بازگشت

معجزات پيامبران توسط امام صادق


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند تمام برگزيدگان خود را مأموريت داد كه مردم را به راستگويي و اداء امانت كه نداي فطرت است دعوت نمايند.

داوود بن كثير رقي و ابوالحفاظ و مفضل بن عمر و ابوعبدالله بلخي نقل مي كنند كه: زماني در محضر امام صادق عليه السلام به سفر حج مي رفتيم هنگامي كه از مدينه دور شديم ابوعبدالله بلخي رو به حضرت كرد و گفت: اي امام معصوم از شما كرامات و معجزاتي نقل مي كنند من نيز اعتقاد دارم اما با چشم هايم نديده ام.

حضرت فرمود: ان شاءالله خواهي ديد. اما به ياد داري آن شبي را كه در كنار رودخانه بودي و فلاني كنيز خود را به تو داد كه براي او بفروشي وقتي از رودخانه گذشتي در زير درختي با كنيزك جمع شدي؟ بلخي از شنيدن اين سخن به سجده افتاد و گفت: به خدا قسم كه از آن زمان تا به حال چهل سال گذشته است و من از آن كار توبه كرده و به سوي خداي خود بازگشت نمودم.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: توبه تو قبول باشد. بعد از آن رفتيم تا به مكاني رسيديم كه در آنجا چاهي بود. حضرت به بلخي فرمود: از اين چاه به ما آب بده. بلخي نگاه كرد و گفت: يابن رسول الله اين چاه بسيار عميق است و آب در آن ديده نمي شود. سپس حضرت بر سر چاه آمد و ملاحظه نمود همانطور است كه بلخي گفت و بعد حضرت به چاه آب فرمود: ايها الجب المطيع السامع لربنا اسقنا مما جعل الله فيك باذن الله تعالي. تا اين كلمات بر زبان مبارك حضرت جاري شد ديديم آب در چاه شروع به جوشش و بالا آمدن نمود و آن قدر بالا آمد كه از سر چاه لبريز و بر روي زمين جاري شد و ما همه از آن آب نوشيديم.

و وقتي حضرت از سر چاه دور شد مجددا آب فرو نشست و همچنان شد كه بود. مفضل بن عمر خدمت حضرت عرض كرد يابن رسول الله فداي تو شوم اين معجزه شما مانند معجزه حضرت موسي بود در روزي كه از شر فرعون فرار كرد و نزد حضرت شعيب رفت. حضرت فرمود: درست است خدا تو را رحمت كند بعد از آن به راه خود ادامه داديم تا به درخت خرماي خشكي رسيديم كه خرما نداشت و زمان خرما هم نبود. حضرت به آن درخت نزديك شد و فرمود: ايتها النخله اطعمنا مما جعل الله فيك تا اين عبارت را فرمود آن درخت خشك سبز و بارور شد و خرماي فراواني به بار آورد به طوري كه خرماها از آن مي ريخت و همگي ما از آن خرماها خورديم سپس مفضل گفت: يابن رسول الله اين معجزه شما مانند معجزه حضرت عيسي بود. حضرت فرمود: درست است خدا تو را رحمت كند.

سپس به راه خود ادامه داديم در بين راه ناگهان آهويي نزد حضرت آمد و سر خود را به خاك مي ماليد و فرياد مي زد.
حضرت به آهو فرمود: تو برگرد من همان كاري را مي كنم كه تو آرزو داري. آهو برگشت. يكي از حاضرين گفت: اين آهو چه مي خواست؟ حضرت فرمود: او به ما پناه آورده است و گفت: صيادي جفت مرا شكار كرده و بچه هاي من هنوز به چرا نيامده اند. حضرت ادامه دادند كه: آهو از من توقع داشت كه جفت او را از دست صياد رها كنم. و صياد مدينه جفت اين آهو را گرفته است. مفضل گفت: يابن رسول الله اين معجزه شما هم مثل معجزه سليمان پيامبر بود. حضرت فرمود: درست گفتي خدا تو را رحمت كند.

سپس رو به قبله كرد و گفت: الحمدلله كما هو اهله و اين آيه را خواند: ام يحسدون الناس علي ما اتيهم الله من فضله فقد هم ملكا عظيما. پس از آن فرمود: به خدا قسم آن مرداني كه به آن ها حسد برده اند ما هستيم و سپس عازم كعبه شديم و معجزات بسياري نيز در اوقات حج از حضرت ظهور كرد. بعد به مدينه برگشتيم وقتي به مدينه رسيديم بلافاصله حضرت به دنبال صياد فرستاد و جفت آهو را از صياد خريداري نمود و آزاد كرد و به حضار فرمود: شما اسرار ما را كتمان كنيد و آنچه از ما مي بينيد به نامحرمان و غير شيعه اظهار نكنيد. آن كسي كه حالات ما را براي مخالفان اظهار كند از آنها به او ضرر و زيان خواهد رسيد.