زبان حال امام صادق




به تنگ آمد دلم از كينه ي منصور يا جدا

فلك بين با چه كس كرده مرا محشور يا جدا



براي بردنم آن شوم در آن شام ظلماني

نموده كافري دور از خدا مأمور يا جدا



پياده پابرهنه پيش اسب خود دوانيدم

به عذر اينكه من مأمورم و معذور يا جدا



بسان جوجه لرزيدند طفلان من نالان

زجور كين دون در آن شب ديجور يا جدا



به حال خود نمي گريم ولي گريم بر آن شاهي

كه شد با اهل خود در كربلا محشور يا جدا