بازگشت

احتجاجات


پيش از اين روايتي از كتاب تحف العقول نقل كرديم مبني بر آنكه سفيان ثوري به نزد امام صادق (ع) آمد و نسبتبه جامه آن حضرت اعتراض كرد. در دنباله اين روايت آمده است:

«سپس مردمي زهد فروش كه همه را دعوت ميكردند تا مانند آنها باشند و به روش ايشان نظافت و خوشگذراني و استفاده از نعمتخدا را ترك گويند، نزد آن حضرت آمده گفتند: دوست ما (سفيان ثوري) از سخن شما دلگير شد و زبانش بند آمد و نتوانست دليلي بياورد. امام صادق (ع) به آنها فرمود: شما دلايل خود را بياوريد. گفتند: دليل ما از قرآن است. امام فرمود: آن را بگوييد كه به پيروي و عمل از هر دليل ديگري سزاوارتر است. گفتند: خداوند در مقام گزارش حال جمعي از ياران پيامبر فرموده است: ديگران را بر خود مقدم ميدارند اگر چه نيازمند باشند و هر كس از بخل نفس خود محفوظ ماند آنانند كه رستگارانند (1). پس خدا كردار ايشان را ستوده و در جاي ديگري فرموده است: و خوراك را با آنكه دوستش دارند به مسكين و يتيم و اسير ميخورانند (2) ، ما به همين دو آيه بسنده ميكنيم. پس امام (ع) فرمود: اي جماعتبه من بگوييد آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را ميدانيد كه هر كه گمراه شده از اينجاست و هر كه نابود شده از همين جاست؟پاسخ دادند: برخي از آنها را ميدانيم ولي نه تمام آنها را. فرمود: از همين جاست كه گرفتار شدهايد. احاديث رسول خدا (ص) نيز چنين است. اما آنچه گفتيد كه خداوند در قرآن به كردار نيك ايشان خبر داده است آن روز اين كار براي آنها مباح و جايز بوده و از آن نهي نشده بودند و ثوابشان بر خداست، و خداوند تبارك و تعالي به خلاف آنچه آنها عمل كردند فرمان داده است و امر خدا ناسخ كار آنها شده و خداوند تبارك و تعالي از مهرورزي به مؤمنان و خيرخواهي آنان از اين كار نهي كرده تا مايه زيان خود و خاندانشان نشوند كه ناتوان و كودك و اطفال و پيران از كار افتاده و عجوز سالخورده دارند. و قدرت صبر بر گرسنگي ندارند. اگر من يك قرص نان دارم و نان ديگري ندارم و آن را هم به صدقه بدهم آنان از بين ميروند و از گرسنگي ميميرند از اينجاست كه رسول خدا (ص) فرمود: مقداري خرما يا پنج قرص نان يا چند دينار و درهمي كه انسان دارد و ميخواهد آنها را به مصرف خير برساند بهتر آن است كه در وهله نخست آن را به مصرف پدر و مادر خود برساند، و در وهله دوم براي خود و عيالش (3) صرف كند، و در مرتبه سوم به خويشان و برادران مؤمنش، و در مرتبه چهارم به همسايههاي مستمندش، و در وهله پنجم در راه خدا و جهاد به مصرف رساند كه اين اجرش از همه كمتر است. سپس فرمود: پدرم برايم حديث كرد كه پيامبر (ص) فرمود: به هنگام انفاق از هر كس كه به ترتيب نزديكتر به توست آغاز كن.

از اين گذشته قرآن نيز در رد گفتار شما گوياست و آن را نهي ميكند، خداوند در قرآن ميفرمايد: كساني كه چون انفاق كنند نه زياده روند و نه تنگ گيرند بلكه در احسان ميانهرو باشند (4). آيا نميبينيد كه خداوند كاري كه شما بدان مردم را فرا ميخوانيد سرزنش كرده و مسرفان را نيز در چندين آيه به باد نكوهش گرفته و فرموده استخداوند مسرفان را دوست ندارد؟خدا مردم را از اسراف و نيز از تنگ گرفتن بازداشته و به حد وسط فرمان داده است. بنده نبايد همه آنچه را كه دارد اسراف كند و پس از آن از خدا بخواهد كه به او روزي برساند، خدا هم دعاي او را اجابت نميكند. زيرا در حديثي از پيامبر (ص) است كه فرمود: «دعاي چند دسته از امتم به اجابت نرسد، مردي كه به پدر و مادرش نفرين كند، مردي كه بدهكاري مالش را برده و او بر وي گواه نگرفته است، مردي كه بر همسرش نفرين كند در حالي كه خداوند طلاقش را به دست او مقرر كرده، و مردي كه در خانه نشسته و ميگويد پروردگارا به من روزي ده و خود به دنبال كسب روزي نميرود. خداوند به او ميگويد: اي بنده من!آيا من راه طلب روزي و سفر را با سلامت تن به روي تو نگشودم؟تو بايد ميان من و خودت خارج از فرمان من عذر بياوري و بار خود را بر دوش خانوادهات نيفكني، تا اگر من خواستم به تو روزي دهم و يا روزي را بر تو تنگ گيرم و تو نزد من معذوري و مردي كه خداوند به او مال بسياري دهد و همه را در راه خدا انفاق كند و سپس به درگاه خدا روي آورد و به دعا گويد: پروردگارا مرا روزي ده. . . خدا به او ميگويد: آيا مگر به تو روزي فراوان نداده بودم ولي آن چنان كه تو را دستور داده بودم ميانهروي پيشه نكردي؟چرا اسراف كردي در حالي كه من آن را بر تو ممنوع كرده بودم و مردي كه در قطع رحم دعا كند».

سپس خداوند به پيامبرش ياد داد كه چگونه انفاق كند. جريان از اين قرار بود كه آن حضرت مقداري طلا داشت و نميخواست كه آنها را در شب نزد خود نگهدارد پس همه آن را صدقه داد. بامدادان هيچ نداشت وسائلي نزد او آمد. پيامبر چيزي نداشتبه او بدهد. سائل هم زبان به نكوهش او گشود. پيامبر (ص) هم كه مهربان و دلسوز بود از اين ماجرا اندوهگين شد زيرا چيزي نداشت كه به سائل بدهد. پس خداوند پيامبرش را ادب آموخت و به وي فرمود: دستخود را مبند و آن را بر مگشا، تا نكوهش شده و افسوسخور بنشيني (5). خداوند ميفرمايد: چه بسيار مردمي كه از تو چيزي بخواهند و تو را معذور ندارند و اگر هر چه به ديگران بدهي به زيان مالي دچار ميشوي. اين بود احاديث رسول خدا (ص) كه قرآن را تصديق دارند و قرآن را هم تمام اهل آن كه مؤمناند درست دانند. سپس بعد از پيغمبر كسي كه فضل و زهدش را شما ميدانيد سلمان و ابوذر هستند، اما سلمان، چون عطاي خود را ميگرفتخرج يك سال خويش را از آن برميداشت تا سررسيد عطاي سال آيندهاش.

به او گفته شد: اي ابو عبد الله تو با اين زهدي كه داري اين كار را ميكني در حالي كه شايد امروز يا فردا از دنيا رفتي؟اما پاسخ وي آن بود كه چرا شما به همان اندازه كه براي مرگم نگرانيد، اميد به ماندنم نداريد؟آيا شما اي گروه نادان!نميدانيد كه وقتي نفس بر صاحبش تنگ گيرد كه زندگي او تامين نباشد و چون زندگي خود را تامين كرد او هم آرام ميشود؟

اما ابوذر، او چند شتر و چند گوسفند داشت كه شير آنها را ميدوشيد و هرگاه خانوادهاش ميل ميكردند يا مهماني به او ميرسيد از آنها سر ميبريد. و اگر ميديد اهل بادي كه با او بودند به فقر و تنگدستي افتادهاند، شتري يا گوسفندي بر ايشان ميكشتبه اندازهاي كه از نظر گوشت آنها را قانع كند و آن را ميان آنها قسمت ميكرد و خود نيز به اندازه يكي از آنان سهمي برميداشت نه بيشتر. از اينان زاهدتر كيست؟رسول خدا (ص) نيز درباره آنان همان را گفت كه گفت. و البته كار آنها بدانجا نرسيد كه هيچ نداشته باشند چنانچه شما بر مردم امر ميكنيد كه همه كالا و چيزهاي خود را بريزند و ديگران را بر خود و عيالات خويش مقدم دارند. به من بگوييد آيا قاضيها خلاف ميكنند كه بر مردان شما نفقه زنش را واجب ميشمارند هنگامي كه بگويد من زاهدم و چيزي ندارم؟اگر بگوييد خلاف ميكنند پس در حق مسلمانان ستم كرديد و اگر درست و به عدل حكم ميكنند خود را محكوم نموديد. به من پاسخ دهيد اگر همه مردم همانطور كه شما ميخواهيد زاهد باشند و نيازي به متاع ديگران نداشته باشند پس كفارههاي قسم و نذر و صدقههاي زكات واجب، بنابر آنچه شما ميگوييد، سزاوار نيست كه كسي چيزي از متاع دنيا را نگاه دارد و بايد گرچه نياز شديد هم بدانها دارد همه را از كف بنهد. چه بد باوري است آنچه به سوي آن گراييدهايد و مردم را به سوي آن ميكشانيد و اين ناشي از جهل به كتاب خدا عز و جل و سنت پيامبرش و احاديث اوست كه قرآن آنها را تصديق ميكند. شما آنها را از روي ناداني رد ميكنيد و تامل در غرايب قرآن از تفسير را از ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امر و نهي را از كف ميدهيد.

به من بگوييد آيا شما داناتريد يا سليمان بن داود (ع) كه از خدا ملكي خواست كه احدي را پس از وي نشايد خداوند نيز آن را به او بخشيد. سليمان حق ميگفت و به حق عمل ميكرد. آنگاه ما نيافتيم كه خداوند او و يا مؤمني ديگر را بدان خاطر نكوهش كند. پيش از سليمان نيز داوود سلطنت ميكرد و سلطنت او بس استوار بود و سپس يوسف پيامبر آمد كه به پادشاه مصر گفت: مرا بر خزاين زمين بگمار كه من نگاهباني دانا هستم. و كارش بدانجا رسيد كه امور كشور مصر و اطراف آن تا يمن را به دست گرفت و مردم به هنگام قحطي كه بدان گرفتار شده بودند، از خوراكي كه نزد او بود دريافت ميكردند. يوسف نيز حق ميگفت و حق را به كار ميبست و هيچ كس را نديديم كه به خاطر اين كار بر يوسف عيب گيرد و او را سرزنش كند. سپس ذو القرنين او نيز بندهاي بود كه خدا را دوست داشت و خدا هم او را. خداوند وسايل را برايش فراهم كرد و مشارق و مغارب گيتي را در زير حكومتش درآورد او حق گفت و حق را به كار بست و سپس نديديم كسي بدين خاطر بر او عيب بگيرد.

اي جماعت!به آدابي كه خداوند مؤمنان را بدان مودب فرموده، متادب شويد و به همان امر و نهي خدا اكتفا كنيد و آنچه بر شما مشتبه شده و علم آن را نداريد، از خود دور كنيد و علم آن را به عالم واگذاريد تا اجر بريد و نزد خداوند معذور باشيد در پي علم ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد و آنچه را كه خداوند در آن حلال كرده، از حرامهايش بازشناسيد. اين براي شما به خداوند نزديكتر و از جهل و ناداني دورتر است و ناداني را به اهلش واگذاريد چرا كه اهل ناداني فراوان و اهل علم اندكند و خداوند خود فرموده است: بر فراز هر صاحب علمي، دانشمندي است. » (6)





سيره معصومان، ج 5، امين، سيد محسن؛

پاورقي

1 - حشر / 9: و يوثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفاحون.

2 - انسان / 8: و يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا.

3 - اگر مقصود از عيال، همسر باشد نافي ادعايي است كه ثابت شده زيرا نفقه همسر مقدم بر نفقه خويشان است شايد بتوان گفت كه مقصود در اينجا نفقه غير واجب و مانند آن است كه اين گونه در آن توسع جايز است.

4 - فرقان / 67: الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما.

5 - اسراء / 31: فلا تجعل يدك مغلوله الي عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا.

6 - يوسف / 76: و فوق كل ذي علم عليم