صبح محشر


عالم ز آه تيره تر از صبح محشر است



خون جگر به ديده آل پيمبر است



شهر مدينه گشته عزا خانه وجود



رخت سياه بر تن زهرا و حيدر است



گفتم چه روي داده كه از خاطرم گذشت



امشب شب يتيمي موسي ابن جعفر است



گريند بر امام ششم هفت آسمان



در نه فلك قيامت عظماي ديگر است



جسمي كه آب شدا زجفا زير خاك رفت



در قلب آب و خاك از اين داغ آذر است



خواهي اگر كه بوسه زني بر مزار او



قبرش كنار تربت زهراي اطهر است



آتش زدند خانه او را حراميان



اين اجر خوبي پدر و ارث مادر است



جز تل خاك نيست نشاني از آن مزار



الحق كه ننگ آل سعود ستمگر است



قامت خميده،تن شده مانند شمع آب



اين شاهد جنايت منصور كافر است



بر او بريز اشك كه اين گريه نزد حق



با گريه بر حسين ثوابش برابر است



با آنكه بسته است به رويش در بقيع



(ميثم)هماره چشم اميدش به اين در است