ماتم


زين ماتمي كه چشم ملائك ز خون ترست


گويا عزاي صادق آل پيغمبرست




يا رب چه روي داده كزين سوگ جانگداز


خلقي پريش خاطر و دلها پر آذرست




مُلك و مَلَك به ناله و افغان و اشك و آه


چون داغدار، حضرت موسي بن جعفرست




خون مي‎رود ز فرط غم از چشم شيعيان


زيرا كه قلب عالم امكان مكدرست




منصور، شاد گشت ز قتل خديو دين


اما به خُلد، غمزده زهراي اطهرست




او گرچه كشت خسرو دين را ولي به دهر


نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست




تن در نداد بر ستم و اين كلام نغز


بر پيروان حقّ و عدالت مقررست




آزادمرد تن به زبوني نمي‎دهد


مرگ از حيات در نظر مرد خوشترست




تنها نه اشكبار چشم «صفا» زين عزا بود


دلهاي شيعيان همه از غم مكدّرست