غم زده


ذكرِ مادر به لبم زهرِ عدو در دستم

جعفرِ آلِ علي صادقِ زهرا هستم

زهرِ جانم شده اين شرر

زهرِ زهرا شده ميخِ در

مادرم مادرم فاطمه (4)

بين كوچه شده غالب شرري بر جانم

رازِ ديوار و قدِ خم شده را مي دانم

گر چه خود غم زده ي شهرِ مدينه هستم

بر غم مادرِ خود اشك بصر مي بارم

بين كوچه تو حالم ببين

مي خورم همچو مادر زمين

مادرم مادرم فاطمه (4)

آتش افكنده عدو بر جگرِ خونبارم

هر كجا بوده عدو در سدد آزارم

كُنجِ تاريكي غم نيست به جز حق يارم

من از اين جور و ستم، دور و زمان بيزارم

راحتم كن دگر اي خدا

مُردم از دشمنِ بي حيا

مادرم مادرم فاطمه (4)