هميشه خورشيدي
مدينه گرمِ حضور معطرت آقا
پر از شميم بهشت است معبرت آقا
در آسمان دو عالم هميشه خورشيدي
مدينه شرقِ طلوع منورت آقا
تبرك است پر و بال آسمانيها
به خاك خانة از خُلد ، بهترت آقا
به لطف حضرت تو شيعه مانده ايم امروز
به لطف نور تجليّ باورت آقا
هنوز شيعه و « قالَ الإمامُ صادق » هست
كنارِ چشمة جاريّ كوثرت آقا
هزار طالب علم و حكيم و عالم هم
نبود درخور آن شأن و محضرت آقا
و ديده ايم به وقت جهاد انديشه
هزار مرتبه ما فتح خيبرت آقا
*
سبد سبد گل لاله به باغِ دل دارم
به احترام دل داغ پرورت آقا
فداي آن همه اندوه و خسته حاليتان
فداي منظرة گريه آورت آقا
نبود غيرِ گلِ آه و غنچة شيون
به باغِ بغضِ گلوگيرِ حنجرت آقا
چه كرد با دل تو كوچة بني هاشم
كه غرقِ خون جگر بود ساغرت آقا
اگر بهشت تو آتش گرفت نيمة شب
نبوده غيرِ همان ارث مادرت آقا
در آن شبي كه تو را پا برهنه مي بردند
بهشت عاطفه ها بود پرپرت آقا
چقدر بر دلتان داغ مانده از اين غم :
طناب و كوچه و دست مطهرت آقا
من از حضور شريفت اجازه مي خواهم
كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا
*
اگر چه حرمتتان را شكسته اند آن شب
نبسته اند ولي دست خواهرت آقا
چه خوب شد كه نشد در حريم خانة تان
كبود ، چهرة معصوم دخترت آقا
به حرمت لب تو ، چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل نديده است پيكرت آقا
گل گلوي تو را دشنه اي نبوسيده
و ماهِ نيزه نشينان نشد سرت آقا