بازگشت

امام صادق ع را بهتر بشناسيم


بخشش به نيازمندان

امام عليه السلام با آن همه تأكيد و تلاش در به دست آوردن روزي حلال، بسيار بخشنده و كريم بود. ياران و پيروان خود را به بخشش سفارش ميكرد و تأكيد ميفرمود ياور درماندگان و دستگير در راه ماندگان باشند. او خود نيز عملاً چنين بود.(1)پيوسته ميفرمود: «مال با صدقه كم نميشود.»(2)

امام بيتوجهي به مؤمنان نيازمند را كوچك شمردن آنان ميدانست و كوچك شمردن آنها را توهين به اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآله .(3)

حضرت صادق عليه السلام از راههاي مختلف به خويشان و ديگر مردم نيازمند كمك ميكرد. گاه نهاني صدقه ميداد و گاه آشكار؛ گاه توسط كسي ميفرستاد و گاه خود ميبرد. گاهي نيز غذا ميپخت و افراد را به خوردن دعوت ميكرد.(4) شبانگاه، كه تاريكي شب سايه ميگسترد و مردم ميخفتند، امام عليه السلام همچون پدرانش زنبيلهاي نان و گوشت بردوش ميگذارد، كيسههاي درهم و دينار در دست ميگرفت، ناشناس به سراغ نيازمندان ميرفت و غذا و پول را ميان آنها تقسيم ميكرد.(5)

مُعَلّي، يكي از ارادتمندان امام صادق عليه السلام ميگويد: «امام عليه السلام در شبي كه باران نمنم ميباريد از خانه به قصد سقيفه بني ساعده بيرون رفت. من پنهاني دنبالش رفتم. در ميان راه، ناگاه چيزي بر زمين افتاد. فرمود: «بسم اللّه، خدايا به من بازش گردان».

جلو رفتم و سلام كردم، فرمود: معلّي هستي؟

گفتم: آري، فدايت شوم.

فرمود: «با دستانت جستجوكن، آنچه يافتي به من بده».

جستجو كردم، نانهاي پراكندهاي يافتم. وقتي آنها را به امام عليه السلام ميدادم كيسهاي پر از نان بر دوشش ديدم. گفتم: اجازه بفرماييد من آن را بردارم.

فرمود: من به حمل آن سزاوارترم، ولي با من بيا.

سپس به سقيفه بني ساعده رفتيم و مردمي را خفته يافتيم. امام عليه السلام كنار هر نفر يك يا دو نان گذاشت و بر گشتيم.»(6)

علاوه بر آنچه امام خود شبانه به نيازمندان ميداد، گاه به واسطه ديگران نيز اموالي براي آنان ميفرستاد و ميگفت: «به گيرنده نگوييد من دادهام»(7)

بر صدقه پنهاني تأكيد ميكرد و آن را بسيار دوست داشت. فضل بن ابيقرّه ميگويد: «امام كيسههاي پول را به كسي ميداد و ميفرمود: اينها را به فلاني و فلاني از بنيهاشم بده و بگو از عراق برايتان فرستادهاند.»

آن شخص ميبرد و باز ميگشت. امام ميپرسيد: چه گفتند؟

پاسخ ميداد: گفتند: به سبب نيكيات به خويشان پيامبر صلياللهعليهوآله ، خداي پاداش نيكت دهد.»

بخششهاي شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نميشناختند؛ تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است.(8) افزون بر اين، امام آشكارا نيز از مستمندان دستگيري ميكرد. يك بار چهار صد درهم و يك انگشتري به ارزش ده هزار درهم به فقيري بخشيد.(9)

امام صادق ـ كه درود خدا و فرشتگانش بر او باد ـ در صدقه دادن روشي ويژه داشت؛ اگر گيرنده به آنچه ميگرفت قانع بود و خداي را سپاس ميگفت، امام بيشتر به او ميبخشيد؛ و اگر آن را كم ميدانست يا به جاي شكر خداي از امام تشكر ميكرد، ديگر چيزي به او نميداد. مَسْمَع بن عبدالملك گويد: «روزي خدمت امام صادق عليه السلام بوديم و انگور ميخورديم. نيازمندي آمد و چيزي خواست. امام عليه السلام خوشهاي انگور به وي داد. نيازمند گفت: نيازي به اين ندارم پول بدهيد!

امام چيزي به او نداد و فرمود: خداي روزي ديگران را زياد كند.

نيازمند رفت و دوباره باز آمد و

بخششهاي شبانه امام ادامه داشت و گيرندگان دهنده را نميشناختند؛ تنها پس از در گذشت امام دريافتند كه ياور آنان كه بوده است.

گفت: همان خوشه انگور را بدهيد.

امام چيزي به او نداد و فرمود: خداي روزيات را زياد كند.

سپس نيازمند ديگري آمد. امام عليه السلام سه دانه انگور به وي داد. نيازمند گرفت و گفت: سپاس خداي را كه اين روزيام كرد.

امام فرمود: صبر كن، پس دو دست خود را پر از انگور كرده، به او داد. تهيدست انگورها را گرفت و گفت: سپاس خدايي را كه اين روزيام كرد.

امام صادق عليه السلام فرمود: بمان.

سپس پولي كه حدود بيست درهم بود، به او داد. نيازمند گرفت و گفت: خدايا، تو را سپاس. اين تنها از طرف تو است.

امام فرمود: بمان.

سپس پيراهن خود را به او بخشيد و فرمود: اين را بپوش! مرد تهيدست پيراهن را گرفت، پوشيد و گفت: سپاس خدايي كه مرا پوشاند... .

اي اباعبداللّه، خدايت پاداش نيك دهد.

جز اين براي امام دعاي ديگري نكرد و ما گمان كرديم كه اگر امام را دعا نميكرد همچنان به او چيز ميبخشيد.»(10)

امام عليه السلام همچنين از محصول باغهاي خود نيز به نيازمندان، رهگذران و همسايگان ميبخشيد. امام باغي به نام چشمه «ابيزياد» داشت كه سالانه چهار هزار دينار در آمد داشت. آن قدر از آن ميبخشيد كه تنها چهار صد دينار باقي ميماند. اين باغ ماجرايي شگفت دارد. يكي از ياران امام عليه السلام به وي گفت: «شنيدهام در باغ چشمه ابيزياد كاري شگفت ميكني، دوست دارم از زبان شما بشنوم.»

امام فرمود: «آري، چون خرماها ميرسد، فرمان ميدهيم ديوارهاي باغ را سوراخ كنند تا مردم وارد شوند و از ميوه آن بخورند؛» ونيز فرمان ميدهم «ده ظرف خرما، كه بر سر هريك ده نفر ميتوانند بنشينند، آماده كنند و چون ده نفر بخورند، ده تن ديگر بيايند و هر نفر يك مُدّ خرما ميخورند.» سپس فرمان ميدهم به تمام همسايگان باغ، از پيرمرد و پير زن و مريض و كودك و زن و همه كساني كه توانايي آمدن نداشتهاند، يك مُدّ خرما بدهند. سپس مزد باغبانان و كارگران و سرپرستان باغ را ميدهم و با قيمانده محصول را به مدينه ميآورم و بين نيازمندان و آبرومندان به اندازه نيازشان تقسيم ميكنم؛ و در پايان از چهار هزار دينار، چهار صد دينار برايم باقي ميماند.(11)

امام صادق عليه السلام ، افزون بر اين بخششها، بسيار ميهماني ميداد. شاگردان، پيروان خويشاوندان، غريبان و رهگذران را به ميهماني ميخواند و اطعام ميكرد. خانهاش منزلگاه غريبان و مسافران بود. ميهماني دادن را بسيار دوست داشت. اطعام را از آزاد كردن بنده بهتر ميدانست.(12) او به پيروانش سفارش ميكرد كه خويشان و همسايگان و دوستان خويش را اطعام كنند.(13) امام عليه السلام به اندازهاي ميهماني ميداد كه ميتوان گفت، بيشتر اوقات ميهمان داشت. مردم ميگفتند: «جعفر بن محمد به اندازهاي مردم را اطعام ميكند كه براي خانوادهاش چيزي باقي نميماند.»

امام صادق عليه السلام وقتي نميخواست كسي را به خانه ببرد، تعارف نميكرد. چون ميهمانان بر سر سفره مينشستند، تعارف ميكرد كه بيشتر بخورند و هرچه بيشتر ميخوردند، شادمانتر ميشد.(14)

گاه خود از ميهمانان پذيرايي ميكرد.(15) و كارهاي آنها را انجام ميداد، سر سفره گوشتها را جدا ميكرد و در برابر ميهمانان ميگذاشت.(16) خود براي ميهمانان غذا مينهاد و حتي به دست خود براي آنها لقمه ميگرفت.(17)

بسيار اتفاق ميافتاد كه وقتي مجلس درس و مناظره تمام ميشد، موقع غذا خوردن بود. شاگردان و حاضران در

مگسي درمانده شد و از وي پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟

امام عليه السلام پاسخ داد: «تا جبّاران را خوار كند.»

محفل را نگه ميداشت و با آنها غذا ميخورد. در مقابل ميهمانان بسيار خوشرو و خوشرفتار بود.(18) و فقير و غني را باهم دعوت ميكرد.

گاه به ميهمانان غذاي بسيار لذيذ ميداد و گاه غذاي ساده و معمولي. در پاسخ يكي از ياران در اين مورد، فرمود: من به اندازه توانم غذا ميدهم. چون خداي روزي زياد برساند، طعام نيكو ميدهم؛ و چون روزي كم برسد، با غذاي معمولي اطعام ميكنم.(19) چون ميهماني ميداد غذايش هم خوب بود و هم زياد.(20) ميهمانان را بزرگ ميداشت و از حضور آنها اظهار شادماني ميكرد. به هنگام آمدن ميهمانان، به آنها خوش آمد ميگفت و در بازكردن و وانهادن بارشان به آنها كمك ميكرد. هنگام رفتن ميهمانان، در بستن باروبنه به آنها كمك ميكرد و خدمتكارانش را نيز از كمك كردن به آنها باز ميداشت. چون سبب را ميپرسيدند ميفرمود: ماخانداني هستيم كه ميهمانان را بر رفتن از منزلمان ياري نميدهيم.(21)

شجاعت

امام صادق عليه السلام از نسل علي بود و در شجاعت بينظير. او شجاعت و پايداري را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و اميران از گفتن حق پروا نداشت. روزي منصور، خليفه عباسي، از مگسي درمانده شد و از وي پرسيد: چرا خداوند مگس را آفريد؟

امام عليه السلام پاسخ داد: «تا جبّاران را خوار كند.»

وقتي «داوود بن علي، فرماندار مدينه، در معلّي بن خُنَيس را گشت، شمشير بر گرفته به كاخ امارت رفت؛ حقّش را مطالبه كرد؛ قاتل «مُعلّي» را به قصاص كشت.(22)مأموران حكومت خانهاش را به آتش كشيدند، در ميان شعلههاي آتش قدم ميزد و ميفرمود: «من فرزند ابراهيم خليلم»(23)

وقتي كه فرماندار اموي مدينه در حضور بنيهاشم و در خطبههاي نماز علي عليه السلام را دشنام داد و همه بنيهاشم سكوت كردند، امام عليه السلام چنان پاسخ كوبندهاي به او داد كه فرماندار بيآنكه خطبه را تمام كند راه خانه پيش گرفت.(24)

مهابت، گذشت و بردباري

امام عليه السلام مهابتي خدادادي داشت، چهرهاش نوراني بود و نگاهش نافذ. عبادت بسيار سبب شده بود ابهّتش دلها را جذب كند. عظمت و مهابت وي چنان بود كه ابوحنيفه بر منصور وارد شد و امام عليه السلام حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تأثير هيبت امام عليه السلام قرار گرفت كه مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هيچ بود.(25)

يكي از دانشمندان علم كلام، كه بسيار بر خود ميباليد و خود را براي مناظره با آن حضرت آماده كرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تأثير قرار گرفت كه حيران ماند و زبانش بند آمد.(26)

امام با وجود شجاعت و مهابت و قوّت قلبي كه داشت، در برخورد با مردم و خدمتكارانش بسيار بردبار و با گذشت بود و بدي را با نيكي پاسخ ميداد.(27) رفتارش با ديگران، حتي خدمتكاران بسيار ملايم و مهربانانه بود. خوشرو و خوش رفتار بود و ملايمت و نرمي معيار رفتارش شمرده ميشد. روزي غلامش، كه در پي كاري رفته بود، دير كرد. امام عليه السلام در پياش گشت و او را خوابيده يافت. نه تنها با او درشتي نكرد، بلكه كنارش نشست و او را باد زد تا بيدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشايدهم شب بخوابي هم روز، شب بخواب و روز كار كن.»(28)

گاه حتي بيش از اين گذشت نشان ميداد، به نماز مي ايستاد و براي بد كننده از خدا آمرزش ميطلبيد.(29)

روزي شخصي كه، امام را نميشناخت، او را به دزدي متهم كرد. امام عليه السلام وي را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذر خواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذيرفت.(30)

صبر

امام صادق عليه السلام در برابر سختيها و

امام فرمود: «آيا نشنيدهاي كه صله رحم حسابرسي قيامت را سبك ميكند.»

مصيبتها بسيار پايدار بود. در برابر سختيهايي كه حكومت برايش ايجاد ميكرد و گاه حتي شبانه به منزلش ميريختند و به مرگ تهديدش ميكردند، استوار بود.(31) او در غم از دست دادن فرزندان بسيار صبور بود. روزي با ميهمانانش بر سر سفره بود كه خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعيل را آوردند. با آنكه اسماعيل را بسيار دوست داشت نه تنها بيتابي نكرد، بلكه با ميهمانان نشست، لبخند زد، پيش ميهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشويق كرد و از روزهاي ديگر بهتر غذا خورد. ميهمانان از اين كه او را غمگين نديدند تعجب كردند و سبب را پرسيدند. حضرت فرمود: «چرا چنين نباشم، راستگوترين را ستگويان به من خبر داده است كه من و شما خواهيم مرد.»(32)

چون كودكش مريض شده بود، غمگين بود و چون كودك در گذشت، اندوه را به كناري نهاد و به جمع ياران پيوست. پرسيدند: «تا كودك بيمار بود، غمگين بودي و چون در گذشت، غم از چهره زدودي»؟

فرمود: «ماخانداني هستيم كه پيش از وقوع مصيبت اندوهگين ميشويم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا ميدهيم و تسليم فرمان حق هستيم.(33)

در فراق از دست دادن ياران و خويشاوندان اشك ميريخت، ولي پيوسته راست قامت بود. در شهادت عمويش «زيد بن علي بن الحسين عليه السلام » گريست. در گرفتاري، شكنجهها و شهادت عموزادگانش گريست، ولي همچنان پايدار ايستاد.(34)

تواضع

امام عليه السلام ، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برتري دانشي كه داشت، بسيار متواضع بود و در ميان مردم چون يكي از آنان بود. به دست خويش خرما وزن ميكرد.(35) باغ خود را بيل ميزد؛ آبياري ميكرد.(36) چهارپا سوار ميشد.(37) و اجازه نميداد حمام را برايش قرق كنند.(38) چون بندگان بر زمين مينشست و غذا ميخورد.(39) و خود از ميهمانانش پذيرايي ميكرد. روزي براي دلجويي و ديدار به منزل يكي از بنيهاشم ميرفت كه كفشش پاره شد. كفش پاره را به دست گرفت و با يك پاي برهنه تا مقصد رفت.(40) يتيمان را نوازش و سر پرستي ميكرد.(41)

صله رحم

بر خورد خوب در برابر رفتار بد و مهرباني در مقابل خشونت، معيار رفتارش بود. او ميكوشيد كينهها را از دلها بشويد و پيوندهاي بريده را دو باره بر قرار سازد. از جمله سجاياي اخلاقي امام عليه السلام اين بود كه از خطاكار در ميگذشت و پيوندش را با كسي كه از او بريده بود، بر قرار ميكرد. آنگاه كه بين آن حضرت و «عبداللّه ابن الحسن» نوه امام حسن عليه السلام مشاجرهاي در گرفت؛ عبداللّه با آن حضرت درشتي كرد. وقتي دوباره يكديگر را ديدند، امام حال عبداللّه را پرسيد. وي خشمگينانه گفت: «خوبم».

امام فرمود: «آيا نشنيدهاي كه صله رحم حسابرسي قيامت را سبك ميكند.»(42)

به گاه مرگ وصيت كرد تا به «حسن افطس»، پسر عموي آن حضرت كه به قصد كشتن امام عليه السلام به ايشان حمله كرده بود، هفتاد دينار بدهند.(43)

كمك مالي براي بر قراري صلح و آرامش

او تنها براي بر قراري پيوند و محبّت بين خود و خويشاوندانش تلاش و از خود گذشتگي نميكرد، بلكه براي بر قراري دوستي بين ديگر مردم، بويژه شيعيانش، نيز ميكوشيد. از مال خويش مبلغي به يارانش داده بود تا هرگاه پيروانش باهم به نزاع بر خيزند به آنها بدهند و بينشان آشتي بر قرار سازند.(44)

همدردي با مردم

نه تنها خود را در غم و شادي نزديكان و ياران و پيروانش شريك ميدانست، بلكه با تمام مردم همدردي ميكرد. وقتي در مدينه نرخها بالا رفته بود به وكيل خرجش فرمان داد تا مواد غذايي موجود را بفروشد و مانند ساير مردم روزانه غذا تهيه كند. «مُعَتَّبْ» ميگويد: چون در مدينه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذايي داريم؟

گفتم: «چند ماهي را كفايت ميكند.

فرمود: آنها را بفروش.

گفتم: مواد غذايي در مدينه ناياب است.

فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذايي خريداري كن. اي معتّب، نيمي از خوراك خانوادهام را گندم قرار بده و نيمي را جو؛ خدا ميداند من ميتوانم به آنها نان گندم بدهم ولي دوست دارم خداوند ببيند كه براي اداره زندگيام خوب برنامه ريزي كردهام.(45)

نه تنها دستگير خويشاوندان، شيعيان و عموم مسلمانان بود؛ بلكه نيازمندان غير مسلمان را نيز كمك ميكرد. «معتّب» ميگويد: بين مكه و مدينه همراه امام بودم. به مردي برخورديم كه خود را زير درختي انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برويم، ميترسم تشنگي وي را از پاي در آورده باشد.»

راهمان را كج كرديم و به سوي او رفتيم؛ مردي مسيحي بود با موهاي بلند.

امام عليه السلام از او پرسيد: «تشنهاي؟»

گفت: «آري»

امام فرمود: اي مصادف، آبش بده.

من پياده شدم و سيرابش كردم. سپس سوار شديم و رفتيم. من گفتم: اين مرد مسيحي بود، آيا به مسيحي هم كمك ميكني؟!

فرمود: در چنين حالتي آري.(46)

به هنگام فتنه از مدينه خارج ميشد و به يكي از باغهايش ميرفت و چون شورش فرو مينشست و آرامش بر قرار ميشد، به مدينه باز ميگشت.

پاورقي

1 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 23،38، 54، 61.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

2 ـ الأمام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 3، ص 66.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

3 ـ همان، ج 2، ص 296.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

4 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 16، 62.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

5 ـ همان، ص 23، 54، 61.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

6 ـ همان.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

7 ـ همان.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

8 ـ همان، ص 38؛ كافي، ج 8، ص 164.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

9 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 61.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

10 ـ همان، ص 51؛ كافي، ج 3، ص 564.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

11 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 51؛ كافي، ج 3، ص 596؛ الأمام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 2، ص 296.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

12 ـ وسايل الشيعه، ج 16، ص 423، 437، 451، 479.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

13 ـ همان، ص 463، 476.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

14 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 295؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 273؛ بجار، ج 47، ص 33.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

15 ـ وسايل الشيعه، ج 16، ص 436، 438.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

16 ـ همان، ص 457؛ بحار، ج 47، ص 41.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

17 ـ وسايل الشيعه، ج 17، ص 63.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

18 ـ همان، ج 16، ص 437، 499.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

19 ـ همان، ص 488، 484، 494.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

20 ـ همان، ص 444، 445، 446؛ بحار، ج 47، ص 22.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

21 ـ اصول كافي، ج 2، ص 226.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

22 ـ وسايل الشيعه، ج 16، ص 458.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

23 ـ حلية الأولياء، ج 3، ص 198؛ مناقب، ج 4، ص 272؛ سير اعلام النبلاء، ج 6، ص 266؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 440.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

24 ـ اصول كافي، ج 4، ص 278؛ رجال كشي، ص 377؛ شرح الأخبار، ج 3، ص 302، 303؛ مناقب، ج 4، ص 251.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

25 ـ اصول كافي، ج 2، ص 378؛ مناقب، ج 4، ص 257؛ بحار، ج 4، ص 136.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

26 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 165.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

27 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 217؛ مناقب، ج 4، ص 277.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

28 ـ رجال كشي، ص 259.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

29 ـ الأمام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 3، ص 66.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

30 ـ اصول كافي، ج 3، ص 174؛ بحار، ج 47، ص 56؛ مناقب، ج 3، ص 395.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

31 ـ الأمام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 3، ص 66.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

32 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 23.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

33 - در باب مزاحمتهاي حكومت عباسي نسبت به امام(ع) به بحار الانوار، ج 47، ص 212 و 162 مراحعه كنيد.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

34 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 18.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

35 ـ همان، ص 49.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

36 ـ همان، ص 270 و 309.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

37 ـ همان، ص 57.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

38 ـ همان، ص 349 و 372.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

39 ـ همان، ص 47.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

40 ـ وسايل الشيعه، ج 16، ص 417 و 497.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

41 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 46.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

42 ـ همان، ص 20 و 21 و 38.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

43 ـ همان، ص 120؛ كشف الغمّه، ج 2، ص 381.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

44 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 2 و 3.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

45 ـ مناقب، ج 4، ص 295.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif

46 ـ بحار الانوار، ج 47، ص 59 و 60.

http://www.seraj.ir/images/line01.gif