بازگشت

امام صادق ع درعرصه فرهنگ


دوران حيات امام صادق عليه السلام عصر جديدي براي دنياي اسلام بود. مردم پس از گذراندن يك دوره سخت توانستند چشمي به جهان اطراف گشاده دارند. دو گروه قدرتمند باطل با هم درگيري دارند و امام از اين فرصت استفاده كرد و براي ارشاد مسلمين از جاي بر مي خيزد.


ديد امام راجع به كار فرهنگي




او كار فرهنگي را زيربنايي مي دانست و معتقد بود پيش از قيام و انقلاب بايد به پي ريزي مباني آن پرداخت و انقلابي در فكر و انديشه پديدآورد. بسياري از انقلابات اگر پانگرفتند بدان خاطر است كه زيرسازي فكري نداشتند. امام به تلاش فرهنگي پرداخت و به تربيت مغزها پرداخت. ياراني را تربيت كرد كه به تعبير امام حافظان دين بودند. مثل زراره، ابوبصير، محمدبن مسلم، بريد بن معاويه و....


گروههايي را به وجودآورد كه هركدام مهره هايي براي به كارانداختن بخشي از جامعه اي بودندكه در آن روزگار وجود و حضور داشت.




امام در قالب درس و بحث و علم به بيداركردن جامعه اي پرداخت كه مدت يك قرن درخواب فرورفته بودند و اگر تلاش امام باقر و امام صادق عليهم السلام نبود، مردم از كجا مي فهميدند كه اسلام چيست و چه مي گويد؟ ائمه قبلي كه چنين فرصتي را در اختيار نداشتند. دستگاه حاكم را هم كه آگاهي و دلسوزي نسبت به اين مسايل و خطوط فكري نبود.


سفارش به دانش آموزي




ايشان به مدرسه داري و تدريس پرداخت و توصيه داشت كه شاگردان براي پيشرفت اهداف و مقاصد و تأثير در جامعه بايد راه اخلاص و قصد قربت را در پيش گيرند. دعوتش اين بود، اول تزكيه و آنگاه تعليم. در دنياي آن روز تنها فردي بود كه افراد را به مطالعه و دقت درباره خود فرا مي خواند. دوري از اغراض مادي را توصيه مي كرد. توصيه اش اين بود كه در دانش آموزي بايد نيت مخلصانه و راستين مطرح باشد. پيشرفت در عرصه حقايق ديني با تيرگي و آلودگي فكر و اسارت هوس ها سازگار نيست و به رخ كشيدن ها در دانش آموزي نمي تواند كارسازباشد.و براي رعايت اين مقصد بايد با نفس خود مبارزه كرد و از تابعيت هوس خود را بركنار داشت.


رعايت تقوي




او سفارش به تقوي داشت و تقوا را چون سپري براي حفظ شرافت و انسانيت انسان معرفي مي كرد و ازشاگردان مي خواست كه درجنبه خود نگهداري اين مراقبت را داشته باشند كه زبان و چشم و گوش و ديگر اعضاء را مراقبت كنند كه در مخمصه هاي زندگي موجبات گرفتاري آدمي رافراهم نسازند. به زيدالشحام پيام داد به هريك ازشيعيان من كه ديدي سلام برسان و ازقول من به آنها بگو: «شما را به تقوي و روع در دين و تلاش و كوشش فكري براي رضاي خدا و صدق گفتار و اداي امانت و طول سجود و حفظ حق همسايگي سفارش مي كنم و تنها در سايه رعايت چنين اموري است كه آدمي خود را در صف دوستداران محمد و آل او عليهم السلام مي تواند قراردهد.


توجه دادن به فرهنگ قرآن




زمامداران گذشته براي توجيه كاروبرنامه خودبه نوعي فرهنگ زدائي ازمردم پرداخته بودند. وكوشيدند خط قرآن رابگونه اي ديگرعرضه كنند. وردراين راه انديشه هاي جديدي رااختراع كرده وازطريق مبلغان درباري آنرابه خوردمردم داده اند. مثل انديشه جبردرمسأله حكومت كه توسط معاويه طراحي واجراشده بود. ياانديشه مرجئه كه درهمان روزگارپديدآمده وايمد ورجاي خلاف انديشه قرآني راترويج ومردم رادرگناه جري مي كردند.




هم چنين مردم راازبسياري ازنظامات وضوابط حاكم برجهان دورداشته ودرنوعي جهل وبي خبري ازآن وامي داشتند. وامام درشأن رسالت خودمي دانست كه مردم رابه فرهنگ قرآن وسنت بازگرداند ورموزآنرابه آنها بازگويد.




اوگاهي بصورت مستقيم وزماني ازطريق شاگردان خودچون مفضل مردم رابه صفاتي چون بازگرداندن امانت بصاحبش ،رعايت حقوق انساني ،مراقبت درعمل وعكس العمل هشياري دررفتاروگفتار،پاي بندي به سنن اسلامي،پرهيزگاري وورع برخوردخوش باانسانها داشتن انديشه اي نيكووخيرخواهانه . صراحت دررأي ،صداقت درسخن و...اميدداشت . ومي كوشيد مردم رابه طرز فكراسلام نيكو آشنا كرده وآنهارادراين خط وادارد.


تكيه بر اخلاق




خط فكري امام متوجه اين مسأله بود كه اخلاق را در جامعه سامان دهد و تعاليم آنرا در دل و جان مردم مستقرسازد. آنچنان كه اگر مردم دين نداشتند لااقل اخلاق را از دست ندهند (اگرچه اخلاق منهاي دين ضمانت اجراندارد) اخلاق پسنديده در ديد او در ده نكته خلاصه مي شود كه از هر نكته اي مشتقاتي ديگر و شاخه هايي پديد مي آيد و آن ده چيز عبارتند از:




راستگويي و صداقت، صراحت در لهجه و زبان، امانت داري، پيوند باخويشان، مهمان نوازي، اطعام فقير، پاداش دادن به نيكوكار، پناه دادن به بي پناهان، توجه به همسايه و حيا كه از همه مهمتراست.


ايجاد دوستي




در خط فكري امام ايجاد انس و دوستي در نزد مردم بوده. مردم را به دوستي و مهرباني و عاطفه دعوت مي كرد و مي گفت: «در پرتو حيات قرآني بايد در جامعه محبت باشد» مي كوشيد اختلاف و تفرقه را از ميان بردارد و مي فرمود: «هركس بين او و برادرش درباره چيزي اختلاف باشد و برادر ديني خود را دعوت به داوري كند و او از حضور در آن جلسه خودداري ورزد همانند كسي است كه به حق كفران ورزيده و چنين افرادي خيال مي كنند كه ايمان آورده اند، واقعا ًايمان نياورده اند»


طرز فكر در اقتصاد




او مال را مهم و وسيله اي براي تداوم زندگي و تأمين سعادت اخروي مي دانست و به همين خاطر كار و تلاش را امري خداپسندانه و براي انسانها وظيفه ذكر مي كرد آنهم وظيفه اي كه معادل جهاداست. درعين حال سعي براين بودكه مردم را وادارد ت ادرباره پول و ثروت به چشم ابزار بنگرند. مي فرمود كه براي كسب درآمد و ثروت زياد حرص نزنند. تهيدستي عيب نيست بلكه تظاهر، ريا، فريبكاري و تبليغات غلط درباره خود عيب است. اصل اين است آدمي تن به كاردهد و يا آماده كار باشد و اگر در چنين صورت به درآمدي دست نيافت خجالت ندارد. زيرا، تلاش خود را انجام داده است.




او درباره مصرف اين نظر را داشت كه بايد مراقب آن بود. زيرا وقتي نعمت از دست كسي خارج شد كمتر اتفاق مي افتد كه دوباره به او برگردد



پاورقي

منبع: كتاب احياگر تشيع