بازگشت

امام صادق ع و انديشه هاي صوفيان


امام صادق عليه السلام بين ائمّه عليهم السلام بيشترين و بهترين فرصت را براي نشر معارف ناب اسلامي داشت. حضرت در دوران 34 ساله امامت خويش توانست با تربيت شاگرداني شايسته، گامهاي مؤثري در تبيين احكام و فرهنگ اصيل اسلامي بردارد. بيشترين هجوم فرهنگي و اعتقادي دشمنان اسلام نيز در اين عصر بود. شبهات فكري فراواني در اين عصر رايج شد و فرقه هاي منحرفي پديد آمد. امام صادق (ع) نشستهاي علمي فراواني با رهبران فكري فرقه هاي مختلف داشت و به شبهات آنها درباره عقايد اسلامي پاسخ گفت.


در اين نوشتار كوتاه شاهد موضعگيري امام صادق (ع) در برابر كج انديشيهاي مكاتب الحادي و انحرافي، به ويژه صوفيه، غلات، مفوضة، مرجئه و اسماعيليه خواهيم بود.


دگرانديشان


1 ـ صوفيگري


ازجمله تفكراتي كه در زمان امام صادق عليه السلام پيدا شد و كمكم شكل گرفت، جريان خطرناك و انحرافي صوفيگري بود، كه با ظاهري فريبنده دست به عوام فريبي و گمراه كردن مردم زد.


محقق اردبيلي درباره پيدايش صوفيه مينويسد: به نقل از شيعه و سني، اولين كسي را كه صوفي ناميدند «ابوهاشم كوفي» بود، چون او مانند رهبانان جامه هاي پشمينه درشت ميپوشيد. آن ملعون مثل نصاري قائل به حلول و اتحاد بود.(1) و در كتاب اصول الديانات آمده است كه او در ظاهر اموي و جبري بود و در باطن ملحد و دهري. هدف او نابودي دين اسلام بود. از ائمّه معصومين عليهمالسلام چند حديث در طعن او وارد شده است. پيروان او را چون صوف «لباس پشمي» ميپوشيدند، صوفيه گفته اند.(2)


شايد منظور محقق اردبيلي اين است كه اولين كسي كه در اسلام «صوفي» ناميده شد، ابوهاشم كوفي بود و الاّ به گفته سيد جزايري قدسسره اين كلمه نخست برگروهي از حكماي كج انديش و منحرف اطلاق ميشد، سپس برگروهي از زنادقه و بيدينان هندو و براهمه استعمال شد و پس از اسلام برگروهي از كژانديشان مثل حسن بصري، سفيان ثوري و ابوهاشم كوفي و همقطارانشان كه از نظر فكر و انديشه در مقابل اهلبيت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاق شد.


امام صادق عليه السلام در برابر انحراف فرهنگي صوفيه موضع گرفت و نخست به هدايت و راهنمايي رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقايد انحرافي خود اصرار ميورزيدند. حضرت به ناچار وارد مرحله شديدتري شد و دست به افشاگري چهرههاي خبيث آنها زد.


سفيان ثوري و گروهي از زاهد نمايان نزد امام صادق (ع) آمدند و از لباس امام اشكال گرفتند. سفيان به آن حضرت گفت:


«انّ هذا ليس من لباسك»؛ راستي كه اين جامه شما نيست. امام صادق عليه السلام فرمود: بشنو و به دل سپار آنچه را به تو ميگويم كه خير دنيا و آخرت همين است؛ اگر بر سنت و حق بميري و بر عقيده بدعت وناحق نميري، من به تو خبر ميدهم كه رسول خدا (ص) در دوران تنگي وسختي بود، و هرگاه دنيا اقبال كند سزاوارترين افراد براي استفاده از نعمت ها نيكانند نه بدكاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه كفار. اي ثوري! چرا انكار كردي و ناروا شمردي؟! من با اين وضعي كه ميبيني از روزي كه خردمند شدم، شامي بر من نگذشته است كه در مالم حقي باشد كه خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفي برسانم؛ جز آن كه بدان مصرفش رساندم.(3)


برخي زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفيان پندگرفته، گفتند: راستي اين رفيق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دليلي به نظرش نيامد. حضرت به آنها فرمود: شما دليلهاي خود را بياوريد. آنها گفتند: دليل ما از قرآن است. امام صادق عليه السلام فرمود: آن را حاضر كنيد كه از هر چيزي به پيروي و عمل سزاوارتر است. گفتند: خداي تبارك و تعالي در مقام توصيف ياران پيامبر (ص) فرمود: ديگران را برخود مقدم ميدارند، گرچه نيازمند باشند. هركه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است.(4)


نيز خداوند فرمود: غذاي خود را با اين كه به آن علاقه و نياز دارند، به مسكين و يتيم و اسير ميدهند.(5) ما به همين دو آيه اكتفا ميكنيم.


مردي از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را نديدهايم كه از خوراك خوب دوري كنيد. با اين حال به مردم فرمان ميدهيد كه از مال خود دست بكشند تا شما از آن بهرهمند شويد!


امام صادق عليه السلام فرمود: آن چه سودي ندارد، وانهيد. آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه


من والي نيستم. خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والي بودم، در اين جهت به آن حضرت اقتدا ميكردم.


قرآن را ميدانيد؟ هركه گمراه شده، از اينجا گمراه شده و هركه از اين امت هلاك شده، از اين راه هلاك شده است. در پاسخ گفتند: بعضي را نميدانيم و همه آن را ميدانيم. آن حضرت فرمود: به خاطر اين ناداني است كه گرفتار شديد. احاديث رسول خدا (ص) نيز چنين هستند. (ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه دارند.) اما انفاقي كه در آيه فوق آمده است، براي مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش ميبردند. ولي آن چه كه آنها عمل ميكردند، به امر خدا نسخ شده است، تا مايه زيان مسلماناني كه افراد ناتوان، كودك و پيران از كار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند كه گرسنگي را نميتوانند تحمل كنند، نشود. بدين خاطر رسول خدا (ص) فرمود: اگر كسي ميخواهد مقداري خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار يا چند درهم را به مصرف خير برساند بهتر اين است كه آنها را به مصرف پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم براي خود و عيالش صرف كند و در درجه سوم به خويشاوندان وبرادران مؤمنش و در درجه چهارم به هسمايههاي مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد كه اجرش از همه كمتر است، به مصرف برساند.


پيامبر (ص) درباره مردي از انصار كه هنگام مرگش پنج يا شش بنده خود را آزاد كرد و چيزي براي فرزندان خردسالش باقي نگذاشت، فرمود: اگر اين كار او را به من اعلام كرده بوديد، نميگذاشتم در گورستان مسلمانان به خاك سپاريد. چند كودك خردسال باقي گذاشته است تا از مردم گدايي كنند!


قرآن در رد گفته شما ميفرمايد: آن كساني كه چون انفاق ميكنند، اسراف نميكنند و بخل نميورزند. عدالت ميان اين دو بايد رعايت شود.(6)


آيا نميبينيد كه خداوند كاري را كه شما بدان دعوت ميكنيد، نكوهش كرده است: خداوند اسراف كنندگان را دوست نميدارد.(7)


خداوند مردم را از اسراف نهي كرده و به حدّ وسط فرمان داده است. مسلمان نبايد هرچه دارد به ديگران بدهد و پس از آن از خدا روزي خواهد، چون دعايش به اجابت نميرسد. پيامبر (ص) فرمود: دعاي چند دسته از امتم به اجابت نميرسد: مردي كه به پدر و مادرش نفرين ميكند... و مردي كه خداوند به او مال بسياري ميدهد و او همه را انفاق ميكند؛ سپس به درگاه خداوند دعا ميكند كه پروردگارا، به من روزي بده. خدا ميفرمايد: آيا روزي فراوان به تو ندادم؟! چرا ميانه روي نكردي؟ چرا اسراف كردي...؟ سپس خدا به پيامبرش آموخت كه چگونه انفاق كند. پيامبر (ص) يك «اوقيه طلا» داشت و نميخواست كه آن را يك شب در نزد خود نگه دارد. بدين خاطر همه آن را صدقه داد. بامدادان سائلي نزد او آمد و آن حضرت چيزي نداشت كه به او بدهد. سائل او را سرزنش كرد و آن حضرت غمناك شد. خدا به پيامبرش فرمود: دست خود را مبند و بيش از حد نيز دست خود را مگشاي كه مورد سرزنش قرار ميگيري و از كار فروماني.(8)


بسا كه مردمي از تو چيزي بخواهند و تو را معذور ندارند و اگر هرچه داري به ديگران بدهي به زيان مالي دچار شوي. اينها احاديث رسول خدا (ص) است كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم همه اهل آن كه مؤمنند، درست دانند... اي جماعت! نميدانم امروز آنچه را براي شما شرح دادم در شما اثر كرد يا...


اگر همه مردم آن طور كه شما ميخواهيد زاهد باشند و نيازي به متاع ديگران نداشته باشند پس كفارههاي قسم و نذر و صدقههاي زكات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، كشمش و ديگر چيزها به چه كسي داده شود؟


چه بد است اين عقيده كه شما بدان گراييدهايد و مردم را بدان ميكشانيد!


سليمان بن داود (ع) از خدا ملكي خواست كه احدي را پس از وي نشايد، و خدا آن را به وي داد. او حق ميگفت و به حق كار ميكرد. ما نيافتيم كه خدا آن را بر وي نكوهش كند و نه يك مؤمني را. داود (ع) پيش از وي سلطنت محكمي داشت. يوسف پيامبر (ع) به پادشاه مصر گفت: مرا كارگزار همه خزائن كن؛ زيرا من نگهدار و دانا هستم. كارش بدان جا كشيد كه اداره كشور مصر را به دست گرفت و وسعت حكومتش تا يمن رسيد...او نيز حق ميگفت و به حق كار ميكرد و نديديم احدي را كه بر او عيب گيرد. ذوالقرنين بندهاي بود كه خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسايل برايش فراهم كرد و شرق و غرب را در زير نگينش آورد و حق گفت و حق كار كرد و نديديم كسي اين را بر او عيب گيرد. اي جماعت! به همان امر و نهي خدا اكتفا كنيد و رها كنيد آنچه را برشما اشتباه شده است... علم را به عالم واگذاريد تا اجر ببريد و معذور باشيد... و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد. ناداني را به اهلش وانهيد، زيرا اهل ناداني بسيارند و اهل دانش كم.(9)


سفيان ثوري


در انوار نعمانيه آمده است: صوفيان نزد امام صادق (ع) آمدند. سفيان ثوري لباسي پشمينه و زبر به تن كرده و امام لباس نازكي به تن كرده بود. سفيان به امام گفت: به درستي كه اميرمؤمنان هميشه لباسهاي درشتي به تن ميكرد. چرا در اين روش به او اقتدا نميكني؟! امام صادق (ع) پاسخ داد: اميرمؤمنان در زمان تنگدستي مسلمانان زندگي ميكرد. اين گشايش كه امروز در بين مسلمانان به وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومي هستيم كه اگر خدا بر ماگشايش داد، برخود گشايش ميدهيم و هرگاه برما تنگي گيرد، برخودمان چنان كنيم. خداوند دنيا را براي مؤمن آفريده است، نه براي كافر؛ زيرا او ارزشي نزد خداوند ندارد. اگر اميرمؤمنان علي (ع) در اين زمان به سر ميبرد هرگز آن لباسهايي كه در آن روزگار ميپوشيد را به تن نميكرد، تا نگويند او رياكاري ميكند و لباس شهرت ميپوشد. اميرمؤمنان امام و والي مسلمانان بود و بر والي مسلمانان سزاوار نيست كه از نظر زندگي و معاش بالاتر از فقرا باشد. حضرت علي (ع) در جواب كساني كه به وي گفتند: تو شب را گرسنه ميماني در حالي كه ملك و خلافت از آنِ تو است؛ فرمود: بيم آن دارم كه سير شوم در حالي كه در «يمامه» يك نفر باشكم گرسنه شب را سپري كرده باشد.


من والي نيستم. خلافت از ما غصب گرديده است. اگر والي بودم، در اين جهت به آن حضرت اقتدا ميكردم.


امام صادق (ع) به سفيان ثوري فرمود: نزديك من بيا! او پيش حضرت آمد. حضرت پيراهن پشمي و زبر سفيان را كنار زد و پيراهن ابريشمي را كه سفيان در زير لباسهاي خود به تن كرده بود، به او نشان داد و آن گاه فرمود: سفيان! نگاه كن كه در زير اين پيراهنهاي نازك كه به تن دارم، چه ميبيني؟ سفيان با تعجب ديد كه آن حضرت پيراهن پشمي زبري در زير لباسهاي خود به تن كرده است.


امام فرمود: سفيان! اين لباس زيرين را براي خدا به تن كردهام و پيراهن ديگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشيدهام.(10)


در اين گفت وگو به نكات فراوان و قابل توجهي ميتوان دست يافت. امام صادق (ع) با اين كه ميدانست. وي فردي رياكار و منحرف است اما در وهله اول، خواست تا با دليل و برهان او را خلع سلاح نمايد و سپس او را رسوا گرداند. امام صادق (ع) با نشان دادن لباس ابريشمي سفيان، به ديگران فهماند كه لباسهاي پشمينه او براي فريب عوام است، نه براي خدا.


دومين گامي كه امام صادق (ع) جهت افشاي چهره اين گروهك منحرف برداشت، رسوا كردن پايه گذاران آن بود. از اين رو ميبينيم وقتي كه از آن حضرت درباره ابوهاشم كوفي سؤال ميشود، در جواب ميفرمايد: او فردي بسيار فاسد العقيده است. وي همان كسي است كه مذهبي را به نام صوفيه پايه گذاري و تأسيس كرد و آن را راه فراري براي عقيده خبيث و فاسد خودش قرار داد.(11)


سومين گام امام صادق (ع) در مقابله با گروه منحرف صوفيه، هشدار امام به مسلمانان بود كه فريب آنها را نخورند و تحت تأثير افكارشان قرار نگيرند. آن حضرت در جواب فردي كه از وي درباره صوفيها سؤال كرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هركس به آنان ميل پيدا كند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زود است گروهي كه مدعي محبت ما ميباشند از آنان پيروي كنند... هان! اگر كسي به سوي اين گروه ميل پيدا بكند از ما نخواهد بود و ما از او بيزار هستيم و هركه آنها را انكار كند همانند كسي است كه به جنگ با كفار و منافقين پرداخته است.(12)


راهزنان امت اسلامي


عقايد فاسد و برخورد رياكارانه و منافقانه صوفيه آن چنان خطرناك بود كه پس از گذشت يك قرن از پيدايش اين گروه انحرافي، امام حسن عسكري (ع) با نقل حديث از امام صادق (ع) دست به يك روشنگري جديد عليه اين گروه زد. امام حسن عسكري (ع) در پايان اين روشنگري ميفرمايد: امام صادق (ع) به ابوهاشم جعفري فرمود: اي ابوهاشم! زود باشد كه زماني فرا رسد كه مردم خندان باشند ودلهايشان سياه و تيره، سنّت در ميان آنها بدعت به حساب آيد و بدعت در ميان آنها سنت، مؤمن در ميان آنها خوار و بيمقدار باشد و فاسق عزيز و صاحب اعتبار، اميران آنها نادان و ستمكار باشند، و عالمانشان راهي دربار ظالمان، توانگران آنها توشه فقيران و درويشان را بدزدند، كوچتكترهاي آنها بر بزرگان پيشي گيرند، هرناداني نزد آنها مرد آگاهي باشد، هر حليتگري درويش باشد، مردم افراد نيك رأي را از افراد فاسد العقيده تمييز ندهند، ميش را از گرگان خونخوار تشخيص ندهند، علماي آنها بر روي زمين بدترين خلق خدا هستند. زيرا ميل به فلسفه و تصوّف ميكنند. به خدا قسم! آنها از حق برگشتهاند و ميل به باطل پيدا كردهاند، در دوستي با مخالفان ما بسيار مبالغه كنند و در گمراه كردن شيعيان و دوستان ما تلاش فراوان كنند. پس اگر بر منصبي دست يابند از رشوه ها سير نگردند... آگاه باشيد كه آنها «راهزنان ايمان» هستند و دعوت كنندگان به كيش ملحدان. پس هركس آنها را دريابد بايد از آنها حذر كند و دين و ايمان خود را حفظ كند.


اي ابوهاشم! اين چيزي است كه پدرم از پدرانش، از جعفربن محمدصادق عليهمالسلام براي من نقل كرده است...(13)

پاورقي

1 ـ حديقة الشيعه، ص 560.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

2 ـ ذرايع البيان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعة، ج 1، ص 176.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

3 ـ تحف العقول، ترجمه سيدهاشم رسولي محلاتي، ص 363.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

4 ـ حشر، آيه 9.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

5 ـ انسان، آيه 9.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

6 ـ فرقان، آيه 67.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

7 ـ انعام، آيه 141.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

8 ـ اسرا، آيه 31.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

9 ـ تحف العقول، ص 363.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

10 ـ ذرايع البيان، ج 2، ص 48.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

11 ـ حديقة الشيعه، ص 564.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

12 ـ ذرايع البيان، ج 2، ص 41.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

13 ـ حديقة الشيعه، ص 652.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif