بازگشت

جانشين امام صادق




از تاريخ نگاران رسيده است كه امام صادق (ع) اسماعيل را بعنوان جانشين خود معرفي كرد اما وقتي دريافت كه اسماعيل شراب نوشيد، نظرش را تغيير داد و امام موسي كاظم را بعنوان جانشين معرفي كرد، اين رفتار و حركت بر چه اساس و پايهاي بوده است؟ (معناي اين عمل چيست؟)

پاسخ:

بهتر است سخن در مورد اسماعيل فرزند امام جعفر صادق (ع) را اينگونه پيش بريم كه آيا امام اصلاً وصيتي به او كرده بود يا نه؟ و آيا او شرب خمر نموده بود يا نه؟ و اصلاً موقف و منزلت او در نزد امام صادق (ع) چگونه بوده است؟ وقتي اين مجموعه روشن شد آنگاه ميشود به حقيقت دست يافت والا با صرف وجود يك روايت كه كسي را مذمت كرده است، نميشود درباره حال او با خبر شد و براي شناخت او به آن روايت، اعتماد نمود.

امام صادق عليه السلام يازده فرزند داشته است و آنان: 1. اسماعيل 2. عبدالله 3. موسي 4. كاظم 5. اسحاق 6. محمد 7. عباس 8. علي 9. ام فروه 10. اسماء 11. فاطمه، ميباشند. از ميان برادران، اسماعيل از همه بزرگتر بوده و امام صادق به او بسيار علاقمند بود و نسبت به او نيكي و دلسوزي فراواني ميكرد ، او در زمان خود امام در منطقه اي به نام “عريض” از دنيا رفت و مردم او را تا مدينه پيش پدر بزرگوارش تشيع نموده و در بقيع دفن كردند.[1]

مرحوم شيخ طوسي او را بعنوان يكي از دوستداران امام صادق (ع)ياد كرده است و تنها اسم او و اسم پدرانش را آورده است و بيش از اين چيزي درباره او نياورده است و گفته: اسماعيل فرزند جعفر فرزند محمد فرزند علي فرزند حسين فرزند علي فرزند ابوطالب (عليهم السلام) هاشمي مدني ، مي باشد.[2]

و ابن عنبه گفته است: اما اسماعيل بن جعفر الصادق (ع)كه كنيهاش ابا محمد و مادرش فاطمه دختر حسين اثرم بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهم السلام (يعني فرزند نوه پسري امام حسن مجتبي عليه السلام) بوده است و به اسماعيل “اعرج”معروف ميباشد فرزند بزرگ پدر بود و از همه بيشتر مورد محبت امام قرار ميگرفت و در زمان حيات امام (ع) در منطقه “عريض” دارفاني را وداع گفت و بر سر دوش مردم تا بقيع تشيع شد.

ابن خلدون هم گفته است كه: قبل از پدرش وفات يافت، امام جعفر صادق (ع) حاكم مدينه را طلبيد و حاكم مدينه گواهي بر مرگ اسماعيل داد. (تاريخ ابن خلدون، ج 4، ص 39)

مرحوم شيخ مفيد (ره) فرموده است: هنگامي كه اسماعيل وفات نمود امام شديداً گريان و نالان شد و درد و حزن بزرگي او را فراگرفت و به تشيع او با پاي برهنه و بدون رداء، رفت و دستور داد كه بارها قبل از دفنش تابوت او را به زمين بگذارند و صورتش را باز و به او نگاه ميكرد.[3]

هر كس به كتب حديثي رجوع كند ميبيند كه در آنجا رواياتي وارد شده است كه دلالت بر جلالت و عظمت و منزلت اسماعيل در نزد امام صادق (ع) دارد كه شمهاي از آن را نقل ميكنيم:

امام صادق (ع) كساني را اجير ميكرد تا به نيابت جناب اسماعيل حج بجاي آورند.

كليني از عبدالله بن سنان نقل ميكند كه ميگويد: پيش امام صادق (ع) بودم كه مردي بر آن حضرت وارد شد امام به او سي دينار عطا كرد تا براي اسماعيل حج بجاي آورد و چيزي از عمره تا حج را ترك نكند جز اينكه شرط كرد كه سعي را در وادي محسر به جاي آورد.

سپس فرمود: اي فلان هر گاه اين كار را بدين صورت كه گفتم انجام دادي يك حج براي اسماعيل به خاطر آنچه كه از مالش انفاق نموده است و 9 حج براي تو حساب ميشود بعوض آن زحمتي كه كشيدهاي.[4]

امام صادق (ع) جناب اسماعيل را بر حذر ميداشت كه به فاسق اطمينان كند.

كليني از حريز بن عبدالله سجستاني نقل نموده است كه جناب اسماعيل پولي داشت و يك مرد قريشي ميخواست به يمن برود اسماعيل به پدر گفت كه بابا فلاني ميخواهد به يمن برود و من اين مقدر دينار دارم آيا شما صلاح ميدانيد كه اين مال را به ايشان بدهم تا چيزهاي از يمن براي من خريداري كند؟ امام فرمود: اي فرزند دلبندم آيا شنيدهاي كه او شرابخوار است؟

اسماعيل گفت مردم اينطور مي گويند امام فرمود: فرزندم اين كار را نكن... تا آخر حديث.[5] گواهي دادن امام صادق (ع) بر مرگ اسماعيل:

گروهي خيال ميكردند كه حتماً امام بايد فرزند ارشد باشد اما امام بسيار مايل بود كه به شيعيان تفهيم كند كه امامت بر اسماعيل نيست و از ائمه اثني عشر محسوب نميشود و امامت يك امر الهي است و بايد از طرف پيامبر (ص)و خداوند رسيده باشد.

امام هم با گفتار خود و هم با شهادت دادن به مرگ اسماعيل در زمان حيات مبارك خود در حال مبارزه با آن شبههاي بود كه عرض شد (فرزند ارشد بايد امام باشد.)

حال نمونهاي از تلاشهاي امام صادق عليه السلام كه ميخواست اين شبهه را از بين ببرد ميآوريم: 1- تلاشهاي اثباتي يعني امام به صراحت امامت را براي حضرت موسي الكاظم بيان مينمود و با اين تصريح روشن ميشد كه امام بعد از او كيست . بحث اين قسم را به وقت ديگر موكول ميكنيم

2- تلاشها و بيانات سلبي: (بخشي از تلاشها و بيانات سلبي امام براي امامت اسماعيل ):

نعماني از زراره بن اعين نقل ميكند: ميگويد وارد شدم بر امام صادق (ع) در حاليكه در سمت راست ايشان حضرت موسي الكاظم (ع) قرار داشت. به من فرمود كه اي زراره، داوود بن كثير رقي و حمران و ابوبصير را برايم بياور و در اين موقع مفضل بن عمر هم وارد شد پس من بيرون رفتم و آناني را كه فرموده بود آوردم و مردم پيوسته پشت سر هم بر امام وارد ميشدند تا آنجا كه سي نفر در بيت ايشان جمع شده بودند و وقتي مجلس آماده شد، امام فرمود: اي داوود صورت اسماعيل را باز و مكشوف نما او هم صورت اسماعيل را باز كرد بعد امام فرمود: اي داوود او مرده است يا زنده، داوود گفت: اي مولاي من ايشان مرده است پس يكايك آنان را به همين منوال پيش خواند تا آخر كساني كه در آن مجلس بودند و همه ميگفتند: اي مولاي ما او مرده است. سپس امام فرمود: خدايا گواه باش، سپس دستور به غسل و حنوط او داد و دستور داد كه او را در كفنش قرار دهند و آن گاه كه از كار او فارغ شد به مفضل فرمود: از صورتش پرده بردار و چون چنين كرد امام فرمود: زنده است يا مرده عرض كرد: مرده است امام فرمود: خدايا بر آنان گواه باش. سپس او را به سوي قبرش بردند و هنگامي كه او را در لحد گذاشتند امام باز فرمود: اي مفضل صورتش را باز كن و به آن جماعت فرمود: او مرده است يا زنده و ما يك صدا گفتيم كه مرده است فرمود: خداي من، من گواهي دادم و اينان هم گواهي دادند بدرستي كه بزودي راهيان باطل در او ترديد روا ميدارند و ميخواهند كه با دهان خود نور خدا را خاموش كنند و سپس اشاره به حضرت موسي الكاظم (ع) كرد و فرمود:“والله متم نوره ولو كره المشركون“سپس خاك بر او افكنديم دوباره امام همان حرف را بر ما تكرار كرد و فرمود: ميت وحنوط شده و دفن شده در اين لحد كيست؟ ما گفتيم: اسماعيل فرمود خدايا گواهي ميدهم (يا گواه باش) سپس دست حضرت امام موسي (ع) را گرفت و فرمود: او حق است و حق از اوست تا خداوند به ارث ببرد زمين را و هر كس كه بر زمين ميباشد.[6]

شيخ طوسي از ابي كهمس نقل ميكند كه گفت من بر مرگ اسماعيل حاضر بودم و امام صادق (ع) پيش او نشسته بود وقتي كه مرگ، او را گرفت امام فك او را بست و آن را ملحفهاي پيچاند سپس براي تجهيزش دستور دادند و چون از كار آن فارغ شد، كفنش را خواست و در حاشيه كفن او نوشت: اسماعيل گواهي ميدهد كه:لا اله الا الله.

واين روايات حاكي از جلالت و منزلت جناب اسماعيل است و مؤيد اين مطلب آن است كه امام بعد از مرگ اسماعيل او را بوسيد آن هم چندين بار همانطور كه در بعض روايات هم وارد شده است.

بلي چند روايتي داريم كه كشي در ترجمه بعضي، آنها را آورده است كه آن روايات در مذمت جناب اسماعيل است . راوي اين روايات افرادي مثل روايت ابراهيم ابن ابي سمال ـ عبدالرحمن بن سيابه فيض مختار، مي باشند و لذا مرحوم آقاي خوئي در سند اين روايات مناقشه نموده است.[7]

و از جمله همين روايات است كه اشاره به مسئله شرب خمر ميكند.

مرحوم خوئي ميفرمايد: گاهي توهم ميشود كه از بعضي روايات ميتوان مذمت جناب اسماعيل را استفاده نمود و از جمله آن روايات روايت صفوان است كه از كشي نقل شده است كه از ابراهيم بن ابي سمال (343 ـ 344) نقل شده كه مردم بر ابوالحسن امام موسي كاظم (ع) جمع نشدند و پيرامون او گرد نيامدند تا چه رسد به اين اسماعيل، مردم چگونه گرد او جمع آيند در حالي كه اساتيد و بزرگان شما درباره اسماعيل ميگويند كه او را ديدهاند كه شراب مينوشيد و ... سپس ميگويند كه او اجود و بهتر است (تا آخر حديث).

مرحوم خوئي ميگويد: اين روايت اگر چه ظاهراً دلالت بر مذمت اسماعيل دارد الا اينكه در سند آن محمد بن نصير قرار دارد و او ضعيف است و اين غير از آن محمد بن نصير است كه ثقه ميباشد و از مشايخ جناب كشي بوده است همانطور كه ظاهر مطلب همين است (يعني ظاهراً اين مطلب درست است كه اين محمد بن نصير غير از محمد بن نصير ثقه است).[8]

بعضي از علما بر اين باوراند كه مقصود از اسماعيلي كه شراب مينوشيده است اسماعيل بن جعفر نيست بلكه اسماعيل بن موسي الكاظم (ع) است البته به فرض صحت روايات [والا هيچكدام اهل اين كباير نبودهاند].[9]

و خلاصه قول اينكه اولاً: از آنجائيكه حضرت اسماعيل فرزند ارشد امام صادق (ع) بود و از آنجائيكه انسان صالح و درستكاري بود بعضي از اصحاب امام صادق (ع) گمان ميبردند كه اين همان امام بعد از جعفر الصادق (ع)ميباشد و اين به معناي آن نبوده است كه امام صادق او را به امامت نصب كرده چرا كه نصي بر امامت ايشان وارد نشده است.

و ثانياً: ثابت نيست كه العياذبالله جناب اسماعيل شرب خمر كرده باشد.

و ثالثاً: جناب اسماعيل در حالي از دنيا رفت كه در پيش والد بزرگوارش عزيز و محترم و مورد اكرام بود و خود اين دلالت دارد كه جناب ايشان راهش درست بوده است و تا زنده بوده انسان وارسته و راست كرداري بوده است.

پاورقي

[1] الارشاد، شيخ مفيد، ص 248

[2] رجال، شيخ طوسي، ص 149، ش 81

[3] ارشاد، شيخ مفيد، ص 284

[4] وسائل، جزء 8، باب 1 از ابواب انيايه در حج، حديث 1

[5] كافي، ج 5، ص 299

[6] النعماني، الغيبه 327، حديث 8، و بحار الأنوار، ج 48، ص 21/1

[7] بحوث في الملل و النحل، ج 8، ص 72

[8] معجم رجال، حديث جزء سوم

[9] اعيان الشيعه، مجلد سوم،ص 318