بازگشت

امام صادق(ع) و مسأله تقيّه





يكي از روشهاي عقلايي رايج در ميان ملل و نحل، «تقيّه» است. اين شيوه كه به معني خودداري از افتادن به دام خطر و مهلكه ميباشد، در اسلام نيز با عمل عمّار بن ياسر و تأييد پيامبراسلام (ص) ، سپري براي حفظ جان مسلمانان در مواقع خطر شناخته شد و به گفته ائمه معصومين عليهم السلام جزء دين و آيين اسلام واقع شد.


«تقيّه» ازمهمترين عواملي است كه باعث شد شيعيان در طول تاريخ خونبار خود به حفظ مكتب و عقايدشان پرداخته و آن را به دست ما برسانند. به همين جهت، يكي از معتقدات كلامي ـ فقهي شيعه و عملكردهاي تاريخي آن براي حفظ موجوديّتش در برابر اكثريت غير شيعه يا غير مسلمان محسوب ميگردد.


نكته قابل توجّه ديگر، آن است كه تقيّه يك رفتار طبيعي بشري است و در عرف اكثر اقوام و ملل در سراسر تاريخ سابقه دارد و مخصوص مذهب شيعه نبوده است؛ بلكه واكنش فرد يا قوم مقهور يا در اقليت است كه توان رويارويي و مبارزه مستقيم را نداشته يا اصولاً چنين مبارزهاي به صلاحشان نبوده و موجوديّت آنها را تهديد مينموده يا مينمايد. نتيجه آن كه، تقيّه سپري است كه عقل در مقام خطرهاي مهلك از آن بهره ميگيرد. و علاوه بر اين كه جواز اجتماعي و عرفي دارد، شرع نيز ـ كه عقل كل است ـ آن را امضا نموده و وظيفه دانسته است.


در اين مقاله ما بر آنيم كه با سيري اجمالي در معناي تقيّه، تاريخچه و جايگاه آن در اسلام، برخي پيچيدگيها و شبهه هاي مربوط به آن را رفع نموده و تقيّه را از ديدگاه امام صادق عليه السلام مورد بحث و بررسي قرار دهيم. اميد است كه خدمتي باشد به آستان مقدّس اهلبيت عليهم السلام و عرصه علم و دانش.انشاءاللّه.




سيري در معناي تقيّه




الف) معني لغوي تقيّه


لغت تقيّه از دو جهت مادّه و هيئت، قابل بحث و بررسي است:


از جهت مادّه، حروف اصلي آن «وقي» ميباشد كه واو آن به «تا» تبديل شده است. بنابراين اصل آن «وقيّه» بوده و از اين جهت، هم ريشه با لغت تقوا ميباشد كه اصل آن «وقوي» بوده است.


مصدر ثلاثي مجرّد آن «وقي» و «وقايه» است به معناي «صيانت» و «نگهداري».1


همچنين به معناي حفظ نفس از عذاب و گناه به وسيلهّ عمل صالح ميباشد.2


از جهت هيئت و صيغه، كلمه تقيّه بر وزن فعليه ميباشد و در مصدر يا اسم مصدر بودن آن اختلاف است.3


در هر صورت، ثلاثي مجرّد ميباشد و تاي آن، تاي وحدت است. چون اين نكته را يادآور ميشود كه هميشگي نيست و در موارد خاصّي انجام ميپذيرد.4


ب) معني و تعريف اصطلاحي تقيّه


تقيّه در علوم مختلف همانند تفسير، حديث، فقه، اصول فقه و كلام مورد تعريف اصطلاحي واقع شده است. اما با توجّه به تشابه فراوان اين تعاريف و نيز عدم تصريح مؤلّفان به مورد نظر قرارگرفتن اصطلاح علمي خاص و نيز ورود آن در قرآن و استفاده فراوان آن در روايات، اين نتيجه حاصل ميشود كه تقيّه همانند كلماتي چون صلاه، حقيقتي غير مختص به علمي خاص يافته و شدّت رواج آن در ميان مسلمانان باعث شده كه حقيقتي شرعيّه يا لااقل متشرّعه يابد. پس منظور از معنا و تعريف اصطلاحي آن، تعريف در عرف مسلمانان و به عبارت ديگر، معناي آن در عرف متشرّعه ـ اعم از سنّي و شيعه ـ ميباشد.


برخي آن را مخصوص به علم فقه، اصول و كلام دانسته اند5؛ كه صحيح به نظر نميرسد، زيرا چنان كه ذكر گرديد، در علوم ديگري همانند تفسير و حديث كاربرد داشته و تعريف يا مفهوم ذكر شده براي آن بايد به گونه اي باشد كه در آن علوم نيز كار آمد محسوب گردد.


فقهاي شيعه و اهل سنّت از تقيّه مفاهيم و تعاريف مختلفي ارائه نموده اند كه چند مورد از آنها به عنوان نمونه ذكر ميگردد:


1. شيخ مفيد: «تقيّه، پنهان كردن حق و پوشاندن اعتقاد به حق و پنهانكاري با مخالفان حق و پشتيباني كردن از آنان در آنچه ضرر دين و دنيا را در پي دارد. هرگاه به «ضرورت تقيّه» ظنّ قوي پيدا كنيم، تقيّه واجب است و هرگاه ندانيم يا ظنّ قوي نداشته باشيم كه آشكار گرديدن و نمودن حق ضروري است، تقيّه واجب نيست.»6


2. امين الاسلام طبرسي: «تقيّه، عبارت است از: خلاف اعتقاد قلبي را به زبان آوردن به جهت ترس بر جان.»7


تعريف فوق، داراي اشكالهايي است:


1. تقيّه منحصر به زبان نيست، بلكه در عمل نيز ميباشد.


2. حق بودن معتقد و باور قلبي در اين تعريف بيان نشده است.


3. با انحصار تقيّه به ترس، اين تعريف تقيّه مداراتي را در برنميگيرد.


4. در موارد ترس نيز تقيّه منحصر به ترس بر جان نيست، بلكه ترس در مورد برادران ديني و نيز خود دين را هم شامل ميشود.8


3. شيخ مرتضي انصاري: «اسم است براي اتقي ـ يتقي و تاء در آن بدل از واو است. مقصود از آن در فقه، موافقت كردن با ديگري است در كردار و گفتاري كه مخالف با حقّ است، براي نگه داشتن جان خويش از زيان او.»9


4. سيّد حسن بجنوردي: «موافقت كردن با ديگري است در گفتار، كردار يا رها نمودن كاري كه انجام دادن آن واجب است و در باور انسان بر خلاف حق است براي نگهداري خويش يا كسي كه او را دوست دارد، از زيان.»10


5. آلوسي حنبلي: «تقيّه، حفظ جان يا آبرو يا مال از شرّ دشمنان است، دشمناني كه دشمني آنها مبتني بر اختلاف ديني ميباشد؛ مانند كافران و مسلمانان از فرقه هاي ديگر، يا دشمناني كه دشمني آنها به جهت اغراض دنيوي مانند مال و سلطنت ميباشد.»11


4. محمّد رشيد رضا: «تقيّه، گفتار يا كردار مخالف است با حق، به جهت حفظ از ضرر.»12


7. ابن حجر عسقلاني: «تقيّه، پرهيز از اظهار مسائل دروني همانند باورها و غير آن براي ديگري است.»13




تاريخچه تقيّه




الف) تقيّه قبل از اسلام


از نظر روايات شيعه، مسأله تقيّه پيشينه اي بس كهن دارد. زيرا اوّلين مورد آن را به دومين پيامبر الهي؛ يعني شيث (هبه اللّه) فرزند حضرت آدم عليه السلام نسبت ميدهند كه پس از قتل هابيل به دست قابيل، از برادرش قابيل به جهت حفظ جان خود تقيّه نمود.14 پس از آن در بعضي از روايات، تقيّه به عنوان سنّت حضرت ابراهيم عليه السلام مطرح شده است15، كه شايد بتوان از كلمه سنّت مداومت آن نزد آن حضرت را استنباط نمود. چرا كه در سيره آن حضرت در مواردي همچون: برخورد با پرستندگان ستارگان، ماه و خورشيد با گفتن «هذا ربّي»16 و نيز گفتن «انّي سقيم»17 در مقابل دعوت همشهريان او براي خروج از شهر و بالاخره بر زبان راندن جمله «بل فعله كبيرهم»18 در مقابل سؤال بت پرستان از شكننده بتهايشان، گونه هايي از تقيّه و توريّه را ميتوان مشاهده كرد.19


چاره اي كه حضرت يوسف عليه السلام براي نگه داشتن برادرش نزد خود انديشيد، به عنوان شاهدي ديگر براي تقيّه پيامبران در روايات شيعه ذكر شده است.20 در آن مورد ندا دهنده اي از سوي آن حضرت به كاروان برادران يوسف نسبت دزدي داد21 كه طبق بعضي از روايات، مراد يوسف عليه السلام از اين خطاب، دزديدن خود او از سوي برادرانش بوده است، نه دزدي پيمانه پادشاه.22


مأموريت يافتن حضرت موسي و هارون عليهم االسلام به سخن گفتن با نرمش «قولاً ليِّناً» با فرعون23 نيز در روايات به عنوان موردي ديگر براي تقيّه ذكر شده است.24 كه تقيّه اي بودن اين عمل يا به جهت اخفاي بخشي از حقايق و واقعيّات و تكيه بر توحيد تنها و يا از باب تقيّه مداراتي بوده است.


داستان مؤمن آل فرعون؛ يعني حبيب نجّار در زماني كه فرعون ادّعاي خدايي كرده و با خدا پرستان به ستيز برخاسته بود و آنها را به قتل ميرساند، در ظاهر با آداب و رسوم و فرهنگ فرعوني هماهنگ بود اما در باطن، وي خداپرست بود و از موسي عليه السلام حمايت ميكرد و اين امر تا زماني كه فرعون تصميم به قتل موسي عليه السلام گرفت، ادامه داشت؛ از موارد ديگر تقيّه بود كه به وسيله آن، جان و ايمان خود را از تجاوز و تعدّي فرعونيان نجات داد.25 بديهي است كه مؤمن آل فرعون اين سياست را از كسي نياموخته بود، بلكه به اقتضاي عقل و خرد خويش عمل نمود و سياست عملي او به عنوان «تقيّه» به دليل آنكه حكم عقل بود، مورد تأييد «شرع» قرار گرفته و به عنوان رفتاري معقول و پسنديده به صورت وحي بر پيامبر اسلام (ص) نازل گرديد.26


تقيّه اصحاب كهف، در روايات شيعه به عنوان نقطه اوج تقيّه مطرح شده است.27 زيرا آنان بدين جهت، حتّي اظهار شرك نيز مينمودند.28


در حقيقت بايد متذكّر شد كه تقيّه از جمله احكام امضايي شارع در طول تاريخ زندگي عقلا و بشر محسوب ميگردد و اينكه برخي از كمانديشان و معاندان شيعه آن را نوعي دروغ و نفاق تلقّي نموده و از بدعت هاي شيعه دانسته اند و بدين منظور پيروان مكتب امام و ولايت را به دورويي و مصلحت انديشي متّهم كردهاند، نوعي اهانت به شمار آمده و آنها سخت در اشتباهند.29ـ30


ب) تقيّه در اسلام


با ظهور اسلام و تجلّي وحي در جزيره العرب و گرايش افراد به آن، حسّاسيت قريش و گروه هاي ديگر عليه اسلام و پيروان آن برانگيخته شد و سختگيري هاي شديد تا حدّ قتل و كشتار عليه آنها آغاز گرديد، چنان كه ياسر و همسر او سميّه را به جرم پذيرش «اسلام» به قتل رساندند. ولي فرزند ايشان عمّار با درايتي خاص، تنها راه نجات جان خود را در آن ديد كه به ظاهر مطابق ميل آنها سخن بگويد، از اين رو با اظهار تبرّي لفظي از حضرت محمّد (ص) ، از آسيب آنها در امان ماند. اما ياران پيامبر او را متّهم به ارتداد نموده و به رسول خدا (ص) گفتند: عمّار، كافر شده است. حضرت فرمود: «هرگز! وجود عمّار از سر تا پا، پر از ايمان است و ايمان با گوشت و خون او درآميخته است.»


وقتي عمّار سرافكنده به حضور پيامبر (ص) رسيد و با گريه گفت: يا رسولاللّه! كفّار قريش باعث شدند از تو تبرّي جويم و خدايان آنها را به نيكي ياد كنم. پيامبر اشكهاي او را پاك كرد و فرمود: «اگر بازهم از تو چنين خواستند، مطابق درخواست آنها سخن بگو.»31 سپس اين آيه نازل شد:


«مَنْ كفر باللّه مِن بعد ايمانه الاّ من اكره و قلبه مطمئنّ بالايمان»؛ كسي كه پس از مؤمن شدن كافر شود، مرتد خواهد بود مگر كسي كه مجبور به كفرگويي شود، در حالي كه قلب او به ايمان قرص و محكم باشد.32


با نزول اين آيه و امضاي عملكرد عمّار توسط پيامبر (ص) ، «تقيّه» به عنوان سنّتي عقلايي در جامعه اسلامي و سپري براي نجات جان افراد مسلمان در مواقع خطر قرار گرفت. پس «تقيّه» همان گونه كه از نام آن پيداست، حافظ و نگهبان افراد مبتلا در شرائط دشوار است.


هميشه از تقيّه در مواقع لزوم استفاده ميشده و تاريخ رواج آن از آغاز بعثت رسول اللّه (ص) تا پايان غيبت صغري ميباشد.33


از ديدگاه علماي شيعه و سنّي


هرچند تقيّه شيوهاي عقلايي و فراگير است و هيچ عاقلي با جواز آن براي حفظ جان مخالف نيست، اما در موجبات، اهداف، موارد و احكام آن، ميان علماي شيعه و سنّي اختلاف است.


از نظر اهل سنّت، تقيّه تنها جهت حفظ نفس جايز است، اما از نظر علماي شيعه، تقيّه براي جلوگيري از هر مهلكه و زياني كه مندوحه نداشته باشد، جايز است.34


از جهت مورد و كاربرد، علماي سنّي تقيّه را تنها در برخورد با غير مسلمانانِ خطرناك جايز ميدانند؛ يعني هرگاه مسلماني در جمع غير مسلمانان قرارگرفت و نتوانست به عقيده و آرمان ديني خود عمل كند، براي رهايي از زيان و ضرر آنها ميتواند تقيّه كرده و به ظاهر با آنها هماهنگ شود.35 دليل آنها اين است كه مدرك تقيّه، آيه 106 سوره نحل است.


ولي علماي شيعه به پيروي از ائمّه معصومين عليهم السلام تقيّه را به اقتضاي عقل در تمام مواقعي كه مؤمن در مخاطره قرار ميگيرد، جايز ميدانند، چه اين خطر از ناحيه كفّار باشد يا از ناحيه پيروان مذاهب اسلامي كه با عقيده و مذهب او مخالف هستند.


با نگاهي به تاريخ اسلام در مييابيم كه اوج بحث تقيّه و ملاحظه كاريهاي شيعه، در زمان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و با سفارش و توصيه آن دو امام بزرگوار بوده كه دليل آن نيز شرارتهاي حكومت هاي بنياميّه و بني عباس و حاميان آنها بوده است.


حاكمان اين قوم هرچند به ظاهر مسلمان بودند، اما به دليل اين كه خطر آنها دست كمي از خطر كفّار نداشت، ائمّه معصومين عليهم السلام پيروان خود را توصيه به تقيّه ميكردند. بنابر اين، از نظر علماي شيعه در هرجا كه خطري از ناحيه كافر يا مسلمان، مؤمني را تهديد نمايد، تقيّه لازم است.


اما از نظر حكمي نيز ميان علماي شيعه و سنّي اختلاف است. اهل سنّت، تقيّه را به اين معنا جايز ميدانند كه فرد مسلمان هنگامي كه خود را در خطر مرگ ببيند ميتواند در برابر دشمنِ كافر سرسختانه به عقيده خود عمل كند هرچند به قيمت جان او تمام شود و يا ميتواند تقيّه كند و با دشمن همگام گردد. ابن كثير دمشقي ميگويد: «اتّفق العلماء علي انّ المكره علي الكفر يجوز له ان يوالي ابقاء لمهجته و يجوز له ان يأبي كما فعل بلال رضياللّه عنه؛ تمام علما اتّفاق نظر دارند كه شخص مجبور به كفر گويي ميتواند براي حفظ جان خود با كفّار دوستي كند و نيز ميتواند امتناع نموده و تسليم آنها نشود، چنان كه بلال(رض) در برابر كفّار تسليم نشد.»36


زمخشري ـ از مفسّران اهل سنّت ـ نيز در اين باره ميگويد:


«فان قلت ايّ الامرين افضل، فعل عمّار ام فعل ابويه؟ قلتُ بل فعل ابويه لانّ في ترك التّقيه و الصّبر علي القتل اعزازاً للاسلام؛ اگر بگويي كدام يك از دو عمل بهتر است، كار عمّار يا كار پدر مادر او؟ من ميگويم كار پدر و مادر او بهتر است؛ چون در ترك تقيّه و صبر و تحمّل در برابر كشته شدن، عزّت اسلام نهفته است.»37


بنابراين، حكم تقيّه از نظر علماي سنّي حدّاكثر، ترخيص است نه عزيمت. اما از نظر علماي شيعه به پيروي از ائمّه معصومين عليهم السلام تقيّه براي حفظ نفس از خطر قتل، واجب است. شيخ طوسي در اين باره ميگويد: «والتّقيّه عندنا واجبه عند الخوف عليالنّفس؛ تقيّه در نظر علماي شيعه هنگام ترس از كشته شدن واجب است.»38


تقيّه، عزيمت است نه ترخيص


با توجّه به اين كه عمل به تقيّه و يا ترك آن بستگي به تشخيص فرد گرفتار دارد ديگرجايي براي توهّم باقي نميماند كه گفته شود «تقيّه، ترخيص است نه عزيمت» و حال آن كه اهل سنّت تقيّه را ترخيص ميدانند.39 منشأ اين توهّم آن است كه آنها تقيّه را يك وظيفه و حكم تكليفي نميدانند، بلكه آن را يك عمل مباح تلقّي ميكنند. در صورتي كه حفظ نفس، از اهمّ تكاليف است و مؤمن همان گونه كه وظيفه دارد نماز بخواند، موظّف است خود را از خطر مصون بدارد. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه «ولا تلقوا بايديكم الي التّهلكه»، با دست خود، خويش را به هلاكت نيندازيد40؛ ميفرمايد: اين آيه مربوط به تقيّه است.41


با توجّه به اين كه حكم در آيه، نهي است و نهي از نظر اصولي، ظهور در حرمت دارد. پس تقيّه يك حكم تكليفي است نه اين كه ترخيص و اباحه باشد و اگر افرادي مانند ميثم تمّار و عبد بن حذافه و شخص گرفتار مسيلمه كذّاب به تقيّه عمل نكردند، دليل بر نقض تكليفي تقيّه نيست؛ زيرا تشخيص عمل به تقيّه، مانند هر تكليف ديگري، به علم خود مكلّف مربوط ميشود و آنها وظيفه خود را آن گونه تشخيص دادند كه عمل كردند.42




حدّ نهايي تقيّه




بايد دانست كاربرد تقيّه كه در جهت مصلحت مؤمنان و مسلمانان جعل شده است، داراي حدّي است كه فراتر از آن جايز نخواهد بود؛ به اين معنا كه تقيّه براي حفظ جان، آرمان و عقيده تجويز شده است. حال اگر تقيّه كارايي خود را از دست بدهد و دشمن به گونه اي شرير و ستمكار باشد كه در هر حال قصد نابودي مؤمن را داشته باشد، در آنجا تقيّه جايز نيست، بلكه بايد مقاومت كرد. امام باقر عليه السلام در اين باره ميفرمايد:


«انّما جعل التّقيّه ليحقن بها الدّم فاذا بلغ الدّم فليس تقيّه؛ همانا تقيّه قرار داده شده است براي اينكه خونها مصون بماند، پس هرگاه كار به قتل و خونريزي كشيد، ديگر تقيّه روا نيست.»43


يعني اگر وضعيت به گونه اي باشد كه مؤمن و مسلمان با دشمن مماشات كنند يا نكنند، در هر حال كشته ميشوند، در اين صورت تقيّه جايز نيست و اگر در تاريخ ميخوانيم كه افرادي به رغم حكم تقيّه، با دشمن مدارا نكرده و كشته شدهاند، بر اين اساس است؛ يعني براي آنها ثابت گرديده بود كه دشمن در هر حال آنها را خواهد كشت، از اين رو تقيّه نكرده و در جهاد با دشمن كشته شدهاند. به عنوان نمونه، در ماجراي شهادت امام حسين عليه السلام ، براي آن حضرت ثابت شده بود كه يزيد به هر صورت او را به شهادت خواهد رساند، لذا آن حضرت تقيّه نكرد.




تقيّه در زمان معصومان (عليهم السلام)




محدوده تاريخي تقيّه در زمان معصومان عليهم السلام ، همان گونه كه ذكر گرديد، از ابتداي بعثت پيامبراكرم (ص) تا پايان غيبت صغري ميباشد و به چهار دسته تقسيم ميشود:


1. تقيّه سياسي؛


2. تقيّه اجتماعي؛


3. تقيّه فقهي؛


4. تقيّه كلامي؛


منظور از تقيّه سياسي، تقيّه معصوم عليه السلام در هنگام مواجهه با قدرتهاي حاكم است.


مقصود از تقيّه اجتماعي، تقيّه در هنگام برخورد با عامّه (اهل سنّت) است كه به كيفيت هاي مختلفي همچون: مدارات در هنگام معاشرت با آنها، شركت در اجتماعات آنان و نيز پنهان نمودن حق يا اظهار خلاف آن در مواجهه با آنان ميباشد.


منظور از تقيّه فقهي، تقيّه در موارد احكام فقهي است كه معصوم عليه السلام به جهت تقيّه، حكمي را پنهان نموده و يا خلاف آن را اظهار مينمايد كه به «تقيّه در حكم» نيز معروف است.


مراد از تقيّه كلامي، تقيّه در مسائل مربوط به ولايت و امامت ائمّه عليهم السلام ميباشد.


قابل ذكر است كه منظور از تقسيمات فوق، تقسيم دقيق منطقي نبوده، بلكه به جهت سهولت فهم مطالب به اين امر اقدام نموديم. چرا كه در بسياري از موارد، امكان تداخل آنها در يكديگر نيز وجود دارد؛ مثل آن كه امام عليه السلام در مقابل قدرت حاكم، در حكمي فقهي تقيّه نمايد، كه ميتوان آن را هم در بخش تقيّه سياسي و هم در بخش تقيّه فقهي داخل نمود.


يادآوري


در اين تحقيق به جهت گستردگي بحث و بدين منظور كه اوّلاً موضوع تحقيق ما «بررسي تقيّه از ديدگاه امام صادق عليه السلام و جايگاه آن در عصر ايشان» بوده، ثانياً بيشترين موارد تقيّه و حمل بر تقيّه در روايات، در دوران آن حضرت مشاهده ميشود، ما از پرداختن به ابعاد ديگر خودداري ميكنيم. اما قبل از هر چيز، لازم است كه اين شبهه، پاسخ داده شود:


امام صادق عليه السلام كه در عصر عزّت اسلام ميزيست، چه نيازي به تقيّه و توصيّه به آن داشت؟44


پاسخ: با بررسي دوران امامت امام صادق عليه السلام (114 ـ 148 ق.) در مييابيم كه اين دوران را ميتوان به سه بخش تقسيم نمود:


اوّل: دوره استقرار دولت بني اميه (114 ـ 125 ق.).


دوم: دوره درگيري هاي بني اميه و بني عباس و نيز درگيريهاي بني عباس در آغاز حكومت با مخالفان خود (125ـ145 ق.)


سوم: دوران تثبيت دولت عباسي (145 ـ 148 ق.).


امام صادق عليه السلام از بخشي از دوره اوّل و تمام دوره دوم توانست به خوبي استفاده نموده و به نشر معارف اسلام و شيعه بپردازد. به همين جهت و با توجّه به سهم فراوان آن امام در نشر مذهب شيعه، اين مذهب با نام «جعفري» مشهور گشت. اما در دوره سوم به شدّت تحت فشار حكومت عباسي قرارگرفت كه بيشتر مواردِ تقيّه آن حضرت و نيز روايات سفارش و ذكر فضائل تقيّه، مربوط به اين دوره است. در واقع آن دوره نه دوران عزّت اسلام، بلكه دوره اقتدار بني عباس بود؛ زيرا در حقيقت يكي از تاريكترين دوره هاي اسلام ميباشد، به خصوص با فشار و اختناقي كه منصور دوانيقي در عصر خلافت خود ايجاد كرده بود، به گونه اي كه امام صادق عليه السلام حتّي نتوانست وصيّ خود را با صراحت اعلام كند و «وصيّت» بين پنج نفر مردّد ماند كه يكي از آنها خود منصور بود تا جان وصيّ واقعي در خطر نيفتد.45




امام صادق (عليه السلام) و تقيّه




همان طور كه بيان شد، اكثر روايات فقهي شيعه از زبان امام صادق عليه السلام صادر شده است. هم چنان كه بيشترين موارد تقيّه، به ويژه تقيّه فقهي و نيز حمل بر تقيّه را در روايات آن حضرت مشاهده ميكنيم. همچنين دوره امامت آن حضرت يكي از طولانيترين دورانهاي امامت ائمّه عليهم السلام به شمار ميرود. امام صادق عليه السلام اگرچه در مقطعي از دوره امامت خود ـ به خصوص پس از حكومت هشام تا دهه اوّل حكومت منصور ـ يعني از سال 125 تا 145 ق. توانست آزادانه به نشر حقايق و معارف بپردازد، اما عواملي باعث صدور روايات تقيّهاي از آن حضرت شد؛ همچون:


1. تقيّه از حكومت در دوران هشام و منصور.


2. پراكندگي اصحاب آن حضرت از جهت مذهب كه در مواردي ايشان، طبق مذهب فقهي پرسشگران جواب ميداد.


3. حفظ جان اصحاب خود.


4. شكّاك بودن بعضي از اصحاب. بنابر اظهارات فوق، احتمال تقيّه در روايات آن حضرت حتي اگر ناقل آن، اصحاب خاصّي همانند زراره باشد، فراوان است. همچنين اگر بخواهيم با ترسيم يك منحني روايات تقيّه را بررسي كنيم، باز به اين نتيجه ميرسيم كه دوره امامت امام صادق عليه السلام بلندترين نقطه اين منحني را به خود اختصاص ميدهد. براي روشنتر شدن اين مطلب، ذكر يك نكته كافي است كه 53 روايت از 106 روايات مربوط به تقيّه (با حذف مكرّرات) كه در كتاب بحارالانوار جمعآوري شده، از امام صادق عليه السلام نقل شده است.46 يعني حدود 50 درصد روايات تقيّه را شامل ميشود و اين رقم غير از احاديث مربوط به تقيّه است كه امام صادق عليه السلام از قول امامان پيش از خود نقل ميكند.


علت فراواني اين روايات را تنها در بُعد سياسي، ميتوان معلول فشارهاي سهمگين حكومتهاي مركزي در دوران اوّل و سوم و تا حدودي دوره دوم امامت آن حضرت دانست.


رشد روايات در بخشهاي ديگر را نيز ميتوان در عللي همچون: 1. طولاني بودن دوران امامت ايشان، 2. توفيق فراوان آن حضرت در نشر معارف و احكام اسلام، 3. از سوي ديگر، اختلاف مذهب داشتنِ چهار هزار شاگرد و راوي از آن حضرت، 4. شدّت اختلاط اقليّت شيعيان با اكثريّت سنّي ـ كه افراد متعصّب فراواني را در خود جاي داده بود ـ جست و جو نمود.47


همچنين فعّاليّت شديد غاليان كه در اين دوره به نقطه اوج خود رسيده بودند و بهرهبرداري آنان از شخصيّت و روايات ائمه عليهم السلام را نيز نبايد از نظر دور داشت. اين امر موجب ميشد امام از اصحاب خود بخواهد معارف بلند شيعه را در دسترس همگان قرار ندهند و در بيان آنها تقيّه نمايند.48 اينك به بررسي مواردي از روايات حضرت در اين زمينه ميپردازيم:


1. تقيّه سياسي


مواردي از تقيّه سياسي در سيره امام صادق عليه السلام و يارانش را ميتوان اين گونه برشمرد:


1. پوشيدن لباس سياه در فقه شيعه مكروه است، اما اين لباس در زمان قيام عباسيان و پس از آن، به صورت شعار آنان درآمد و لذا در تاريخ با عنوان «مسوده» (سياه جامگان) معروف شدند. در روايتي آمده است هنگامي كه امام صادق عليه السلام در «حيره» به سر ميبرد، فرستاده ابوالعبّاس سفّاح براي او لباس باراني فرستاد كه يك طرف آن سفيد و طرف ديگر آن سياه بود. امام عليه السلام آن را پوشيد و فرمود: «اما انّي البسه و انا اعلم انّه لباس اهلالنّار49؛ من آن را ميپوشم در حالي كه ميدانم لباس اهل آتش است.» در روايت ديگري به همين مضمون چنين وارد شده است كه امام عليه السلام حتي آستر و پنبه لباس هاي خود را سياه كرده بود.50


2. امام صادق عليه السلام در حديثي ميفرمايند:


«كلّما تقارب هذا الأمر كان أشدّ للتقيّه؛ هرچه به اين امر نزديكتر ميشويم، تقيّه شديدتر ميگردد.»51


علاّمه مجلسي هذاالأمر را به «خروج قائم عليه السلام » تفسير كرده است. اما شايد بتوان آن را به قصد امام عليه السلام براي قيام و نزديك شدن زمان آن نيز تفسير نمود كه البته به علّت دگرگوني شرايط محقّق نشد.


3. با آن كه زيارت امام حسين عليه السلام در كربلا در آن زمان براي شيعيان خطراتي را دربرداشت، اما به جهت خاموش نشدن اين مشعل فروزان، امام صادق عليه السلام شيعيان را به زيارت بسيار مختصري كه مخصوص حال تقيّه است، توصيه مينمايند. بدين قرار: اين زيارت پس از غسل و پوشيدن لباس تميز، فقط بر سه مرتبه گفتن «صلّي اللّه عليك يا ابا عبداللّه» مشتمل است.52 در روايت ديگري، امام صادق عليه السلام ضمن بيان آداب زيارت، سفارش به تقيّه را يادآور ميشوند و ميفرمايند: «وَ يلزمك التّقيّه الّتي هي قوام دينك بها؛ لازم است تقيّهاي كه قوام دين به آن است را رعايت كني.»53


2. تقيّه اجتماعي


در زمان امام صادق عليه السلام تقيّه اجتماعي نيز ابعاد گستردهتري مييابد و با بررسي سيره امام و اصحاب او، به موارد فراواني از اين نوع تقيّه برخورد ميكنيم. از جمله درباره آن حضرت داستاني بيان شده است، بدين گونه كه: آن حضرت هنگام شنيدن دشنام به علي عليه السلام از بعضي از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفي كرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وي سلام كرده و با او مصافحه نمود.54


در روايات فراواني آن حضرت دستور تقيّه اجتماعي را براي اصحاب و ياران خود صادر ميفرمايد كه به چند مورد آن اشاره مينماييم:


1. «كظم الغيظ عن العدو في دولاتهم تقيّه حزم لمن اخذ بها و تحرّز من التعرّض للبلاء فيالدّنيا؛فرو بردن خشم از دشمن در زمان حكومت آنها به جهت تقيّه، احتياط است براي كسي كه آن را عمل كند و دوري جستن از بلا در دنيا ميباشد.»55


2. امام صادق عليه السلام در حديثي ضمن تفسير آيهاي از قرآن چنين ميفرمايد: ««قولوا للنّاس حسناً»56، اي للنّاس كلّهم مؤمنهم و مخالفهم، امّا المؤمنون فيبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فيكلّمهم بالمداراه لاجتذابهم الي الايمان فانّه بأيسر من ذلك يكفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنين؛ اين كه خداوند ميفرمايد: «با مردم به نيكويي سخن گوييد.» يعني با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده رويي برخورد ميكند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ايمان جذب نمايد، كه به آسانتر از اين ميتوان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع كند.»57


3. نيز ميفرمايد: «انّ مداراه اعداءاللّه من افضل صدقه المرء علي نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترين صدقه هاي انسان براي حفظ خود و برادرانش ميباشد.»58


4. امام در روايت ديگري نتيجه عالي «مدارا» را چنين بيان ميفرمايد: «من كفّ يده عن النّاس فانّما يكفّ عنهم يدا واحده و يكفون عنهم ايادي كثيره؛ كسي كه (با مردم مدارا كند و) از برخورد شديد با مردم دوري گزيند، در حقيقت او تنها يك دست (يك نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دستهاي (افراد) فراواني را از اذيّت و آزار خود باز داشته است.»59


5. امام صادق عليه السلام در روايتي مفصّل، در بيان فرق بين حكومت بنياميه و امامت ائمه عليهم السلام ميفرمايد: «انّ اماره بني اميّه كانت بالسّيف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقيه و حُسن الخلطه والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس في دينكم و فيما انتم فيه؛ حكومت بني اميه با شمشير، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت ما با نرمي، الفت با همديگر، وقار، تقيّه، خوش برخوردي، پرهيزكاري و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دينتان و در آنچه شما برآنيد (امامت و ولايت)، تشويق كنيد.»60


3. تقيّه فقهي


«فقه شيعه» در دوران 34 ساله امامت امام صادق عليه السلام به نقطه اوج بالندگي و شكوفايي خود رسيد، به گونه اي كه به «فقه جعفري» معروف شد. روايات فقهي تقيّهاي نيز رشد روز افزوني پيدا كرد. گستردگي تقيّه و روايات تقيّه اي به گونه اي بود كه بعضي از ياران در استفتاي مكاتبهاي خود تصريح ميكنند كه مسأله تقيّه در ميان نيست و خواستار بيان حكم در حالت عادي ميشوند؛61 از جمله:


1. ابوبصير از امام صادق عليه السلام درباره جواز سجده بر گليم ميپرسد و امام عليه السلام جواب ميدهد: «اذا كان في تقيّه فلابأس به؛ اگر در حالت تقيّه باشد، اشكالي ندارد.»62


2. امام صادق عليه السلام درباره كيفيت برگزاري نماز خود با اهل سنّت چنين ميفرمايد: «فامّا أنا فاُصَلّي معهم و اريهم انّي اسجد و مااسجد؛ من با آنان نماز ميخوانم و چنين وانمود ميكنم كه سجده مينمايم، در حالي كه سجده نميكنم.»63


3. امام صادق عليه السلام در روايتي سوگند دروغين به جهت تقيّه را مجاز شمرده و براي شكستن آن كفّارهاي قائل نميشوند: «لاحنث و لاكفّاره علي من حلف تقيّه يدفع بذلك ظلماً عن نفسه؛ كسي كه به جهت تقيّه و براي دفع ظلم از خود، سوگند بخورد (و بعد خلاف آن عمل كند) اين سوگند شكسته نميشود و كفّاره اي ندارد.»64


4. تقيّه كلامي


به موازات رشد و بالندگي فقه شيعه به وسيله امام صادق عليه السلام ، كلام و معارف شيعه نيز در اين زمان توسّط آن حضرت به نقطه اوج شكوفايي رسيد و توانست در ميان همه مذاهب كلامي رايج در آن روزگار، راه خود را پيموده و خود را در صدر مذاهب كلامي كه در ضمن مبتني بر اصول و قواعد قطعي بود، قرار دهد. لذا در ميان اصحاب امام صادق عليه السلام به چهره هاي كلامي متبحّري همانند «هشام بن حَكم» برخورد ميكنيم كه در مبارزات كلامي خود با ديگر مذاهب كلامي، هميشه بر آنها پيروز است؛ به طوري كه امام عليه السلام هشام را با آنكه جوان نورسي است، در صدر مجلس خود جاي ميدهد. با مراجعه به ابواب مختلف كلامي مشاهده ميكنيم كه قسمت عمده روايات كلامي شيعه و همچنين تقيّه كلامي از زبان امام صادق عليه السلام نقل شده است. حال با اين توضيحات، به چند نمونه از تقيّه هاي كلامي امام، اشاره مينماييم:


1. از امام صادق عليه السلام پرسيدند: زده شدن گردنها براي شما محبوبتر است. يا برائت از علي عليه السلام . حضرت فرمود: «رخصت (يعني استفاده از تقيّه) براي من محبوبتر است.» و آنگاه به آيه نازل شده در شأن عمّار استناد نمود.65


2. در روايتي امام صادق عليه السلام چنين ميفرمايد: «ايّا كم و ذكر عليّ و فاطمه عليهماالسلام فانّ النّاس ليس شيء ابغض اليهم من ذكر عليّ و فاطمه عليهماالسلام ؛ از آوردن نام علي و فاطمه عليهماالسلام نزد مردم بپرهيزيد، زيرا آنها يادآوري اين دو را از هرچيز ديگر ناخوشتر ميدارند.»66




* * *




علاوه بر تقسيم بندي مذكور، به حسب استفاده از آيات شريفه و روايات وارده، «تقيّه» داراي تقسيم بندي ديگري نيز ميباشد:67


1. تقيّه اكراهيه: عمل نمودن شخص مجبور هنگام اكراه و اجبار، براي حفظ جان و ساير شئون خود.


2. تقيّه خوفيه: انجام اعمال و عبادات بر طبق فتاواي رؤساي علمي اهل سنّت (در محيط آنها) و احتياط كامل گروه اقليت در روش زندگي و معاشرت باگروه اكثريت، براي حفظ جان و ساير شئون خود و هم مسلكان.


3. تقيّه كتمانيه: كتمان مرام و حفظ مسلك و اختفاي مقدار عدّه و قدرت جمعيّت هم مسلكان و فعّاليت سرّي در پيشبرد اهداف در موقع ضعف و هنگام مهيّا نبودن براي انتشار مرام كه مقابل فعاليّت علني در موقع قدرت و تهيّه قواي كافي است.


4. تقيّه مداراتيه: حُسن معاشرت و زندگي با اهلسنّت (اكثريت جامعه اسلامي) و حضور در مجامع و محافل عبادي و اجتماعي آنان، براي حفظ وحدت، اتّحاد اسلامي و تشكيل يك دولت با قدرت.


اينك به ذكر رواياتي از امام صادق عليه السلام در هريك از انواع تقيّه ميپردازيم:




تقيّه اكراهيه




عمر بن مروان خزاز روايت كرده: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود: رسول اكرم (ص) فرمود: چهارچيز از امت من برداشته شده است:


اوّل: امري كه در انجام آن مضطر باشند.


دوم: كاري كه فراموش نمايند.


سوم: امري كه اجبار بر آن شده باشند.


چهارم: فعلي كه فوق طاقت آنهاست.


و فرمود: اين امر از كتاب خدا استفاده ميشود68: «ربّنا لا تؤاخذنا ان نسينا او اخطأنا ربّنا و لاتحمل علينا اصراً كما حملته علي الذين من قبلنا ربّنا و لاتُحمّلنا ما لا طاقهَ لنا به»69، «الاّ من اكره و قلبه مطمئن بالايمان»70.


در اين روايت شريف حضرت امام صادق عليه السلام از نبيّاكرم (ص) نقل نموده، يكي از امور برداشته شده از اين امت، امري است كه به انجام آن اكراه و اجبار شوند گرچه ترك واجب و فعل حرام باشد. حضرتش ذيل اين حديث به آيهاي كه درباره عمّار نازل شده تمسّك فرمودهاند.


از اطلاق اين روايت چنين استفاده ميشود كه حرمت يا وجوب امرِ مورد اكراه و اجبار، گرچه در نهايت اهمّيت و لزوم براي شخص مورد اكراه و يا براي محيط اسلامياش باشد، برداشته شده و ميتواند در فرض اوّل انجام داده و در فرض دوم ترك نمايد. تقيّه براي افرادي كه قلباً ايمان دارند، در مواقع اضطرار و خطر جاني جايز است و تقيّه اكراهيه، مطابق روش عقلا، براي حفظ هدف و غرض مسلكي و ترجيح اهم بر مهم است.




تقيّه خوفيه




1. حسن بن زيد بن علي از حضرت امام صادق عليه السلام ، از پدرش نقل مينمايد: رسول اكرم (ص) مكرّراً ميفرمود: «لا ايمان لمن لاتقيّه له؛ كسي كه تقيّه نكند، داراي ايمان نيست.» و ميفرمود: خداي تعالي فرموده: «الاّ أن تتّقوا منهم تُقاه»71.


نبياكرم (ص) ذيل كلامش لزوم تقيّه را مطرح نموده و جهت بيان آن، متمسّك به آيه 28 سوره آل عمران شده اند، كه خداوند فرموده: فقط در مورد ترس از محذور و به خاطر دفع ضرر، تقيّه خوفيه نماييد و در ظاهر باكفّار دوستي و همبستگي كنيد.


2. حضرت صادق عليه السلام ميفرمايد: «استعمال التّقيه لصيانه الاخوان فان كان هو يحمي الخائف فهو من اشرف خصال الكرام؛ عمل به تقيّه، براي حفظ برادران ايماني است. و اگر عمل مذكور بيمناكي را از هراس رهانده و حفظ نمايد، شريفترين علائم كرم و بزرگواري است.»72


3. شيخ طوسي مسنداً از حضرت صادق عليه السلام نقل كرده: «عليكم بالتقيّه فانّه ليس منّا من لم يجعل ها شعاره و دثاره مع من يأمنه لتكون سجيّته مع من يحذره73؛ مواليان ما! هميشه ملازم با تقيّه باشيد. همانا كسي كه در حال ايمني و نزد افراد بيآزار تقيّه را شعار و لباس خود ننمايد تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمكار فراموش نكند، از ما نيست.»


در اين روايت، امام صادق عليه السلام شيعيان خود را دستور به تمرين وظيفه تقيّه ميفرمايد تا در مورد خوف و پيش آمد ناگهاني، به طور طبيعي مهيّاي انجام وظيفه باشند.




تقيّه كتمانيه




1. معلّي بن خنيس روايت كرده: حضرت صادق عليه السلام فرمود: «يا معلّي! اكتم امرنا و لاتذعه فانّه من كتم امرنا و لم يذعه اعزّهاللّه به فيالدّنيا و جعله نوراً بين عينيه فيالآخره يقوده الي الجنّه. يا معلّي! من اذاع امرنا و لم يكتمه اذّلهاللّه به فيالدّنيا و نزع النّور من بين عينيه فيالآخره و...؛ اي معلّي! طريقه ما را مخفي دار (سرّاً ترويج نما) و به طور آشكار منتشر منما، چه هركس امر ما را مكتوم داشته و نزد عامّه مردم آشكار ننمايد، روش او را خدا در دنيا موجب عزّتش نموده و در آخرت به شكل نوري بين دو چشم او ظاهر مينمايد تا او را به سوي بهشت رهسپار كند. اي معلّي! هركس ولايت و امر ما را آشكار نموده و از كتمان و مستوري خارج نمايد، خدا روش او را موجب خواري او در دنيا و برطرف شدن روشنايي بين دو چشمش در آخرت مينمايد و روش او به شكل تاريكي بين دو چشمش در آمده تا او را به سوي آتش رهسپار نمايد. اي معلّي! تقيّه از دين من و دين پدران من است. كسي كه روشش تقيّه نيست، بهرهاي از دين ندارد. اي معلّي! همان طور كه خدا دوست دارد آشكار (هنگامي كه اهل حق واجد اكثريت و قدرتمند هستند) عبادت شود، همچنين دوست دارد (هنگام ضعف و اقليت اهل حق) مخفي و به روش سرّي اطاعت گردد.»74


با تفكّر و دقّت در اين روايت (صدراً و ذيلاً) گفتار ما در باب اين نوع تقيّه نيز روشن شده و اين قسم تقيّه هم به كيّفيّت مذكور استفاده ميشود؛ زيرا در صدر روايت، رئيس مذهب جعفري به گروه خود دستور داده، به طريقه و مسلك او و پدرانش كه در آن زمان در اقليت و ضعف بودند، به طور سرّي عمل نموده و از عامّه مردم (اهل سنّت) مخفي نگه دارند. در اثناي روايت، تقيّه را از دين خود و پدران بزرگوارش معرّفي كرده و در ذيل روايت، از اين عمل به «عبادت سرّي» تعبير فرموده است. اضافه بر اين، از تعبير ايشان از روش مذكور به «روشنايي دو چشم» استفاده ميشود: اين روش، طريق عمل به دين، راهنما و رساننده ما به واقعيّات مذهب است و تقيّه بايد متكفّل عمل به تمام احكام يا مُعْظَم (اكثريت) آن باشد كه اين مقصود، انحصار به تقيّه كتمانيه (اتّخاذ طريق سرّي مطمئن در عمل به تمام احكام و ترويج آن) دارد. لذا ميتوان گفت: تمام رواياتي كه در آن اطلاق دين بر تقيّه شده، دلالت بر تشريع اين نوع و اين نحوه تقيّه دارد.75


2. حضرت صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش، از حضرت اميرمؤمنان عليهم السلام نقل فرموده: «التّقيّه ديني و دين اهلبيتي؛ تقيّه، دين من و دين اهل بيت من است.»76




تقيّه مداراتيه




1. مُدرك از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «رحم اللّه عبداً اجتر مودّه النّاس الي نفسه فحدّثهم بمايعرفون و ترك ما ينكرون؛ خدا بندهاي را رحمت كند كه دوستي مردم را (به واسطه حُسن معاشرت و صحّت روش) به خود جلب نمايد و سپس در حدود فهم و درك آنها نقل احاديث نموده و از نقل اموري كه مورد انكار آنهاست، خودداري كند.»77


2. معاويه بن وهب روايت كرده: از حضرت امام صادق عليه السلام سؤال كردم: وظيفه ما در معاشرت باگروه خود و با فرقه هاي ديگر اسلامي كه در محيط ما هستند و ما با آنها سر و كار و آميزش داريم، چيست و چه نحوه معاشرتي سزاوار ماست؟ فرمود:«تؤدّون الامانه اليهم و تقيمون الشّهاده لهم و عليهم و تعودون مرضاهم و تشهدون جنائزهم78؛ امانات همه آنان را مسترد داشته، در موقع مخاصمه و ترافع نزد حاكم، بر نفع درستكار و ضرر گناهكار و نادرست، اقامه شهادت نموده، بيمارانشان را عيادت كرده و در مراسم تدفين مردگانشان شركت كنيد.»


دليل بر تشريع «تقيّه مداراتيّه» در روايات مذكور از محضر اهل بيت عليهم السلام ، به ويژه حضرت امام صادق عليه السلام ، مطابق آيات عديده قرآني: دستور به اتّحاد مسلمانان، كنار گذاردن اختلافات و موجبات تفرقه، اجتناب از دوستي حقيقي و همكاري مسلمانان با كفّار و اجانب ميباشد.79


نتيجه


با ذكر نمونهاي چند از احاديث امام صادق عليه السلام در باب انواع تقيّه و جايگاه آن در زمان آن حضرت، به خوبي آشكار ميگردد كه «تقيّه» به معني خودداري و حفظ نفس در مواقع خطر، از شيوه هاي عقلائي است كه در هر زمان براي بشر مطرح بوده است و در دوران امامت امام صادق عليه السلام شديدترين حال خود را داشته است و مهمترين دليل براي كاربرد آن اصولاً حفظ جان و تثبيت اعتقادات ديني و احكام الهي ميباشد. همچنين ذكر گرديد كه تشخيص مورد تقيّه، به اين كه ضرورت و ناچاري باشد، با خود شخص است.80

پاورقي

1. معجم مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهاني، ص 568؛ لسان العرب، ابن منظور، ج 15، ص 377.

2. لسان العرب، ج 15، ص 378.

3. ر.ك: النحو الوافي، حسن عباسي، ج 3، ص 209 و 210.

4. اين مطلب با استفاده از درس تفسير آيه اللّه جوادي آملي نقل گرديده است. ذيل تفسير آيه 28 سوره آل عمران.

5. القواعد الفقهيّه، ناصرمكارم شيرازي، ج 1، ص 386.

6. شرح عقائد الصدوق، شيخ مفيد، ص 241.

7. مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسي، ج 2، ص 729.

8. جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، نعمت اللّه صفري، ص 47 و 48.

9. مكاسب، رساله التّقيّه، شيخ انصاري، ص 320.

10. القواعد الفقهيّه، سيّد بجنوردي، ج 5، ص 43.

11. روح المعاني، ابوالفضل آلوسي، ج 3، ص 121.

12. المنار، سيدمحمد رشيد رضا، ج 3، ص 280.

13. فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ابن حجر عسقلاني، ج 12، ص 136.

14. بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 75، ص 419، ح 74، به نقل از امام صادق(ع).

15. وسائل الشيعه، حرّ عاملي، ج 11، ص 463، ح 16، به نقل از امام صادق(ع).

16. انعام / 76 ـ 79.

17. صافّات / 89.

در بعضي از روايات، اين كلام از باب «توريّه» دانسته شده و توجيهات مختلفي از سوي علامه مجلسي(ره) در ذيل آن بيان شده است. (بحارالانوار، ج 75، ص 407، ح 4.)

18. انبياء / 62.

19. ر.ك: الكشّاف، ابوالقاسم زمخشري، ج 3، ص 124؛ الميزان، سيد محمدحسين طباطبايي، ج 14، ص 300.

20. بحارالانوار، ج 75، ح 44 و 45؛ وسايل الشيعه، ج 11، ص 464، ح 17 و 18.

21. يوسف / 70.

22. الميزان، ج 11، ص 238.

23. طه / 43 و 44.

24. بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18.

25. وسائل الشيعه، ج 11، ص 18، ح 8 و ر.ك: مجمع البيان، امين الاسلام طبرسي، ج 8، ص 512.

26. مؤمنون / 28.

27. بحارالانوار، ج 75، ص 429، ح 88.

28. همان، ج 14، ص 425، ح 5.

29. الكشّاف، ص 170.

30. ر.ك: جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، ص 61 ـ 70 و مقاله تقيّه و جايگاه آن در احكام عبادي و حقوقي، سيد هاشم بطحائي، مجلّه مجتمع آموزش عالي قم، ش 12 (ويژه حقوق) سال چهارم، بهار 1381.

31. مجمع البيان، ج 6، ص 389.

32. نحل / 106.

33. ر.ك: جايگاه و نقش تقيّه در استنباط، ص 70 و 71.

34. التفسير الكبير، فخرالدّين رازي، ج 8، ص 12.

35. المنار، ج 3، ص 281.

36. تفسير القرآن العظيم، ابن كثير دمشقي، ج 2، ص 609.

37. الكشّاف، ص 637.

38. التبيان في تفسير القرآن، طوسي، ج 2، ص 435.

39. الكشّاف، ص 637.

40. بقره / 195.

41. وسائل الشيعه، ج 11، ص 467.

42. ر.ك: مقاله تقيّه و جايگاه آن در احكام عبادي و حقوقي.

43. وسائل الشيعه، ج 11، ص 483.

44. ر.ك: مسأله التقريب بين اهل السنه والشيعه، القسم الاوّل، ص 330.

45. براي آشنايي از جنايات منصور دوانيقي، ر.ك: مروج الذّهب، مسعودي، ج 3، ص 301 ـ 317.

46. بحارالانوار، ج 75، ص 393 ـ 443.

47. الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 179.

48. ر.ك: غاليان، كاوشي در جريان ها و برآيندها، نعمت اللّه صفري.

49. وسائل الشيعه، ج 3، ص 279، ح 6.

50. همان، ص 280، ح 9.

51. بحارالانوار، ج 75، ص 434، ح 97.

52. وسائل الشيعه، ج 10، ص 357، ح 3.

53. همان، ص 413، ح 1.

54. بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61.

55. همان، ص 399، ح 38.

56. بقره / 83.

57. بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42.

58. همان.

59. همان، ص 419، ح 73.

60. وسائل الشيعه، ج 5، ص 430، ح 9.

61. همان، ج 3، ص 251، ح 4.

62. همان، ص 596، ح 3.

63. همان، ج 5، ص 385، ح 8.

64. بحارالانوار، ج 75، ص 394، ح 10.

65. وسائل الشيعه، ج 11، ص 479، ح 12.

66. همان، ص 486، ح 2.

67. ر.ك: تقيّه در اسلام، علي تهراني، چاپ فيروزيان، مشهد 1354 ش.

68. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 25.

69. بقره / 286.

70. نحل / 106.

71. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 24.

72. همان، باب 28.

73. همان، باب 24.

74. همان، باب 31.

75. تقيّه در اسلام، ص 59 ـ 65.

76. مستدرك الوسائل، ميرزا حاجي نوري، كتاب امر به معروف، باب 23.

77. وسائل الشيعه، كتاب امر به معروف، باب 26. 78. همان، كتاب حجّ، باب 1 از ابواب احكام العشره.

79. ر.ك: تقيّه در اسلام، ص 84 ـ 93؛ رساله اي در تقيّه، عبدالرضا ابراهيمي.

80. ر.ك: ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج 14، (ترجمه فارسي)، باب تقيّه؛ مكاسب، شيخ مرتضي انصاري؛ مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج 4؛ اصول كافي، كليني، ج 2؛ مباني تكمله المنهاج، موسوي خويي، ج 2؛ جواهرالكلام، محمدحسن نجفي، ج 32 و مباني و جايگاه تقيّه در استدلالهاي فقهي، محمدحسين واثقي راد.