دلبر فرزانه
در گوشه ي هر خانه، محزون و غريبانه
بر شمع عزاي تو، دلها شده پروانه
هر دل شده در داغت، چون خيمه اي از ماتم
هر گوشه كسي گريد، تنها و غريبانه
در سينه غمي دارم، از غربت دلدارم
ماتم زده ي يارم، قلبم شده غمخانه
باچاك گريبانم، نوحه ز غمت خوانم
سر گشته و نالانم، اي دلبر فرزانه
چون شيشه ي عمر من، بشكسته به سنگ غم
باتيشه اندوهت، قلبم شده ويرانه
چون داغ عزايت را، باشمع دلم گفتم
مي سوزد و مي نالد، در كنج عزاخانه
يك كوچه پر از درد و يك خانه پر از آتش
بيرون شده نيمه شب، از خانه و كاشانه
اندوه مدينه را، جانا به كه گويم من
كز غصه ي جانسوزش سوزد دل ديوانه
من تربت پاكت را، بر ديده كشم هر دم
چون عطر بهشت است و بوي گل و ريحانه
كي گفته بود قبرت، بي شمع و چراغ اي گل
يك ماه كمان تابد، برخاك تو جانانه
خود مهر جهان تابي، در خاك عزا خفته
مهتاب شب افروزي، اي ماه حرمخانه
بانوي سيه پوشي، رو سوي بقيع آمد
بر قبر تو مي گريد، با اشك گهر دانه
مادر به برت نالد، باقد كماني اش
ماتم زده جان دادي، با كينه بيگانه
مشتاق بقيعم من، راهم بده اي جانا
تا كه دهم از شوقش، جان بر سر شكرانه