بازگشت

پرنده ي عجيب


راوي حديث مي گويد: از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام كمترين مرتبه الحاد و كفر را پرسيدم، امام در پاسخ فرمود: كبر نازل ترين درجات كفر است.

صفوان بن جمال روايت مي كند كه روزي در خدمت امام جعفرصادق عليه السلام بودم شخصي به نام ربيع به آن جا آمد و گفت: يا اباعبدالله، خليفه تو را مي خواند، اجابت كن. آن حضرت راهي منزل خليفه شد و بعد از زمان كوتاهي مراجعت نمود. گفتم: يابن رسول الله، چقدر زود از مجلس خليفه بيرون آمديد. فرمود: بلي، او از من سؤالي داشت، پاسخ دادم و برگشتم.

صفوان مي گويد: من با ربيع دوست بودم، هنگامي كه او را ديدم از او پرسيدم كه آن روز كه خليفه؛ جعفر بن محمد عليه السلام را طلبيد از او چه سؤالي كرد؟ ربيع گفت: در آن روز من امر عجيبي را مشاهده نمودم. جمعي از اعراب در ميان پشته ها مرغي عجيب يافته بودند و به مجلس خليفه آوردند. در آن وقت كه ابوعبدالله به مجلس مي آمد، خليفه دستور داد كه آن مرغ را مخفي كنند، چون آن حضرت به مجلس آمد خليفه گفت: يا اباعبدالله در هوا فوق آن چه مرئي است و ديده مي شود ذيحيات مي باشد؟

آن حضرت فرمود: بلي، حق سبحانه و تعالي جانوري خلق كرده كه بدنش مثل ماهي است و سرش مانند سر مرغ و تاجي بر سر دارد شبيه به تاج خروس و بالهايش مانند ساير پرنده هاست و سفيدتر از نقره جلا داده شده است. پس خليفه دستور داد تا آن طشت را حاضر كردند، همان مرغ در آن طشت بود با همان هيأت و صورت كه حضرت از آن خبر داده بود. بعد از رفتن ابي عبدالله خليفه گفت: اي ربيع! اين شخص مانند سوزني است مقرض در حلق من و افضل از جميع اهل زمين است در زمان خود.