بسته بر شادىّ و عشرت غصه و غم راه را
بسته بر شاديّ و عشرت غصه و غم راه را
عقده از غم بر رخ دل بسته راه آه را
بر دلم داغي گران باشد كه جانم سوخته
مانم آيا با كه گويم اين غم جانكاه را؟
شد رئيس مذهب ما از جفا خونين جگر
اين مصيبت كرده دلخون مردم آگاه را
آن كه با خون جگر بر شيعيان هموار كرد
در خط سرخ ولايت تا قيامت راه را
زهر كين نوشيد امّا با عدو سازش نكرد
كرد تا رسواي عالم دشمن بدخواه را