بازگشت

ابوحنيفه و چرايي جدايي او از استادش امام صادق ع


ابوحًنيفه،نعمان بن ثابت، فقيه ومتكلم نامدار كوفه و پايه گذار مذهب حنفي از مذاهب چهارگانة اهل سنت. حنفيان او را “امام اعظم ” و “سراج االائمه ” لقب داده اند. ابوحنيفه در شهر كوفه نشأت يافته است. پدربزرگ ابوحنيفه از مردمان بلخ بود كه در جريان فتح خراسان به اسارت درآمده به عراق آورده شد و به آيين اسلام گرويده،



از زندگي شخصي ابوحنيفه آگاهي چنداني در دست نيست. براي گذراندن معاش به تجارت خز (نوعي پارچة ابريشمي)مي پرداخته و در جواني با حماد عجرد، شاعر كوفه معاشرت داشته است.از بسياري از عالمان دانش آموخت، ولي استاد ويژة او حمادبن ابي سليمان بود كه وي مدت 18سال در حلقة درسش شركت مي جست و تا هنگام وفات بهره گيري از او را ترك نگفت. او در مدينه از عالماني چون امام محمد باقر(ع) عبدالرحمن بن هرمز اعرج، نافع مولاي ابن عمر، محمد بن منكدر و ابن شهاب زهري نيز بهره برد.

پس از درگذشت استادش به عنوان برجسته ترين شاگرد حلقة او مرجع صدور فتوا و تدريس فقه در كوفه گرديد و از جايگاه اجتماعي ويژه اي برخوردار گشت.



در جريان قيام زيد بن علي (ع) ابوحنيفه پنهاني او را ياري نمود و مال و جنگ افزار در اختيارش قرارداد. در پي پيروزي عباسيان وبه خلافت رسيدنِ سفاح، ابوحنيفه به كوفه مراجعت كرد ولي با به كار بستن حيله اي لفظي از بيعت كردن با سفاح طفره رفت. مخالفت خاموش ابوحنيفه، زماني آشكار شد كه ابراهيم بن عبدالله حسني از امامان زيدي در بصره بر ضد خلافت منصور قيام كرد و ابوحنيفه نفوذ خود را در تأييد اين قيام به كار گرفت.



او مردم را به ياري ابراهيم ترغيب مي كرد و در نامه اي از ابراهيم دعوت كرد تا به كوفه بيايد و از ياري بيشتر وي برخوردار گردد. با وجود اينكه قيام ابراهيم به زودي سركوب شد و منصور با ياران او به خشونت رفتار كرد ولي رجال پرنفوذ همچون ابوحنيفه از تعرض مصون ماندند.



از جمله رخدادهاي سالهاي پاياني عمر ابوحنيفه، عرضة منصب قضا از طرف منصور به وي و در پي نپذيرفتن آن، پيشنهاد نظارت بر ساختمان شهر بغداد است كه در منابع به گونه هاي مختلف نقل شده است. برپايه روايت هيثم بن عدي، منصور وي را بر پذيرش قضا الزام كرد و چون ابوحنيفه سرسختي نشان داد او را ملزم ساخت تا بر بخشي از كار ساختمان شهر بغداد نظارت نمايد



پافشاري منصور براينكه ابوحنيفه را به امور ديواني بكشاند ممكن است واكنشي در برابر پيشينة سياسي وي بوده باشد. به دنبال قيام حسان بن مجالد خارجي در نزديكي موصل، منصور كه از موصليان به خشم آمده بود، ابوحنيفه و دو فقيه ديگر از كوفيان را احضار كرد تا بر نقض عهدنامة سابق خليفه با موصليان مهر تأييد نهاده، او را در سركوب ايشان بر صواب شمارند ولي ابوحنيفه رأيي برخلاف ميل خليفه ابراز داشت و خليفه ناچار شد كه عهدنامة مزبور را پاي برجا شمارد.



در آخرين روزهاي زندگاني ابوحنيفه، منصور او را به بغداد فراخواند و به حبس افكند و ابوحنيفه پس از روزي چند در حبس درگذشت. زفربن هذيل برآن بود كه ابوحنيفه را در زندان زهر خورانيده اند. پيكر ابوحنيفه، پس از آنكه حسن بن عُمارة بجلي، محدث كوفي بر آن نماز گزارد، در مقبرة خيزران بغداد مدفون گرديد.

مكتب اعتقادي ابوحنيفه



ابوحنيفه بيشتر به عنوان يك فقيه صاحب رأي مطرح بوده و از دير زمان نام او در كنار مالك و شافعي به عنوان يكي از بزرگترين فقيهان اهل سنت ذكر گرديده است. مكتب ابوحنيفه به عنوان مكتبي دوبعدي شناخته شده است، مكتبي كه هم از نظام اعتقادي و هم از نظام فقهي برخوردار است. ابوحنيفه در جواني در محافل اعتقادي كوفه شركتي فعال داشت و در فرصتهايي كه دست مي داد، ضمن سفر به بصره با ديگر گروهها به مناظره مي پرداخت.

در محافل مذهبي برخي مسايل اعتقادي، موضع گيريها و گروه بنديهايي را پديد آورده بود كه آغازي براي شكل گيري فرقه هاو مذاهب كلامي بود.



رئوس اين اختلافات را مسايلي چون «ايمان فاسق»، «قَدَر»، «امامت» تشكيل مي دادند. هر يك از اين مسايل اقتضا داشت كه يك عالم ديني در برابر آ موضعي اتخاذ نمايد. مذاهب كلاميِ مشخص كه نظامي معين از موضع گيريها در قبال تمامي يا بيشتر مسايل اعتقادي ارائه نمايند، در آن دوره پديد نيامده بودند و عناويني كه براي گروههاي مختلف، چون «مرحبة»، «خوارج»، «قدريه» و «شيعه» به كار برده مي شود، بيش از آن كه بيانگر مذهبي نظام يافته باشند،بيانگر نوعي موضع گيري در مسايل خاص و گاه نوعي تشكل سياسي ـ اجتماعي بودند. از اين رو در هنگام سخن گفتن از متفكر و عالمي ديني چون ابوحنيفه؛ جستجوي يك مذهب كلامي نظام يافته كه بتوان آنرا «مذهب ابوحنيفه» بشمار آورد سودي نخواهد داشت بلكه بايد ابتدا موضع گيريهاي بنيادي او را روشن ساخت و براساس آنها نظام فكري او را باز شناخت.



الف ـ مواضع اعتقادي ابوحنيفه:



ايمان و ارجاء: مسألة ايمانِ مرتكب كبيره موضع مختلف پديد آورده بودند: نخست، خوارج كه عمل را آن اندازه در ايمان مؤثر مي دانستند كه معتقد بودند ارتكاب كبيره موجب زوال ايمان و سبب كفر مي گردد؛ دوم، مرجئه كه ارتكاب كبيره را زايل كنندة ايمان نمي دانست كه زيادت و نقصان نمي پذيرد؛ سوم، اصحاب حديث كه در عين پرهيز از تكفيرِ مرتكب كبيره، ايمان را داراي درجات دانسته، با دخيل دانستن عمل در مفهوم ايمان، آن را قابل زيادت و نقصان مي شمردند.



گروه هاي افراطي مرجئه بر اين باور بودند كه با وجود ايمان، هيچ معصيتي زيان بار نخواهد بود وشخص مؤمن با ارتكاب هيچ عصياني مستحق دوزخ نخواهد گشت. به اعتقاد آانان حسنات مؤمنان، پذيرفته و سيئات آنان، آمرزيده خواهد شد.



قَدَر: دربارة مسألة قدر كه يكي از اختلافات مهم اعتقادي به شمار مي رفت در روايات اشاره شده است كه ابوحنيفه موضعي مخالف اصحاب حديث نداشت. ابوحنيفه براي پذيرش فراگير بودن قضا و قدر الهي اين نظريه را مطرح ساخته بود كه «استطاعت با فعل همراه است اما صلاحيت ضدين را دارد



قرآن: بحث دربارة خلق قرآن از مسائلي است كه در روزگار ابوحنيفه بسيار اختلاف انگيز بود. ابوحنيفه خلق قرآن را مردود دانسته و قائل آنرا كافر شمرده است. همچنين رساله اي در تكفير قائلين به خلق قرآن به ابوحنيفه نسبت داده شده است.



ما يَسَعُ جِهْلُه: (آنچه جهل آن قابل پذيرش است) يكي از مسائل كهن در تاريخ عقايد اسلامي بوده است. اساس بحث برآن بود كه “تصديق” ركني از اركان ايمان است و در صورتي تصديق واقع مي گردد كه تصوري تفضيلي يا اجمالي بر آن مسبوق باشد. مدار بحث متفكران براين بود كه حداقل ميزان علم و آگاهي كه بتواند تصديق را قابل پذيرش نمايد و تصديق كننده را سزاوار اطلاق نام «مؤمن» گرداند چيست؟



در تعاليم ابوحنيفه تأكيد بسياري بر لزوم فراگيري علم ديده مي شود. از لزوم تحصيل آگاهي بر علوم ديني و يافتن بينش در تشخيص فرقه ها سخن به ميان آمده و علم با عملِ اندك مفيدتر از جهل با عبادتِ بسيار دانسته شده است. همچنين آگاهي بر مسائل اعتقادي پر ارزشتر از علم به فروع فقهي دانسته شده است. با اين وصف، ابوحنيفه نه به منظور ترويج جهل و ناداني پ، بلكه براي آنكه ناچار نباشد همچون برخي از متفكران افراطي پ، ايمان وداسلام مردم عاصي را مورد ترديد قراردهد، دامنه «ما يسع جهله» را بسيار موسّع مي دانست.

در آن دوره برخي مسائل ظريف در عقايد اسلامي مطرح بوده كه نه تنها مردم عادي، بلكه برخي طالبان علم را نيز ياراي درك آنها نبوده است.



ابوحنيفه درگفتار خود به يوسف بن خالد سمتي ، ضمن نفي تكليف انسان به مالايطاق ، يادآور شده است كه خداوند از بندگان درباره آنچه نمي داند ، پرسش نمي كند و غور آنان را درآنچه نمي دانند ، نيز دوست نمي دارد



اصحاب پيامبر(ص) : درباره اصحاب پيامبر (ص) ابوحنيفه در پاسخ به عطاء بن ابي رباح، خويشتن را از كساني شمرده است كه از «سبّ سلف» اجتناب دارد. او برخي از اصحاب چون ابوحريره و انس بن مالك را از عدول صحابه نمي دانسته است. البته در برخي آثار متأخر منسوب به ابوحنيفه، به اجتناب از هرگونه عيب جويي از تمامي صحابه دعوت شده است.



خوارق عادات : ابوحنيفه عقيده به خوارق عادات را به موارد متيقن آن محدود مي دانسته واز تعميم آنها پرهيز داشته است اما در آثار مكتب حنفي اهل سنت، كرامات اولياء مورد تأييد قرارگرفته است.



نتيجه : بانگاهي تحليلي به مجموع آنچه بعنوان عقايد ابوحنيفه مورد بررسي قرارگرفت ، به نظر مي رسد كه وي از گروشهاي افراطي اجتناب داشته و به دنبال پيشگيري از گسيختگيهاي اجتماعي – ديني بوده است. او در عين اينكه برارزش عمل صالح در زندگي فردي و ارزش عدالت در زندگي اجتماعي تأكيد دارد، دو راه متمايز را دراين مورد پيشنهاد مي كند: در زندگي فردي عمل را با همه ارزش آن، جدا از حقيقتي به نام ايمان مي شمرد وبدون اينكه به مسلمان عاصي وعده بهشت داده باشد، اورا مؤمن و برادر ديني ديگر افراد جامعه مي شمرد و بدين ترتيب ولايت را جايگزين برائت خوارج مي سازد. در زمينه اجتماعي، ابوحنيفه با كمك به قيام هاي علويان بگونه اي عملي آرمان خود را در پديدآوردن نظامي عدل گستر و مخالفت خويش را با نظام جور مطرح ساخته بود