرض ارادت ميفرمايد:


«و ما مفتخريم كه مذهب ما جعفري است و فقه ما كه درياي بيپايان است يكي از آثار اوست. و ما مفتخريم به همه ائمه معصومين عليهم صلوات اللّه و متعهد به پيروي آنانيم.»