غريب مسموم


من صادق سبحانم و نور دو چشم خاتمم


من ناطق قرآنم و افتاده در دام غمم


گل زهرايم و وارث، به غمهاي علي هستم


گواه من همين بس كه چو مولا بسته شد دستم


غريبم من غريبم من


من وارث يك كوچه و يك درب نيم سوخته ام


تنها شدن در كوچه را از مادرم آموخته ام


در آن نيمه شب محزون، كه مي بردند سوي اعدا


فقط يك ناله مي كردم آن هم ذكر يا زهرا


وقتي برون از خانه با پاي برهنه مي شدم


خشنود از آن بودم كه هم درد رقيه مي شوم


نه خصم از ناسزا گفتن به من آن شب ابا مي كرد


نه از موي سپيد من، نه از زهرا حيا مي كرد


غريبم من، غريبم من


*****


زمان ناله ي خير النسا شد


مدينه كربلا شد


رئيس مذهب شيعه فدا شد


مدينه كربلا شد


مسموم وا اماما مسموم وااماما غريب وااماما