پيكر مسموم
من غريبم مادرم
گشته مسموم پيكرم
بنشين در كنار نعش من
به ياد شهيد بي كفن
يوسفي با كهنه پيرهن
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا
رئيس مذهبم من
بنگر جان بر لبم من
خون جگر از زهركينه ام
مانده داغ تو به سينه ام
كشته ي زخم مدينه ام
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا
آيي هر دم به يادم
از غم تو جان دادم
مسموم زهر جفا هستم
غل بود بر گردن و دستم
همچو پهلوي تو بشكستم
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا