بازگشت

بريدن سر دو ناقه بجاي بريدن سرهاي امام صادق و امام كاظم


ربيع حاجب مي گويد: روزي منصور مرا طلبيد و گفت: مي بيني كه مردم چه چيزهايي از جعفر بن محمد نقل مي كنند؟! به خدا سوگند كه نسلش را بر مي اندازم.»

پس يكي از امراي خود را طلب كرد و به او گفت: «با هزار نفر به مدينه برو و بي خبر به خانه ي امام جعفر صادق عليه السلام داخل شو و سر او و پسرش موسي را براي من بياور.» چون آن امير داخل مدينه شد، حضرت دستور فرمود تا دو ناقه آوردند و بر در خانه آن حضرت قرار دادند. سپس اولاد خود را جمع كرد و در محراب نشست و مشغول دعا شد. امام موسي كاظم عليه السلام مي فرمايد: من ايستاده بودم كه آن امير با لشكر خود به در خانه ي ما آمد و به سربازان خود دستور داد كه سرهاي آن دو ناقه را بريدند، و سپس برگشت.»

چون آن امير نزد منصور برگشت، گفت: «آنچه فرموده بودي را انجام دادم.» و كيسه را نزد منصور گذاشت. چون منصور سر كيسه را باز كرد، سرهاي ناقه را ديد، پرسيد: «اينها چيست؟»

گفت، «اي امير! چون من داخل خانه ي امام جعفر صادق عليه السلام شدم، سرم گيج شد و خانه در نظرم تاريك گرديد، دو شخص را ديدم كه در نظرم آمد كه آنها جعفر و پسر او مي باشند، پس دستور دادم كه سر آنها را جدا كردند و آوردم.»

منصور گفت: «آنچه را كه ديدي براي كسي نقل نكن و احدي را بر اين معجزه مطلع نگردان.» و تا او زنده بود من اين قضيه را به كسي نگفتم. [1] .


پاورقي

[1] مهج الدعوات.